tgoop.com/Austro_libertarian/926
Last Update:
«هر روز مهمونی بود تو این مملکت»
غلامحسین ساعدی با همین جملهی کوتاه توانست خود و والدهی گرامیاش را در ذهن و ذکر چندین نسل از ایرانیها جاودانه کند. و این نوع جاودانگی مایهی بسی خشنودی است و باید به فال نیک گرفتاش. در عین حال نباید از خیانت و ویرانی بزرگتری که او و امثالاش در تاریخ و فرهنگ ایران بهجا گذاشتند غافل شد، خصوصاً که امروز نیز جریانهایی تمدنستیز همچنان با قدرت در کار هستند و میکوشند این افراد را از پسزمینهی سیاسی خود بیرون آورند و بهعنوان بزرگان و مشاهیر ادب و هنر ایران در پاچهی مردم فروکنند. ما نیز همین کار را میکنیم، و فارغ از بینشهای ویرانگر سیاسیشان، اعلام میکنیم که بزرگترین خیانت افرادی چون ساعدی و گلستان نه در عالم سیاست بلکه دقیقاً در همان حوزهای بود که بهطور تخصصی در آن مشغول بهکار بودند؛ یعنی هنر و ادبیات. این ناهنرمندان با ارتباطات، ثروت و نفوذی که داشتند موفق شدند جریان تجدد در هنر و ادبیات ایران را، که پس از آشنایی با هنرهای زیبای غربی آغاز شد، در همان آغاز خفه، و بیمایگی یا میانمایگی خود را بهعنوان معیار عالی هنری در میان ناشران و سرمایهگذاران خصوصی و دولتی تثبیت کنند. میتوان ادعا کرد که برداشت اینها از تجدد هنری اصلاً نه «تجدد» بلکه «تخریب» بود. پس از آن که توانستند تمام زیباییشناسی هنر کلاسیک ایران را از میان بردارند، از کار همتایان خود در اروپا و آمریکا الهام گرفتند و جنبشهای ضدزیباییشناسی غربی را وارد زبان فارسی کردند. شکی نیست که این جریان قدرتمند موجب میشد تا هنرمندان جوانی که بهقصد تجربه و یادگیری پا به عرصهی هنر میگذاشتند، هیچ منبع، سنت یا دانشگاهی معتبر برای آموزش هنرهای زیبا پیدا نکنند؛ و چه بسیار استعدادهایی که یا بهاجبار پا در راه این استادانِ ویرانی گذاشتند، یا در راه هنر زیبا پافشاری کردند و لاجرم از دور کنار رفتند یا در گمنامی باقی ماندند. اما علاوهبر بستن راه یادگیری هنر، آن ناهنرمندان بخش عمدهای از کار خود را به اوباشیِ سازمانیافته و هدفمند اختصاص میدادند و در نشریات و کلاسها و سخنرانیهای فراوان خود، که بخش کوچکی از آنها امروز نیز به ما رسیده، به ستیز با هنرمندانی که در مسیر نابودساختن هنر پا نگذاشته بودند میپرداختند و، همانطور که ذکر شد، با استفاده از پول و نفوذ و حمایت سرمایهگذاران ریز و درشت توانستند ناهنر خود را بهعنوان هنر به ایرانیها قالب کنند. این خسران که رمان و نمایشنامهی ایرانی و شعر نوِ نیمایی جز از چند هنرمند و استثنا در این کشور فراتر نرفت و هیچگاه به یک جریان تبدیل نشد، از ثمرهی کار همینهاست که اتفاقاً در کنار دشمنی با زیبایی و فرهنگ، با شادی و مهمانی هم پیکار میکردند. این جریان هنریِ عقیم و نامتمدن را میتوانیم با تجدد واقعی هنر در ژاپن مقایسه کنیم، جایی که هنرمندان هیچ میلی به کنار زدن سنت و فرهنگ پرسابقه و غنی خود نشان ندادند (یعنی اصلاً چنین چیزی به ذهن یک هنرمند واقعی هم خطور نخواهد کرد)، و پس از آشنایی با هنرهای زیبای غربی نیز فرمها و مصادیق آن را با آغوش باز پذیرا شدند—آنها، که با مهمانیرفتن مردمشان هم مشکلی نداشتند، توانستند هنر خود را به قلههایی برسانند که نهتنها موجب برجستگی فرهنگشان در عرصهی جهانی شد، بلکه حتی اروپاییها و آمریکاییها را نیز به این صرافت انداخت که از هنر و زیباییشناسی ژاپنی برای خلق اثر الهام بگیرند؛ و خلاصه، جریانی بهوجود آمد که تلفیقی هنرمندانه و نوین از دو سنت بزرگ و پرسابقهی هنری در جهان را ارائه میدهد. امید است حالا که حملات مبارک به دشمنان مهمانی در ایران رواج پیدا کرده، نیم نگاهی نیز به دشمنیِ ویرانگرتر اینها با هنر داشته باشیم که شایستهی لعن و نفرینی هزار برابر سختتر است.
@austro_libertarian
BY AUSTRO LIBERTARIAN
Share with your friend now:
tgoop.com/Austro_libertarian/926