tgoop.com/Agha_Khanomee/8550
Last Update:
#پارت186
دستش و بالا آورد و بعد یه طرف صورتم سوخت، جای انگشتاش روی گونهام گزگز میکرد. صورتم کمی کج شده بود.
حقم بود، واقعا حقم بود.
ضربهایی بهم زد و خودش و از توی بغلم بیرون کشید، صورتش دوباره خیس بود از قطرههای اشکش.
زمزمه کردم:
- ببخشید.
آب دهنش و قورت داد و سری از تاسف برام تکون داد:
- آشغالترین آدمی هستی که تا حالا دیدم، دیگه هیچ وقت نمیخوام ببینمت.
و بعد هم رفت سمت پسره که گیج به ما نگاه میکرد:
- بریم رضا.
پسره از بهت خارج شد و دستش و روی شونهی وستا گذاشت و نگاه غضبناکی بهم انداخت و بعد هم از پارک خارج شدن.
من این دختر و میخواستم، خراب کرده بودم. بد هم خراب کرده بودم اما درستش میکردم.
دستی روی گونهام کشیدم، من وستا رو میخواستم.
قلبم از دیدنش درد گرفته بود، تا حالا این حس رو نداشتم و درکش نمیکردم.
از احساسات سردرگمم سر در نمیاوردم و کلافه شده بودم دستی به صورتم کشیدم و سرم و بالا بردم، آسمون تاریک شده بود اما هیچ ماه و ستارهایی توی آسمون نبود.
ابرها تمام آسمون رو در بر گرفته بودن، نفسم و بیرون دادم و چشمهام و بستم.
(یه روز یکی میاد تو زندگیت و انقد برات کامله که میری جلو آیینه هرچی فحش بلدی بارِ خودت میکنی که احساسات و حرفای قشنگتو واسه هر آدمی بجز اون تلف کردی!)
BY •|♥|• آقـاعـه و خـانومـه •||•
Share with your friend now:
tgoop.com/Agha_Khanomee/8550