AGHA_KHANOMEE Telegram 8559
#پارت195


آخرای زمستون بود دیگه، اون سوز و سرمای استخوان سوز زمستونی از بین رفته بود، شاخه های خشک درختا لطیف تر شده بودن تا جونی دوباره بگیرن و برگ های سبز و لطیفشون رو به رخ بکشن.
نفس عمیقی کشیدم و خنکی هوا رو وارد ریه‌هام کردم، فاطیما دستی روی شونه‌ام انداخت:
- وای اصلا باورم نمی‌شه که دو هفته دیگه عیده.
سحر لبخند محوی زد:
- آره واقعا زود گذشت.
زود نگذشته بود اصلا زود نگذشته بود، حداقل منی که اون دقیقه‌های دردناک رو شصت سال زندگی کرده بودم زود نمی‌گذشت.
سحر دستم و گرفت و پر انرژی گفت:
- خوشحالی دیگه؟ داریم مدرسه رو می‌پیچونیم و می‌ریم دَدَر دودور.
اهومی گفتم و بعد با قدم های بلند‌تری حیاط رو طی کردم، به در سیاه بزرگ که رسیدیم مکث کردم.
فاطیما درو باز کرد، چه شب‌هایی با شوق و ذوق این درو باز می‌کردم تا اون و ببینم.
با این‌که تهش خوب نبود اما باید اعتراف کنم لحظات قشنگی رو باهم رقم زدیم، برای من که قشنگ بودن اما شاید برای اون حوصله سربر بوده باشن.
سحر که آخرین نفر بیرون اومد درو بست و صدای بستن در غول‌پیکر توی کوچه‌ی خلوت پیچید، زمستون هنوز هم بود اما نه به شدت قبلی.
فاطیما دستم و گرفت و لبخندی به روم پاشید:
- دیدی چقدر خوب شد که اومدی بیرون؟
سرم و تکون دادم:
- آره خوب شد.
طی این چند ماه و بعد از اون اتفاق شوم توی پارک دیگه پام و بیرون نذاشتم جز وقت‌هایی که مامان با ماشین منو می‌برد جلسات روان‌درمانی.
سرم و تکون دادم، نباید به این چیز‌ها فکر می‌کردم. باید بخاطر مامان و دوست‌هامم که شده بهتر می‌شدم، این چند وقت به اندازه‌ی کافی نگرانشون کرده بودم.
درخت‌های توی پیاده‌رو ها عریان شده بودن و شاخه‌های ریز و درشتشون رو به رخ می‌کشیدن.
سحر دستم و گرفت و با شوق گفت:
- خب حالا برای جشن گرفتن تموم شدن دوران غارنشینی وستا خانوم بریم یه چیزی بخوریم.
خنده‌ایی کردم:
- توام از هر فرصتی برای پر کردن اون خندق بلا استفاده کنا.
زبونش و در آورد:
- گشنمه خب.



tgoop.com/Agha_Khanomee/8559
Create:
Last Update:

#پارت195


آخرای زمستون بود دیگه، اون سوز و سرمای استخوان سوز زمستونی از بین رفته بود، شاخه های خشک درختا لطیف تر شده بودن تا جونی دوباره بگیرن و برگ های سبز و لطیفشون رو به رخ بکشن.
نفس عمیقی کشیدم و خنکی هوا رو وارد ریه‌هام کردم، فاطیما دستی روی شونه‌ام انداخت:
- وای اصلا باورم نمی‌شه که دو هفته دیگه عیده.
سحر لبخند محوی زد:
- آره واقعا زود گذشت.
زود نگذشته بود اصلا زود نگذشته بود، حداقل منی که اون دقیقه‌های دردناک رو شصت سال زندگی کرده بودم زود نمی‌گذشت.
سحر دستم و گرفت و پر انرژی گفت:
- خوشحالی دیگه؟ داریم مدرسه رو می‌پیچونیم و می‌ریم دَدَر دودور.
اهومی گفتم و بعد با قدم های بلند‌تری حیاط رو طی کردم، به در سیاه بزرگ که رسیدیم مکث کردم.
فاطیما درو باز کرد، چه شب‌هایی با شوق و ذوق این درو باز می‌کردم تا اون و ببینم.
با این‌که تهش خوب نبود اما باید اعتراف کنم لحظات قشنگی رو باهم رقم زدیم، برای من که قشنگ بودن اما شاید برای اون حوصله سربر بوده باشن.
سحر که آخرین نفر بیرون اومد درو بست و صدای بستن در غول‌پیکر توی کوچه‌ی خلوت پیچید، زمستون هنوز هم بود اما نه به شدت قبلی.
فاطیما دستم و گرفت و لبخندی به روم پاشید:
- دیدی چقدر خوب شد که اومدی بیرون؟
سرم و تکون دادم:
- آره خوب شد.
طی این چند ماه و بعد از اون اتفاق شوم توی پارک دیگه پام و بیرون نذاشتم جز وقت‌هایی که مامان با ماشین منو می‌برد جلسات روان‌درمانی.
سرم و تکون دادم، نباید به این چیز‌ها فکر می‌کردم. باید بخاطر مامان و دوست‌هامم که شده بهتر می‌شدم، این چند وقت به اندازه‌ی کافی نگرانشون کرده بودم.
درخت‌های توی پیاده‌رو ها عریان شده بودن و شاخه‌های ریز و درشتشون رو به رخ می‌کشیدن.
سحر دستم و گرفت و با شوق گفت:
- خب حالا برای جشن گرفتن تموم شدن دوران غارنشینی وستا خانوم بریم یه چیزی بخوریم.
خنده‌ایی کردم:
- توام از هر فرصتی برای پر کردن اون خندق بلا استفاده کنا.
زبونش و در آورد:
- گشنمه خب.

BY •|♥|• آقـاعـه و خـانومـه •||•


Share with your friend now:
tgoop.com/Agha_Khanomee/8559

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

During the meeting with TSE Minister Edson Fachin, Perekopsky also mentioned the TSE channel on the platform as one of the firm's key success stories. Launched as part of the company's commitments to tackle the spread of fake news in Brazil, the verified channel has attracted more than 184,000 members in less than a month. Users are more open to new information on workdays rather than weekends. Choose quality over quantity. Remember that one high-quality post is better than five short publications of questionable value. Add up to 50 administrators With the sharp downturn in the crypto market, yelling has become a coping mechanism for many crypto traders. This screaming therapy became popular after the surge of Goblintown Ethereum NFTs at the end of May or early June. Here, holders made incoherent groaning sounds in late-night Twitter spaces. They also role-played as urine-loving Goblin creatures.
from us


Telegram •|♥|• آقـاعـه و خـانومـه •||•
FROM American