BLUE_COLDROOM Telegram 20854
خبری از ماه نبود، آسمون شب سرخ بود
انگار قرار بود برف بباره!
از سرشب سوز بدی میومد، چفت پنجره‌رو انداخته بودیم اما از درز دیوارم باد میومد تو...
شوفاژخونه‌ی آسایشگاه مثل هرسال با تاخیر تعمیر میشه، مثل اونموقع‌ها که مدرسه می‌رفتیم‌و تا برف نمی‌بارید بخاریِ کلاس‌و روشن نمی‌کردن.
پتو رو پیچیدم دورم‌و به جمشید گفتم: چرا شبای پاییز سر نمیشه؟!
جمشید تو استکانا چایی ریخت‌و گفت: مثلا صبح شه کاری داری؟ جایی می‌خوای بری؟ کسی قراره بیاد؟
نگاهم‌و از چشمای جمشید تا چای بدرنگ تو استکان پایین کشیدم، پوزخند زدم‌و سرمو به معنی نه تکون دادم.
چاییشو هورت کشید‌و گفت: پس چه مرگته اینقدر نق میزنی؟
دوباره نگاش کردم‌و گفتم: خسته شدم جمشید، بریدم، کم آوردم... تازه این چند روز تموم شه بعدش زمستون میاد، هوا سردتر میشه، شبا بلندتر...!
جمشید سیگارشو با فندک روشن کرد‌و گفت: اینجا چه فرقی میکنه شب باشه یا روز؟ بهار باشه یا زمستون؟
استکان چاییمو دستم گرفتم‌و جواب دادم: فرق میکنه جمشید، فرق میکنه...
خودتو دیدی؟؟
بهارا دیوونه‌تری، پاییزا عاشق‌تر!
تابستونا مجنون میشی، زمستونا ساکت‌تر!
پس فرق میکنه، تو قفسم که باشی باز شب‌و روز‌و پاییز‌و تابستون تومنی صدشی توفیر داره باهم...
جمشید سیگار به دست رفت سمت ضبط‌و صداشو بلند کرد، صدای شجریان پخش شد تو اتاق...
غمبرک زدم کنجِ تخت‌و چایی سرد‌و تلخمُ سر کشیدم‌، از پاکتِ سیگار جمشید یه نخ سیگار برداشتم‌و در حینِ دود کردن رو به جمشید گفتم: جمشید؛ مادربزرگ خدابیامرزم یه قصه می‌گفت از ماموریت آدم رو زمین که هرکس واسه انجام دادنش با یه مدت معلوم به این دنیا میاد!
تو گمون می‌کنی ماموریت من‌و تو چی بوده؟؟
جمشید به معنی نمی‌دونم شونه تکون داد‌و من باز دراومدم که: یعنی به خدا گفتیم می‌ریم زمین عاشق شیم، از عشق دیوونه شیم...
چشم‌به‌راه بمونیم تا بمیریم؟!؟ خدا هم گفته: باشه برین بسلامت یا دیدارمون به قیامت؟!؟
جمشید جواب داد: شاید ماموریت آدم روی زمین فقط عاشقی باشهُ باقی که دیوونه نشدن از عشق، گمراه شدن تو زمین‌و بی‌راهه رفتن!
نرم نرمک داشت از آسمون سرخ شب برف می‌بارید‌، شجریان با سوز می‌خوند: «عزیزون از غم‌و درد جدایی؛ به چشمونم نمونده روشنایی
گرفتارم به دام غربت‌و درد؛ نه یارو همدمی نه آشنایی…
فلک کی بشنوه آه‌و فغونم؟ به هر گردش زنه آتش به جونم…
یک عمری بگذرونم با غم‌و درد؛ به کام دل نگرده آسمونم...»
من‌و جمشید تو تاریکی اتاق سیگار می‌کشیدیم‌و من فکر کردم شاید بازم جمشید داره درست میگه...!!!
فقط کاش یادمون می‌موند چقدر عمر از خدا واسه این عشق‌و دیوونگی رو زمین خواستیم‌و کی قراره تموم شه راحتمون کنه...!

#مهلا_بستگان
📻 @blue_coldroom



tgoop.com/Blue_coldroom/20854
Create:
Last Update:

خبری از ماه نبود، آسمون شب سرخ بود
انگار قرار بود برف بباره!
از سرشب سوز بدی میومد، چفت پنجره‌رو انداخته بودیم اما از درز دیوارم باد میومد تو...
شوفاژخونه‌ی آسایشگاه مثل هرسال با تاخیر تعمیر میشه، مثل اونموقع‌ها که مدرسه می‌رفتیم‌و تا برف نمی‌بارید بخاریِ کلاس‌و روشن نمی‌کردن.
پتو رو پیچیدم دورم‌و به جمشید گفتم: چرا شبای پاییز سر نمیشه؟!
جمشید تو استکانا چایی ریخت‌و گفت: مثلا صبح شه کاری داری؟ جایی می‌خوای بری؟ کسی قراره بیاد؟
نگاهم‌و از چشمای جمشید تا چای بدرنگ تو استکان پایین کشیدم، پوزخند زدم‌و سرمو به معنی نه تکون دادم.
چاییشو هورت کشید‌و گفت: پس چه مرگته اینقدر نق میزنی؟
دوباره نگاش کردم‌و گفتم: خسته شدم جمشید، بریدم، کم آوردم... تازه این چند روز تموم شه بعدش زمستون میاد، هوا سردتر میشه، شبا بلندتر...!
جمشید سیگارشو با فندک روشن کرد‌و گفت: اینجا چه فرقی میکنه شب باشه یا روز؟ بهار باشه یا زمستون؟
استکان چاییمو دستم گرفتم‌و جواب دادم: فرق میکنه جمشید، فرق میکنه...
خودتو دیدی؟؟
بهارا دیوونه‌تری، پاییزا عاشق‌تر!
تابستونا مجنون میشی، زمستونا ساکت‌تر!
پس فرق میکنه، تو قفسم که باشی باز شب‌و روز‌و پاییز‌و تابستون تومنی صدشی توفیر داره باهم...
جمشید سیگار به دست رفت سمت ضبط‌و صداشو بلند کرد، صدای شجریان پخش شد تو اتاق...
غمبرک زدم کنجِ تخت‌و چایی سرد‌و تلخمُ سر کشیدم‌، از پاکتِ سیگار جمشید یه نخ سیگار برداشتم‌و در حینِ دود کردن رو به جمشید گفتم: جمشید؛ مادربزرگ خدابیامرزم یه قصه می‌گفت از ماموریت آدم رو زمین که هرکس واسه انجام دادنش با یه مدت معلوم به این دنیا میاد!
تو گمون می‌کنی ماموریت من‌و تو چی بوده؟؟
جمشید به معنی نمی‌دونم شونه تکون داد‌و من باز دراومدم که: یعنی به خدا گفتیم می‌ریم زمین عاشق شیم، از عشق دیوونه شیم...
چشم‌به‌راه بمونیم تا بمیریم؟!؟ خدا هم گفته: باشه برین بسلامت یا دیدارمون به قیامت؟!؟
جمشید جواب داد: شاید ماموریت آدم روی زمین فقط عاشقی باشهُ باقی که دیوونه نشدن از عشق، گمراه شدن تو زمین‌و بی‌راهه رفتن!
نرم نرمک داشت از آسمون سرخ شب برف می‌بارید‌، شجریان با سوز می‌خوند: «عزیزون از غم‌و درد جدایی؛ به چشمونم نمونده روشنایی
گرفتارم به دام غربت‌و درد؛ نه یارو همدمی نه آشنایی…
فلک کی بشنوه آه‌و فغونم؟ به هر گردش زنه آتش به جونم…
یک عمری بگذرونم با غم‌و درد؛ به کام دل نگرده آسمونم...»
من‌و جمشید تو تاریکی اتاق سیگار می‌کشیدیم‌و من فکر کردم شاید بازم جمشید داره درست میگه...!!!
فقط کاش یادمون می‌موند چقدر عمر از خدا واسه این عشق‌و دیوونگی رو زمین خواستیم‌و کی قراره تموم شه راحتمون کنه...!

#مهلا_بستگان
📻 @blue_coldroom

BY ﮼اتاق‌سردآبی ﮼


Share with your friend now:
tgoop.com/Blue_coldroom/20854

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Telegram Channels requirements & features Hui said the messages, which included urging the disruption of airport operations, were attempts to incite followers to make use of poisonous, corrosive or flammable substances to vandalize police vehicles, and also called on others to make weapons to harm police. With the administration mulling over limiting access to doxxing groups, a prominent Telegram doxxing group apparently went on a "revenge spree." The creator of the channel becomes its administrator by default. If you need help managing your channel, you can add more administrators from your subscriber base. You can provide each admin with limited or full rights to manage the channel. For example, you can allow an administrator to publish and edit content while withholding the right to add new subscribers. Co-founder of NFT renting protocol Rentable World emiliano.eth shared the group Tuesday morning on Twitter, calling out the "degenerate" community, or crypto obsessives that engage in high-risk trading.
from us


Telegram ﮼اتاق‌سردآبی ﮼
FROM American