BOOKSCASE Telegram 23422
قفسه کتاب
👇#ادامه_رمان_لاله_ای_کوچک 🧡با نام و یاد تو شروع میکنم خداوند مهربانم🧡 رمان: لاله ای کوچک نویسنده: سراج قسمت: چهاردهم بلاخره کم کم رسیدیم خونه و از ماشین پیاده شدیم، هر کدوم رفتیم به اتاق ها مون و منم لباس هامو عوض کردم، به خودم تو آیینه خیره شدم، بابا…
👇#ادامه_رمان_لاله_ای_کوچک

🌹با نام خداوند شروع میکنیم🌹

رمان: لاله ای کوچک
نویسنده: سراج
قسمت: پانزدهم


باز کردم ببینم کیه
خدمتکار: لاله خانوم بفرمایید وقت ناهاره
_لاله: میل ندارم میخوام بخوابم که بعدا میریم خرید الان میخوام بخوابم به بابابزرگ اینا هم بگو..
در و بستم و سرمو گذاشتم رو بالشت و اصلا نفهمیدم چجوری خواب رفتم...

با احساس دستی که موهامو نوازش میکرد، چشمهامو باز کردم، یهو نیم خیز شدم، آرمین بود داشت موهامو نوازش میکرد.
_لاله:اینجا چیکار میکنی، ایه چه کاریه چرا تو خواب موهامو دست میکشی دیوونه، تو مشکل داری آرمین؟
_آرمین: ههههه مشکل تو داری لاله جون، اومدم بیدارت کنم بریم خرید، اونوقت تو ناز میکنی؟ هی هی لاله تو قدر منو نمیدونی دخترر
_لاله: حالا که بیدار میکنی عین آدم بیدار کن، چرا به موهام دست میزنی روانی
_آرمین: چرا انقدر سخت میگیری لاله؟ من تورو بزرگ کردم دختر از من آدم بهتر نمیتونی پیدا کنی، ببین چقدر دوستت دارم، تو هی سلیطه بازی در آر آخه عادته دختر عموی دیوونه.
_لاله: ببین آرمین من اصلا باهات شوخی ندارم، یه بار دیگه بیایی تو اتاقم و این کار زشتت رو تکرار کنی، دیگه نمی شینم نگات کنم، میرم به بابابزرگ میگم پس حد خودتو بدون! تو منو بزرگ کردی اما اون گذشته بود، من حتی روزیکه اومدی تهرانی نمی شناختمت اصلا چهره ات برام آشنا نبود، الانم بلند شو برو بیرون آماده شدم میام.
_آرمین: باشه.
عه بیصدا بلند شد رفت هیچی نگفت، نمیدونم چیشد فکر کنم قهر کرد، اصلا مهم نیست برام چرا این کار زشتشو انجام داد که من یه عالمه حرف بار اش کنم، الانم حقشه پسره ای دیوونه..
بلند شدم و دوش ده دقیقه ای گرفتم و آماده شدم رفتم بیرون، وقتی داخل حیات شدم دیدم ماشین رو بیرون پارک کرده وایستاده تا برم،
وقتی نزدیک شدم اصلا نگاهم نکرد، درو باز کردم نشستم داخل ماشین، سلام گفتم حتی سلامم جواب نداد، یعنی الان این قهره؟
به من چی بابا خودش خواست اینجوری بشه الانم حقشه، رفتیم خرید و اول جای لباس ها رفتیم، هرچی نگاه انداختم چیزی مدنظرم نبود، و چون آرمین قهر بود پس تنها خودم بودم که انتخاب کنم، یه لباس شپ بلند مشکی خوشم اومد همونو گرفتیم با یه کفش ست و دوباره برگشتیم، تمام مدت رفت و برگشت اصلا آرمین حرف نزد و ساکت بود

ادامه دارد...
#ـבست_نوشتـہ_هاے_من

@Bookscase📚📚
🍃🍂🌸🍃🍂



tgoop.com/BooksCase/23422
Create:
Last Update:

👇#ادامه_رمان_لاله_ای_کوچک

🌹با نام خداوند شروع میکنیم🌹

رمان: لاله ای کوچک
نویسنده: سراج
قسمت: پانزدهم


باز کردم ببینم کیه
خدمتکار: لاله خانوم بفرمایید وقت ناهاره
_لاله: میل ندارم میخوام بخوابم که بعدا میریم خرید الان میخوام بخوابم به بابابزرگ اینا هم بگو..
در و بستم و سرمو گذاشتم رو بالشت و اصلا نفهمیدم چجوری خواب رفتم...

با احساس دستی که موهامو نوازش میکرد، چشمهامو باز کردم، یهو نیم خیز شدم، آرمین بود داشت موهامو نوازش میکرد.
_لاله:اینجا چیکار میکنی، ایه چه کاریه چرا تو خواب موهامو دست میکشی دیوونه، تو مشکل داری آرمین؟
_آرمین: ههههه مشکل تو داری لاله جون، اومدم بیدارت کنم بریم خرید، اونوقت تو ناز میکنی؟ هی هی لاله تو قدر منو نمیدونی دخترر
_لاله: حالا که بیدار میکنی عین آدم بیدار کن، چرا به موهام دست میزنی روانی
_آرمین: چرا انقدر سخت میگیری لاله؟ من تورو بزرگ کردم دختر از من آدم بهتر نمیتونی پیدا کنی، ببین چقدر دوستت دارم، تو هی سلیطه بازی در آر آخه عادته دختر عموی دیوونه.
_لاله: ببین آرمین من اصلا باهات شوخی ندارم، یه بار دیگه بیایی تو اتاقم و این کار زشتت رو تکرار کنی، دیگه نمی شینم نگات کنم، میرم به بابابزرگ میگم پس حد خودتو بدون! تو منو بزرگ کردی اما اون گذشته بود، من حتی روزیکه اومدی تهرانی نمی شناختمت اصلا چهره ات برام آشنا نبود، الانم بلند شو برو بیرون آماده شدم میام.
_آرمین: باشه.
عه بیصدا بلند شد رفت هیچی نگفت، نمیدونم چیشد فکر کنم قهر کرد، اصلا مهم نیست برام چرا این کار زشتشو انجام داد که من یه عالمه حرف بار اش کنم، الانم حقشه پسره ای دیوونه..
بلند شدم و دوش ده دقیقه ای گرفتم و آماده شدم رفتم بیرون، وقتی داخل حیات شدم دیدم ماشین رو بیرون پارک کرده وایستاده تا برم،
وقتی نزدیک شدم اصلا نگاهم نکرد، درو باز کردم نشستم داخل ماشین، سلام گفتم حتی سلامم جواب نداد، یعنی الان این قهره؟
به من چی بابا خودش خواست اینجوری بشه الانم حقشه، رفتیم خرید و اول جای لباس ها رفتیم، هرچی نگاه انداختم چیزی مدنظرم نبود، و چون آرمین قهر بود پس تنها خودم بودم که انتخاب کنم، یه لباس شپ بلند مشکی خوشم اومد همونو گرفتیم با یه کفش ست و دوباره برگشتیم، تمام مدت رفت و برگشت اصلا آرمین حرف نزد و ساکت بود

ادامه دارد...
#ـבست_نوشتـہ_هاے_من

@Bookscase📚📚
🍃🍂🌸🍃🍂

BY قفسه کتاب


Share with your friend now:
tgoop.com/BooksCase/23422

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Informative Judge Hui described Ng as inciting others to “commit a massacre” with three posts teaching people to make “toxic chlorine gas bombs,” target police stations, police quarters and the city’s metro stations. This offence was “rather serious,” the court said. Just as the Bitcoin turmoil continues, crypto traders have taken to Telegram to voice their feelings. Crypto investors can reduce their anxiety about losses by joining the “Bear Market Screaming Therapy Group” on Telegram. Ng Man-ho, a 27-year-old computer technician, was convicted last month of seven counts of incitement charges after he made use of the 100,000-member Chinese-language channel that he runs and manages to post "seditious messages," which had been shut down since August 2020. Hashtags are a fast way to find the correct information on social media. To put your content out there, be sure to add hashtags to each post. We have two intelligent tips to give you:
from us


Telegram قفسه کتاب
FROM American