tgoop.com/Austro_libertarian/750
Last Update:
دربارهی ایدئولوژی، کابوس چپها و دولتگرایان و دانشگاهیها
واژهی ایدئولوژی را اولین بار آنتوان دِستوت دو تراسی فیلسوفِ مکتبِ روشنگریِ فرانسه در اواخرِ قرنِ هجدهم بهکار برد. ایدئولوژی را میتوان به «ایدهشناسی» ترجمه کرد، و منظورِ دو تراسی از آن «علمِ شکلگیریِ ایدهها» بود. البته برخلافِ چیزی که مخالفانِ دو تراسی اعلام کردهاند، هدفِ دو تراسی شکلدادن به ایدههای انسانها در یک برنامهی مهندسیِ اجتماعی نبود، بلکه میخواست بررسی کند که ایدهها و عقلانیت حاکم بر رفتارِ انسانها در جوامع چگونه شکل میگیرد و چه ماهیتی دارد. به بیان بهتر، میتوان گفت که ایدئولوژی مطالعهی روشمندِ کنشِ انسانی بود.
دو تراسی ایدئولوژی را یک اَبَرعلم میدید که تمامِ موضوعاتِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در یکدیگر ادغام میکرد تا بینشهایی برای رفتارِ انسانی فراهم کند. ایدئولوژی قرار بود بزرگترینِ هنرها باشد که برای موفقیتِ آن تمام علومِ دیگر باید در هماهنگی کامل میبودند، تا بتوان جامعه را بهگونهای سامان داد که انسان بیشترین مساعدت و کمترین مزاحمت را از همنوعانِ خود دریافت کند.
مفهومِ ایدئولوژی طبقِ تعاریفِ دو تراسی تا حدِ زیادی واضح بهنظر میرسد: هیچکدام از شاخههای علوم انسانی نمیتوانند بدون توجه به شاخههای دیگر و در ناسازگاری با طبیعتِ کلیِ انسان و جوامع ادامه پیدا کنند. برای مثال، پژوهشهایی در علمِ اقتصاد که به اصولِ اخلاقی و سیاسی بیاعتنا هستند، در بهترین حالت بیارزشند.
دو تراسی نظریهی خود را دربارهی ایدئولوژی در اثر چهارجلدیِ خود «عناصرِ ایدئولوژی» بهتفصیل شرح میدهد. این کتاب یک رساله است دربارهی روششناسی که در نهایت به نظریهی اقتصادِ سیاسیِ دو تراسی ختم میشود. دو تراسی، که خود از حامیانِ پرشورِ لسهفر بود، توانست نظرِ بسیاری از لیبرالهای فرانسوی را بهخود جلب کند و تأثیری نسبتاً عمیق بر فضای فکریِ فرانسه گذاشت.
اما این تأثیر و موفقیتِ او دیری نپایید. ناپلئون پس از آن که بر مسندِ امپراتوری تکیه زد، مخالفتِ صریحِ خود را با ایدئولوژی اعلام کرد. او دو تراسی و همکارانش را، که خود را «ایدئولوژیست» مینامیدند، بهتمسخر «ایدئولوگ» نامید. دشمنیِ ناپلئون با ایدئولوژی دلیلِ آشکاری داشت: آرزوها و اَعمالِ او طبق هیچ نظریهی جامعی در علومِ انسانی (یا همان ایدئولوژی) قابلِ توجیه نبودند.
بعدها، کارل مارکس نیز در نقدِ خود بر اقتصادِ سیاسی ایدئولوژی را تحقیر کرد. و دلایلِ او نیز با ناپلئون تفاوتی نداشت. طبقِ توضیحِ میزس در مقدمهی «کنشِ انسانی»، سوسیالیستهای قرنِ نوزدهم دربرابرِ یک علمِ جامعِ کنشِ انسانی کاملاً خلعِ سلاح شده بودند. در این شرایط، مارکس یک تعریفِ گمراهکننده از ایدئولوژی ارائه داد و با ردِ امکانِ هرگونه نظریهپردازیِ جامع در تمامِ علوم، راه را برای حملاتِ خود به تمامِ دستاوردهای علمیِ بشر هموار کرد.
امروز نیز راهِ مارکس ادامه پیدا کرده است. از یک طرف، در رسانهها و رسالهها، هر عقیده و کیشِ غیرعلمی و محیرالعقولی برچسبِ تحقیرآمیزِ ایدئولوژی میخورد؛ و از طرفِ دیگر، بسیاری از اساتیدِ دانشگاهی منتقدانِ خود را ایدئولوگ میخوانند و از نقدها طفره میروند. برای مثال، یک استادِ اقتصاد نقدهایی را که از منظرِ علومِ سیاسی یا فلسفهی اخلاق به او وارد میشود، «ایدئولوژیزده» میخواند و تحقیر میکند. درحالیکه تنها یک ایدئولوژیِ روشمند، مطابقِ نظر دو تراسی، میتواند زوالِ روششناسی، و انحراف و بیفایدگیِ شاخههای مختلفِ علومِ انسانی در دانشگاههای امروزی را آشکار کند.
@austro_libertarian
BY AUSTRO LIBERTARIAN
Share with your friend now:
tgoop.com/Austro_libertarian/750