Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
936 - Telegram Web
Telegram Web
در کالبد درختها جان آمد
در آینه ها صدای مهمان آمد
با گریه به پیشواز او می رفتم
وقتی که بهار من، زمستان آمد




#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
گفتند نمی شود ولی دارد کفش
او مانده،نمی دود ولی دارد کفش
گلدان گلی بود و گلی بود در آن
گل راه نمی رود ولی دارد کفش




#شرف_الدین_امیرپور



@be_in_zodiha
دستان کسی به خونی آغشته شده
از چوب تلی به روی هم پشته شده
بی ظن و گمان پیکرمردی جنگی است
این جنگل تیرخورده‌ی کشته شده



#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
درختی با نگاه سبز و مستش
درختی با شکوه بی شکستش
درختی شاخه هایش را نشان داد
علی را کرده حک بر روی دستش



#شرف_الدین_امیرپور



@be_in_zodiha
طوفان رم است و شاخه...شد رام علی
بر شاخه‌ عبور برگها، گام علی
گنجشک به جیغ نام او می گوید
هر شاخه تجسمی است از نام علی


#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
ساکت شدنش قوام هرگز نگرفت
تیغش قفس نیام هرگز نگرفت
مانند درختهای پر شاخه‌ی باغ
گنجشک،زبان به کام هرگز نگرفت




#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
در گریه هجوم سیلِ غمگینی بود
بر گونه ی خیس،خیلِ غمگینی بود
رفتی و قطار لحظه ها بُرد تو را
هر عقربه رویِ ریلِ غمگینی بود




#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
اندوه سوار کودکی های من است
فقدان تو یار کودکی های من است
هر پنجره کوپه ای و هر پنجره آآآآآآه
این کوچه قطار کودکی های من است





#شرف_الدین_امیرپور



@be_in_zodiha
اندوه نشسته صورت قاضی را
پاسخ چه دهد وکیل ناراضی را؟
از حال نمی رود؟چرا ، ماضی را
ترسید  عدالتی ندارد؛
زیرا..



#شرف_الدین_امیرپور



@be_in_zodiha
خمیازه‌ی غم اجاق را افشا کرد
پیوستگیِ طلاق را افشا کرد
در بسته شد و نماند سر بسته اتاق
در باز شد و اتاق را افشا کرد




#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
بیرون زده از نهان گلدان؛زیباست!
اصلا بخدا جهان گلدان زیباست
هنگام بهار است بزن فریادی
فریاد گل از دهان گلدان زیباست




#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
در باز شد و نشست خورشید به تخت
در بسته شد‌ و ماه بر آن روزنه ای



#شرف_الدین_امیرپور
#نیم_رباعی


@be_in_zodiha
اندازه ی کاهی ... و نباشد هرگز
کوتاهی راهی ...و نباشد هرگز
بی دغدغه آهی .... و نباشد هرگز
وقتی که بخواهی و نباشد هرگز



#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
در محضر تو هجوم لالی ؛ کو؟کو؟
وصفت نشود بجز زلالی ؛کو؟ کو؟
خواندیم و زدیم پر و بالی؛ کو؟ کو؟
بر شاخه نشسته با سوالی،کو؟کو؟





#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
باران درخت یا درخت باران
باران درخت یا درخت باران
تا تو به کدام جنبه‌اش می نگری
باران درخت یا درخت باران






#شرف_الدین_امیرپور



@be_in_zodiha
«بر سَبلَت خود مَخند»

«گاهی می‌کوشم از چشم دیگران در خودم نگاه کنم، گاهی از چشم خودم در خودم نگاه می‌کنم. از چشم دیگران که نگاه می‌کنم، آدمی است که نود و چهار سال گذرانده و هیچ ندارد و مایه عبرت دیگران است. از چشم خودم به خودم نگاه می‌کنم، که بعد از نود و چهار سال زندگی، هنوز امیدوارم، هنوز آن نور امید را در ذهن خود خفته نمی‌یابم، فکر می‌کنم این هردو نگاه برای جوان‌ها جالب باشد، جوان‌ها هم می‌توانند به چشم عبرت در من نگاه‌کنند که آخر و عاقبت آدمیزاد همین است و هم می‌توانند متعجب باشند، شگفت‌زده باشند، این چیست‌ که بعد از نود سال فراز و نشیب‌ رفتن، بعد از نود سال لن‌ترانی شنیدن، هنوز ناامید نیست، هنوز آتشِ طلب در او نخفته، آدمیزاد موجود عجیبی است...

این رباعی را هم خطاب به خود و به عنوان حسب حال خود سروده‌ام:

ای دل به ستایش کَس از راه میفت
در دام هلاک شهوت و جاه میفت
هشدارخدای را در این آخرعمر
بر سَبلَت خود مَخند، در چاه میفت»

گفتاری از استاد محمدعلی موحد
چهارشنبه، سوم خرداد ماه ۱۳۹۶
کلاس مثنوی، فرهنگستان زبان فارسی
@shekoftandaraftab
Forwarded from Èkber Azad
شعری از: شاعر علی باباچاهی

هر دم گل سرخ و آتشین می روید
آری گل من
گل اینچنین می روید
غیرازگل سرخ وآتشینی‌که تویی
گل های دگر
کم از زمین می روید


(علی باباچاهی،از مجموعه «این کشتی پر اسرار»، تهران، انتشارات نگاه، ۱۳۹۳)
***

قوشان: شاعر علی باباچاهی


هر آن اودلو- آلوولو گول گویه‌ریر
هن منیم گولوم
گول بئله گویه‌ریر
اودلو- آلوولو گول‌دن باشقا کی؛ سنسن
باشقا گول‌لر
یئردن آز گویه‌ریر

چئویره‌ن: اکبرآزاد
تا مقصد بی نهایتی راه کشید
در متن سیاهی شبی ماه کشید

گفتم چه کشیده‌است؟
پرسید:چه کس؟
                          نقاش؟
به روی تابلو آآآآه کشید




#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
باز است دهان کوزه،پر از خنده است
بی خود شده ، از حقیقتی آکنده است
پا داده به من ،اگر چه بی پا مانده
هم‌دست من است اگر چه دستش بند است




#شرف_الدین_امیرپور


@be_in_zodiha
افسوس! زمانِ عیشِ دلخواه گذشت
فرصت به غبارِ ناله و آه گذشت
شد روشنم از جاده‌ی موهای سپید
عمری که نداشتم به صد راه گذشت



#بیدل_دهلوی


@be_in_zodiha
2024/12/29 08:33:25
Back to Top
HTML Embed Code: