tgoop.com/ChanyeoLand/145792
Last Update:
ساعت ۲ ۳ نصفهشبه،
هنوز خوابم نبرده،
دستام که الان باید دستای تو رو محکم میگرفتن، خالی موندن.. انگار دارم دیوونه میشم.
لنزی که تـار شده،
نمیشه لحظات رو برای همیشه ثبت کنه.
خاطرهها مثلِ دود سبُک شدن،
حتی نفس کشیدن هم درد داره.
چه مناسبِ هم بودیم چه نه،
ولی بازم میخواستم باهم باشیم.
تو قلبمو شکستی عزیزم
شاید نباید میذاشتی اینقدر بهت نزدیک بشم.
کی فکرشو میکرد فراموش کردن اینقدر طول بکشه؟
من بهخاطرِ رفتنت ازت دلگیر نیستم،
ولی همهی برنامههایی که باهم داشتیم بهم ریخت.
مثلاً هنوز به دوستامون نگفتیم که دیگه باهم نیستیم، هنوز خونه رو عوض نکردیم.
تو گفتی خداحافظ،
منم وانمود کردم که برام مهم نیست و دستامو کردم تو جیبم.
فکر میکردم میتونم تنهایی از پسش بربیام،
اما این خاطرات توی عادتهایی که نمیتونم ترکشون کنم، گیر کردن.
دیگه کسی نیست که بهم شببخیر بگه.
خوشیها رو میشد باهم تقسیم کرد،
باید غمها رو هم نصف میکردیم.
متأسفم که هنوز نتونستم از این وضعیت بیرون بیام..
ساعت ۳ نصفهشب،
عکستو توی دستام گرفتم و ذهنم خالـیه.
لیوانِ ویسکی دستنخورده مونده،
تنهایی داره زخمهامو عمیقتر میکنه.
یـادِ آخرین بار که همدیگه رو دیدیم افتادم،
حتی اشکام دیگه نمیریزه.
همهی حرفام توی گلوم مونده،
فقط میتونم رفتنت رو نگاه کنم که داری دور میشی.
دیر فهمیدم که چقدر عاشقت بودم.
اونقدر دلتنگتم که کنترلمو از دست دادم،
حتی نفس کشیدن هم درد داره.
انگار دارم از زمین و زمان جُدا میشم،
حس میکنم توی یه قفس گیر افتادم
همهچی مثلِ یه رؤیا بود که تموم شده
کاش زمان میتونست همه چیز رو درست کنه
کاش دوباره میتونستم لمست کنم..