Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/Agha_Khanomee/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
•|♥|• آقـاعـه و خـانومـه •||•@Agha_Khanomee P.8560
AGHA_KHANOMEE Telegram 8560
#پارت196


اومدم جوابش و بدم اما کسی اسمم رو صدا زد، طنین صداش توی کوچه پیچید. تکون خوردن شاخه‌های عریان رو حس می‌کردم.
این صدا رو می‌شناختم، خوب می‌شناختمش.
هر سه‌تامون متوقف شدیم، نفس توی سینه‌ام حبس شده بود.
دردی توی قفسه‌ی سینه‌ام احساس کردم، درد بدی بود.
جرعت نداشتم برگردم عقب اما صدای قدم‌هاش رو حس می‌کردم، قدم‌های تندش.
همیشه خیلی ریلکس قدم می‌زد اما الان تند بود.
از پشتم اومد و جلوی روم ایستاد، خشک شده بودم. چشم‌‌هام به پرز‌های بافت مشکی رنگش خورد، که شونه‌های پهنش رو در بر گرفته بودن.
به صورتش نگاه نمی‌کردم، از دیدن اون تیله‌های رنگی می‌ترسیدم.
می‌ترسیدم نگاه کنم و دلم بریزه و بازم بهم ثابت شه که من یه احمقم، خیلی احمقم.
دستش و زیر چونه‌ام گذاشت و سرم و بالا آورد و مجبورم کرد که نگاهش کنم، نگاه مبهوتم گره خورد با آبی نفتی چشم‌هاش.
موهای مشکی رنگ لختش که از زیر کلاهش در رفته بودن، ابروهای کشیده‌اش، دروغ بودکه بگم دلم نلرزیده بود.
موج گرمی توی بدن سردم پخش شد، دستش و بالاتر آورد و روی گونه‌ام گذاشت.
انگشت شستش رو روی گونه‌ام کشید لبخند محوی زد و آروم گفت:
- سلام الهه‌ی من.
داشتم بغض می‌کردم؟ آره.
فاطیما دستم و گرفت و کشید که اون دستش و روی شونه‌ام گذاشت و نذاشت حرکت کنم:
- هی داری چه غلطی می‌کنی؟ دستت و بردار.
آتش بدون این‌که نگاهش رو از روی من برداره گفت:
- می‌خوام چند دقیقه باهاش حرف بزنم.
فاطیما صداش و بلند کرد:
- چی می‌گی مرتیکه؟ باهاش حرف بزنی؟ چی بگی؟ از عوضی بازی‌هات بگی؟ نمی‌بینی به چه روزی انداختیش؟
آتش نگاه اخم ناکی حواله‌اش کرد:
- گفتم باید باهاش حرف بزنم، چیزی رو نباید برای تو توضیح بدم.
توضیح بده؟ دقیقا چی رو توضیح بده؟
خودم و از زیر آوار دست‌هاش بیرون کشیدم و سرم و پایین انداختم تا دوباره گرفتار نگاهش نشم.
آروم گفتم:
- نمی‌خوام باهات حرف بزنم.
به سمتم اومد که یه قدم عقب رفتم و بلندتر تکرار کردم:
- گفتم نمی‌خوام باهات حرف بزنم، دوست ندارم ببینمت. از اینجا برو.
تن صداش کمی خواهشانه شد:
- وستا لطفا می‌دونم عصبانی هستی، حقم داری واقعا حق داری اما بیا باهم صحبت کنیم خواهش می‌کنم باید خیلی چیز‌ها رو بهت بگم.
می‌خواست ادامه بده که دندون‌هام رو روی هم سابیدم و نالیدم:
- ازت متنفرم، حالم ازت بهم می‌خوره نمی‌خوام ببینمت چرا نمی‌فهمی؟ چرا حالیت نیست که از این‌که نزدیکت باشم دلم می‌خواد عق بزنم؟ چی و می‌خوای توضیح بدی؟ می‌خوای بیشتر بگی که چقدر آشغالی؟ توی بی‌ارزش چجوری جرعت کردی دوباره بیای و جلوی من وایستی؟ فکر کردی من بازم خر می‌شم و بهت گوش می‌دم؟ ازت متنفرم.



tgoop.com/Agha_Khanomee/8560
Create:
Last Update:

#پارت196


اومدم جوابش و بدم اما کسی اسمم رو صدا زد، طنین صداش توی کوچه پیچید. تکون خوردن شاخه‌های عریان رو حس می‌کردم.
این صدا رو می‌شناختم، خوب می‌شناختمش.
هر سه‌تامون متوقف شدیم، نفس توی سینه‌ام حبس شده بود.
دردی توی قفسه‌ی سینه‌ام احساس کردم، درد بدی بود.
جرعت نداشتم برگردم عقب اما صدای قدم‌هاش رو حس می‌کردم، قدم‌های تندش.
همیشه خیلی ریلکس قدم می‌زد اما الان تند بود.
از پشتم اومد و جلوی روم ایستاد، خشک شده بودم. چشم‌‌هام به پرز‌های بافت مشکی رنگش خورد، که شونه‌های پهنش رو در بر گرفته بودن.
به صورتش نگاه نمی‌کردم، از دیدن اون تیله‌های رنگی می‌ترسیدم.
می‌ترسیدم نگاه کنم و دلم بریزه و بازم بهم ثابت شه که من یه احمقم، خیلی احمقم.
دستش و زیر چونه‌ام گذاشت و سرم و بالا آورد و مجبورم کرد که نگاهش کنم، نگاه مبهوتم گره خورد با آبی نفتی چشم‌هاش.
موهای مشکی رنگ لختش که از زیر کلاهش در رفته بودن، ابروهای کشیده‌اش، دروغ بودکه بگم دلم نلرزیده بود.
موج گرمی توی بدن سردم پخش شد، دستش و بالاتر آورد و روی گونه‌ام گذاشت.
انگشت شستش رو روی گونه‌ام کشید لبخند محوی زد و آروم گفت:
- سلام الهه‌ی من.
داشتم بغض می‌کردم؟ آره.
فاطیما دستم و گرفت و کشید که اون دستش و روی شونه‌ام گذاشت و نذاشت حرکت کنم:
- هی داری چه غلطی می‌کنی؟ دستت و بردار.
آتش بدون این‌که نگاهش رو از روی من برداره گفت:
- می‌خوام چند دقیقه باهاش حرف بزنم.
فاطیما صداش و بلند کرد:
- چی می‌گی مرتیکه؟ باهاش حرف بزنی؟ چی بگی؟ از عوضی بازی‌هات بگی؟ نمی‌بینی به چه روزی انداختیش؟
آتش نگاه اخم ناکی حواله‌اش کرد:
- گفتم باید باهاش حرف بزنم، چیزی رو نباید برای تو توضیح بدم.
توضیح بده؟ دقیقا چی رو توضیح بده؟
خودم و از زیر آوار دست‌هاش بیرون کشیدم و سرم و پایین انداختم تا دوباره گرفتار نگاهش نشم.
آروم گفتم:
- نمی‌خوام باهات حرف بزنم.
به سمتم اومد که یه قدم عقب رفتم و بلندتر تکرار کردم:
- گفتم نمی‌خوام باهات حرف بزنم، دوست ندارم ببینمت. از اینجا برو.
تن صداش کمی خواهشانه شد:
- وستا لطفا می‌دونم عصبانی هستی، حقم داری واقعا حق داری اما بیا باهم صحبت کنیم خواهش می‌کنم باید خیلی چیز‌ها رو بهت بگم.
می‌خواست ادامه بده که دندون‌هام رو روی هم سابیدم و نالیدم:
- ازت متنفرم، حالم ازت بهم می‌خوره نمی‌خوام ببینمت چرا نمی‌فهمی؟ چرا حالیت نیست که از این‌که نزدیکت باشم دلم می‌خواد عق بزنم؟ چی و می‌خوای توضیح بدی؟ می‌خوای بیشتر بگی که چقدر آشغالی؟ توی بی‌ارزش چجوری جرعت کردی دوباره بیای و جلوی من وایستی؟ فکر کردی من بازم خر می‌شم و بهت گوش می‌دم؟ ازت متنفرم.

BY •|♥|• آقـاعـه و خـانومـه •||•


Share with your friend now:
tgoop.com/Agha_Khanomee/8560

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Commenting about the court's concerns about the spread of false information related to the elections, Minister Fachin noted Brazil is "facing circumstances that could put Brazil's democracy at risk." During the meeting, the information technology secretary at the TSE, Julio Valente, put forward a list of requests the court believes will disinformation. Select “New Channel” Matt Hussey, editorial director at NEAR Protocol also responded to this news with “#meIRL”. Just as you search “Bear Market Screaming” in Telegram, you will see a Pepe frog yelling as the group’s featured image. During the meeting with TSE Minister Edson Fachin, Perekopsky also mentioned the TSE channel on the platform as one of the firm's key success stories. Launched as part of the company's commitments to tackle the spread of fake news in Brazil, the verified channel has attracted more than 184,000 members in less than a month. More>>
from us


Telegram •|♥|• آقـاعـه و خـانومـه •||•
FROM American