Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
میراث امامان
MAAREF_Volume 1_Issue 1_Pages 51-84.pdf
امکانسنجی_استفادۀ_تفسیر_عیاشی_از_کتاب_القراءات_سیاری.pdf
386.3 KB
امکانسنجی استفادۀ تفسیر عیاشی از کتاب القراءات سیاری
✍️امیرحسن خوروش
کتاب القراءات سیاری و تفسیر عیاشی از جمله مصادر متقدم حدیثی شیعی به شمار میآیند که روایات فراوانی در موضوع اختلاف قرائات قرآنی و «تحریف» قرآن دربردارند؛ در این میان، تفسیر عیاشی در روزگاری دچار حذف اسناد شده و این امر امکان حدسهای گوناگون دربارۀ تکمیل اسناد و بازیابی مصادر آن را به وجود آورده است. روایات کتاب القراءات و تفسیر عیاشی در سدۀ اخیر مورد انتقاد قرار گرفته و انتقادهای متنی-اِسنادی متوجه آنها شده است؛ از جملۀ این انتقادها آن بوده که بسیاری از روایات عیاشی در موضوع قرائات و «تحریف» در حقیقت از کتاب القراءات سیاری گرفته شده که حذف اسناد موجب مخفیشدن این امر شده و بر این اساس، ضعف رجالی سیاری به روایات عیاشی تسری پیدا میکند. بررسی این موضوع میتواند به شناخت ریشههای بخش مهمی از روایات تفسیری عیاشی بیانجامد؛ به نظر میرسد به دلیل برخی تفاوتهای اسنادی و زیادات متنی در روایات عیاشی و شواهد بیارتباطی حوزۀ حدیثی این دو و نبود نقلی از سیاری در دیگر میراث عیاشی، فرضیۀ اثرپذیری عیاشی از سیاری پذیرفتنی نباشد.
@Al_Meerath
✍️امیرحسن خوروش
کتاب القراءات سیاری و تفسیر عیاشی از جمله مصادر متقدم حدیثی شیعی به شمار میآیند که روایات فراوانی در موضوع اختلاف قرائات قرآنی و «تحریف» قرآن دربردارند؛ در این میان، تفسیر عیاشی در روزگاری دچار حذف اسناد شده و این امر امکان حدسهای گوناگون دربارۀ تکمیل اسناد و بازیابی مصادر آن را به وجود آورده است. روایات کتاب القراءات و تفسیر عیاشی در سدۀ اخیر مورد انتقاد قرار گرفته و انتقادهای متنی-اِسنادی متوجه آنها شده است؛ از جملۀ این انتقادها آن بوده که بسیاری از روایات عیاشی در موضوع قرائات و «تحریف» در حقیقت از کتاب القراءات سیاری گرفته شده که حذف اسناد موجب مخفیشدن این امر شده و بر این اساس، ضعف رجالی سیاری به روایات عیاشی تسری پیدا میکند. بررسی این موضوع میتواند به شناخت ریشههای بخش مهمی از روایات تفسیری عیاشی بیانجامد؛ به نظر میرسد به دلیل برخی تفاوتهای اسنادی و زیادات متنی در روایات عیاشی و شواهد بیارتباطی حوزۀ حدیثی این دو و نبود نقلی از سیاری در دیگر میراث عیاشی، فرضیۀ اثرپذیری عیاشی از سیاری پذیرفتنی نباشد.
@Al_Meerath
🌷 اهمیت صلوات در دعا (۱)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ سلام اللّه علیه قَالَ: كُلُّ دُعَاءٍ يُدْعَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مَحْجُوبٌ عَنِ السَّمَاءِ حَتَّى يُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. (الكافي، ج2، ص493)
هر دعائى كه خداى عز و جل بدان خوانده شود از رسیدن به آسمان بازداشته میشود، تا صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود.
و در همین معنا:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا يَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى يُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد (همان، ص491)
@Al_Meerath
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ سلام اللّه علیه قَالَ: كُلُّ دُعَاءٍ يُدْعَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مَحْجُوبٌ عَنِ السَّمَاءِ حَتَّى يُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. (الكافي، ج2، ص493)
هر دعائى كه خداى عز و جل بدان خوانده شود از رسیدن به آسمان بازداشته میشود، تا صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود.
و در همین معنا:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا يَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى يُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد (همان، ص491)
@Al_Meerath
📚 دستور ابوبکر به خالد بن ولید برای قتل امیرالمؤمنین (ع) در مصادر فریقین (در سه فرسته)
https://www.tgoop.com/Al_Meerath/353
https://www.tgoop.com/Al_Meerath/353
Telegram
میراث امامان
دستور ابوبکر به خالد بن ولید برای قتل امیرالمؤمنین (ع) در مصادر فریقین (در سه فرسته)
گزارش دستور ابوبکر به خالد بن ولید جهت زدن گردن امیرالمؤمنین (ع) در مصادر فریقین در بحثهای فقهی و کلامی مورد توجه قرار گرفته است. در اینجا به نمونهای از آنها اشاره میشود:…
گزارش دستور ابوبکر به خالد بن ولید جهت زدن گردن امیرالمؤمنین (ع) در مصادر فریقین در بحثهای فقهی و کلامی مورد توجه قرار گرفته است. در اینجا به نمونهای از آنها اشاره میشود:…
میراث امامان
🌷 اهمیت صلوات در دعا (۱) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ سلام اللّه علیه قَالَ: كُلُّ دُعَاءٍ يُدْعَى…
🌷ارزش والای صلوات در قیامت
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: مَا فِي الْمِيزَانِ شَيْءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَتُوضَعُ أَعْمَالُهُ فِي الْمِيزَانِ فَتَمِيلُ بِهِ فَيُخْرِجُ ص الصَّلَاةَ عَلَيْهِ فَيَضَعُهَا فِي مِيزَانِهِ فَيَرْجَحُ بِهِ. (الكافي، ج2، ص494)
از محمد بن مسلم، از امام باقر يا امام صادق (ع) فرمود:
در ميزان، چيزى سنگينتر از صلوات بر محمد و آل محمد نيست، و به راستى مردى باشد كه اعمالش را در ميزان گذارند و سبك آيد و ثواب صلوات او در آيد و آن را در ميزان او نهند و سنگين گردد و بچرخد به سود او. (اصول الكافي، ترجمه كمرهاى، ج6، ص89)
@Al_Meerath
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: مَا فِي الْمِيزَانِ شَيْءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَتُوضَعُ أَعْمَالُهُ فِي الْمِيزَانِ فَتَمِيلُ بِهِ فَيُخْرِجُ ص الصَّلَاةَ عَلَيْهِ فَيَضَعُهَا فِي مِيزَانِهِ فَيَرْجَحُ بِهِ. (الكافي، ج2، ص494)
از محمد بن مسلم، از امام باقر يا امام صادق (ع) فرمود:
در ميزان، چيزى سنگينتر از صلوات بر محمد و آل محمد نيست، و به راستى مردى باشد كه اعمالش را در ميزان گذارند و سبك آيد و ثواب صلوات او در آيد و آن را در ميزان او نهند و سنگين گردد و بچرخد به سود او. (اصول الكافي، ترجمه كمرهاى، ج6، ص89)
@Al_Meerath
Forwarded from میراث امامان (امیرحسن خوروش)
از ام البنین همسر امیرالمؤمنین (ع) چه میدانیم؟
ام البنین دختر حزام بن خالد بن ربیعة بن الوحید از بنی کلاب بوده (نمونه: جمهرة النسب، ص31) و گاه با لقب کلابیه (نمونه: سر السلسلة العلویة، ص131) و گاه با لقب وحیدیه (نمونه: المنمق من أخبار قریش، ص351) شناخته میشود. نام ایشان ظاهراً همین «أم البنین» است؛ چه در انواع منابع متقدم همین نام آمده و نام دیگری مطرح نشده و «أم البنین» کنیهٔ ایشان دانسته نشده است. البته در سرّ السلسلة العلویة ایشان «فاطمة» شده خوانده است (ص131؛ برای یک نام محرَّف دیگر نگر: تاریخ الخمیس، ج2، ص284) که مؤیّدی ندارد. گفتنی است در کنار نام «أم البنین»، کنیهٔ «أم جعفر» برای ایشان ذکر شده است (الأمالي الخمیسیة، ص230).
ام البنین همسر امیرالمؤمنین علی (ع) بوده و چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر، و عبدالله از ایشان داشته است (نمونه: جمهرة النسب، ص31؛ الطبقات لابن سعد، ج3، ص14؛ أنساب الأشراف، ج2، ص192؛ مقتل علي لابن أبي الدنیا، ج1، ص102؛ تاریخ الطبري، ج5، ص153؛ شرح الأخبار، ج3، ص185؛ المؤتلف والمختلف، ج2، ص578؛ الإرشاد، ج1، ص354؛ معرفة الصحابة، ج1، ص106). هر چهار پسر در کربلا به شهادت رسیدند (نمونه: جمهرة النسب، ص31؛ الطبقات لابن سعد، ج3، ص14؛ أنساب الأشراف، ج2، ص192؛ مقتل علي لابن أبي الدنیا، ج1، ص102؛ تاریخ الطبري، ج5، ص153؛ الإرشاد، ج1، ص354).
در برخی منابع محمد اصغر -از شهدای کربلا- نیز فرزند وی شمرده شده است (جمهرة النسب، ص328). البته در برخی منابع محمد اصغر -به جای عبد الله بن علی- در میان چهار فرزند ام البنین ذکر شده (جمهرة أنساب العرب، ص282) و در برخی منابع محمد اوسط -به جای جعفر بن علی- در میان چهار فرزند ام البنین یاد شده است (البصائر والذخائر، ج1، ص214). در مقابل، برخی، مادرِ محمد اصغر را یک ام ولد (الطبقات لابن سعد، ج3، ص14؛ مقاتل الطالبیین، ص90) و برخی، مادر محمد اصغر را لیلی بنت مسعود (الإرشاد، ج1، ص354) دانستهاند.
در برخی منابع سنّ فرزند او -عبد الله بن علی- در هنگام شهادت، 25 سال و سن فرزند او -عثمان بن علی (همنامِ عثمان بن مظعون)- در هنگام شهادت، 21 سال دانسته شده است (مقاتل الطالبیین، ص88-89).
در خصوص عزاداری ام البنین در مدینه نقل شده است: «وكانت أم البنين أم هؤلاء الأربعة الإخوة القتلى، تخرج إلى البقيع فتندب بنيها أشجى ندبة وأحرقها، فيجتمع الناس إليها يسمعون منها، فكان مروان يجيء فيمن يجيء لذلك، فلا يزال يسمع ندبتها ويبكي. ذكر ذلك علي بن محمد بن حمزة، عن النوفلي، عن حماد بن عيسى الجهني، عن معاوية بن عمّار، عن جعفر بن محمد» (مقاتل الطالبیین، ص90). همچنین نقل شده: «قال الحسن قال أبي: وهؤلاء الثلاثة بنو أم جعفر وهي الکلابية وهي أم البنين. قال الحسن قال أبي بلغني عن جعفر بن محمد علیهما السلام أنه قال: بکی الحسین علیه السلام خمس حجج وکانت أم جعفر الکلابیة تندب الحسین وتبکیه وقد کفّ بصرها فکان مروان وهو وال المدینة یجيء متنکراً باللیل حتی یقف فیسمع بکاءها وندبها» (الأمالي الخمیسیة، ص230).
در کتاب سر السلسلة العلویة (ص131-132) دربارۀ ام البنین گفته شده است: «قال: قال علي بن أبيطالب عليه السلام لعقيل بن أبيطالب، وهو أعلم قريش بالنسب: اطلب لي امرأة ولّدتها شجعان العرب حتّى تلد لي ولداً شجاعاً، فوقع الاختيار على امّ البنين الكلابية، وولدت له العبّاس بن علي وإخوته. قال: لم يعقب أميرالمؤمنين عليه السلام من مهيرة بعد فاطمة إلّا منها. قال: ولم تخرج امّ البنين إلى أحد قبله ولا بعده».
نقل شده که ام البنین در هنگام طفولیت عباس بن علی شعری برای او میخوانده است: «وقالت أم البنين الوحيدية تزفن ابنها العباس بن علي بن أبي طالب عليهما السلام:
أعيذه بالواحد ... من عين كل حاسد
قائمـ[ـهم] والقاعد ... مسلمهم والجاحد
صادرهم والوارد ... مولودهم والوالد» (المنمق من أخبار قریش، ص351).
شیخ محمد سماوی نیز دو شعرِ «یا من رأی العباس کرّ علی جماهیر النقد...» و «لا تدعوني ویك أم البنین...» را به ام البنین نسبت میدهد و منبع آن را شرح الکامل نوشتۀ ابوالحسن اخفش میداند (إبصار العین، ص64)؛ این در حالی است که چنین کتابی برای اخفش شناخته شده نیست و سیّد مقرّم میگوید که هرچه از شیخ محمد سماوی دربارۀ مصدر این اشعار پرسیده، او سکوت کرده است (در این باره نگر: اشعار منسوب به ام البنین).
گفتنی است اطلاعات زیادی دربارۀ جناب ام البنین در منابع متقدم یافت نمیشود. اینکه کیفیت درگذشت ایشان چگونه بوده و اینکه تاریخ درگذشت ایشان چه زمانی است، معلوم نیست. تاریخ وفاتی در دورۀ متأخر برای ایشان جعل شده که ارزش تاریخی ندارد (نگر: https://www.tgoop.com/Bandani1/251). همچنین برخی از معاصران روضههایی برای ایشان میخوانند که اعتباری ندارد (نمونه نگر: https://www.tgoop.com/Bandani1/258).
@Al_Meerath
ام البنین دختر حزام بن خالد بن ربیعة بن الوحید از بنی کلاب بوده (نمونه: جمهرة النسب، ص31) و گاه با لقب کلابیه (نمونه: سر السلسلة العلویة، ص131) و گاه با لقب وحیدیه (نمونه: المنمق من أخبار قریش، ص351) شناخته میشود. نام ایشان ظاهراً همین «أم البنین» است؛ چه در انواع منابع متقدم همین نام آمده و نام دیگری مطرح نشده و «أم البنین» کنیهٔ ایشان دانسته نشده است. البته در سرّ السلسلة العلویة ایشان «فاطمة» شده خوانده است (ص131؛ برای یک نام محرَّف دیگر نگر: تاریخ الخمیس، ج2، ص284) که مؤیّدی ندارد. گفتنی است در کنار نام «أم البنین»، کنیهٔ «أم جعفر» برای ایشان ذکر شده است (الأمالي الخمیسیة، ص230).
ام البنین همسر امیرالمؤمنین علی (ع) بوده و چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر، و عبدالله از ایشان داشته است (نمونه: جمهرة النسب، ص31؛ الطبقات لابن سعد، ج3، ص14؛ أنساب الأشراف، ج2، ص192؛ مقتل علي لابن أبي الدنیا، ج1، ص102؛ تاریخ الطبري، ج5، ص153؛ شرح الأخبار، ج3، ص185؛ المؤتلف والمختلف، ج2، ص578؛ الإرشاد، ج1، ص354؛ معرفة الصحابة، ج1، ص106). هر چهار پسر در کربلا به شهادت رسیدند (نمونه: جمهرة النسب، ص31؛ الطبقات لابن سعد، ج3، ص14؛ أنساب الأشراف، ج2، ص192؛ مقتل علي لابن أبي الدنیا، ج1، ص102؛ تاریخ الطبري، ج5، ص153؛ الإرشاد، ج1، ص354).
در برخی منابع محمد اصغر -از شهدای کربلا- نیز فرزند وی شمرده شده است (جمهرة النسب، ص328). البته در برخی منابع محمد اصغر -به جای عبد الله بن علی- در میان چهار فرزند ام البنین ذکر شده (جمهرة أنساب العرب، ص282) و در برخی منابع محمد اوسط -به جای جعفر بن علی- در میان چهار فرزند ام البنین یاد شده است (البصائر والذخائر، ج1، ص214). در مقابل، برخی، مادرِ محمد اصغر را یک ام ولد (الطبقات لابن سعد، ج3، ص14؛ مقاتل الطالبیین، ص90) و برخی، مادر محمد اصغر را لیلی بنت مسعود (الإرشاد، ج1، ص354) دانستهاند.
در برخی منابع سنّ فرزند او -عبد الله بن علی- در هنگام شهادت، 25 سال و سن فرزند او -عثمان بن علی (همنامِ عثمان بن مظعون)- در هنگام شهادت، 21 سال دانسته شده است (مقاتل الطالبیین، ص88-89).
در خصوص عزاداری ام البنین در مدینه نقل شده است: «وكانت أم البنين أم هؤلاء الأربعة الإخوة القتلى، تخرج إلى البقيع فتندب بنيها أشجى ندبة وأحرقها، فيجتمع الناس إليها يسمعون منها، فكان مروان يجيء فيمن يجيء لذلك، فلا يزال يسمع ندبتها ويبكي. ذكر ذلك علي بن محمد بن حمزة، عن النوفلي، عن حماد بن عيسى الجهني، عن معاوية بن عمّار، عن جعفر بن محمد» (مقاتل الطالبیین، ص90). همچنین نقل شده: «قال الحسن قال أبي: وهؤلاء الثلاثة بنو أم جعفر وهي الکلابية وهي أم البنين. قال الحسن قال أبي بلغني عن جعفر بن محمد علیهما السلام أنه قال: بکی الحسین علیه السلام خمس حجج وکانت أم جعفر الکلابیة تندب الحسین وتبکیه وقد کفّ بصرها فکان مروان وهو وال المدینة یجيء متنکراً باللیل حتی یقف فیسمع بکاءها وندبها» (الأمالي الخمیسیة، ص230).
در کتاب سر السلسلة العلویة (ص131-132) دربارۀ ام البنین گفته شده است: «قال: قال علي بن أبيطالب عليه السلام لعقيل بن أبيطالب، وهو أعلم قريش بالنسب: اطلب لي امرأة ولّدتها شجعان العرب حتّى تلد لي ولداً شجاعاً، فوقع الاختيار على امّ البنين الكلابية، وولدت له العبّاس بن علي وإخوته. قال: لم يعقب أميرالمؤمنين عليه السلام من مهيرة بعد فاطمة إلّا منها. قال: ولم تخرج امّ البنين إلى أحد قبله ولا بعده».
نقل شده که ام البنین در هنگام طفولیت عباس بن علی شعری برای او میخوانده است: «وقالت أم البنين الوحيدية تزفن ابنها العباس بن علي بن أبي طالب عليهما السلام:
أعيذه بالواحد ... من عين كل حاسد
قائمـ[ـهم] والقاعد ... مسلمهم والجاحد
صادرهم والوارد ... مولودهم والوالد» (المنمق من أخبار قریش، ص351).
شیخ محمد سماوی نیز دو شعرِ «یا من رأی العباس کرّ علی جماهیر النقد...» و «لا تدعوني ویك أم البنین...» را به ام البنین نسبت میدهد و منبع آن را شرح الکامل نوشتۀ ابوالحسن اخفش میداند (إبصار العین، ص64)؛ این در حالی است که چنین کتابی برای اخفش شناخته شده نیست و سیّد مقرّم میگوید که هرچه از شیخ محمد سماوی دربارۀ مصدر این اشعار پرسیده، او سکوت کرده است (در این باره نگر: اشعار منسوب به ام البنین).
گفتنی است اطلاعات زیادی دربارۀ جناب ام البنین در منابع متقدم یافت نمیشود. اینکه کیفیت درگذشت ایشان چگونه بوده و اینکه تاریخ درگذشت ایشان چه زمانی است، معلوم نیست. تاریخ وفاتی در دورۀ متأخر برای ایشان جعل شده که ارزش تاریخی ندارد (نگر: https://www.tgoop.com/Bandani1/251). همچنین برخی از معاصران روضههایی برای ایشان میخوانند که اعتباری ندارد (نمونه نگر: https://www.tgoop.com/Bandani1/258).
@Al_Meerath
میراث امامان
🌷ارزش والای صلوات در قیامت عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: مَا فِي الْمِيزَانِ شَيْءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ…
🌷اهمیت صلوات در دعا (۲)
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِيَّاكُمْ إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ يَسْأَلَ مِنْ رَبِّهِ شَيْئاً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ حَتَّى يَبْدَأَ بِالثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمَدْحِ لَهُ وَ الصَّلَاةِ عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ يَسْأَلَ اللَّهَ حَوَائِجَهُ. (الكافي، ج2، ص484)
از حارث بن مغیره، شنيدم ابو عبد الله صادق (ع) مىگفت: هر گاه كه کسی از شما بخواهد حاجت دنيا و آخرت خود را از پروردگار خود مسألت نمايد، درخواست خود را مطرح نكند، مگر آنكه اول به ثنا و ستايش و تمجيد خدا بپردازد و بر رسول گرامى او صلوات فرستد و سپس حوائج خود را درخواست كند. (گزيده كافى، ج1، ص310)
روایت حارث چنین نیز نقل شده است:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَدْعُوَ فَمَجِّدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ احْمَدْهُ وَ سَبِّحْهُ وَ هَلِّلْهُ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ ثُمَّ سَلْ تُعْطَ. (الكافي، ج2، ص485)
در این معنا روایات دیگری نیز در این باب آمده است.
@Al_Meerath
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِيَّاكُمْ إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ يَسْأَلَ مِنْ رَبِّهِ شَيْئاً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ حَتَّى يَبْدَأَ بِالثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمَدْحِ لَهُ وَ الصَّلَاةِ عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ يَسْأَلَ اللَّهَ حَوَائِجَهُ. (الكافي، ج2، ص484)
از حارث بن مغیره، شنيدم ابو عبد الله صادق (ع) مىگفت: هر گاه كه کسی از شما بخواهد حاجت دنيا و آخرت خود را از پروردگار خود مسألت نمايد، درخواست خود را مطرح نكند، مگر آنكه اول به ثنا و ستايش و تمجيد خدا بپردازد و بر رسول گرامى او صلوات فرستد و سپس حوائج خود را درخواست كند. (گزيده كافى، ج1، ص310)
روایت حارث چنین نیز نقل شده است:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَدْعُوَ فَمَجِّدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ احْمَدْهُ وَ سَبِّحْهُ وَ هَلِّلْهُ وَ أَثْنِ عَلَيْهِ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ ثُمَّ سَلْ تُعْطَ. (الكافي، ج2، ص485)
در این معنا روایات دیگری نیز در این باب آمده است.
@Al_Meerath
تعدد نزول قرائات.pdf
281.8 KB
نقد دیدگاه شیخ حسین مفیدی یزدی دربارۀ تعدّد نزول قرائات قرآنی
(بخشی از فصل نخست پایاننامۀ «گردآوری و اعتبارسنجی قرائات منسوب به امیرالمؤمنین (ع)؛ بر اساس تراث اسلامی پنج قرن نخست هجری» نوشتۀ امیرحسن خوروش، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران، 1403ش)
@Al_Meerath
(بخشی از فصل نخست پایاننامۀ «گردآوری و اعتبارسنجی قرائات منسوب به امیرالمؤمنین (ع)؛ بر اساس تراث اسلامی پنج قرن نخست هجری» نوشتۀ امیرحسن خوروش، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران، 1403ش)
@Al_Meerath
سکوت قرآن نسبت به تعدد قرائات
پیشتر نشان داده شد که بر اساس انواع شواهد تاریخی قرآن بر یک قرائت نازل شده و انگارهٔ تعدد نزول قرائات در دورهای متأخر از نزول قرآن در فضای عامه پدید آمده است. در اینجا به استدلالی مبتنی بر سکوت قرآن، جهت انکار تعدد نزول قرائات خواهیم پرداخت:
نخستین منبع مکتوب و معتبری که دربارۀ قرآن اطلاعات مهمی را به دست میدهد، خود قرآن است؛ چه در قرآن در آیات بسیاری بارها و بارها دربارۀ خود قرآن و ویژگیهایش و نسبتش با دیگران و مواجهۀ دیگران با آن سخن گفته میشود؛ از جمله این مباحث در قرآن آمده است:
قرآن جداجدا نازل شده که با درنگ بر مردم خوانده شود (الإسراء: 106). کافران میگویند که چرا قرآن یکپارچه بر پیامبر (ص) نازل نشده؟ این جداجدا نازلشدن به دلیل آن است که دل پیامبر (ص) استوار شود و آیات تدریجاً بر مردم خوانده شود (الفرقان: 32). آیات قرآن همگون هستند (الزمر: 23) و در قرآن هر قسم مثلی آمده (الإسراء: 41، 89؛ الکهف: 54؛ الروم: 58؛ الزمر: 27) و برخی آیات قرآن محکم و برخی متشابه است (آل عمران: 7). برخی از آیات قرآن نسخ شده و برخی دیگر به کلّی فراموشانده شده است (البقرة: 103).
قرآن در شبی مبارک (الدخان: 3) -شب قدر (القدر: 1)- در ماه رمضان (البقرة: 185) نازل شده است. قرآن شعر نیست (یس: 69). قرآن برای پندگرفتن آسان ساخته شده (القمر: 17، 22، 32، 40) و آیاتش مشروح و تفصیلیافته است (الأعراف: 52؛ هود: 1؛ فصلت: 3) و به زبان عربی نازل شده است (یوسف: 2؛ طه: 113؛ الزمر: 28؛ الشوری: 7؛ الزخرف: 3؛ الأحقاف: 12).
قرآن تصدیقکنندۀ کتب پیشین از جمله تورات و انجیل است (آل عمران: 3؛ المائدة: 48؛ الأنعام: 92؛ الأحقاف: 12). این قرآن بیشتر چیزهایی را که بنیاسرائیل در آن اختلاف دارند، برایشان بازگو میکند (النمل: 76). هدف از نزول قرآن هم تبیین بحثهای اختلافی بوده (النحل: 64) و این کتاب هرچیزی را آشکار میکند (النحل: 89). در قرآن به خود قرآن بارها تحدّی شده (یونس: 38؛ القصص: 49) و البته تذکر داده شده که اگر همۀ جن و انس اجتماع کنند که مانند قرآن را بیاورند، چنین کاری از آنان ساخته نیست (الإسراء: 88).
پیامبر (ص) مأمور به تلاوت قرآن است (النمل: 92؛ العنکبوت: 45) و قرآن را به افراد تعلیم میدهد (البقرة: 151؛ آل عمران: 164؛ الجمعة: 2). پیامبر (ص) پیش از نزول قرآن امیدی به نزول چنین کتابی بر خود نداشته (القصص: 86) و پیش از وحی نمیدانست که کتاب و ایمان چیست (الشوری: 52) و پیشتر کتابی نخواند و با دستش ننوشته (العنکبوت: 48). هنگامی که وحی دارد نازل میشود، پیامبر (ص) نباید عجله کند که آیه را پیش از اتمام وحی بخواند (طه: 114). نیز گفته که پیامبر (ص) نباید در خواندن قرآن عجله کند و باید پس از قرائت قرآن از جانب خدا، آن را بخواند (القیامة: 16-18).
برخی سؤالات غیر لازم اگر هنگام نزول قرآن پرسیده شود، جوابش آشکار میشود (المائدة: 101). هنگامی که قرآن خوانده میشود، باید به خدا از شر شیطان راندهشده پناه برد (النحل: 98). همچنین هنگامی که قرآن خوانده میشود، باید به آن گوش فراداد و سکوت کرد (الأعراف: 204).
بنیاسرائیل چون قرآن نزدشان آمد، بدان کافر شدند (البقرة: 89)، مشرکان میگویند که پیامبر (ص) قرآن را به افتراء به خدا بسته است (یونس: 38). کافران میگویند که به قرآن ایمان نمیآورند (سبأ: 31). همچنین میگویند که چرا قرآن بر مردی بزرگ از یکی از دو شهر [مکه و طائف] نازل نشده؟ (الزخرف: 31). هنگامی که خدا به یگانگی در قرآن یاد میشود، مشرکان گریزان میشوند (الإسراء: 45) و نیز کافران میگویند که به این قرآن گوش ندهید و در [هنگام تلاوت آن] جنجال کنید! باشد که غلبه یابید! (فصلت: 26). جن نیز در مواجهه با قرآن واکنشی داشته که قرآن بازتاب میدهد (الأحقاف: 29-32؛ الجن: 1-19).
@Al_Meerath
پیشتر نشان داده شد که بر اساس انواع شواهد تاریخی قرآن بر یک قرائت نازل شده و انگارهٔ تعدد نزول قرائات در دورهای متأخر از نزول قرآن در فضای عامه پدید آمده است. در اینجا به استدلالی مبتنی بر سکوت قرآن، جهت انکار تعدد نزول قرائات خواهیم پرداخت:
نخستین منبع مکتوب و معتبری که دربارۀ قرآن اطلاعات مهمی را به دست میدهد، خود قرآن است؛ چه در قرآن در آیات بسیاری بارها و بارها دربارۀ خود قرآن و ویژگیهایش و نسبتش با دیگران و مواجهۀ دیگران با آن سخن گفته میشود؛ از جمله این مباحث در قرآن آمده است:
قرآن جداجدا نازل شده که با درنگ بر مردم خوانده شود (الإسراء: 106). کافران میگویند که چرا قرآن یکپارچه بر پیامبر (ص) نازل نشده؟ این جداجدا نازلشدن به دلیل آن است که دل پیامبر (ص) استوار شود و آیات تدریجاً بر مردم خوانده شود (الفرقان: 32). آیات قرآن همگون هستند (الزمر: 23) و در قرآن هر قسم مثلی آمده (الإسراء: 41، 89؛ الکهف: 54؛ الروم: 58؛ الزمر: 27) و برخی آیات قرآن محکم و برخی متشابه است (آل عمران: 7). برخی از آیات قرآن نسخ شده و برخی دیگر به کلّی فراموشانده شده است (البقرة: 103).
قرآن در شبی مبارک (الدخان: 3) -شب قدر (القدر: 1)- در ماه رمضان (البقرة: 185) نازل شده است. قرآن شعر نیست (یس: 69). قرآن برای پندگرفتن آسان ساخته شده (القمر: 17، 22، 32، 40) و آیاتش مشروح و تفصیلیافته است (الأعراف: 52؛ هود: 1؛ فصلت: 3) و به زبان عربی نازل شده است (یوسف: 2؛ طه: 113؛ الزمر: 28؛ الشوری: 7؛ الزخرف: 3؛ الأحقاف: 12).
قرآن تصدیقکنندۀ کتب پیشین از جمله تورات و انجیل است (آل عمران: 3؛ المائدة: 48؛ الأنعام: 92؛ الأحقاف: 12). این قرآن بیشتر چیزهایی را که بنیاسرائیل در آن اختلاف دارند، برایشان بازگو میکند (النمل: 76). هدف از نزول قرآن هم تبیین بحثهای اختلافی بوده (النحل: 64) و این کتاب هرچیزی را آشکار میکند (النحل: 89). در قرآن به خود قرآن بارها تحدّی شده (یونس: 38؛ القصص: 49) و البته تذکر داده شده که اگر همۀ جن و انس اجتماع کنند که مانند قرآن را بیاورند، چنین کاری از آنان ساخته نیست (الإسراء: 88).
پیامبر (ص) مأمور به تلاوت قرآن است (النمل: 92؛ العنکبوت: 45) و قرآن را به افراد تعلیم میدهد (البقرة: 151؛ آل عمران: 164؛ الجمعة: 2). پیامبر (ص) پیش از نزول قرآن امیدی به نزول چنین کتابی بر خود نداشته (القصص: 86) و پیش از وحی نمیدانست که کتاب و ایمان چیست (الشوری: 52) و پیشتر کتابی نخواند و با دستش ننوشته (العنکبوت: 48). هنگامی که وحی دارد نازل میشود، پیامبر (ص) نباید عجله کند که آیه را پیش از اتمام وحی بخواند (طه: 114). نیز گفته که پیامبر (ص) نباید در خواندن قرآن عجله کند و باید پس از قرائت قرآن از جانب خدا، آن را بخواند (القیامة: 16-18).
برخی سؤالات غیر لازم اگر هنگام نزول قرآن پرسیده شود، جوابش آشکار میشود (المائدة: 101). هنگامی که قرآن خوانده میشود، باید به خدا از شر شیطان راندهشده پناه برد (النحل: 98). همچنین هنگامی که قرآن خوانده میشود، باید به آن گوش فراداد و سکوت کرد (الأعراف: 204).
بنیاسرائیل چون قرآن نزدشان آمد، بدان کافر شدند (البقرة: 89)، مشرکان میگویند که پیامبر (ص) قرآن را به افتراء به خدا بسته است (یونس: 38). کافران میگویند که به قرآن ایمان نمیآورند (سبأ: 31). همچنین میگویند که چرا قرآن بر مردی بزرگ از یکی از دو شهر [مکه و طائف] نازل نشده؟ (الزخرف: 31). هنگامی که خدا به یگانگی در قرآن یاد میشود، مشرکان گریزان میشوند (الإسراء: 45) و نیز کافران میگویند که به این قرآن گوش ندهید و در [هنگام تلاوت آن] جنجال کنید! باشد که غلبه یابید! (فصلت: 26). جن نیز در مواجهه با قرآن واکنشی داشته که قرآن بازتاب میدهد (الأحقاف: 29-32؛ الجن: 1-19).
@Al_Meerath
با وجود اینکه قرآن بحثهای مختلفی دربارۀ خودش و نسبت دیگران با خودش دارد، هیچگاه اشارهای به این ویژگی عجیب نکرده که متنش نزول متعدد و مختلف داشته باشد.
مهمتر اینکه در قرآن گفته شده که به هنگام تبدیل آیهای با آیهای توسط خدا (نسخ) برخی اشکال میکنند که پیامبر (ص) بر خدا افتراء زده است (النحل: 101). افزون بر این، کافران برای موجه نشاندادن فرضیۀ دروغینبودن قرآن گفتهاند که قرآن اساطیر پیشینیان است که پیامبر (ص) گفته است که برایش بنویسند و شب و روز بر او املا میشود (الفرقان: 4-5).
با این حال، قرآن هیچ اشارهای نمیکند به اینکه مشرکان اشکال کرده باشند که چرا هر آیه به اشکال مختلف نازل و قرائت میشود و متن تثبیتشدهای ندارد و پیامبر (ص) هر بار متن جدیدی را به خدا منسوب میکند! با اینکه حجم تغییر در تعدد قرائات بسیار بیشتر از نسخ است. اگر چنین امری در زمان نزول وجود داشت، بهترین شاهد بر افتراء و بشریبودن متن میشد و باید مشرکین بر آن تمرکز میکردند.
همچنین قرآن گزارش میکند که کسانی که امیدی به ملاقات با خدا ندارند میگویند که قرآنی جز این قرآن را بیاور یا آن را تبدیل کن: «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» (يونس: 15). در اینجا اگر فرایند تغییر الفاظ با مترادفش در متن قرآن فرایندی عادی بوده باشد که در زمان پیامبر (ص) توسط ایشان رخ دهد، طبیعی است که مشرکان اشکال کنند که پیامبر (ص) بارها چنین کرده و چرا فقط ناظر به تبدیل مورد دلخواه ما این کار ممنوع است؟!
همچنین قرآن دعوت به تدبّر در قرآن میکند و میگوید که اگر متن از جانب غیر خدا بود، حتماً اختلاف فراوانی در آن یافت میشد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا» (النساء: 82). اگر در زمان نزول، هر آیه از سوی پیامبر (ص) به اشکال مختلفی خوانده میشد، طبیعی بود که خود همین اختلاف در متن، مورد اشکال مشرکان قرار گیرد و قرآن به آن اشکال واکنش نشان دهد.
در مجموع به نظر میرسد فارغ از دیگر شواهد تاریخی، اگر فقط خود متن قرآن را در نظر بگیریم درمییابیم که تعدد نزول قرائات انگارهای است که زمانی که قرآن نازل شده، وجود نداشته و تثبیتشدن متن قرآن نیز مربوط به پیش از شکلگیری این انگاره است.
@Al_Meerath
مهمتر اینکه در قرآن گفته شده که به هنگام تبدیل آیهای با آیهای توسط خدا (نسخ) برخی اشکال میکنند که پیامبر (ص) بر خدا افتراء زده است (النحل: 101). افزون بر این، کافران برای موجه نشاندادن فرضیۀ دروغینبودن قرآن گفتهاند که قرآن اساطیر پیشینیان است که پیامبر (ص) گفته است که برایش بنویسند و شب و روز بر او املا میشود (الفرقان: 4-5).
با این حال، قرآن هیچ اشارهای نمیکند به اینکه مشرکان اشکال کرده باشند که چرا هر آیه به اشکال مختلف نازل و قرائت میشود و متن تثبیتشدهای ندارد و پیامبر (ص) هر بار متن جدیدی را به خدا منسوب میکند! با اینکه حجم تغییر در تعدد قرائات بسیار بیشتر از نسخ است. اگر چنین امری در زمان نزول وجود داشت، بهترین شاهد بر افتراء و بشریبودن متن میشد و باید مشرکین بر آن تمرکز میکردند.
همچنین قرآن گزارش میکند که کسانی که امیدی به ملاقات با خدا ندارند میگویند که قرآنی جز این قرآن را بیاور یا آن را تبدیل کن: «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» (يونس: 15). در اینجا اگر فرایند تغییر الفاظ با مترادفش در متن قرآن فرایندی عادی بوده باشد که در زمان پیامبر (ص) توسط ایشان رخ دهد، طبیعی است که مشرکان اشکال کنند که پیامبر (ص) بارها چنین کرده و چرا فقط ناظر به تبدیل مورد دلخواه ما این کار ممنوع است؟!
همچنین قرآن دعوت به تدبّر در قرآن میکند و میگوید که اگر متن از جانب غیر خدا بود، حتماً اختلاف فراوانی در آن یافت میشد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا» (النساء: 82). اگر در زمان نزول، هر آیه از سوی پیامبر (ص) به اشکال مختلفی خوانده میشد، طبیعی بود که خود همین اختلاف در متن، مورد اشکال مشرکان قرار گیرد و قرآن به آن اشکال واکنش نشان دهد.
در مجموع به نظر میرسد فارغ از دیگر شواهد تاریخی، اگر فقط خود متن قرآن را در نظر بگیریم درمییابیم که تعدد نزول قرائات انگارهای است که زمانی که قرآن نازل شده، وجود نداشته و تثبیتشدن متن قرآن نیز مربوط به پیش از شکلگیری این انگاره است.
@Al_Meerath
Forwarded from میراث امامان (امیرحسن خوروش)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ضرورت علم برای تدین و تحذیر از نسبتدادن چیزی به خدا و اولیای دین بدون علم
- «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم» (الإسراء: 36)؛
- «إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئا» (النجم: 28؛ یونس: 36)؛
- «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ... وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون» (الأعراف: 33)
- «إِنَّما يَأْمُرُكُمْ [الشيطان] بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» (البقرة : 169)
- «يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَق» (النساء : 171)
- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدا (الأحزاب: 70)
در روایات معتبر بسیاری در کتاب کافی و دیگر منابع آمده است:
🔸 «... عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ [عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع] ... حَقُّ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَكُفُّوا عَمَّا لَا يَعْلَمُونَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَقَدْ أَدَّوْا إِلَى اللَّهِ حَقَّهُ.»
حق خدا بر بندگان اين است كه آنچه می دانند بگويند و از هر چه ندانند دست بدارند، و دم فرو بندند. چون چنين كنند حق خدا را ادا کردهاند.
📚محاسن، ص205 عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ الْوَاسِطِيِّ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ...»؛ الکافی، ج1، ص43 الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ؛ همان، ص50 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ (با همان متن و با وقوع ارسال خفی)
🔸دربارۀ روایات مختلف منقول از اهل بیت ع، به سند صحیح از امام هادی علیه السلام روایت شده است:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى قَالَ أَقْرَأَنِي دَاوُدُ بْنُ فَرْقَدٍ الْفَارِسِيُّ كِتَابَهُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع وَ جَوَابَهُ بِخَطِّهِ فَقَالَ: نَسْأَلُكَ عَنِ الْعِلْمِ الْمَنْقُولِ إِلَيْنَا عَنْ آبَائِكَ وَ أَجْدَادِكَ قَدِ اخْتَلَفُوا عَلَيْنَا فِيهِ كَيْفَ الْعَمَلُ بِهِ عَلَى اخْتِلَافِهِ إِذَا نَرُدُّ إِلَيْكَ فَقَدْ اخْتُلِفَ فِيهِ فَكَتَبَ وَ قَرَأْتُهُ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ قَوْلُنَا فَالْزَمُوهُ وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَرُدُّوهُ إِلَيْنَا...»
در مکاتبه از امام هادی علیهم السلام پرسیدند: در مورد علم روایات نقل شده از پدران شما اختلاف شده است، پس برای آن که در این اختلاف به شما مراجعه کنیم، چگونه به آن روایات عمل می شود؟ پس فرمود: «آن چه را که دانستید گفتار ماست، بدان ملتزم باشید، و آن چه را که نمی دانید، (علم) آن را به ما وا گذارید. (و با آن حکم نکنید)»
📚بصائر الدرجات، ج1، ص525؛ مختصر البصائر، ص229؛ السرائر، ج3، ص584 از کتاب مسائل الرجال محمد بن عیسی بن عبید.
🔻این روایت اسناد بسیاری دارد. از جمله بابی در الكافي (ط - الإسلامية، ج1، ص42 بَابُ النَّهْيِ عَنِ الْقَوْلِ بِغَيْرِ عِلْم) و چند سند در الأمالي (للصدوق)، ص420 و کتاب التوحید. و در بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج2، ص113، ده ها آیه و پنجاه سند در این زمینه ارائه شده، و در میان آن اسناد صحیح مختلفی است. و موافقت آن با کتاب و سنت و اجماع و عقل جای هیچ تشکیکی در آن نمیگذارد.
در این باره نیز نگر: فواز، بین الغلو و التقصیر، ص13-18.
@Al_Meerath
- «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم» (الإسراء: 36)؛
- «إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئا» (النجم: 28؛ یونس: 36)؛
- «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ... وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون» (الأعراف: 33)
- «إِنَّما يَأْمُرُكُمْ [الشيطان] بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» (البقرة : 169)
- «يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَق» (النساء : 171)
- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدا (الأحزاب: 70)
در روایات معتبر بسیاری در کتاب کافی و دیگر منابع آمده است:
🔸 «... عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ [عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع] ... حَقُّ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَكُفُّوا عَمَّا لَا يَعْلَمُونَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَقَدْ أَدَّوْا إِلَى اللَّهِ حَقَّهُ.»
حق خدا بر بندگان اين است كه آنچه می دانند بگويند و از هر چه ندانند دست بدارند، و دم فرو بندند. چون چنين كنند حق خدا را ادا کردهاند.
📚محاسن، ص205 عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ الْوَاسِطِيِّ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ...»؛ الکافی، ج1، ص43 الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ؛ همان، ص50 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ (با همان متن و با وقوع ارسال خفی)
🔸دربارۀ روایات مختلف منقول از اهل بیت ع، به سند صحیح از امام هادی علیه السلام روایت شده است:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى قَالَ أَقْرَأَنِي دَاوُدُ بْنُ فَرْقَدٍ الْفَارِسِيُّ كِتَابَهُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع وَ جَوَابَهُ بِخَطِّهِ فَقَالَ: نَسْأَلُكَ عَنِ الْعِلْمِ الْمَنْقُولِ إِلَيْنَا عَنْ آبَائِكَ وَ أَجْدَادِكَ قَدِ اخْتَلَفُوا عَلَيْنَا فِيهِ كَيْفَ الْعَمَلُ بِهِ عَلَى اخْتِلَافِهِ إِذَا نَرُدُّ إِلَيْكَ فَقَدْ اخْتُلِفَ فِيهِ فَكَتَبَ وَ قَرَأْتُهُ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ قَوْلُنَا فَالْزَمُوهُ وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَرُدُّوهُ إِلَيْنَا...»
در مکاتبه از امام هادی علیهم السلام پرسیدند: در مورد علم روایات نقل شده از پدران شما اختلاف شده است، پس برای آن که در این اختلاف به شما مراجعه کنیم، چگونه به آن روایات عمل می شود؟ پس فرمود: «آن چه را که دانستید گفتار ماست، بدان ملتزم باشید، و آن چه را که نمی دانید، (علم) آن را به ما وا گذارید. (و با آن حکم نکنید)»
📚بصائر الدرجات، ج1، ص525؛ مختصر البصائر، ص229؛ السرائر، ج3، ص584 از کتاب مسائل الرجال محمد بن عیسی بن عبید.
🔻این روایت اسناد بسیاری دارد. از جمله بابی در الكافي (ط - الإسلامية، ج1، ص42 بَابُ النَّهْيِ عَنِ الْقَوْلِ بِغَيْرِ عِلْم) و چند سند در الأمالي (للصدوق)، ص420 و کتاب التوحید. و در بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج2، ص113، ده ها آیه و پنجاه سند در این زمینه ارائه شده، و در میان آن اسناد صحیح مختلفی است. و موافقت آن با کتاب و سنت و اجماع و عقل جای هیچ تشکیکی در آن نمیگذارد.
در این باره نیز نگر: فواز، بین الغلو و التقصیر، ص13-18.
@Al_Meerath
تحذیر از نسبتدادن چیزی به خدا و اولیای دین بدون علم (2)
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِيَّاكَ وَ خَصْلَتَيْنِ فَفِيهِمَا هَلَكَ مَنْ هَلَكَ إِيَّاكَ أَنْ تُفْتِيَ النَّاسَ بِرَأْيِكَ أَوْ تَدِينَ بِمَا لَا تَعْلَمُ.
نقل شده که امام صادق علیهالسلام فرمود:
بپرهیز از دو ویژگی که موجب هلاکت است: اینکه با رأی و سلیقهات به مردم فتوی دهی و یا به چیزی بدون علم باور داشته باشی.
📚الکافی، ج1، ص42؛ و نیز: المحاسن، ص205 «عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِيَّاكَ وَ خَصْلَتَيْنِ مُهْلِكَتَيْنِ أَنْ تُفْتِيَ النَّاسَ بِرَأْيِكَ وَ أَنْ تَقُولَ مَا لَا تَعْلَمُ.»
و نیز: همان، «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ» با مضمون مشابه و ص204 به طریق دیگر.
@Al_Meerath
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِيَّاكَ وَ خَصْلَتَيْنِ فَفِيهِمَا هَلَكَ مَنْ هَلَكَ إِيَّاكَ أَنْ تُفْتِيَ النَّاسَ بِرَأْيِكَ أَوْ تَدِينَ بِمَا لَا تَعْلَمُ.
نقل شده که امام صادق علیهالسلام فرمود:
بپرهیز از دو ویژگی که موجب هلاکت است: اینکه با رأی و سلیقهات به مردم فتوی دهی و یا به چیزی بدون علم باور داشته باشی.
📚الکافی، ج1، ص42؛ و نیز: المحاسن، ص205 «عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِيَّاكَ وَ خَصْلَتَيْنِ مُهْلِكَتَيْنِ أَنْ تُفْتِيَ النَّاسَ بِرَأْيِكَ وَ أَنْ تَقُولَ مَا لَا تَعْلَمُ.»
و نیز: همان، «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ» با مضمون مشابه و ص204 به طریق دیگر.
@Al_Meerath
تحذیر از نسبتدادن چیزی به خدا و اولیای دین بدون علم (3)
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ زِيَادِ بْنِ أَبِي رَجَاءٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَا عَلِمْتُمْ فَقُولُوا وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَم إِنّ الرّجُلَ لَيَنْتَزِعُ آيَةَ مِنَ الْقُرْآنِ يَخِرّ فِيهَا أَبْعَدَ مَا بَيْنَ السّمَاءِ وَ الْأَرْضِ. (المحاسن، ج1، ص206؛ الكافي، ج1، ص42)
از امام باقر علیه السلام: آنچه میدانید بگوئید و آنچه نمیدانید بگوئید خدا داناتر است. همانا شخص آیهای از قرآن بیرون میکشد [تا بهدلخواه خویش تفسیر کند]، از این رو بهفاصلهای دورتر از میان آسمان و زمین میافتد.
@Al_Meerath
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ زِيَادِ بْنِ أَبِي رَجَاءٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَا عَلِمْتُمْ فَقُولُوا وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَم إِنّ الرّجُلَ لَيَنْتَزِعُ آيَةَ مِنَ الْقُرْآنِ يَخِرّ فِيهَا أَبْعَدَ مَا بَيْنَ السّمَاءِ وَ الْأَرْضِ. (المحاسن، ج1، ص206؛ الكافي، ج1، ص42)
از امام باقر علیه السلام: آنچه میدانید بگوئید و آنچه نمیدانید بگوئید خدا داناتر است. همانا شخص آیهای از قرآن بیرون میکشد [تا بهدلخواه خویش تفسیر کند]، از این رو بهفاصلهای دورتر از میان آسمان و زمین میافتد.
@Al_Meerath
لا تَغلوا وَ لا تَقولوا ما لا نَقولُ...
https://www.tgoop.com/gholow2/2781
https://www.tgoop.com/gholow2/2781
Telegram
غلوپژوهی
مگویید آنچه ما نمیگوییم
افزون بر آیات و روایات گسترده در تحذیر از غیر علم در دینورزی، روایاتی صریحاً بر آن تأکید دارد که خاصه در بحث فضائل، تنها به گفتههای اهل بیت ع اکتفا کرده و فراتر از آن نرویم:
محمّد بن خالد الطيالسي قال: حَدَّثَني فُضَيْلُ بْنُ…
افزون بر آیات و روایات گسترده در تحذیر از غیر علم در دینورزی، روایاتی صریحاً بر آن تأکید دارد که خاصه در بحث فضائل، تنها به گفتههای اهل بیت ع اکتفا کرده و فراتر از آن نرویم:
محمّد بن خالد الطيالسي قال: حَدَّثَني فُضَيْلُ بْنُ…
اخبار من بلغ / ادله تسامح در سنن
1 أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ عَنِ النَّبِيِّ ص شَيْءٌ فِيهِ الثَّوَابُ فَفَعَلَ ذَلِكَ طَلَبَ قَوْلِ النَّبِيِّ ص كَانَ لَهُ ذَلِكَ الثَّوَابُ وَ إِنْ كَانَ النَّبِيُّ ص لَمْ يَقُلْهُ.
2 وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ عَنِ النَّبِيِّ ص شَيْءٌ مِنَ الثَّوَابِ فَعَمِلَهُ كَانَ أَجْرُ ذَلِكَ لَهُ وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَقُلْهُ.
(محاسن، ص25. نیز: الكافي، ج2، ص87 به طرق دیگر از همین دو صحابی)
از امام صادق عليه السّلام: كسى كه ثوابى را بر عملى بشنود و آن را بجا آورد، آن ثواب را ببرد. اگر چه آن [ثواب] چنانكه به او رسيده نباشد.
روایت هشام در ثواب الأعمال چنین نقل شده است:
أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ [بن عیسی] عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هَاشِمِ بْنِ صَفْوَانَ [اقبال، وسائل، و بحار: عن هِشَامٍ عَنْ صَفْوَانَ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ شَيْءٌ مِنَ الثَّوَابِ عَلَى شَيْءٍ مِنْ خَيْرٍ فَعَمِلَهُ كَانَ لَهُ أَجْرُ ذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَقُلْهُ. (ثواب الاعمال، ص132)
ارسال خفی در نقلهای ظاهراً متصل هشام از امام صادق ع شایع است (نگر: سرباز، واکاوی نقل های هشام بن سالم از امام صادق (ع)) و بعید نیست که در نقل خبر الکافی و المحاسن واسطه افتاده باشد. احتمال دارد منظور از صفوان، صفوان بن مهران باشد، هرچند فقط یک سند دیگر از هشام از صفوان یافت شد (المزار الكبير لابن المشهدي، ص240) چنانکه تنها یک سند هم از هشام بن سالم از محمد بن مروان یافت شد (بحار الأنوار، ج90، ص335)
تحریرهای عامی خبر
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَرَفَةَ حَدَّثَنَا أَبُو يَزِيدَ خَالِدُ بْنُ حَيَّانَ الرَّقِّيُّ، عَنْ فُرَاتِ بْنِ سَلْمَانَ، وَعِيسَى بْنِ كَثِيرٍ، كِلَيْهِمَا عَنْ أَبِي رَجَاءٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ بَلَغَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ شَيْءٌ فِيهِ فَضْلٌ فَأَخَذَهُ إِيمَانًا بِهِ، وَرَجَاءَ ثَوَابِهِ، أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَلِكَ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ» (جزء ابن عرفة، ص78؛ شرح مذاهب أهل السنة لابن شاهين، ص56-57 به طریق دیگر از خالد بن حیان؛ عدة الداعي، ص13 مرسلاً)
ابن شاهین 6 طریق از 4 صحابی در این زمینه آورده است؛ که نقلها از 3 صحابی دیگر چنین است:
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ الْأَشْعَثَ، ثنا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُكْتِبُ، ثنا إِسْمَاعِيلُ بْنُ يَحْيَى بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ، ثنا مِسْعَرُ بْنُ كِدَامٍ، عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ بَلَغَهُ عَنِ اللَّهِ فَضْلُ شَيْءٍ مِنَ الْأَعْمَالِ يُعْطِيهِ عَلَيْهَا ثَوَابَ عَمَلِ ذَلِكَ الْعَمَلِ رَجَاءً ذَلِكَ الثَّوَابَ، أَعْطَاهُ اللَّهُ ذَلِكَ الثَّوَابَ، وَإِنْ لَمْ يَكُ مَا بَلَغَهُ حَقًّا» (ابن شاهین، همان، ص57 و به طریق دیگر از ابن عمر با تفاوت در الفاظ)
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَبِيبِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ الْقُرَشِيُّ، بِدِمَشْقَ، ثنا أَبُو أُمَيَّةَ، ثنا عَمْرُو بْنُ عُثْمَانَ، ثنا السَّرِيُّ بْنُ مَخْلَدٍ، عَنْ جُوَيْبِرٍ، عَنِ الضَّحَّاكِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ بَلَغَهُ شَيْءٌ مِنَ الرَّغْبَةِ، فَعَمِلَ رَجَاءً ثَوَابَ تِلْكَ الرَّغْبَةِ، أُجْرِيَ لَهُ ثَوَابُ تِلْكَ الرَّغْبَةِ، وَإِنْ لَمْ يَكُنِ الرَّغْبَةُ عَلَى مَا بَلَغَهُ» (ابن شاهین، همان، ص58 و به طریق دیگر از جوبیر با افزوده: «قُلْتُهُ أَوْ لَمْ أَقُلْهُ فَأَنَا قُلْتُهُ»)
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَغَوِيُّ، ثنا كَامِلُ بْنُ طَلْحَةَ، ثنا عَبَّادُ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، يَرْفَعُ الْحَدِيثَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ: «مَنْ بَلَغَهُ فَضْلٌ عَنِ اللَّهِ، فَعَمِلَ بِهِ، أَعْطَاهُ اللَّهُ ذَلِكَ الْفَضْلَ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ» (ابن شاهين، ص58)
@Al_Meerath
1 أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ عَنِ النَّبِيِّ ص شَيْءٌ فِيهِ الثَّوَابُ فَفَعَلَ ذَلِكَ طَلَبَ قَوْلِ النَّبِيِّ ص كَانَ لَهُ ذَلِكَ الثَّوَابُ وَ إِنْ كَانَ النَّبِيُّ ص لَمْ يَقُلْهُ.
2 وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ عَنِ النَّبِيِّ ص شَيْءٌ مِنَ الثَّوَابِ فَعَمِلَهُ كَانَ أَجْرُ ذَلِكَ لَهُ وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَقُلْهُ.
(محاسن، ص25. نیز: الكافي، ج2، ص87 به طرق دیگر از همین دو صحابی)
از امام صادق عليه السّلام: كسى كه ثوابى را بر عملى بشنود و آن را بجا آورد، آن ثواب را ببرد. اگر چه آن [ثواب] چنانكه به او رسيده نباشد.
روایت هشام در ثواب الأعمال چنین نقل شده است:
أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ [بن عیسی] عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هَاشِمِ بْنِ صَفْوَانَ [اقبال، وسائل، و بحار: عن هِشَامٍ عَنْ صَفْوَانَ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ شَيْءٌ مِنَ الثَّوَابِ عَلَى شَيْءٍ مِنْ خَيْرٍ فَعَمِلَهُ كَانَ لَهُ أَجْرُ ذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ يَقُلْهُ. (ثواب الاعمال، ص132)
ارسال خفی در نقلهای ظاهراً متصل هشام از امام صادق ع شایع است (نگر: سرباز، واکاوی نقل های هشام بن سالم از امام صادق (ع)) و بعید نیست که در نقل خبر الکافی و المحاسن واسطه افتاده باشد. احتمال دارد منظور از صفوان، صفوان بن مهران باشد، هرچند فقط یک سند دیگر از هشام از صفوان یافت شد (المزار الكبير لابن المشهدي، ص240) چنانکه تنها یک سند هم از هشام بن سالم از محمد بن مروان یافت شد (بحار الأنوار، ج90، ص335)
تحریرهای عامی خبر
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَرَفَةَ حَدَّثَنَا أَبُو يَزِيدَ خَالِدُ بْنُ حَيَّانَ الرَّقِّيُّ، عَنْ فُرَاتِ بْنِ سَلْمَانَ، وَعِيسَى بْنِ كَثِيرٍ، كِلَيْهِمَا عَنْ أَبِي رَجَاءٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ بَلَغَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ شَيْءٌ فِيهِ فَضْلٌ فَأَخَذَهُ إِيمَانًا بِهِ، وَرَجَاءَ ثَوَابِهِ، أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَلِكَ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ» (جزء ابن عرفة، ص78؛ شرح مذاهب أهل السنة لابن شاهين، ص56-57 به طریق دیگر از خالد بن حیان؛ عدة الداعي، ص13 مرسلاً)
ابن شاهین 6 طریق از 4 صحابی در این زمینه آورده است؛ که نقلها از 3 صحابی دیگر چنین است:
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ الْأَشْعَثَ، ثنا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُكْتِبُ، ثنا إِسْمَاعِيلُ بْنُ يَحْيَى بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ، ثنا مِسْعَرُ بْنُ كِدَامٍ، عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ بَلَغَهُ عَنِ اللَّهِ فَضْلُ شَيْءٍ مِنَ الْأَعْمَالِ يُعْطِيهِ عَلَيْهَا ثَوَابَ عَمَلِ ذَلِكَ الْعَمَلِ رَجَاءً ذَلِكَ الثَّوَابَ، أَعْطَاهُ اللَّهُ ذَلِكَ الثَّوَابَ، وَإِنْ لَمْ يَكُ مَا بَلَغَهُ حَقًّا» (ابن شاهین، همان، ص57 و به طریق دیگر از ابن عمر با تفاوت در الفاظ)
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَبِيبِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ الْقُرَشِيُّ، بِدِمَشْقَ، ثنا أَبُو أُمَيَّةَ، ثنا عَمْرُو بْنُ عُثْمَانَ، ثنا السَّرِيُّ بْنُ مَخْلَدٍ، عَنْ جُوَيْبِرٍ، عَنِ الضَّحَّاكِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ بَلَغَهُ شَيْءٌ مِنَ الرَّغْبَةِ، فَعَمِلَ رَجَاءً ثَوَابَ تِلْكَ الرَّغْبَةِ، أُجْرِيَ لَهُ ثَوَابُ تِلْكَ الرَّغْبَةِ، وَإِنْ لَمْ يَكُنِ الرَّغْبَةُ عَلَى مَا بَلَغَهُ» (ابن شاهین، همان، ص58 و به طریق دیگر از جوبیر با افزوده: «قُلْتُهُ أَوْ لَمْ أَقُلْهُ فَأَنَا قُلْتُهُ»)
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَغَوِيُّ، ثنا كَامِلُ بْنُ طَلْحَةَ، ثنا عَبَّادُ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، يَرْفَعُ الْحَدِيثَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ: «مَنْ بَلَغَهُ فَضْلٌ عَنِ اللَّهِ، فَعَمِلَ بِهِ، أَعْطَاهُ اللَّهُ ذَلِكَ الْفَضْلَ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ» (ابن شاهين، ص58)
@Al_Meerath
نکتهای دربارۀ معنای اخبار من بلغ
... با توجه به تفاوت عبارات تحریرهای روایت، جای پرسش است که در عبارت «لم یقله» مرجع ضمیر «ه» کدام یک از «شیء» یا «الثواب» است؟ در پاسخ باید گفت گرچه اصالت برخی نسخ ترجیح ندارد، ولی از چند جهت ارجاع ضمیر به «الثواب» ترجیح دارد:
1- فرض همسویی تحریرها.
روایت صدوق تصریح کرده که اصل کار خیر بوده، و دو روایت ابن شاهین هم تصریح دارند که ضمیر به ثواب بر میگردد.
2- قدر متیقن از عبارت.
«شَيْءٌ فِيهِ الثَّوَابِ» اعم از «الثواب» است، و به هر حال عبارت آخر ناظر به ثواب هم خواهد بود، ولی تردید است که آیا عبارت ناظر به اصل عمل هم هست؟ یعنی اگر اصل خیربودن عملی درست نباشد، و ثوابهای خاصی هم در روایات نامعلوم برایش ذکر شود، آیا عامل به آن روایات، همان ثواب را میبرد؟ در دلالت روایت تردید است.
3- عدم حکومت بر آیات و اخبار علم. آیات و اخباری از عمل به غیر علم و یا اخبار کذابان و برخی فرق نهی میکنند. حال در موارد تزاحم این اصل با اخبار من بلغ، جای پرسش است که این اصل علم، حاکم بر اخبار من بلغ است؟* یا اخبار من بلغ مخصّص عمل به علم در موضوع اعمال دارای ثواب است؟
از آنجا که دلالت اخبار من بلغ بر تسامح و توسعه اعتبار اخبار شاهد روشنی ندارد، دلیلی هم نداریم که بگوییم اخبار من بلغ در این مصادیق روایات نهی دسته اول را تخصیص میزند.
نمونه آثار مرتبط:
- کلانتری، علی اکبر، «تسامح در ادله سنن، قاعده ای ناکار آمد»، پژوهش های اعتقادی کلامی، ش17، 1389ش.
- اسلامی، محمدتقی، اخلاق اسلامی و کاربست قاعده تسامح در ادله سنن، 1390ش.
فاضل، محمدجواد، قاعده تسامح در ادله سنن، 1393ش.
- همدانی، مصطفی، «نقد انگاره تسری «تسامح در ادله سنن» به ارزیابی سندی روایات اخلاقی»، پژوهشنامه اخلاق35، 1396ش.
- سیدمجتبی نورمفیدی، مهدی اعلائی، قاعده تسامح در ادله سنن، مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)، 1398ش.
- جعفری، اکرم و دیگران، «واکاوی عوامل رویکرد به تسامح در ادله سنن»، علوم حدیث، ش90، 1397ش.
- همو، «آسیبهای کاربست قاعدۀ «تسامح در ادله سنن» در احادیث اخلاقی»، اخلاق وحیانی، ش18، 1399.
- غوریانی رضوی، علی، «قاعدۀ تسامح در ادلۀ سنن؛ نفی یا اثبات»، پژوه نامه فقه و علوم اسلامی، 18ش، 1401ش.
- حسینی فرزانه، سید احمد، «تبیین قاعده تسامح در ادله سنن و مکروهات»، پژوهش های مطالعات اسلامی معاصر، ش6، 1402ش.
- دلبری، سیدعلی؛ رضوی، غلامرضا، محقق، البرز، «امکانسنجی گستراندن قاعدۀ تسامح در ادلّۀ سنن به روایات فضائل و مصائب اهل بیت(ع)»، مشکات، ش156، 1402ش.
_____
* بدین صورت که اخبار من بلغ، بر فرض صحت، در فضای همان روایات دسته اول و نیز در فضای مواجهه عقلایی با عموم احادیث صادر شده باشند. یعنی مثلاً اگر کسی دنبال اطمینان و قرائن علمآفرین باشد، باز از خطا مصون نیست، و در موارد خطا عامل به آن اخبار از ثواب محروم نمیشود.
@Al_Meerath
... با توجه به تفاوت عبارات تحریرهای روایت، جای پرسش است که در عبارت «لم یقله» مرجع ضمیر «ه» کدام یک از «شیء» یا «الثواب» است؟ در پاسخ باید گفت گرچه اصالت برخی نسخ ترجیح ندارد، ولی از چند جهت ارجاع ضمیر به «الثواب» ترجیح دارد:
1- فرض همسویی تحریرها.
روایت صدوق تصریح کرده که اصل کار خیر بوده، و دو روایت ابن شاهین هم تصریح دارند که ضمیر به ثواب بر میگردد.
2- قدر متیقن از عبارت.
«شَيْءٌ فِيهِ الثَّوَابِ» اعم از «الثواب» است، و به هر حال عبارت آخر ناظر به ثواب هم خواهد بود، ولی تردید است که آیا عبارت ناظر به اصل عمل هم هست؟ یعنی اگر اصل خیربودن عملی درست نباشد، و ثوابهای خاصی هم در روایات نامعلوم برایش ذکر شود، آیا عامل به آن روایات، همان ثواب را میبرد؟ در دلالت روایت تردید است.
3- عدم حکومت بر آیات و اخبار علم. آیات و اخباری از عمل به غیر علم و یا اخبار کذابان و برخی فرق نهی میکنند. حال در موارد تزاحم این اصل با اخبار من بلغ، جای پرسش است که این اصل علم، حاکم بر اخبار من بلغ است؟* یا اخبار من بلغ مخصّص عمل به علم در موضوع اعمال دارای ثواب است؟
از آنجا که دلالت اخبار من بلغ بر تسامح و توسعه اعتبار اخبار شاهد روشنی ندارد، دلیلی هم نداریم که بگوییم اخبار من بلغ در این مصادیق روایات نهی دسته اول را تخصیص میزند.
نمونه آثار مرتبط:
- کلانتری، علی اکبر، «تسامح در ادله سنن، قاعده ای ناکار آمد»، پژوهش های اعتقادی کلامی، ش17، 1389ش.
- اسلامی، محمدتقی، اخلاق اسلامی و کاربست قاعده تسامح در ادله سنن، 1390ش.
فاضل، محمدجواد، قاعده تسامح در ادله سنن، 1393ش.
- همدانی، مصطفی، «نقد انگاره تسری «تسامح در ادله سنن» به ارزیابی سندی روایات اخلاقی»، پژوهشنامه اخلاق35، 1396ش.
- سیدمجتبی نورمفیدی، مهدی اعلائی، قاعده تسامح در ادله سنن، مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)، 1398ش.
- جعفری، اکرم و دیگران، «واکاوی عوامل رویکرد به تسامح در ادله سنن»، علوم حدیث، ش90، 1397ش.
- همو، «آسیبهای کاربست قاعدۀ «تسامح در ادله سنن» در احادیث اخلاقی»، اخلاق وحیانی، ش18، 1399.
- غوریانی رضوی، علی، «قاعدۀ تسامح در ادلۀ سنن؛ نفی یا اثبات»، پژوه نامه فقه و علوم اسلامی، 18ش، 1401ش.
- حسینی فرزانه، سید احمد، «تبیین قاعده تسامح در ادله سنن و مکروهات»، پژوهش های مطالعات اسلامی معاصر، ش6، 1402ش.
- دلبری، سیدعلی؛ رضوی، غلامرضا، محقق، البرز، «امکانسنجی گستراندن قاعدۀ تسامح در ادلّۀ سنن به روایات فضائل و مصائب اهل بیت(ع)»، مشکات، ش156، 1402ش.
_____
* بدین صورت که اخبار من بلغ، بر فرض صحت، در فضای همان روایات دسته اول و نیز در فضای مواجهه عقلایی با عموم احادیث صادر شده باشند. یعنی مثلاً اگر کسی دنبال اطمینان و قرائن علمآفرین باشد، باز از خطا مصون نیست، و در موارد خطا عامل به آن اخبار از ثواب محروم نمیشود.
@Al_Meerath
Fazellankarani
قاعده تسامح در ادلّه سنن - پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
این وب سایت، وبسایت رسمی جناب آیت الله حاج شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی دامت برکاته می باشد