Telegram Web
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
#آزادی #جهانبخش_پازوکی

درود بی پایان به همه دوستان و همراهان عزیز

تقدیم می‌کنم اثر آزادی رو به شما نازنینان....


ترانه و ملودی: جهانبخش پازوکی
بازتنظیم برای ارکستر:##مهدی_حسن‌زاده_مقدم
خوانندگان: #مراد_و_جواد_حسن_زاده
سنتور : مجید روحپرور
استرینگ: محمد علی‌آبادی
دف: عرفان آرایش
تمبک: یونس حسین پور
نی: احمد احمدی
ضبط، میکس و مسترینگ: #استودیو_بتهوون
تهیه کننده: حمید غلام‌زاده. کافه ترافیک

فایل صوتی در سایت‌های معتبر موزیک در اختیار شما عزیزان قرار دارد....

@Mahdi.Hasanzadeh.Music
@j_hasanzadeh93
@StudioBeethoven
@mohammad_aliabadi_violin
@erfanarayesh
@majidruohparvar
@yunes_hoseynpoor
@ahmad_ahmadi_128
@moradhasanzadeh3209662
@hamid_gholmzadeh @instapico_bot

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
۲۳ـ کنترل کیفیت در هیدرولوژی، با همکاری دکتر رضایی پژند، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۳

۲۴ـ آنالیز عددی، با همکاری دکتر توتونیان، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۳

۲۵ـ نظریه مدرن احتمال، با همکاری دکتر علامتاز، انتشارات دانشگاه اصفهان، ۱۳۷۴.

۲۶ـ مقدمه‌ای بر آمار و احتمال مهندسی، با همکاری مجید اسدی، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۴

۲۷ـ اولین درس احتمال، با همکاری دکتر نیرومند، دکتر آذرنوش، دکتر مشکانی، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۴

۲۸ـ سریهای زمانی، با همکاری دکتر نیرومند، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۴

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
انالله و انا الیه راجعون

در نهایت تاسف و تالم، فقدان مرحوم مغفور پروفسور ابوالقاسم بزرگ‌نیا را به اطلاع کلیه خویشاوندان، دوستان و همکاران عزیز می رسانیم. بدین منظور مراسم تشییع و تدفین آن مرحوم در روز دوشنبه ۱۴۰۴/۰۳/۲۶ از ساعت ۱۰ تا ۱۱/۳۰ صبح در خواجه ربیع برگزار خواهد شد.

و هم‌چنین مراسم ختم مرحوم در روز سه شنبه ۱۴۰۴/۰۳/۲۷ از ساعت ۱۰ تا ۱۱/۳۰ صبح و ساعت ۴ تا ۶ بعد از ظهر در مسجد قبا به آدرس بولوار خیام منعقد می‌باشد.

خواهشمند است با حضور گرمتان مایه خرسندی روح آن مرحوم و قوت قلب بازماندگان را فراهم گردانید.


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
.
#غوک_نامه

کتاب ارزشمند و گرانسنگ مجموعه شعر" #طفلی_به_نام_شادی" از شاعر و پژوهشگر بی‌بدیل و گرانقدر زبان و فرهنگ و ادبیات معاصر حاضر- دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی-، سه روز پیش به دستم رسید، مشتاقانه کتاب را از پاکت بسته بندی شده بیرون کشیدم و علیرغم تذکر فرزندم بابت ویروس کرونا، شروع کردم به مطالعه...، تا به خود جنبیدم دقایقی کتاب از دسترس من خارج شد - بعد از ضد عفونی کتاب در دسترسم قرار گرفت- سپس شروع کردم به خواندن کتاب...

بعد از خواندنِ مقدمه – که متن آن نیز نیاز به توجه و تأمل دارد - و پس از آن دیباچه و تأملِ مشتاقانه، همچنان کتاب در دست رسیدم به صفحه 69 و عنوان قصیده "غوک‌نامه".

هرچه در شعر غوک‌نامه پیش رفتم، واژه به واژه‌ی شعر را عمیق‌تر و پر رمز ‌و ‌رازتر یافتم. مضمون این شعر مرا به قرن هفتم و هشتم و شعری از یکی از شاعران آن دوره یعنی مولانا سِیفُ‌الدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی برد که قصیده ای دارد با مطلع:
«هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد»
قصیده مورد اشاره از #سیف_فرغانی و همچنین قصیده غوک‌نامه استاد شفیعی کدکنی اصلا تاریخ مصرف ندارند، بلکه شعری برای تمام دوران گذشته، حال و آینده است...
البته به تاریخ قید شده در کتاب – فروردین 1349- توجه نکنید...! اما شما نیز بخوانید و تأمل کنید...

غوک‌نامه

ای غوک‌ها که موجْ برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان

خوش یافتید این خزهٔ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان

دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجن‌کده‌ست همه نان و آبتان

بی‌شرم‌تر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان

کوتاه‌بین و تنگ‌نظر، گرچه چشم‌ها
از کاسه‌خانه جَسته برون چون حبابتان

در خاک رنگ خاکی و در سبزه سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان

از بیخ گوش نعره‌زنانید و گوش خلق
کر شد ازین مُکابرهٔ بی‌حسابتان

یک شب نشد کز این همه بی‌داد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان

تسبیح ایزد است به پندار عامیان
آن شوم‌ْشیونِ چو نَعیب غُرابتان

هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان

بسیار ازین نفير نفسگیرتان گذشت
کو افعی‌ای که نعره زند در جوابتان

داند جهان که در همهٔ عمر بوده است
روزی ز بال پشّه و خون ذُبابتان

جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان

تکرار یک ترانه و یک شوم‌ْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان

چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟

وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید می‌زند
شمع تمام‌ْکاستهٔ نیمتابتان

مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کرده ست بهر فتح جهان انتخابتان!

یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملهٔ ممالک مالکْ‌رِقابتان

گر جمع «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکرده‌ایم خطا در خطابتان

نی اصلتان به‌قاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسلهٔ انتسابتان

جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان

پروردتان به نم‌نم بارانِ خویشتن
تا برگذشت حد نصیب از نصابتان

این آبگیر گند که آبشخور شماست
وین سان بوَد به کام ایاب و ذهابتان

سیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق
کاین‌گونه گشته بسترِ آرام و خوابتان

تسبیح‌تان دعای بقای لجن‌کده‌ست
بادا که این دعا نشود مستجابتان

ای مشت چَنگلوک زمین‌گیرِ پشّه‌خوار
شرم‌آور است دعوی اوج عقابتان

گاهی درون خشکی و گاهی درون آب
تا چند ازین دوزیستنِ کامیابتان؟

چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان

چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجابتان

این آبگیر عرصهٔ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان

و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان

وز یال دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان

وین غوكجامه‌های چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان

وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگی‌طلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان

وز چشم مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان.

نک خوابتان به پهنهٔ مرداب نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان

با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنگرد بی‌نقابتان.

فروردین 1349

#استاد_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
کتاب: طفلی به نام شادی، ص 69 تا 74
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://www.tgoop.com/Baghekhabushan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/06/25 02:15:13
Back to Top
HTML Embed Code: