ALI_MORADI_MARAGHEIE Telegram 2267
💥به مناسبت ۱۴ اسفند سالروز خاموشی مصدق.
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️مصدق یکی از جالبترین فرزندان تاریخ معاصر ماست، وقتی هنوز جوان بود محمدعلی شاه مستبد از او خواست در رفع اختلاف بین او و سیدمحمد بهبهانی مشروطه خواه، میانجیگری کند، مصدق که خود در اردوی مشروطه طلبان بود جمله ای در جواب شاه مستبد گفت که خودش در تمام عمر بدان پایبند بود او گفت:
«سیدمحمد بهبهانی کالایی بنام مشروطیت میفروشد که مردم خریدار آن هستند اگر میخواهی دکان او و دکانهای دیگر را تخته کنی و ببندی باید خود طرفدار و فروشنده همان کالا باشی...!»
شاه مستبد نه تنها از پیشنهاد مصدق جوان خوشش نیامد بلکه نگاهی به قیافه این جوان انداخت و گفت:
«سرش بوی قیمه سبزی می دهد!»
خطای محمدعلی شاه در این بود که فکر میکرد چون مصدق از طبقه اعیان است حتما در طرفداری از شاه خواهد بود! همان حربه نخ نمایی که دشمنان مصدق همیشه خواسته اند او را با لقب مصدق السلطنه تحقیرش کنند!

♦️زمانیکه ۱۷ سال بیشتر نداشت مستوفی‌ خراسان میشود یعنی شغل دریافت مالیات که منفورترین شغل نزد رعایا بود. یعنی با کتک و شلاق، مالیات را از مردم ستاندن...!
اما نویسنده افضل التواریخ، مصدقِ ۱۷ ساله را در شغل منفورِ مستوفی گری چنین معرفی میکند:
«ميرزامحمدخان مصدق السلطنه، با حداثت سن به اعلا مراتب تجربه و كهولت رسيده و داراى فضل و سواد و هوش سرشار است...مشاراليه مراتب ديگر دارند كه بر عظم ايشان مى ‏افزايد از اهل هوش و فضل، و به قدرى آداب ‏دان و قاعده پرداز است، كه هيچ مزيدى بر آن تصور نيست. گفتار و رفتار و پذيرايى و احترامات در حق مردمش، به طورى است كه خود او از متانت و بزرگى خارج نمی‏شود... چنين شخصى كه در سن شباب اينطور جلوه ‏گرى كند، بايد از آيات بزرگ گردد»
( افضل التواریخ...ص۸۳)

♦️آقای شیخ فلسفی خاطره ای از دیدارش با مصدق در زمانِ نخست وزیری نقل می کند که نشانگر منش مصدق در کلِ مسند زمامداری است مینویسد:
«بهایی ها در شهرستانها مسئله ساز شده بودند و قدرت نمایی میکردند. به امر آیت الله العظمی آقای بروجردی، نزد مصدق رفتم...پیام آقای بروجردی را به ایشان رساندم و گفتم شما رئیس دولت اسلامی هستید و الان بهایی ها در شهرستانها فعال هستند...ایشان(آیت الله بروجردی) لازم دانستند که شما در این باره اقدامی بفرمایید. دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبتهای من، به گونه ای تمسخرآمیزی قاه قاه و با صدای بلند خندید و گفت:
آقای فلسفی، از نظر من مسلمان و بهایی فرق ندارند، همه از یک ملت و ایرانی هستند».
این پاسخ برای من بسیار شگفت آور بود. با این خنده ی تمسخرآمیز و موهن، دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند.»
(خاطرات محمدتقی فلسفی...ص۱۳۹).

♦️در آبان ۱۳۰۴ش. در مجلس پنجم در زمانی که قزاقان رضاخان مجلس را در حصار خود گرفته بودند تا با تغییر سلطنت، رضاخان را به رضاشاه تبدیل کنند، مصدق جزو پنج نماینده بود که جانشان را بر کف گرفته و مخالفت کردند، اما بزودی پس از تحکیم پایه های دیکتاتوری رضاشاه، خشم اش دامن همه را گرفت، مصدق نیز راهی جز انزوا و پناه گرفتن در کنج احمدآباد نداشت، اما سرپاس مختاری در آنجا هم به سراغش رفت و تمام خانه را زیرو رو کردند تا برای بازداشتش مستمسکی یابند حتی شکایتی از گرانی نرخها! .
بقول ایلیا ارنبورگ در کشورهای گرفتار توتالیتر حتی «رویش یک گل نیز رویداد سیاسی محسوب میگردد»! چیزی نیافتند اما باز به زندان بیرجند منتقل کردند.
از فرط فشار در بین راه خودکشی کرد، مقدار زیادی قرص بلعید اما ناهمواری جاده باعث استفراغش شده و قرصها جذب نشدند!
زنده بیرون آمدنش از چنگ رضاشاه به معجزه شباهت داشت در تهران ارنست پرون (یار غار ولیعهد)مریض شده در بیمارستان نجمیه که مادر مصدق آنرا احداث کرده بود بهبودی یافت در زمان تشکر، دکتر غلامحسین مصدق رییس بیمارستان از او خواهش کرد از طریق ولیعهد واسطه گردد برای آزادی پدرش...و بدین ترتیب مصدق از خطر جست! اما نتایج زندان و خشم دیکتاتور بر پدر، گریبان دختر کوچکش خدیجه را گرفته و برای همیشه راهی بیمارستان روانی ساخت...!

♦️با ورود متفقین و سقوط دیکتاتوری پدر، مصدق به سیاست بازگشت در مدت ۱۲ سال تا زمان کودتا و آغاز دیکتاتوری پسر، کارستانی چون ملی کردن صنعت نفت و درافتادن با استعمار پیر انگلستان را رهبری کرد که برای همیشه در خاطره تاریخی ایرانیان ماندگار شد، اما با کودتا و آغاز دیکتاتوری پسر، بار دیگر و برای همیشه به تبعید و کنج احمدآباد بازگشت...

در آن لحظات آخر که سرطان بر جانش چنگ انداخته و استبدادِ پسر، مانع درمانش در خارج گشته بود در لحظات درد و رنج و توام با فشارهای عصبی دیرینه که بسراغش بازگشته بود، شاید بارها به ياد این جمله‌ شکسپير می افتاد زمانی که «مرکوتيو» در «رومئو و ژوليت» از ته دل فرياد برمی آورد:
«بر هر دو تبارتان لعنت باد...»


⏹️لینک کانال: @Ali_Moradi_maragheie



tgoop.com/Ali_Moradi_maragheie/2267
Create:
Last Update:

💥به مناسبت ۱۴ اسفند سالروز خاموشی مصدق.
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️مصدق یکی از جالبترین فرزندان تاریخ معاصر ماست، وقتی هنوز جوان بود محمدعلی شاه مستبد از او خواست در رفع اختلاف بین او و سیدمحمد بهبهانی مشروطه خواه، میانجیگری کند، مصدق که خود در اردوی مشروطه طلبان بود جمله ای در جواب شاه مستبد گفت که خودش در تمام عمر بدان پایبند بود او گفت:
«سیدمحمد بهبهانی کالایی بنام مشروطیت میفروشد که مردم خریدار آن هستند اگر میخواهی دکان او و دکانهای دیگر را تخته کنی و ببندی باید خود طرفدار و فروشنده همان کالا باشی...!»
شاه مستبد نه تنها از پیشنهاد مصدق جوان خوشش نیامد بلکه نگاهی به قیافه این جوان انداخت و گفت:
«سرش بوی قیمه سبزی می دهد!»
خطای محمدعلی شاه در این بود که فکر میکرد چون مصدق از طبقه اعیان است حتما در طرفداری از شاه خواهد بود! همان حربه نخ نمایی که دشمنان مصدق همیشه خواسته اند او را با لقب مصدق السلطنه تحقیرش کنند!

♦️زمانیکه ۱۷ سال بیشتر نداشت مستوفی‌ خراسان میشود یعنی شغل دریافت مالیات که منفورترین شغل نزد رعایا بود. یعنی با کتک و شلاق، مالیات را از مردم ستاندن...!
اما نویسنده افضل التواریخ، مصدقِ ۱۷ ساله را در شغل منفورِ مستوفی گری چنین معرفی میکند:
«ميرزامحمدخان مصدق السلطنه، با حداثت سن به اعلا مراتب تجربه و كهولت رسيده و داراى فضل و سواد و هوش سرشار است...مشاراليه مراتب ديگر دارند كه بر عظم ايشان مى ‏افزايد از اهل هوش و فضل، و به قدرى آداب ‏دان و قاعده پرداز است، كه هيچ مزيدى بر آن تصور نيست. گفتار و رفتار و پذيرايى و احترامات در حق مردمش، به طورى است كه خود او از متانت و بزرگى خارج نمی‏شود... چنين شخصى كه در سن شباب اينطور جلوه ‏گرى كند، بايد از آيات بزرگ گردد»
( افضل التواریخ...ص۸۳)

♦️آقای شیخ فلسفی خاطره ای از دیدارش با مصدق در زمانِ نخست وزیری نقل می کند که نشانگر منش مصدق در کلِ مسند زمامداری است مینویسد:
«بهایی ها در شهرستانها مسئله ساز شده بودند و قدرت نمایی میکردند. به امر آیت الله العظمی آقای بروجردی، نزد مصدق رفتم...پیام آقای بروجردی را به ایشان رساندم و گفتم شما رئیس دولت اسلامی هستید و الان بهایی ها در شهرستانها فعال هستند...ایشان(آیت الله بروجردی) لازم دانستند که شما در این باره اقدامی بفرمایید. دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبتهای من، به گونه ای تمسخرآمیزی قاه قاه و با صدای بلند خندید و گفت:
آقای فلسفی، از نظر من مسلمان و بهایی فرق ندارند، همه از یک ملت و ایرانی هستند».
این پاسخ برای من بسیار شگفت آور بود. با این خنده ی تمسخرآمیز و موهن، دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند.»
(خاطرات محمدتقی فلسفی...ص۱۳۹).

♦️در آبان ۱۳۰۴ش. در مجلس پنجم در زمانی که قزاقان رضاخان مجلس را در حصار خود گرفته بودند تا با تغییر سلطنت، رضاخان را به رضاشاه تبدیل کنند، مصدق جزو پنج نماینده بود که جانشان را بر کف گرفته و مخالفت کردند، اما بزودی پس از تحکیم پایه های دیکتاتوری رضاشاه، خشم اش دامن همه را گرفت، مصدق نیز راهی جز انزوا و پناه گرفتن در کنج احمدآباد نداشت، اما سرپاس مختاری در آنجا هم به سراغش رفت و تمام خانه را زیرو رو کردند تا برای بازداشتش مستمسکی یابند حتی شکایتی از گرانی نرخها! .
بقول ایلیا ارنبورگ در کشورهای گرفتار توتالیتر حتی «رویش یک گل نیز رویداد سیاسی محسوب میگردد»! چیزی نیافتند اما باز به زندان بیرجند منتقل کردند.
از فرط فشار در بین راه خودکشی کرد، مقدار زیادی قرص بلعید اما ناهمواری جاده باعث استفراغش شده و قرصها جذب نشدند!
زنده بیرون آمدنش از چنگ رضاشاه به معجزه شباهت داشت در تهران ارنست پرون (یار غار ولیعهد)مریض شده در بیمارستان نجمیه که مادر مصدق آنرا احداث کرده بود بهبودی یافت در زمان تشکر، دکتر غلامحسین مصدق رییس بیمارستان از او خواهش کرد از طریق ولیعهد واسطه گردد برای آزادی پدرش...و بدین ترتیب مصدق از خطر جست! اما نتایج زندان و خشم دیکتاتور بر پدر، گریبان دختر کوچکش خدیجه را گرفته و برای همیشه راهی بیمارستان روانی ساخت...!

♦️با ورود متفقین و سقوط دیکتاتوری پدر، مصدق به سیاست بازگشت در مدت ۱۲ سال تا زمان کودتا و آغاز دیکتاتوری پسر، کارستانی چون ملی کردن صنعت نفت و درافتادن با استعمار پیر انگلستان را رهبری کرد که برای همیشه در خاطره تاریخی ایرانیان ماندگار شد، اما با کودتا و آغاز دیکتاتوری پسر، بار دیگر و برای همیشه به تبعید و کنج احمدآباد بازگشت...

در آن لحظات آخر که سرطان بر جانش چنگ انداخته و استبدادِ پسر، مانع درمانش در خارج گشته بود در لحظات درد و رنج و توام با فشارهای عصبی دیرینه که بسراغش بازگشته بود، شاید بارها به ياد این جمله‌ شکسپير می افتاد زمانی که «مرکوتيو» در «رومئو و ژوليت» از ته دل فرياد برمی آورد:
«بر هر دو تبارتان لعنت باد...»


⏹️لینک کانال: @Ali_Moradi_maragheie

BY دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای




Share with your friend now:
tgoop.com/Ali_Moradi_maragheie/2267

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Hui said the time period and nature of some offences “overlapped” and thus their prison terms could be served concurrently. The judge ordered Ng to be jailed for a total of six years and six months. In the “Bear Market Screaming Therapy Group” on Telegram, members are only allowed to post voice notes of themselves screaming. Anything else will result in an instant ban from the group, which currently has about 75 members. Over 33,000 people sent out over 1,000 doxxing messages in the group. Although the administrators tried to delete all of the messages, the posting speed was far too much for them to keep up. The court said the defendant had also incited people to commit public nuisance, with messages calling on them to take part in rallies and demonstrations including at Hong Kong International Airport, to block roads and to paralyse the public transportation system. Various forms of protest promoted on the messaging platform included general strikes, lunchtime protests and silent sit-ins. The administrator of a telegram group, "Suck Channel," was sentenced to six years and six months in prison for seven counts of incitement yesterday.
from us


Telegram دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای
FROM American