Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/Agha_Khanomee/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
•|♥|• آقـاعـه و خـانومـه •||•@Agha_Khanomee P.8521
AGHA_KHANOMEE Telegram 8521
#پارت161

نیم ساعت بعد سحر و فاطیما هم اومدن پیش من، رضا و مامان خونه نبودن و ما قشنگ به خل بازی‌هامون می رسیدیم.
سحر لباس های مختلف می پوشید و مثل مدل ها راه می رفت ماهم روی مبل نشسته بودیم و مثل منتقد ها به لباس هاش نمره می دادیم، شب ساعت یازده آتش بهم زنگ زد و منم با کمک دخترا یه لباس خوب پوشیدم و رفتم بیرون.
سحر تا دم در باهام میومد و مثل مامانا غر می زد که چرا این وقت شب تو باید بری بیرون و این جور حرفا، بعد این که با سحر خداحافظی کردم رفتم بیرون.
آتش جلوی در وایساده بود و وقتی منو دید لبخندی حواله‌ام کرد که منم نیشم و براش باز کردم و رفتم سمتش:
-سلام چطوری؟!
جواب داد:
-سلام الهه خانوم، خوبم تو چطوری؟!
می تونستم سنگین نگاه سحر رو که از لای در به ما نگاه می کرد رو حس کنم، تند دست آتش و گرفتم و کشیدمش سمت موتور:
-منم خوبم، خب دیگه بریم.
ب تعجب بهم نگاه کرد و سوار موتور شد:
-باشه بریم.
منم سوار شدم و با فاصله ازش نشستم و بدون این که دستم بهش بخوره پیرهنش رو گرفتم، موتور رو روشن کرد و راه افتاد.
لبم و بهم فشار دادم و سعی کردم به هیجانی بهم وارد شده بود فکر نکنم، موتور سواری یه جورایی ترسناک بود از فکر این که الان فقط روی دوتا چرخ هستیم باعث شد به آتش نزدیک تر بشم و با شدت بیشتری لباسش رو توی مشتم فشار بدم.
آتش متوجه ترسم شد و لبخند شیطونی زد و بلند گفت:
-می بینم که هنوز می ترسی‌.
سرم و به معنای نه تکون دادم و لبم و گاز گرفتم، آتش شونه‌ایی بالا انداخت:
-چه بهتر چون امشب هوس سرعت کردم.
و به محض پایان جمله‌اش سرعت موتور بیشتر شد که صدای جیغم بلند شد:
-نه آتششش!

.



tgoop.com/Agha_Khanomee/8521
Create:
Last Update:

#پارت161

نیم ساعت بعد سحر و فاطیما هم اومدن پیش من، رضا و مامان خونه نبودن و ما قشنگ به خل بازی‌هامون می رسیدیم.
سحر لباس های مختلف می پوشید و مثل مدل ها راه می رفت ماهم روی مبل نشسته بودیم و مثل منتقد ها به لباس هاش نمره می دادیم، شب ساعت یازده آتش بهم زنگ زد و منم با کمک دخترا یه لباس خوب پوشیدم و رفتم بیرون.
سحر تا دم در باهام میومد و مثل مامانا غر می زد که چرا این وقت شب تو باید بری بیرون و این جور حرفا، بعد این که با سحر خداحافظی کردم رفتم بیرون.
آتش جلوی در وایساده بود و وقتی منو دید لبخندی حواله‌ام کرد که منم نیشم و براش باز کردم و رفتم سمتش:
-سلام چطوری؟!
جواب داد:
-سلام الهه خانوم، خوبم تو چطوری؟!
می تونستم سنگین نگاه سحر رو که از لای در به ما نگاه می کرد رو حس کنم، تند دست آتش و گرفتم و کشیدمش سمت موتور:
-منم خوبم، خب دیگه بریم.
ب تعجب بهم نگاه کرد و سوار موتور شد:
-باشه بریم.
منم سوار شدم و با فاصله ازش نشستم و بدون این که دستم بهش بخوره پیرهنش رو گرفتم، موتور رو روشن کرد و راه افتاد.
لبم و بهم فشار دادم و سعی کردم به هیجانی بهم وارد شده بود فکر نکنم، موتور سواری یه جورایی ترسناک بود از فکر این که الان فقط روی دوتا چرخ هستیم باعث شد به آتش نزدیک تر بشم و با شدت بیشتری لباسش رو توی مشتم فشار بدم.
آتش متوجه ترسم شد و لبخند شیطونی زد و بلند گفت:
-می بینم که هنوز می ترسی‌.
سرم و به معنای نه تکون دادم و لبم و گاز گرفتم، آتش شونه‌ایی بالا انداخت:
-چه بهتر چون امشب هوس سرعت کردم.
و به محض پایان جمله‌اش سرعت موتور بیشتر شد که صدای جیغم بلند شد:
-نه آتششش!

.

BY •|♥|• آقـاعـه و خـانومـه •||•


Share with your friend now:
tgoop.com/Agha_Khanomee/8521

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

6How to manage your Telegram channel? During a meeting with the president of the Supreme Electoral Court (TSE) on June 6, Telegram's Vice President Ilya Perekopsky announced the initiatives. According to the executive, Brazil is the first country in the world where Telegram is introducing the features, which could be expanded to other countries facing threats to democracy through the dissemination of false content. Telegram iOS app: In the “Chats” tab, click the new message icon in the right upper corner. Select “New Channel.” Members can post their voice notes of themselves screaming. Interestingly, the group doesn’t allow to post anything else which might lead to an instant ban. As of now, there are more than 330 members in the group.
from us


Telegram •|♥|• آقـاعـه و خـانومـه •||•
FROM American