tgoop.com/Austro_libertarian/899
Last Update:
دربارهی بنیان «نهایی»
چرا برای میزس بنیان علم اقتصاد نهایی/کَرانین است (یا ultimate؛ برگرفته از فعل لاتینی ultimō بهمعنیِ به پایانِ چیزی رسیدن یا در پایانِ چیزی بودن)، نه اصلی/آغازین؟—این تمایزِ نهچندان چشمگیر، چرا که هردو به بنیان اشاره دارند، بهطور ضمنی برداشت میزس از علم را منعکس میکند. میزس در یک تعریف کلی، کار علم را تقلیل پدیدهها به علتهای آنها میداند. اما این کار را نمیتوان تا ابد ادامه داد؛ فیزیکدان، زیستشناس، شیمیدان بهزودی درخواهند یافت که در یک نقطه دیگر نمیتوانند پدیدهای را به علتهای دیگر تقلیل دهند، و این محدودیت ناشی از ضعفهای نظریه یا اندازهگیری یا آزمایش نیست، بلکه به پدیدهای میرسند که از لحاظ معرفتشناختیْ علت-معلولی نیست. در این مفهوم، شباهتی میان علوم طبیعی و علوم انسانی، ازجمله اقتصاد، وجود دارد: منگر در تلاش برای درک علتهای پدیدههای اقتصادی دریافت که این علتها در نهایت در یک نقطه تمام میشوند. این همان نقطهای است که میزس «کنش»، یا بهطور دقیقتر، «مقولهی کنش» مینامد. انگیزهی یک کنش، این که یک فرد چه ذهنیت، سلیقه، ترجیح یا حالت روانیای دارد که به یک کنش منجر میشود، چیزی نیست که بتوانیم بهصورت معرفتشناختی برایشان علتی پیدا کنیم. برای توضیح این پدیدهها لاجرم باید وارد حوزهی متافیزیک شویم، اما متافیزیک چیزی نیست که بهصورت علمی بتوان بررسیاش کرد. پس در توضیح پدیدههای انسانی، تا جایی میتوانیم پیش برویم که به فرد برسیم؛ از این رو است که روش ما در علم اقتصاد «فردگرایی» و بنیان آن «مقولهی کنش» است. و این بنیان از نوع نهایی است، زیرا در بررسی علمی، یعنی در جایی که بتوانیم گزارههایی جهانشمول ارائه دهیم، کنش یک دادهی نهایی است. این که کنش را چه چیزی تعیین میکند، بسته به هر فرد، و توضیح آن بسته به هر متفکری، ممکن است متفاوت باشد، پس دیگر از قلمرو علم خارج میشویم. اما تفاوت علوم انسانی با علوم طبیعی در این است که علوم طبیعی بهعلت ماهیت تجربی خود در علتهای نهایی خود بهپایان میرسند؛ اما علوم انسانی، ازجمله علم اقتصاد، از این بنیان نهایی شروع میشوند و پیشینی بودن آن به ما این اجازه را میدهد که روبه جلو حرکت کنیم و به تبیین پدیدههای پیچیده بپردازیم—درحالیکه در علوم طبیعی با پدیدههای پیچیده به آن مفهومی که در علوم انسانی داریم، مواجه نیستیم. (این تمایز میزس بین علوم طبیعی و انسانی را میتوان با رویکرد فلسفهی طبیعی، که روتبارد نیز از آن بهره میگیرد، مقایسه کرد؛ که در آن بررسی علمیِ هر دو پدیدههای طبیعی و انسانی با کشف تأملی ماهیتها آغاز میشود و بهصورت استنباطی پیش میرود؛ پس بنیانها در آن اصلی/آغازین هستند.)
@austro_libertarian
BY AUSTRO LIBERTARIAN
Share with your friend now:
tgoop.com/Austro_libertarian/899