Telegram Web
.

💥 از سوالات رسیده 💥


🔺سوال :
در رابطه با دید احتمالاتی که برای تشخیص وثاقت یک خبر که اینجا و اینجا مطرح کردید، نکته‌ای که به نظر می‌رسد وارد کردن تاثیر (impact) یک تصمیم است.  مثلا اگر احتمال وجود یک اشکال اساسی در یک راکتور هسته‌ای عدد به ظاهر ناچیزی باشد (مثلا ۰/۰۰۰۰۱٪) بازهم بدلیل اینکه رخداد چنین اتفاقی تاثیر بسیار زیادی می‌گذارد، این عدد به ظاهر کوچک نماینده درستی از میزان ریسکی که در ساخت چنین تجهیزاتی وجود دارد، نیست.

🔹پاسخ :
آنچه فرمودید در فقه و کلام قاعده ی "وجوب دفع ضرر محتمل" می گویند که در این حالت، علاوه بر فاکتور "میزان احتمال وقوع ضرر" ، فاکتور دیگری هم باید در نظر گرفت و آن "شدت ضرر محتمل" است. مانند مثالی که زدید، علیرغم احتمال وقوع ضعیف، ولی چون شدت خطر تشعشعات هسته ای بسیار بالا است، لذا به آن احتمال ضعیف هم ترتیب اثر می دهند و اصطلاحا "اصاله الحظر" را جاری می کنند و احتیاط به خرج می دهند.

ولی باید توجه داشت که جریان این قاعده برای هنگامی است که شما علم اجمالی به ضرر محتمل شدید دارید. یعنی اجمالا، در اثر تجربیات فراوان، می دانید که تشعشعات هسته ای آسیب شدیدی بر نسوج بدن می گذارد که غیر قابل ترمیم است.

ولی در مواقعی که چنین علم اجمالی وجود ندارد، نباید دچار وسواس فکری شد و بخاطر یک خطر موهوم، احتیاط های نابجا کرد و دچار عسر و حرج شد. در این حالت باید "اصاله الاباحه" را جاری کرد.

در باره ی اوامر و نواهی الهی یک قاعده وجود دارد به نام "قبح عِقاب بلا بیان". یعنی امکان ندارد حضرت باری تعالی بدون اینکه حکمی را بیان کرده باشد و حجت را بر بنده اش تمام کرده باشد، او را بخاطر عمل به نواهی یا ترک اوامر عقاب و مواخذه کند.

در امور عبادی چون دست عقل و عرف کوتاه است و نمی تواند پی ببرد که چگونه خدا را پرستش کنیم، باید احتیاط کرد و به اندازه ی معقول به ظنون عمل کرد. اینها شامل طهارت از حَدَث(وضو و غسل و تیمم) و نماز و روزه و حج می شود که اتفاقا این موضوعات هم در آیات قرآن به صراحت آمده اند، و هم سیره مسلمین متفق در آنها هستند و هم این که با عقل و عرف ناسازگار نیستند. یعنی در اینجا چیزی بیش از ظن بلکه اطمینان به مطابقت با واقع این احکام داریم. یعنی در این امور واقعا احکام بیان شده اند و حجت تمام است.

ولی در غیر عبادات، چون حکومتداری و قضاء و مجازات مجرمین و معاملات و ازدواج و طلاق و اطعمه و اشربه و طهارت از خَبَث(طهارت از نجاسات) و .... عقل و عرف، خود را توانا به تشخیص حکم و قانون می داند وآن مقدار هم که نیاز به تصحیح بوده است در قرآن و سنت قطعیه "بیان" شده است و لزومی ندارد وسواس بخرج دهیم و دنبال روایات با ظن کم برویم و لذا در آنها "اصاله الاباحه" جاری می کنیم.

خلاصه اینکه خداوند حکیم و هادی است و حکمت و هدایت الهی حکم می‌کند که هر جا لازم است او باید با حجت قطعی وارد شود و خطاهای بندگانش را به نحوی علم‌آور، و نه با ظنون ضعیفی چون روایات واحد، تصحیح کند. و در جاهایی که این علم قطعی وجود ندارد، به منزله‌ی سکوت شارع مقدس است که این خود بدین معنی است که امور به عرف وانهاده شده و عمل عرفی امضا و تایید  شارع مقدس را دارد.

پ.ن. : دو گانه‌ی اصاله الحظر/الاباحه با دو گانه‌ی اصاله الاحتیاط/البرائه تفاوت دارد. جریان اولی، قبل از شرع و داشتن علم اجمالی است و دومی، بعد از شرع و داشتن علم اجمالی است.

@Cmorghgrom30

.
.

💥 از سوالات رسیده 💥


🔺سوال:
اگر اسلام دین خدا است، پس چرا مسلمانان اینقدر بدبختند؟
🔹پاسخ:
زیرا آنچه اکنون مسلمانان، اعم از شیعه و سنی دارند، اسلام نیست. صرفا کاریکاتوری از اسلام است. کاریکاتوری که از اختلاط اسلام با بدعت‌ها و انحراف‌ها حاصل شده است.

🔺سوال:
می شود مواردی از بدعت‌ها را بیان کنید؟
🔹پاسخ:
- فقه فربه اهل سنت که از زمان شیخ طوسی وارد فقه ما شیعیان نیز شد.
- کلام غالیانه‌ی غُلات که از زمان کلینی وارد اعتقادات ما شد.

🔺سوال:
می‌شود بیشتر توضیح دهید؟
🔹پاسخ:
هر چه به دین اضافه شود و به خدا نسبت داده شود، افترای به خدا و دین است و طبق آیات قرآن، مرتکبین به آن، ظالمترین مردمان‌اند.
در مورد فقه مفصل گفته‌ایم و بعدها هم خواهیم گفت.
در مورد کلام غالیانه هم به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:
- زیارت جامعه کبیره
- لعن‌های زیارت عاشورا
- دعای توسل و واسطه تراشی بین خود و خدا
- گنبد و بارگاه‌های مجلل و طلا اندود
- یا محمد یا علی اکفیانی فانکما کافیان
- سینه زنی و عزاداری‌های من‌درآوردی
- تقلید
- مفاتیح الجنان
- جایگزینی حسینیه و هیئت بجای مسجد
- و ....

🔺سوال:
حد و مرز دین را چطور تعریف می‌کنید که از روی آن بتوان اضافه شدن به دین را تشخیص داد؟ به عبارت دیگر تعریف دین و غیر دین چیست؟
🔹پاسخ:
سوال بسیار خوبی است.
دین، پاسخگویی به سه سوال بنیادین انسان است:
۱- از کجا آمده‌ام؟
۲- برای چه آمده‌ام؟
۳- به کجا می‌روم؟
وقتی قرآن را می‌خوانیم، تمام آن را شرح و بسط پاسخگویی به این سه سوال می‌یابیم.
در این رابطه دین، لااقل دین اسلام آنطور که قرآن معرفی می‌کند، عنان اختیار را داده است به عقل و عرف و می‌گوید محوریت با تو است و هر جا کمک خواستی من کمک کار توام.
عقل و عرف(عرف یا سیره عقلا، حاصل هم‌افزایی عقل‌ها است که در واقع خرد جمعی هر جامعه است) می‌گویند اینکه از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم را اعتراف می‌کنیم که ما نمی‌توانیم دسترسی پیدا کنیم و باید تو(=دین) به ما بگویی. در مورد اینکه برای چه آمده‌ایم هم باز تو باید به ما بگویی(بینش) و در قالب ارزش‌های اخلاقی آن را برایم باز کنی و متذکر گردی(منش). پس در رابطه با این دنیا، دین در سه سطح بینش و ارزش و منش به زندگی انسان وارد می‌شود و به زندگی او رنگ و معنا می‌دهد.
اما در سطح چهارم زندگی در دنیا، که سطح رویین آن است، یعنی روش‌ زیستن، عقل و عرف می‌گویند ما چهار حوزه‌ی زیست این دنیایی داریم :
- انسان در رابطه با خدا(عبادات)
- انسان در رابطه با خود
- انسان در رابطه با دیگر مردم
- انسان در رابطه با طبیعت و محیط زیست
عقل و عرف می گویند ما روش عبادات را هم از تو(=دین) می گیریم ولی در سه حوزه‌ی دیگر، ما خود را توانا می‌یابیم که روش زندگی را در چارچوب بینش و ارزش و منش که تو(=دین) به ما داده‌ای، پیدا کنیم. دین هم به این داوری عقل و عرف صحه می‌گذارد.


خلاصه: دین مجموعه‌ی بینش و ارزش و منش در رابطه با مبدا و معاد و دنیا است به علاوه‌ی روش عبادات.
مابقی یعنی روش زندگی در ارتباط سه‌گانه‌ی با خود و مردم و طبیعت، با عقل و عرف است.


@Cmorghgrom30

.
.

💥 از سوالات رسیده 💥


دوستان عزیز در رابطه با فرسته‌ی اخیر (اینجا) سوالاتی را داشته‌اند که ذیلا به همراه پاسخ آنها مطرح می‌شوند :

🔺سوال:
آنجا که گفتید: "هر چه به دین اضافه شود و ..."، منظور شما از هر چه اضافه شود به دین چیست؟ به عبارت دیگر قسمت اضافه شده به دین را چطور متوجه می‌شویم؟
🔹پاسخ:
با داوری عقل و عرف، و رجوع به قرآن و سنت قطعی.
در فقه که عهده‌دار روش‌های زیست دنیایی است، همانطور که گفتیم، عقل و عرف فقط در حیطه‌ی عبادات خود را نیازمند دین می‌داند. در امور غیر عبادی(که در فقه به معنی اعم معاملات گویند) عقل و عرف خود را توانا می‌یابد که ذیل اصول و ارزش‌های کلی اخلاقی، روش‌های زیست دنیایی را تاسیس کند.

🔺سوال:
مواردی که گفتید تحت عنوان "کلام غالیانه" این موارد را چگونه به عنوان "اضافه شده به دین" تشخیص دادید؟
🔹پاسخ:
باز با داوری عقل و عرف، و رجوع به قرآن و سنت قطعی.
نه در قرآن و نه در سنت قطعی، نشانی از این عزاداری‌های من‌درآوردی رایج امروزی، گنبد و بارگاه‌های مجلل و طلا اندود، زیارتنامه‌های بی اصل و سند، تقلید از غیر معصوم، و .... نمی‌یابیم.
مفاتیح الجنان عمری کمتر از ۱۰۰ سال دارد و غالب مستنداتش یا خواب افراد است یا حداکثر کتاب‌های کفعمی و سید بن طاووس و شیخ طوسی و ابن قولویه که همگی فاقد اسانید معتبر و اطمینان‌آور هستند.
بدیهی است امکان ندارد خداوند دین خود را به این نحو گنگ و مبهم و نامطمئن به ما رسانده باشد و از آن طرف در کتاب خود مکررا ما را از پیروی ظن و گمان و تقلید پرهیز داده باشد.

🔺سوال:
با توجه به قسمت خلاصه که گفته شد: " دین مجموعه بینش و ارزش و منش در رابطه با مبدا و معاد و دنیا است به علاوه‌ی روش عبادات"، بخش روش عبادات را دین چگونه توضیح می‌دهد؟ و نقش اولیا و اوصیا و پیامبران و امامان و ... در این دین چیست؟
🔹پاسخ:
عبادات از طریق قرآن و سنت قطعی به ما رسیده است. اینها به طریق مطمئنی به ما رسیده‌اند و غیر از موقعیت‌های خاصی ثابت هستند. مثلا نحوه‌ی نماز خواندن و روزه گرفتن نسل بعد از نسل از پیامبر (ص) به ما رسیده است و تمام فرق اسلامی با تمام اختلافات، در این موارد اتفاق نظر دارند.(غیر از موارد ناچیزی که قطعا آنها ظنیاتند) پس قطع پیدا می‌کنیم که پیامبر اکرم(ص) چنین نماز می‌گزارده است. در سایر عبادات نیز همین طور است.
نقش امامان (ع) بیش از عبادات، بیشتر در حوزه معاملات و امور اجتماعی است که با برگزاری یک کارگاه آموزشی ۲۵۰ ساله برای ما، بصورت عملی آموزش دادند که در هر زمان و مکانی چگونه با اجتهاد در اصول کلی اخلاقی قرآن، زیست اجتماعی مومنانه داشته باشیم. مثلا در مقابله با دستگاه حکومتی ظالم، در شرایط مختلف چگونه عمل کنیم.

🔺سوال:
در خصوص توسل، تعریف شما از توسل چیست؟
🔹پاسخ:
توسل یعنی خداوند سبحان نظام عالم را بر اساس اسباب و مسببات آفریده است و برای هر خواسته‌ای باید "وسیله" مربوطه را استفاده کرد.
ولی نکته‌ای را که باید دقت کرد این است که هر خواسته و هدفی، وسیله‌ی خاص خود را دارد که آن وسیله در "ایمانیات" و "عبادات" توسط شرع و در "معاملات" توسط عرف تعیین می‌شود.
چاقو وسیله بریدن است و باید آن را به دست گرفت و مثلا با آن میوه را پوست کند. وسیله بودن چاقو به این معنی نیست که چاقو را در جلو خود بگذاریم و به آن التماس کنیم که میوه را پوست بکند.
انبیا و ائمه اطهار(ع) وسیله هدایت و اسوه‌ی چگونه زیستن هستند و نه وسیله‌ی طلب حاجات و استجابت دعا. وسیله‌ی طلب حاجات و استجابت دعا در شرع چیزهای دیگری معرفی شده اند که عبارتند از اولا ایمان و ثانیا عمل صالح.
اینکه چگونه ایمان بورزیم و چه عملی، عمل صالح است را می‌توانیم از انبیا و امامان بیاموزیم و بکار بندیم و به فلاح برسیم.
ولی اینکه بر سر مزار آنان حاضر شویم و آنان را واسطه قرار دهیم و از آنان بخواهیم که از خدا بخواهند تا خواسته‌ی ما را اجابت کند، قطعا این مردود است و این همان کاری است که مشرکان مکه انجام می‌داده‌اند.

🔺سوال:
یعنی شما شفاعت را قبول ندارید؟
🔹پاسخ:
شفاعت یک اصل قرآنی است و قطعا در قیامت انبیا و امامان و ملائکه و جمعی از مومنین برای دیگران نزد خداوند مالک یوم الدین، شفاعت خواهند کرد.
آنچه مذموم است و خلاف توحید می‌باشد، طلب شفاعت از شافعان است. اینکه امام رضا(ع) در قیامت شفیع پیروانش خواهد بود یک حقیقت است و مورد قبول. ولی اینکه کسی بر سر مزار ایشان حاضر شود و خطاب به ایشان بگوید یا امام رضا در روز قیامت من را شفاعت کن، قطعا اشکال دارد. چون شافع ذاتی و حقیقی حق تعالی است و باید از او تمنا کرد.
اساسا طلب حاجت "مطلق" و "غیر مقید"(یعنی غیر مقید به زمان و مکان و اسباب و علل و به شکلی ماورای مادی و غیر عادی) فقط مختص به خداوند متعال است و در فرهنگ قرآنی هیچگونه "واسطه تراشی" در این مورد قابل پذیرش نیست.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 چند سوال در رابطه با زیارت 💢


🔺سوال:
با توجه به بقای ارواح رفتگان و امکان اجازه‌ی سر زدن آنها به این دنیا و نظارتشان به زندگی فرزندان و بستگان، و از طرفی معرفی شهدا (به تبع آن صالحین و صدیقین و انبیاء و…) در قرآن به زنده و روزی‌خوار نزد خداوند، زائری که به حرم امامان (ع) می‌رود و آنان را با اعتقاد به زنده و هشیار و شنوا و بینا بودن خطاب قرار می‌دهد(البته نه آنگونه که خدا می‌بیند و می‌شنود بلکه مانند یک انسان زنده)  آیا باز هم عملی شرک آلود انجام داده است؟
همچنین سوال دیگری که برایم پیش آمده درباره اصل زیارت قبور معصومین و اولیاء الهی است … رفتن به این زیارتگاه ها، عرض ادب و سلام دادن به قبور آنان و … (بدون درخواست‌های فوق الذکر که شبهه ی شرک دارد) چه حکمی دارد؟
🔹پاسخ:
۱- قطعا ارواح مردگان باقی هستند.
۲- قطعا ارواح شهدا و صلحا و اولیا زنده‌اند و نزد خدا روزی می‌خورند.
۳- قطعا خداوند به درجاتی به آنان اجازه می‌دهد که پیام سلام زندگان را بشنوند و به خواب آنها بیایند و برخی احوال آنها را مطلع شوند.
۴- اما و هزار اما هرگز قرآن به ما اجازه نداده است که از مردگان طلب حاجت کنیم نه بالاصاله و نه بالواسطه. شما حتی یک آیه از قرآن و یا یک روایت معتبر پیدا نمی‌کنید که در آن اولیا و صلحا از مردگان طلب حاجت کرده باشند.
۵- خطاب قرار دادن همزمان هزاران انسان به روح نادیدنی و ناشنیدنی یک انسان از هر زمان و هر مکان، با این پیش‌فرض که او ما را می‌بیند و ما را می‌شنود و به خواسته‌مان عمل می‌کند، قطعا دادن صفات الهی به ان روح است ولو ما اسمش را اله نگذاریم.
۶- این همان کاری بود که مشرکان مکه می‌کردند. آنها معتقد بودند که تمام کائنات و هستی را الله آفریده است. ولی چون ما گنهکار هستیم و دستمان از الله کوتاه است، برای نزدیکی به الله و اجابت خواسته‌هامان، اروح نیکان و فرشتگان را واسطه قرار می دهیم تا الله خواسته‌مان را برآورده سازد. مشرکان سنگ و چوب و فلزی که تراشیده بودند را نمی‌خواندند(که قرآن این خواندن را پرستش می‌داند) بلکه آنها را نماد و سمبلی از ارواح صلحای پیشین و فرشتگان می‌دانستند که با خطاب قرار دادن آنها در ذهن خود با آن انوار مقدسه ارتباط برقرار می‌کردند. و متاسفانه این همان کاری است که زائران فعلی با ضریح امامان و امامزادگان می‌کنند.
۷- بنده هرگز بخود اجازه نمی‌دهم که دیگران را مشرک خطاب کنم، گرچه معتقدم اعمال برخی از مردم شبیه عمل مشرکان مکه است.
در لسان قرآن هرگاه به کافران و مشرکان اشاره شده است، که قتال با آنها واجب گشته است، منظور سران قریش بوده‌اند که اولا با حضور و انذار محمد مصطفی (ص) حجت به آنها تمام شده بود و باز عناد می‌ورزیدند و ثانیا به قتل و شکنجه و غارت و اخراج مسلمانان و جنگ با آنها مبادرت کرده بودند. تعمیم آن مشرکان به چند خدا باوران امروزی که نه پیامبر (ص) و اوصیای ایشان (ع) در میانشان وجود دارد که حجت به آنها تمام شده باشد و نه به قتل و آزار موحدین پرداخته اند، فاقد هر گونه وجاهت است.
۸- زیارت اهل قبور و سلام بر آنها و از جمله صالحان یک سنت اسلامی معتبر است. ولی این سنت بیشتر برای اثر تربیتی بر زائر است تا یاد مرگ و قیامت باشد و زندگی را در پرتو مرگ تفسیر کند. اگر صاحب مزار از امامان و صلحا باشد اثر دیگر می‌تواند پیوند خوردن روح زائر با امام باشد تا از آن به بعد مانند امام بگوید و رفتار کند که این تنها با معرفت به زندگی و سلوک امام امکانپذیر است.
۹- اصل مسلم برای مسلمان قرآنی و شیعه‌ی راستین این است که هیچکس بار دیگری را بر دوش نمی‌کشد و فردای قیامت هرکس تنهای تنها با الله واحد قهار روبرو خواهد شد و در آنجا تنها ایمان و عمل صالح چاره ساز خواهد شد.
این آموزه بسیار رعب‌آور و دهشتناک است و قطعا آن آرامشی که شیعیان غالی با توهم توسل و شفاعت از آسودگی قیامت دارند را از انسان سلب خواهد کرد.
که البته این همان توحید واقعی است که انسان در تردید بین خوف و رجا، تنها امیدش به خدا باشد. در جایی که امامان عظیم الشان ما در مناجات سحرگاهان خود از خوف الهی در سجده به رعشه می‌افتادند.

🔺سوال:
با توجه به این مطالب، تفاوت عقاید شما با وهابیت در چیست؟
🔹پاسخ:
بنده به امامت امام علی (ع) و فرزندان طاهرینش ایمان قاطع دارم،
سقیفه را کودتا می‌دانم و نه شورا،
خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را غیر شرعی می‌دانم و موجب انحراف اسلام،
و هر سخنی که از ۱۲ امام بصورت قطعی الصدور به ما رسیده باشد را واجب‌الاطاعه می‌دانم.
اگر تصور می‌کنید کسی با اعتقاد به این مبانی باز می‌تواند وهابی باشد، قطعا در اشتباه بزرگی هستید.
تمام عرض بنده این است که این گنبد و بارگاه‌ها و زیارتنامه‌ها و توسلات، از ائمه (ع) به ما نرسیده است و از بدعت‌هایی است که جباران و جاعلان و تحریف‌گران در دوران غیبت امام معصوم (ع) به تشیع افزوده‌اند.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 صدای خدا یا خُوار گوساله سامری 💢


۱- خداوند در آیات(انعام/۱۳۶ تا ۱۵۰) حرام‌هایی را نفی می‌کند که به دروغ و افترا، فقهای مشرکین از یک طرف و احبار یهودیان از طرف دیگر  به خدا نسبت می‌دادند و بدین ترتیب دینی برای مردم اختراع کرده بودند که سراسر عسر و حرج و سختی و ضرر و بی‌عدالتی و خرافات بود.
خداوند در ادامه در آیات ۱۵۱ و ۱۵۲ ضمن محکوم کردن چنین دین دست و پا گیری که فقها بافته‌اند، شرط اولیه‌ی متدین بودن را رعایت "ده فرمان" الهی اعلام می‌کند.
این ده فرمان عبارتند از : شرک نورزیدن، احسان به پدر و مادر، نکشتن فرزندان از بیم تنگدستی، به یاد داشتن اینکه تنها روزی رسان خدا است، دوری از زشتی‌های پیدا و پنهان، پرهیز از قتل ناحق، رعایت مال یتیم، پرهیز از کم‌فروشی، رعایت عدالت، و وفای به عهد.

۲- در اخبار آمده است که مسلمان شدن اسعد بن زراره به خاطر شنيدن این ده فرمان آيات (انعام/۱۵۱ و ۱۵۲) بوده است. شرط اولیه دیانت، انسان شدن و رعایت حقوق است که قرآن آن را صراط مستقيم می‌خواند و آن را راه تمامی انبيا می داند.
اینها همان ده فرمان خداوند به موسی(ع) بودند و عیسی(ع) هم بر آنها صحه گذارده بود و محمد مصطفی(ص) هم در فرازهای مختلف رسالت خود چون بیعت اولیه ی یثرییان در عقبه و نیز بیعت با زنان بر آنها تاکید داشت. در سنت اسلامی تعهد به مفاد این ده فرمان را بیعةالنّساء نامیده‌اند زیرا در آنها تعهدی بر جنگیدن در راه خدا نیست  و چون جنگیدن از وظایف مردان بوده است، لذا این بیعت را بیعةالنّساء نامیده‌اند.

۳- خداوند در آیه بعدی یعنی ۱۵۳، تاکیدمی‌کند که رعایت این ده فرمان که عرف جهانی و فصل مشترک همه‌ی ادیان در  درازنای تاریخ و پهنای جغرافیا بوده است و خواهد بود، همان صراط مستقیم است که ما مسلمانان هر شبانه روز لااقل ده بار از خداوند طلب می‌کنیم.
در همین آیه رعایت این ده فرمان را شرط لازم برای متقی بودن می‌داند و در (بقره/۲) آمده است که تنها متقین هستند که از هدایت کتاب و شریعت بهره می‌برند.
آیه (انعام/۱۵۴) می‌گوید "آنگاه(ثم) تورات را فرستادیم تا تمام کننده‌ی شرایع قبلی باشد که فقط مبتنی بر صراط مستقیم بودند". آیه با "ثم" شروع می‌شود که به متأخر بودن شریعت از آن ده فرمان جهانی اشاره دارد که به عبارتی گواه تقدم انسانیت بر دین است.
یعنی كتاب الهی، چه تورات و چه قرآن، تمام كننده‌ی نعمت هدایت برای كسانی است كه گام‌های اولیه‌ی انسانیت را پیموده باشند.

۴- شریعت و دینداری قرار است آنچنان را آنچنان‌تر کند. اگر انسانی ده فرمان جهانی را رعایت کرد و بر صراط مستقیم الهی پای نهاد و بر آن استقامت ورزید، کتاب و شریعت او را متعالی‌تر و معنوی‌تر می‌کند، تا جایی که می‌تواند صدای خدا باشد و خدا از طریق او با دیگران سخن گوید.
ولی کسی که در مال ملتی بدون اجازه‌ی آنها تصرف کند که در بین آنها یتیمان و بیچارگان فراوانند، یا فرمان به کشتن ناحق آنان دهد، یا ادعای ولایتی شرک‌آلود بر مردم کند، یا موجب فقر و تنگدستی مردم شود که مردم مجبور به کشتن خود و فرزندانشان شوند، یا نهادهای تحت تسلطش کم‌فروشی کنند، یا ظلم و فساد سیستماتیک را بگستراند، یا به تعهدات خود به مردمش خیانت ورزد، چنین کسی صدایش حتی صدای انسان هم نیست چه رسد که صدای خدا باشد.

۵- سامری طبق آیات (طه/۸۵ تا ۹۷)، مدعی بود که صدای خدا از عجل و عجله و میانبر زدن در می‌آید. او بدون طی صراط مستقیم و تنها با گرفتن اثری از رسالت و شریعت، ظاهری مقدس مآب بخود گرفت و ادعا کرد که صاحب صدای خدا است.
بنا به مفردات راغب(اینجا) و مجمع البیان طبرسی(اینجا)، عرب گوساله را عجل می‌نامد، زیرا گوساله به عجله بزرگ شده و به صورت گاو در می‌آید.
قرآن این نمایش سالوسانه‌ی سامری‌مآبان را افشا می‌کند که صدای آنان نه صدای خدا که خُوار گوساله است.
خُوار صدای چهارپایان است و صدای برخاسته از پایمال کنندگان ده فرمان الهی، صدای گوساله‌ای بیش نیست که مدعیان دروغینِ صدای خدا، چهارپایانند و بل هم اضل.



@Cmorghgrom30

.
.

💢علل فربهی فقه موجود💢


اسلام دارای سه ساحت است: کلام(اصول اعتقادی و به تعبیر صحیحتر ایمانی)، اخلاق(ارزش‌های اخلاقی)، و فقه(احکام عملی). فقه سنتی تقلید را در اعتقادات و اخلاق روا نمی‌داند ولی در فقه برای توده مردم واجب دانسته است. از آنجا که ما تمام دلایل نقلی که فقها برای نیاز به تقلید آورده اند در (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) رد کرده‌ایم، لذا تنها دلیل باقی مانده برای آنان، دلیل عقلی است مبنی بر اینکه موضوعات فقهی گسترده و فربه هستند و امکان تسلط بر کل فقه برای افراد عادی جامعه ناممکن است و به ناچار آنان نیازمند به تقلید از فقیه به عنوان متخصص در فقه هستند. در حالی که مبنای این استدلال یعنی موجه بودن "فربهی فقه" نادرست است و اساسا این فربهی و گستردگی فقه، ریشه الهی ندارد و صرفا اختراع فقها است تا برای خود جایگاهی در اجتماع ساخته باشند. علل فربه شدن فقهِ موجود عوامل زیر بوده‌اند که ما هر یک را بررسیده‌ایم:

1⃣ ورود فقها به تشخیص مصداق (اینجا)

2⃣ ورود فقها به تشخیص موضوع (اینجا)

3⃣ ورود فقها به تشخیص حکم برای موضوعات مستحدثه (اینجا)

4⃣ پذیرش حجیت خبر واحد توسط فقها (اینجا) و (اینجا) و (اینجا)

5⃣ پذیرش قاعده "اشتراک تکلیف" توسط فقها (اینجا)

6⃣ عدم تفکیک ذاتیات شریعت که فقط شامل عبادات می‌شود از عَرَضیات که صرفا امضای عرف زمانه بوده است (اینجا) و (اینجا) و (اینجا)

7⃣ عدم اعتنای فقها به عرف و سیره عقلا، علیرغم تاکید فراوان خودشان در جای‌جای مباحث اصول فقه و فقه به نقش اساسی عرف (اینجا) و (اینجا)


از آنجا که تمام موارد هفت گانه‌ی فوق از حوزه فقه خارج و به عرف سپرده می‌شود، فقه بسیار کوچک و حداقلی شده و باز می‌گردد به همان ۲۰۰ صفحه کتاب "انتصار" سید مرتضی یا حتی ۱۰۰ صفحه کتاب "المقنع" شیخ صدوق و یا حتی ۵۰ صفحه اصول اولیه که اصحاب از ائمه اطهار(ع) اخذ کرده بودند.
آنها خود فرموده بودند که "علینا القاء الاصول و علیکم التفریع" یعنی بر ما است بیان اصول کلی و بر شما است استخراج فرعیات از آنها.
ائمه اطهار(ع) خود در مواضع بسیار فرموده‌اند که ما هر چه می‌گوییم، دلیلش را از کتاب و سنت بخواهید. یعنی روایات ائمه(ع) صرفا شارح کتاب و سنت هستند و نه شارع مستقلی در عرض کتاب و سنت. بدیهی است منظور از سنت، سنت قطعی پیامبر اکرم(ص) است تا به آن بتوان استناد کرد و نه روایات واحد و ظنی منسوب به ایشان.
با این ترتیب ختم نبوت و اکمال دین و  اتمام نعمت و بسته شدن پرونده وحی در تاریخ ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری، معنا پیدا می‌کند. از آن پس ۱۱ حجت حق در طول ۲۵۰ سال، با زندگی مومنانه‌ی خویش در واقع یک کارگاه آموزشی برای ما مسلمانان برگزار کردند تا به ما عملا بیاموزند که چگونه می‌توان در زمان‌ها و مکان‌های مختلف فروعات را از "اصول" موجود در کتاب و سنت قطعی استخراج کنیم.
بنا بر این روایات، نه قضایای حقیقیه برای تمام مکان‌ها و تمام زمان‌ها، بلکه قضایای خارجیه برای آن مکان و آن زمان بوده‌اند که ما در اینجا و در اکنون از آنها الگو بگیریم و نه اینکه عینا تکرار کنیم.
و حیات مستمر حجت دوازدهم اشاره به این است که دریابیم او اکنون چگونه می زید، ما نیز آنگونه بزیییم، تا در نهایت وعده‌ی ظهور تامه‌ی حق عملی گردد.


@Cmorghgrom30
.
.


💢اول ماه رمضان چه روزی است؟💢


برای معلوم شدن آغاز ماه‌های قمری ۶ نظر اصلی مطرح است:
۱- رویت ماه با چشم غیر مسلح
۲- محاسبات نجومی برای تعیین رویت پذیری ماه با چشم غیر مسلح
۳- رویت ماه با چشم مسلح به ابزار نجومی
۴- محاسبات نجومی برای تعیین رویت پذیری ماه با چشم مسلح
۵- مبنای عددیه که بر اساس برخی روایات ماه رمضان همواره ۳۰ روز است.(اخباریون بیشتر به این مبنا گرایش دارند)
۶- مبنای مقارنه ماه بین زمین و خورشید = در محاق قرار گرفتن ماه = تولد ماه
بر اساس ۴ مبنای اول، "رویت" ماه موضوعیت دارد و نه طریقیت. در این ۴ مبنا، بسته به اینکه رویت را برای فقط محل رویت یا مناطق دارای اتحاد افق یا تمام مناطق دارای شب مشترک معتبر بدانیم، ۱۲ حالت می‌شود که با اضافه کردن دو مبنای دیگر کلا ۱۴ مبنای نظری در مورد نحوه تشخیص اول ماه قمری می‌شود.

دلیل بر رد مبنای "رویت" ماه:
مستند قائلین به حالات ۱۲ گانه‌ی این مبنا روایاتی است که بر رویت ماه تاکید دارند. این استناد فاقد وجاهت است زیرا این استناد مانند این است ما به این دلیل که معصوم(ع) با "شتر" به حج می‌رفته است، پس نتیجه بگیریم که ما هم باید با شتر به حج برویم. می دانیم قول و فعل و تقریر معصوم(ع) هر سه حجت هستند. وقتی ما به استناد قول معصوم(ع) برای "رویت" موضوعیت قائل می شویم، حتما بر این مبنا باید به استناد فعل معصوم(ع) برای "شتر" هم موضوعیت قائل شویم کما اینکه برای دیه در فقه سنتی شده است، متاسفانه.
واقعیت قضیه این است که سخافت این مبنا به قدری واضح است که لجاجت در ادامه‌ی آن چیزی از شدت آن کم نمی‌کند.

دلیل بر تایید مبنای "تولد" ماه:
شروع هر ماه قمری، مانند لحظه سال تحویل خورشیدی، امری تکوینی است و نه تشریعی و اعتباری.
بنا بر این تعیین آن امری عرفی و عقلایی است و ورود شرع در آن امضایی است و نه تاسیسی.
از دیر باز عرف جهانی و عقلای عالم، شروع هر ماه قمری را "تولد" ماه و خروج از "محاق" دانسته است که البته در گذشته تنها روش عرفی و عقلایی برای کشف تولد ماه، "رویت" ماه بوده که معمولا طی ۱۲ ساعت پس از تولد آن، امکان‌پذیر می شده است.
اما در دوران معاصر محاسبات دقیق نجومی زمان تولد ماه را به روز و ساعت و دقیقه و ثانیه می تواند مشخص کند، همانطور که حلول سال نو شمسی را می تواند.
لذا از آنجا که تشخیص موضوع و مصداق با عرف است، و عرف و عقلا اینک محاسبات نجومی را دقیق‌ترین و مطمئن‌ترین روش برای تشخیص تولد ماه می داند، پس شروع و پایان هر ماه قمری همانی است که این محاسبات برای تولد ماه(توجه شود تولد ماه و نه رویت پذیری) تعیین می کند.
بر این مبنا از آنجا که تولد ماه به حرکت انتقالی ماه مربوط می شود و نه حرکت وضعی زمین، لذا شروع هر ماه قمری برای تمام نقاط کره زمین یکسان است و محلی و موضعی نیست.

شواهد پشتیبان بر مبنای "تولد" ماه:
۱- ماه رمضان و شب قدر زمان‌هایی هستند که واقعا باید درک شوند. لذا باید مبتنی بر اموری تکوینی و وجودی باشند و نه اموری قراردادی و اعتباری.
۲- در قرآن و روایات بر وحدت مسلمین و بلکه وحدت انسان‌ها بسیار تاکید شده است. مبنای "رویت"، مسلمانان را به ۱۲ دسته‌ی متفرق تقسیم می‌کند که در خود آنها هم بر اساس محلی یا هم افق بودن، تفرق ناشی از اختلاف جغرافیایی هم افزوده می‌شود.
۲- قرآن در آیه (بقره/۱۸۹) شانیت تقویمی برای هلال‌های ماه قائل شده است تا مردم بتوانند امور روزمره و حج را بجا آورند. بدیهی است مردم در تقویم خود برای انجام معاملات و تعهد به قراردادها باید وحدت رویه داشته باشند و ممکن نیست یک تقویم خود محل اختلاف باشد.
۳- آیات و روایات بسیار ما را از پیروی ظن و گمان برحذر داشته و بر تبعیت از علم و یقین تاکید کرده است. همین اختلاف شدید بین فقها گواهی است بر اینکه آنها از ظن و گمان پیروی کرده اند.
۴- قرآن در آیات بسیار تاکید کرده است که خداوند عسر و حرج را بر بندگان خود نخواسته و در روایات بر شریعت سهله و سمحه تاکید شده است. امکان ندارد خداوند عبادتی را از بندگان خود خواسته باشد که نیاز به این همه زحمات ناشی از تشکیل ستادهای استهلال و تحیر و سرگردانی در وقت ادای آن فریضه و اختلاف نظر در روز عید فطر و بی‌نظمی در تعطیلی ادارات و نتیجتا‌‌‌  اختلال در نظام جامعه باشد.

✳️ بنا بر این از آنجا که بر پایه محاسبات علمی و داده‌های دقیق نجومی، در یکشنبه ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ مقارنه ماه و زمین و خورشید صورت گرفته و ماه در محاق واقع می‌شود، لذا بر مبنای "تولد ماه" روز دوشنبه مورخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ اول ماه مبارک رمضان در سال ۱۴۴۵ هجری‌قمری خواهد بود.

✳️ در امسال بر اساس مبنای "عددیه" هم اول ماه مبارک رمضان روز دوشنبه مورخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ خواهد بود و نتیجه آن با مبنای تولد ماه یکی است، لذا عجالتا از بررسی مبنای "عددیه" خودداری کرده و آن را به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم.


@Cmorghgrom30
.
.


💢 دروغی به نام نظام مقدس 💢


همه‌ی ما از جایگاه دو شهید اول و دوم در فقه امامیه آگاهیم. گر چه شهیدین با کتاب های لمعه و شرح لمعه مشهورند، ولی این دو، صاحب آثار بسیار دیگری در فقه فتوایی و فقه استدلالی هستند که جایگاه آنها را در میان ده فقیه برتر تاریخ فقه امامیه تثبیت کرده است.
شهید اول در اینجا ضمن برشمردن مکاسب محرمه، اجرت گرفتن برای اذان و اقامه و قضاء را حرام می داند مگر از بیت المال.
شهید ثانی در اینجا در شرح عبارت فوق بیان می‌دارد که فرقی نمی‌کند که اجرت این کارها از مردم محله یا شهر یا بیت‌المال باشد و وقتی برپایی آنها لازم است و کسی حاضر نباشد که رایگان انجام دهد، دادن اجرت برای این کارها بلامانع است. ولی در ادامه اضافه می کند که در اینصورت دیگر موذن ثواب نمی‌برد و فعل او عبادت محسوب نمی‌شود و صرفا آوازی است که می‌خواند و بابت صدای خوشش پولی می‌گیرد، مانند هر آواز خوان دیگری. توجه داشته باشیم اینجا بحث حسن فاعلی مد نظر است و نه بحث حسن فعلی.
همینطور در مورد قاضی که اگر دستمزد بگیرد، دیگر کارش می‌شود شغلی در کنار دیگر شغل‌ها مانند نانوایی و قصابی و ....
همین سخن شهیدین را می‌توان به تمام مناصب حکومت تعمیم داد. در این مناصب باید دید که آیا مسئولین مملکت اعم از رهبر و قضات و نمایندگان مجلس و هیئت دولت و سرداران نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و کارمندان صدا و سیما و مداحان و روضه خوانان و ائمه جمعه و جماعات، حاضرند کارشان را مانند پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) بدون اجرت انجام دهند؟
باید توجه داشت که اجرت صرفا حقوق ماهیانه رسمی نیست. هر گونه هزینه‌ای که از بیت المال صرف ارتقای ثروت یا قدرت یا منزلت این افراد شود، اجرت است. مثلا اگر مقامات ارشد رسانه‌های ملی را در جهت ترمیم ضعف‌ها و بی‌تدبیری‌های خود بکار گیرند، یا از نهادهای قضایی و امنیتی و نظامی و انتظامی جهت سرکوب منتقدین خود استفاده کنند، یا با تبلیغات پر هزینه مقامی قدسی و ورای پاسخگویی از خود ترسیم کنند، یا هزینه‌های سرسام‌آوری صرف محافظت از جان ایشان شود، یا به قیمت نابود کردن ساختارهای قانونی و مدنی بر قدرت خود بیفزایند، یا هزینه‌های هنگفت هر روزه صرف مونیتورینگ سلامتی ایشان و خانواده‌شان شود، یا ..... ، اینها همه از مصادیق اجرت است.
حال باید دید مسئولین ارشد نظام حاضرند این مسئولیت‌ها را بدون حقوق و مزایا و خدم و حشم و بادیگارد و .... انجام دهند؟!
اگر حاضر نیستند، که می‌بینیم حاضر نیستند، پس مناصب آنها هم شغلی هستند در کنار دیگر شغل‌ها و این حکومت هم حکومتی است مانند دیگر حکومت‌ها.
پس در چنین حکومتی، از صدر تا ذیل، هیچ منصبی مقدس نیست و نظامی است سکولار و عرفی مانند دیگر حکومت‌های رایج دنیا.

پ.ن.: این سخن که تمام این امکانات برای شخصیت حقوقی آنان است و نه حقیقی، فریبی بیش نیست و سیره حکومتداری پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) شاهدی برای افشای این فریب است.
مگر اینکه مقامات این نظام جان خود را شریفتر از آن ذوات مقدسه بدانند، که البته آن امر دیگری است.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 کاتالوگ یا دیالوگ؟ 💢

🔺سوال:
خدایی که کاتالوگ برای کمال و سعادت انسان می‌نویسد، باید طوری بنویسد که صدها سال بعد هم اگر بازش کردند همه چیز درست باشد.
پس چرا قرآن این چنین نیست؟ چرا در قرآن مجاز بودن برده‌داری، چند همسری، زدن زن ناشزه، بکار بردن اسب زین کرده در ارتش، روزه گرفتن از فجر تا ابتدای شب(در مناطق قطبی تا ۲۳ ساعت)، قطع دست سارق، و .... آمده است.
آیا اینها مطابق عقل و عرف‌اند؟ اگر آری پس چرا اجرا نمی‌شوند؟
وجود آیات ناسخ و منسوخ، بدین معنی است که برخی آیات در قرآن، حتی ۲۳ سال هم دوام نیاوردند و عوض شدند.
آیه نجوا حتی یک روز هم دوام نیاورد و تنها عامل به آن مولا علی(ع) بود.

🔹پاسخ:
تمام اشکال شما و نیز فقهای سنتی در همین شبیه‌سازی قرآن به کاتالوگ است.
خیر، قرآن یک کاتالوگ نیست.
یک دیالوگ است.
دیالوگی بین خدا با مردمانی در حجاز ۱۴۰۰ سال پیش از کانال محمد بن عبدالله(ص).
دیالوگی شبیه به مکالمه‌ی تلفنی بین دو نفر که شما فقط کلام یک طرف را می‌شنوید و از سفیدی‌های بین سطور او باید کلام طرف دیگر را هم دریابید.
قرآن کلام خدا است با آن مخاطبان.
این نگاه پاسخگوی بسیاری از سوالات خواهد بود.


@Cmorghgrom30

.
.

💢 اختصاص خطابات قرآنی به مشافهین 💢


همانطور که (اینجا) آوردیم، قرآن یک متن شفاهی است و لذا اوامر و نواهی آن چون قتال کنید، گردن بزنید، تازیانه بزنید، دست قطع کنید، تا ۴ همسر می‌توانید اختیار کنید، از کنیزان حق تمتع جنسی دارید، و .... مختص به مشافهین(مردم صدر اسلام) بوده و تعمیم آن اوامر و نواهی به مردم روزگار ما نیاز به دلیل دارد. یعنی اصل بر اختصاص است و مدعیان تعمیم باید دلیل اقامه کنند.
بحث در مورد خطاب شفاهی بودن قرآن بسیار مبنایی است و ریشه‌ی تمام اختلافاتی است که در شاخه‌های مختلف فقهی و اصولی  و بالتبع در حوزه‌های سیاسی/اجتماعی/فرهنگی/اقتصادی بین ما وجود دارد. لذا خالی از فایده نخواهد بود که به مطالبی که در (اینجا) توسط صاحب این قلم بیان شده است، عنایت شود.
عجیب اینکه این مبنای متفاوت با نگاه مشهور فعلی، نه صرفا یک نظر از طرف روشنفکران و نواندیشان امروز، بلکه میراث سنت اصولی و فقهی ما بوده است.

تا قبل از ۲۰۰ سال اخیر مبنای امامیه "اختصاص" بوده است و بزرگانی چون وحید بهبهانی و میرزای قمی و صاحب جواهر بر آن صحه گذاشته‌اند و ادعای اجماع نزد امامیه کرده‌اند و مبنای "تعمیم" را فقط به اهل‌سنت نسبت داده‌اند.
وحید بهبهانی مجدد و احیاگر علم اصول و مبارز بزرگ علیه اخباری‌گرایی در (اینجا)، میرزای قمی شاگرد برجسته ی وحید بهبهانی و صاحب قوانین الاصول در (اینجا)، و صاحب جواهر در (اینجا) اذعان می‌کنند قرآن یک متن شفاهی است که خطابات آن چون "یا ایها الذین آمنوا" و ضمائر خطاب چون "کُم" و افعال با صیغه مخاطب چون "اضربوا" فقط شامل مشافهین می شوند و تعمیم آنها به غائبان و آیندگان، نیازمند دلیل است. در ادامه آنها تصریح می‌کنند که این نظر، اجماع امامیه است و نظر مخالف نظر اشاعره(جریان مسلط اهل سنت) می‌باشد.
البته این بزرگان در ادامه با پیوست دلیلی قائل به تعمیم این خطابات می‌شوند. این دلیل نزد وحید بهبهانی، اجماع فقهای سلف است و در نزد میرزای قمی، قاعده‌ای است به نام "قاعده اشتراک". البته این دو دلیل هر دو مردودند. زیرا هم برای اجماع و هم قاعده اشتراک "اتحاد صنفی" بین موضوعات لازم است که در این میان داور نهایی عقل و عرف خواهند بود.(در این باره بیشتر خواهیم نوشت.)
بدیهی است بر این مبنا با رد شدن این دو دلیل، تعمیم خطابات نیز فرو خواهد ریخت.

حدود ۲۰۰ سال قبل شیخ مرتضی انصاری این مبنای امامیه را معکوس کرد و مانند اهل‌سنت قائل شد که اصل بر "تعمیم" است و اثبات اختصاص هر امر و نهی‌ای به مردم صدر اسلام، نیازمند دلیل است. از آنجا که بعد از او شاگردانش تسلط بلا منازع بر حوزه‌های علمیه‌ی امامیه پیدا کردند، و تمام مراجع از آن زمان تا کنون پیرو همین مبنا هستند، لذا این مبنای جدید تفکر غالب امامیه در ۲۰۰ سال اخیر شده است. 
شیخ انصاری(اینجا) و آخوند خراسانی(اینجا) و میرزای نائینی(اینجا)، صرفنظر از اختلافات فرعی بین آنها، این نظر جدید مسلط بر حوزه های علمیه را صورتبندی کرده‌اند.
این مبنای متاخر نادرست است زیرا  قرآن یک متن شفاهی است و خطابات شفاهی به دلالت لفظی اختصاص به مشافهین دارد. مانند سخنرانی یک خطیب که بعدها متن آن به نوشتار درآید. یک سخنران وقتی وسط صحبت خود می گوید آب بیاورید و کمی از هم فاصله بگیرید، به این معنی نیست که هرکس صوت یا متن این سخنرانی را مطلع شد، طرف خطاب این درخواست است. چه بسا در حین سخنرانی کسی از هوش رفته باشد و این سخن خطیب ناظر به آن واقعه بوده باشد.  یعنی سخنان یک خطیب دو قسمت دارد: قضایای حقیقیه(قسمت حاوی پیام اصلی سخنرانی) و قضایای خارجیه(قسمت حاوی مطالب حاشیه‌ای). 

علیرغم تسلط ۲۰۰ سال اخیر مبنای شیخ و پیروانش بر حوزه‌های علمیه، علامه طباطبایی در بخش‌های فراوانی از تفسیر المیزان از جمله در (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) و ... عباراتی چون "الذین کفروا" و "الذین آمنوا" را شامل کل کافران و مومنان از زمان صدر اسلام تا کنون نمی‌داند و بلکه عبارت اول را مختص سران قریش آن زمان و عبارت دوم را ویژه‌ی مومنان صدر اسلام می‌داند.
بدیهی است بر اساس چنین مبنایی تمام دستورهای قرآن خطاب به مومنان در مورد قتال با کافران و اجرای حدود و دیگر تکالیف، اختصاص به مومنان صدر اسلام خواهد داشت و تعمیم آنها نیازمند دلیل خواهد بود.
اینکه کسانی چون علامه طباطبایی و بزرگان اصولی قبل از شیخ انصاری چنین نگاهی داشته‌اند، ما را وادار می کند که به دیده‌ی تردید به نظر مشهور فعلی بنگریم.
اصل اولی در پیام شفاهی این است که مخاطب آن، مشافهین باشند و تعمیم آن به غائبان و آیندگان نیازمند دلیل و قرینه است.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 فایده‌ی قرآن برای ما 💢


آنچه در (اینجا) در مورد اختصاص خطابات قرآن به مشافهین آوردیم، بدون شک سوالات فراوانی را به ذهن متبادر می‌کند که یکی از مهمترین آنها این است که در این صورت قرآن چه فایده‌ای برای ما دارد؟
پاسخ این سوال را ۴۵۰ سال قبل صاحب معالم داده است. وی حسن بن زین الدین (متوفای ۱۰۱۱ ق) فرزند شهید ثانی و از بزرگان فقه و اصول امامیه است که کتاب معالم الاصول وی(بخش اصول معالم الدین و ملاذ المجتهدین) قرن‌ها کتاب درسی حوزه‌های علمیه بوده است. وی قرن‌ها قبل از وحید بهبهانی و میرزای قمی و صاحب جواهر و علامه طباطبایی، در کتاب خودش (اینجا) آورده است:

1️⃣ اصل در خطاب شفاهی مانند: "یا ایها الناس" و "یا ایها الذین آمنوا" اختصاص به مشافهین است و این  اصل نزد اصحاب ما(یعنی علمای امامیه) و اکثر مخالفین(یعنی علمای اهل سنت) ثابت شده است و تنها برخی از اهل سنت قائل به تعمیم این خطابات برای نسل‌های بعدی شده‌اند.

2️⃣ وقتی خطاب به نوزاد و دیوانه بی معنی است، خطاب به آیندگان که فعلا معدوم هستند هم به قیاس اولویت ناممکن است. امکان ندارد به معدومین گفته شود: "یا ایها الناس" و مانند آن، و انکار این مطلب تنها از سر لجاجت است.

3️⃣ اگر شبهه شود لازمه اینکه رسول خدا(ص) خطاب به بعد از خود نکرده باشد، اینست که به سوی آنها مبعوث نشده است، گوییم دریافت ابلاغ رسالت پیامبر(ص) منحصر در خطاب شفاهی نیست  و با ضمیمه کردن دلایل و قرائن، حکم ما حکم کسانی است که پیامبر(ص)  را دیده اند.

4️⃣ و اگر شبهه‌ی دیگر کنند که علمای سلف همگی از آیات و اخبار منقول از پیامبر(ص) برای استدلال نزد مردم عصر خود در مسائل شرعی استفاده می کردند و این یک اجماع بین آنها بوده است، گوییم لزومی ندارد که احتجاج آنها به دلیل مورد خطاب واقع شدن باشد، بلکه ممکن است با پیوست این دلیل باشد که از دین معلوم است ما مکلفیم به آنچه آنها مکلف بوده اند(یعنی قاعده اشتراک احکام).

خلاصه کلام صاحب معالم این است که هر چند خطاب قرآن به مشافهین بوده است، ولی خداوند به در گفته است که دیوار هم بشنود. و ما از خطابی که خداوند به مشافهین کرده است، باید با پیوست قاعده‌ی "اشتراک احکام" که از متن دین بدست می‌آوریم، خود را نیز مشمول آن دستورها بدانیم. به گفته‌ی وی این مبنا اجماع امامیه است و بی تردید این قول او با اشراف بر آرای استادش مقدس اردبیلی و همگنانش چون صاحب مدارک و پدرش شهید ثانی و فحول گذشته چون شهید اول و علامه حلی و محقق حلی و شیخ طوسی بوده است.
قاعده اشتراک احکام می‌گوید تمام احکامی که بر مشافهین بار شده است، به شرط "اتحاد صنفی"، بر غائبان و آیندگان نیز بار می‌شود. این قاعده یک تبصره دارد و آن لزوم اتحاد صنفی بین ما و مشافهین است.
مراد از اتحاد صنفی، یگانگی در خصوصیاتی است كه نسبت به حكم شرعی، صلاحیت دخالت دارند. مثلا احکام خاص بانوان شامل حال آقایان نمی شود و بالعکس. زیرا در آن احکام اتحاد صنفی بین بانوان و آقایان وجود ندارد. ولی در دیگر احکام بین زنان و مردان اتحاد صنفی وجود دارد ولو آن احکام در خطاب با ضمیر مذکر آمده باشند. یا در حکم شرعی روزه از طلوع فجر تا مغرب، ساکنان مناطق معتدل با هم اتحاد صنفی دارند ولی با ساکنان مناطق نزدیک قطب اتحاد صنفی ندارند.


حقیقت این است که قرآن کتاب هدایت است و نه کتاب فقه و قانون. هدایت به اینکه از کجا آمده‌ایم؟ برای چه آمده‌ایم؟ و به کجا می‌رویم؟ و در این میان لسان قرآن تذکر و پند و موعظه است. تذکر آنچه را اجمالا می‌دانیم و در کوران زندگی فراموش می‌کنیم. قرآن کتاب روح‌نوازی است شامل چهار بخش ایمانیات، اخلاقیات، عبادات، و معاملات(به معنی اعم). سه بخش اول که ۹۷٪ آیات قرآن را شامل می‌شوند جاودانی و جهانی‌اند و در آنها ما و مشافهین اتحاد صنفی داریم. تنها در بخش چهارم که فقط ۳٪ از قرآن را در بر می‌گیرد و شامل احکام حوزه عمومی چون احکام جزایی(تازیانه، قطع دست، قطع دست و پا به خلاف، و ...) و خانواده(نکاح، طلاق، چند همسری، نشوز، قوامیت مرد به زن، حضانت فرزند، ارث، و ...) و حکومت(یکه سالاری یا مردمسالاری بودن حکومت، احکام قتال، و ...) و داد و ستد(برده داری، انواع معاملات، تعریف ربا و مصادیق آن) می‌شوند( که البته در زمان خود بسیار مترقی بوده اند)، امکان نبود اتحاد صنفی پیش می‌آید که در این صورت با تغییر موضوع، حکم نیز تغییر می‌یابد که در این میان، بنا به دستور خود قرآن که در آیات کثیره آمده، داور نهایی عقل و عرف است.
در مورد عرف بسیار گفتیم، از جمله در (اینجا)، و باز هم خواهیم گفت. بدون شک عرفی که ذیل معنویات و اخلاقیات قرآن شکل بگیرد، زیست مومنانه‌اش در ساحت فردی و عمومی بهترین داور در این امور خواهد بود.
پس چه بهتر که علمای الهی با تاسی به قرآن ۹۷٪ هم خود را به این امور صرف کنند و ساحت عمومی را به عرف واگذارند.


@Cmorghgrom30

.
.

💢 اندر نسبت عرف و قانون 💢


در نظام حقوقی ایران قبل و بعد انقلاب، مانند هر دو نظام حقوقی رایج دنیا یعنی کامن لاو(نظام انگلیسی) و سیویل لاو(نظام رومی ژرمنی)، "عرف" اولا از مصادر اصلی قانون است و ثانیا در مسیر اجرای قانون نیز، کاربرد عرف در موارد سکوت، اجمال و تناقض قوانین به عنوان قاعده ای حقوقی پذیرفته شده است.
در  تمام نظام‌های حقوقی دنیا، و نیز در فقه اسلامی، می‌توان از احکام هم تفاسیری موسع داشت و هم مضیق، که داوری‌ها را می‌تواند سهل‌گیرانه یا سخت‌گیرانه کند، و حکم خردمندانه آنی است که تا حد ممکن نزدیکتر به عرف باشد و تنها راه فهم عرف، مراجعه به افکار عمومی است.


🔹 به عنوان مثالی از نقش عرف در برونرفت جامعه از سکوت یا اجمال یا تناقض قوانین، می‌توان به نوع مواجهه‌ی شاه با مصدق اشاره کرد. شاه از نظر قانونی هم می‌توانست نخست وزیر را راسا عزل کند و هم می‌توانست صبر کند تا مجلس جدید تشکیل شود و خواست خود را از طریق مجلس برآمده از رای مردم پیگیری کند. بدیهی است در هر دو تصمیم شاه قانونی عمل کرده بود ولی در حالت دوم تصمیم خردمندانه‌ی "لحاظ عرف" را اتخاذ کرده بود. برکناری مصدق توسط شاه با بهره‌گیری از قوای نظامی گر چه قانونی، ولی یک کودتا بود. چه بسیار تغییرات قانونی که از طریق فشار قوای نظامی صورت گرفته است که علیرغم قانونی بودن، عرف آن را کودتا تشخیص داده است. و کیست که شک داشته باشد که عرف، اسقاط دولت مصدق را کودتا می‌داند؟ کما اینکه مقامات عالیرتبه‌ی آمریکایی به کرات به این رذیله اعتراف کرده‌اند(اینجا).
شاه می‌توانست تا تشکیل مجلس جدید صبر کند و سپس عزل وی را از طریق مجلس دنبال کند، نه راسا و بدون لحاظ نظر نمایندگان برخاسته از رای عمومی. شک نیست چنین تصمیمی، این احتمال را در پی داشت که مجلس به عزل دکتر مصدق راضی نشود و وی ابقا شود که البته این واقعه در کوتاه مدت قطعا شکستی برای شاه بود. ولی یک رهبر حکیم و دلسوز ملت خود، ترجیح می‌دهد در مواردی بصورت تاکتیکی از مواضع خود کوتاه بیاید تا بتواند در بلند مدت اهداف متعالی‌تری را محقق سازد. کما اینکه یک پدر فرزانه‌ برای خانواده‌ی خود چنین می‌کند. پدری که همواره بخواهد از اختیارات خود با ضرب و زور استفاده کند، در نهایت خانواده‌ای از هم گسیخته و فروپاشیده خواهد داشت. دموکراسی، که چیزی جز لحاظ عرف در مملکتداری نیست، گرچه مسیری به ظاهر پر نشیب و فراز دارد، ولی تجربه‌ی بشری نشان‌داده است که خردمندانه‌ترین شیوه‌ی حکمرانی است.

🔹به عنوان مثالی دیگر می توان به نوع مواجهه‌ی نظام فعلی با پنج موضوع حجاب اجباری، رفتار با مخالفین، اعمال نظارت استصوابی در انتخابات، سیاستهای منطقه‌ای، و روابط با آمریکا را ذکر کرد. رهبر قانونا می‌تواند از مطلقه بودن ولایت خود استفاده کند و آنی را رقم بزند که در جامعه خود شاهد هستیم. ولی از طرفی دیگر وی این امکان را هم دارد که با استناد به قواعد گسترده‌ی موجود در فقه امامیه، به طریقی همدلانه با مردم و عرف آنان عمل نماید. یک رهبر حکیم و یک مجری سلیم النفس و یک قاضی خردمند طریقی را برمی‌گزیند که منطبق با عرف و افکار عمومی باشد.
شک نیست عرف جامعه و افکار عمومی در مورد این پنج موضوع مهم، نظری مخالف سیاست‌های رسمی نظام دارد.  مردم این مخالفت خود را به صور مختلف نشان داده اند: چه با رای دادن‌های خود به کاندیداهایی که بیشترین فاصله را با نظر رهبر در این پنج موضوع داشته‌اند، چه با رای ندادن‌های خود هنگامی که چنین کاندیدایی را در انتخابات‌ نیافته‌اند. ضمن اینکه نظرسنجی‌ها و پیمایش‌های گاه و بیگاه مراکز رسمی نیز مویدی است بر این واقعیت. همچنین برخوردهای قهر آمیز و پر خشونت با مخالفین هم گواهی است بر عدم اعتماد به نفس نظام که متاثر از در اقلیت بودن است.
بنا بر این تردیدی نیست که رهبر و هوادارانش به این واقعیت واقفند که در این پنج موضوع اکثریت قاطع مردم نظری خلاف نظر رسمی نظام دارند. حال نظام می‌تواند همچنان خاک بر خورشید بپاشد و واقعیت را معترف نباشد و نظر خود را نظر مردم بنامد و گاهی هم  با کنایه مردم را فاقد قدرت تحلیل بداند. یا اینکه بپذیرد که اولا در فقه امامیه تشخیص موضوع و مصداق با مردم است و نه فقیه(کبری)، و  ثانیا تمام این پنج مورد، تشخیص موضوع و بلکه تشخیص مصداق است(صغری). آنگاه با در کنار هم نهادن این کبری و صغری، عرف را بپذیرد و تن به خواست مردم دهد.

✳️ اگر از گذشتگان درس نگیریم و راه رفته‌ی آنان را تکرار کنیم، بدون شک بر ما همان خواهد رفت که بر دیگران، وَ لَن‌ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ِ تَبدِيلًا.
ای کاش حاکمان ما که آتش‌شان چراغی در ظلمت ملت نمی‌افروزد، لااقل دلشان برای حفظ قدرت خود بسوزد و رای‌شان از مکتب تاریخ بیاموزد.


@Cmorghgrom30
.
.

💢 مظنونین همیشگی 💢


به مناسبت طرح مجدد پرونده‌ی جان‌باختن نیکا شاکرمی:

🔹مقامات و رسانه های حکومتی و پیاده نظام سایبری آنها همواره گلایه‌مندند که چرا در وقایعی چون مسمومیت مدارس دخترانه، جان باختن مهسا امینی ومتعاقب آن جان باختن و کور شدن و زندانی شدن و اعدام معترضین،  وقایع تلخ مشابه دراعتراضات سال‌های ۹۸ و ۹۶ و ۸۸ و کوی دانشگاه سال ۷۸، کشته شدن مسافران هواپیمای اوکراینی، کشتار زائران درحرم های امام رضا و شاهچراغ و .... انگشت اتهام به سمت حکومت نشانه می رود و مردم حکومت را متهم می کنند. آنها به استناد این که اصل بر "برائت" است، از مردم و خبرنگاران می خواهند که ادعاهای خود را ثابت کنند و  بسیاری را چون نتوانسته اند، به زندان های طویل المدت گرفتار کرده اند.

🔹واقعیت این است که قاعده ی "اصالت برائت" در مورد شهروندان است و نه حکومت.  در مورد شهروندان است که باید اصل را بر برائت گذاشت و ایراد اتهام به هر شهروند، چه از طرف حکومت  و چه از طرف شهروندی دیگر، باید همراه با اقامه بینه و شواهد باشد و گرنه عملی مجرمانه است. مثلا حکومت حق ندارد یک معترض را به صرف اتهام و بدون اقامه ی بینه و شواهد مورد قبول عرف عام و عرف حقوقدانان، کمترین مجازات کند چه رسد به این که جانش را بگیرد. (اینجا)
ولی در  مورد حکومت، چنان که خواهد آمد، بنا بر دو  قاعده فقهی "ضمان ید" و "لوث"، اصل بر متهم بودن حکومت است مگر خلافش ثابت شود. این دو قاعده فقهی مبتنی بر سیره ی عقلا است و نه تنها مورد اجماع فقهای شیعه و اهل سنت است، بلکه رویه ی حقوقی تمامی حقوقدانان دنیا است.


🔹طبق آنچه میرزای نائینی در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله، با تقریظ و تایید آخوند خراسانی، بیان می دارد، در دوران غیبت حکومت غیر معصومین، چه شاه و چه فقیه و چه هر کس دیگر، غصب است و چون در دوران غیبت از این امر ناگزیریم باید به حکومتی تن در دهیم که کمترین فساد را داشته باشد. لذا از آنجا که تجمیع عقول مردم درصد خطایش بسیار کمتر از یک عقل حاکم است، لذا وی حکومت جمهور مردم را بر حکومت استبدادی ترجیح می دهد و آن را به حکومت معصومین (ع) نزدیکتر می داند. تا جایی‌که نقش نظارت مردم در عصر غیبت را مانند نقش عصمت در حکومت ائمه (ع) می‌داند. از دید او حاکم چه فقیه باشد و چه غیر فقیه حکومت را بصورت امانت از مردم اخذ کرده است و تسلط او بر جان و مال مردم و نیز بر قدرت و ثروت عمومی، به اصطلاح "ید امانی" است.(اینجا) و (اینجا)


🔷قاعده"ضمان ید" می گوید تصرف و استیلای بر مال دیگری موجب می شود که متصرف در برابر مالک ضامن و مسئول باشد مگر این که تصرف با اذن مالک و بصورت امانی به دور از تعدی و تفریط باشد. در این قاعده ضمان یعنی ضامن بودن و ید یعنی شخصی که مال دیگری را در تصرف گرفته است. (اینجا)
طبق آنچه از میرزای نائینی گفتیم و در اصل ۵۶ قانون اساسی هم آمده است، مالک کشور ایران بصورت مشاع مردم ایران هستند که آن را بصورت امانت در اختیار حاکم قرار داده اند. بنا بر این حاکم چه شاه و چه فقیه، باید نسبت به این تسلط خود بر ملک دیگری، در سه موضوع پاسخگو باشد و مستمرا آنها را ثابت کند : اولا ید و تسلط او ید امانی و با رضایت مالک است، ثانیا در این امانتداری از حوزه ی اختیارات خود تعدی و تجاوز نکرده است، ثالثا در انجام وظایف خود تفریط و کوتاهی ننموده است.


🔹و اما قاعده "لوث" در فقه و حقوق مربوط به هنگامی است که مظنون اولا "توانایی" و ثانیا "انگیزه" برای جرم داشته باشد و شواهد و قرائنی قوی بر علیه وی وجود دارد که گر چه در حد بینه تام نیست ولی افاده ی ظن قوی می کند. در اینجا اصل بر برائت نیست و اینجا این "متهم" است که باید بینه اقامه و از خود دفاع کند و نه "مدعی". (اینجا)
در تمامی قتل ها و آسیب های صورت گرفته تنها یک مظنون اصلی وجود دارد که هم انگیزه و هم توانایی انجام را دارد : "حکومت". حکومت از لحاظ توانایی هم اسلحه دارد و هم قدرت رسانه ای و هم نیروی انسانی و  هم اشراف اطلاعاتی و امنیتی و هم تور قانونی. از لحاظ انگیزه هم کاملا مشخص است که برای حفظ قدرت و ارعاب معترضین کاملا انگیزه ی سرکوب دارد. پس به عهده ی حکومت است که بدون پرخاشگری و بصورت مستدل ثابت کند که کار او نبوده است. و گر نه با پرخاشگری و به زندان انداختن خبررسانان به جرم نداشتن مدرک در خبر رسانیشان، این احتمال تقویت می شود که حکومت ریگی به کفش دارد.

✳️ چاره‌ی حکومت، اولا برگزاری انتخابات رقابتی و منصفانه و برگزاری رفراندوم و اجازه ی اعتراضات مدنی به ولی نعمتان خود است تا ثابت شود ید و تسلط حکومت، "ید امانی" است و نه "ید عدوانی" و غصبی.
ثانیا حکومت بپذیرد که در هر حادثه ای به دلیل داشتن هم توانایی و هم انگیزه، مظنون همیشگی است و باید در کمال آرامش و بصورتی مستدل از خود رفع اتهام کند و در این میان، افکار عمومی مردم داور نهایی است.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 چرا همچنان رای نخواهم داد 💢


اولا دلایلی که اینجا و اینجا و اینجا برای رای ندادن در انتخابات گذشته ذکر شد، همچنان پا بر جا است. ثانیا انتخابات پیش‌رو از دو حال خارج نیست: یا حاکمیت بنای همکاری با پزشکیان دارد که در اینصورت هر طور شده نام او را از صندوق انتخابات در خواهد آورد. یا حاکمیت بنای همکاری با پزشکیان ندارد که در اینصورت اولا نام اورا از صندوق در نخواهد آورد و ثانیا بر فرض محال اگر اسمش هم بیرون آید چنان بحرانهایی در دولتش ایجاد خواهد کرد که مردم حسرت ماقبل روی کار آمدنش را خواهند خورد. پس در هر دو حالت نیازی نیست من با رای دادنم به تحکیم قدرت حاکمیت ضد مردمی کمک کنم.

شبهاتی در مورد اتخاذ این رویکرد مطرح کرده‌اند که پاسخ‌های روشن زیر را دارند:

🔺حکومت برایش آرای مردم و مشروعیت مردمی مهم نیست و مانند دیگر حکومت‌های غیر دموکراتیک خاورمیانه به حکومت خود ادامه خواهد داد.
🔹اتفاقا چهره‌های بوتاکس کرده‌ی بسیاری از شخصیت‌های نظام، اصرار بر برپایی و بزرگنمایی فوتوشاپی تظاهرات خیابانی طرفداران خود، برپایی و دستکاری در انتخابات، استناد به رفراندوم اول انقلاب، انتخابی معرفی کردن تمامی مسئولین نظام، و دهها نشانه‌ی دیگر گواه بر این است که برای حاکمیت مشروعیت مردمی بسیار مهم است و همین عامل حاکمیت را مجبور کرد تا روند خالص سازی را متوقف کند و به تایید صلاحیت پزشکیان تن دهد.

🔺راه اصلاح قهر کردن و تحریم نیست و با گفتگو و اقامه استدلال است که می‌توان حکومت و طرفدارانش را اصلاح کرد.
🔹این ادعا درست نیست که راه اصلاح حکومت گفتگو و استدلال است. عرصه‌ی سیاست، عرصه‌ی قدرت است، و نه توصیه اخلاقی و تعلیم به حاکمان.
پس در شکاف بین حاکمیت و مردم، عنصر تعیین  کننده، موازنه‌ی قوا بین این دو است.
در یک طرف حاکمیت دارای قدرت مالی، رسانه‌ای، سیاسی، نظامی، انتظامی، اطلاعاتی، امنیتی، قضایی است.
و در طرف دیگر مردم قرار دارند که فاقد اینها هستند و تنها قدرتشان، به اصطلاح قدرت بی‌قدرتان است یعنی اتحاد، به مثابه‌ی پشه چو پر گشت بدرد پیل را.
در این راستا نه شرکت مطلق در انتخابات درست است و نه تحریم مطلق. بلکه باید بسته به موقعیت تصمیم گرفت و معیار تصمیم گیری این است که کدام کنش، باعث افزایش قدرت مردم می‌شود.
باید این روند را آنقدر ادامه داد تا میوه‌ی مقصود را چید.

🔺عدم مشارکت چشم‌انداز روشنی را برای ما نشان نمی‌دهد و با کنار کشیدن و قهر کردن به سمت کره شمالی و کوبا شدن سوق پیدا می‌کنیم و هیچ حکومت دیکتاتوری تا کنون با قهر کردن سرنگون نشده است.
🔹این ادعا آدرس غلط می‌دهد و حمله به پهلوان پنبه می‌کند.
نه عزیز دل، آنچه را شما رئیس جمهور می‌نامید صرفا یک تدارکاتچی است و آنچه دنیا رئیس جمهور می‌نامد شما اسمش را گذاشته‌اید رهبر که تمام حکومت در دستش است، بدون اینکه پاسخگو باشد.
لذا این شما هستید که می‌خواهید با فرستادن ما به دنبال نخود سیاه تدارکاتچی، از پرداختن ما به مسئول اصلی وضعیت موجود کشور، جلوگیری کنید و ما را به سمت کره شمالی و کوبا شدن سوق دهید. این صحنه آرایی خطرناکی است.

🔺رای دادن یک کنش بی‌هزینه است که اگر فایده‌ای نداشته باشد، ضرری هم ندارد.
🔹شرکت در انتخابات بسیار پرهزینه است و موازنه قوای بین مردم و حاکمیت را به زیان مردم و به نفع حاکمیت تغییر می‌دهد. زیرا اولا حاکمیت و طرفدارانش با استناد به بالارفتن مشروعیت مردمی خود احساس قدرت بیشتری می‌کند و با اعتماد به نفس بیشتری به سرکوب مخالفان می‌پردازد. ثانیا حاکمیت در مجامع بین‌المللی خود را دارای پشتوانه مردمی معرفی خواهد کرد و فشارهای بین المللی بر خود را کم می‌کند. ثالثا با ایجاد اختلاف در میان تحول خواهان، قدرت مردم که منبعث از اتحاد آنها است را تضعیف می‌سازد. رابعا جفایی است بر داغدیدگان و آسیب‌دیدگان حوادث اخیر که این امر ضمن اینکه عملی ضد اخلاقی است، از لحاظ کارکردی نیز به صلاح نیست و جنبش تحول‌خواهی مردم ایران را از پتانسیل عظیم حق‌خواهی انان تهی خواهد کرد.

🔺رای ندادن یعنی دنبال انقلاب خشونت‌آمیز و کشتار خیابانی و جنگ خارجی رفتن.
🔹این دوگانه سازی غلط است و گزینه سومی هم وجود دارد و آن اعتراضات مدنی مانند تحریم فعال انتخابات، اعتصابات، تظاهرات، و ... که همگی در قانون اساسی موجود به رسمیت شناخته شده‌اند.(اینجا)
ما دنبال سرنگون کردن این نظام نیستیم و صرفا دموکراسی‌خواه و اصلاح طلبیم و معتقدیم با همین نظام و با همین قانون اساسی و حتی با همین رهبر می‌توان به دموکراسی رسید. تنها شرطش حذف نظارت استصوابی و تشکیل مجلس خبرگان مستقل و شجاع است که بر عملکرد رهبری و نهادهای زیر نظرش نظارت کند و او را به پاسخگویی وا دارد و در صورت نیاز عزل کند.


@Cmorghgrom30
.
.


💢 خون به خون شستن محال آمد محال 💢


یک طرف بر تسلط یهودیان به رهبری داود و سلیمان بر سرزمین کنعان استناد می‌کند که حداقل مربوط به ۳۰۰۰ سال پیش است. بعد از آن سرزمین آنها به ترتیب به تصرف آشوریان و بابلیان و هخامنشیان و سلوکیان و رومیان و بیزانسیان و اعراب در آمده است که این قوم اخیر ۱۴۰۰ سال است(بغیر از ۷۰ سال اخیر) مالک این سرزمین بوده‌اند.
با این استدلال می‌توان گفت کل خاورمیانه مال ایران است چون در ۲۵۰۰ سال پیش مال هخامنشیان بوده است.

طرف دیگر بر حق اعراب بر تسلط این سرزمین در ۱۴۰۰ سال پیش تاکید می‌کند و آن را حق اعراب می‌داند.
با این استدلال که ستاندن این سرزمین توسط اعراب از بیزانس حقانیت به آنها می‌دهد، اسرائیل هم حق را بخود خواهد داد چون توانسته است با قهر و غلبه آن را از اعراب بستاند.

این نوع واپسگرایی به تاریخ کهن، هیچ کمکی به صلح و آرامش میان انسان‌ها نخواهد کرد و نه از تاک نشان خواهد گذارد و نه از تاکنشان.

واپسگرایی تاریخی را رها سازیم.
این برای صلح و امنیت انسان‌ها مفیدتر است.

بیاییم بخاطر حرمت جان انسان‌ها متمرکز بر قانونی‌ترین و موجه‌ترین سند بین‌المللی شویم: قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل با راهکار تشکیل دو دولت اسرائیل و فلسطین.


@Cmorghgrom30

.
.

💢 ما و میوه‌ی ممنوعه 💢


مدرنیته ما را در خود غرق کرده است.
حتی بنیادگرایان و سنتگرایان هم در آن غرقند و ناخودآگاه مدرن می‌اندیشند و می‌زیند.
نتیجه‌ی قهری این زیست، شک است.
شک در باورهایی که نیاکان ما به راحتی می پذیرفتند.
و اینک ماییم و شک‌هایمان.
ماییم و تزاحم باورهایمان با واقعیت‌های اطرافمان.

وقتی به نیاکان خود می‌نگریم، از ساده‌اندیشی و ساده زیستی آنان در حیرت می شویم:
با دخیل بستن به سقاخانه‌ی محلشان امید شفای بیمار صعب العلاجشان را داشتند.
و اکنون آن سقاخانه یا برچیده شده است و یا یادگاری شده است برای تمسخر پیشینیان.
چرا ما سخت باورپذیرتر شده‌ایم؟
بی‌شک جواب این سوال یک کلمه است: مدرنیته.
مدرنیته و تمام جنود نرم‌افزاری و سخت‌افزاری آن چون عقلانیت انتقادی، علوم تجربی، تکنولوژی‌های ارتباطی، گردش سریع و پرحجم اطلاعات، و ...

آیا مدرنیته و جنودش بارمزگشایی از هر آنچه رازآلود می نمود، می‌رود تا از همه چیز "تقدس‌زدایی" کند؟
آیا "امر قدسی" افسونی بیش نبوده است که باطل‌السحر "علم" آن را از دامان بشریت می‌زداید؟
آیا خدا مرده است؟
آیا دین جایش را به علم سپرده است؟

روزگارانی بود که خدا همه جا بود:
باران و خشکسالی را خدا می فرستاد.
زلزله را و سکون زمین را.
بیماری و درمان را.
و ....

علم آمد و قدم به قدم با کشفیات خود، خدا را به عقب راند و برای هر پدیده‌ای علتی مادی تبیین کرد؛

در عرصه ی اخلاق بجای "اخلاق دینی"، "اخلاق سکولار" را تجویز کرد:
راستگویی خوب است نه برای نرفتن به جهنم. بلکه خوب است چون بیشترین منفعت را به ارمغان می‌آورد،
و ایضا دیگر فضایل اخلاقی.

در ساحت جان و روان نیز بجای آرامش و سکونی که دین به انسان می داد، مدرنیته جلسات مشاوره با روانشناس و روانکاو را توصیه می‌کرد.

و

آنگاه که انسان می پنداشت خدا مرده است، خدا چهره نمود؛

در فیزیک: هایزنبرگ از عدم قطعیت گفت، و اینشتین از تاس انداختن خدا (و تو بگو استجابت دعای نیمه شب یک داعی). و الکترو دینامیک کوانتمی از خالی نبودن خلا سخن به میان آورد و ایجاد و اعدام ذرات، و "اثر کاسیمیر" و "ثابت کیهانی" و "ماده تاریک" و ... نشان داد صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی.

در حوزه اخلاق: فجایع دهشتناکی چون دو جنگ جهانی و فاصله های بزرگ بین اغنیا و فقرا و ...  گواهی بر ناکارآمدی اخلاق سکولار داد.

و در روانشناسی: کسانی چون اروین یالوم از خلاهای وجودی انسان گفتند؛ تنهایی، مرگ، بی‌معنایی، و رهاشدگی.


و بدینسان انسان، خدا را در دل ذرات دید و در اعماق جان یافت و به او بازگشت.
ولی او از میوه ممنوعه‌ی "مدرنیته" خورده بود و این بازگشت، خود را با صورتک کریه "صهیونیسم" و "داعش" و "صلیبی‌گری" و "هندوهای افراطی" و "بودایی‌های افراطی" نمایش داد.
تا مگر فرزند آدم کلماتی از خدایش بگیرد و خدا این بازگشتش را بپذیرد.

و اینک ای دوستان عزیزتر از جان
بیاییم با یاری هم کلمات خدا را بیابیم و راه باریکتر از موی هدایت را بپوییم. باشد که سی‌مرغی باشیم در پی سیمرغ حقیقت که همه چیز را همگان دانند.

مطالب عنوان شده در اینجا که بیش از ۲۰،۰۰۰ بار دیده شده است و اینجا می‌تواند همان کلید زیست مومنانه در دنیای مدرن باشد که البته حرف آخر نیست و می تواند با کمک شما عزیزان تصحیح یا کاملتر شود. قطعا نظرات شما عزیزان پس از دسته بندی منعکس خواهد شد و در ادامه ی راه موثر خواهد بود.

سی به مجاز است و در این راه هزاران نیز کم. مرغان دیگر را به این پرواز دعوت کنیم.


@Cmorghgrom30

.
.

💢 همه مسئولیت بپذیریم 💢


🔹آی ۵۱٪ که در هر دو مرحله انتخابات را تحریم کردید، مسئولیت بپذیرید، مسئولیت بی‌عملی و انفعال و پرخاش و خون‌های به زمین ریخته و نتیجه نگرفتن‌ها را. اگر می‌توانید ج.ا. را براندازید، این گوی و این میدان. اگر نمی‌توانید، و نتوانستن‌تان را در فرصت طلایی خیزش ۱۴۰۱ نمایاندید، پس غر زدن را به کناری بگذارید و مسئولیت بپذیرید. تا کی فرافکنی و زمین و زمان را محکوم کردن و خود را مبرا دانستن؟ پس نقش شما در فلاکت امروزی چیست؟ اگر نقشی نداشته‌اید که بی‌خاصیت‌اید، و اگر نقشی داشته‌اید، مسئولیت بپذیرید.

🔹آی ۹٪ که مرحله اول تحریم کردید و مرحله دوم به پزشکیان رای دادید، مسئولیت بپذیرید. پزشکیان از اول گفته بود که قرار است منویات رهبر را اجرا کند، و رهبر به عیان نشان داده است که دولت مطلوبش از سنخ دولت احمدی‌نژاد و رئیسی است. پس در قبال رای خود مسئولیت بپذیرید.

🔹آی ۲۰٪ که در هر دو مرحله به پزشکیان رای داده‌اید و آی اصلاح‌طلبانی که مردم را همواره به شرکت در انتخابات بین بد و بدتر تشویق کرده‌اید، مسئولیت بپذیرید. این نمی‌شود که همواره مردم را به پای انتخابات بکشانید و در تزریق مشروعیت به نظام موثر باشید و بعد تنزه‌طلبی پیشه کنید و از زیر بار پذیرفتن مسئولیت پیامدها شانه خالی کنید. مسئولیت بپذیرید.

🔹آی آقای پزشکیان، مسئولیت بپذیرید. شما وزرایی را، طی فرایندی که خود می‌دانید و به ما نگفته‌اید، به مجلس معرفی کردید، پس مسئولیت آنها را بپذیرید. اینطور نباشد بعد چهار یا هشت سال مانند قبلی‌ها بگویید نگذاشتند کار کنم و فقط یک تدارکاتچی می‌خواستند و بگم بگم راه بیندازید. همانطور که در وعده‌های انتخاباتی خود گفتید، مردم ایران خروج از این قفس را می‌خواهند و خواسته‌شان یک زندگی نرمال مانند بقیه جهان است که در آن مناسبات نرمال با کشورهای جهان، آزادی‌های نرمال مرسوم در جهان، اینترنت نرمال مرسوم در جهان، رفاه و امنیت نرمال مرسوم در جهان و عدالت و شفافیت نرمال مرسوم در جهان باشد. پس مسئولیت جایگاهی که قرار گرفته‌اید را بپذیرید و به مطالبه‌گری اقشار مردم ایران پاسخگو باشید و هفته به هفته در رسانه‌ی ملی با عدد و رقم به مردم گزارش دهید که در هر یک از شاخص‌ها از نقطه A به نقطه B رفته‌ایم.

🔹آی آقای خامنه‌ای که ۳۵ سال است بر مسند ولایت مطلقه تکیه زده‌اید، مسئولیت بپذیرید. در این ۳۵ سال دولت‌ها و روسای جمهور آمده اند و رفته‌اند، ولی شما همچنان هستید، با اختیارات مطلقه. همواره هم منتقد همه چیز بوده‌اید و هیچ مسئولیتی را به عهده نگرفته‌اید. اینک وقت آن است که مسئولیت بپذیرید و پاسخگو باشید. شما طبق قانون اساسی اختیار عزل و نصب مستقیم و غیر مستقیم در قوه قضاییه و قوه مقننه و قوه مجریه و صدا و سیما و نیروهای نظامی و انتظامی و شورای نگهبان و ائمه جمعه و مجمع تشخیص مصلحت و دهها شورای عالی ریز و درشت و .... و بطور کلی تمام مقدرات مملکت را دارید، پس مسئولیت بپذیرید و پاسخگوی وضع موجود باشید. آن ۲۰٪ هم که به آقای جلیلی رای داده‌اند مدعیند که ذوب در شما هستند، پس مسئولیت رفتار و گفتار آنها را هم بپذیرید.
بخواهیم یا نخواهیم رفتار شما سرمشق ملت است و مسئولیت پذیری شما، نهادینه شدن این فضیلت اخلاقی در اقشار جامعه را به دنبال خواهد داشت.

اگر ز باغِ رعیّت مَلِک خورد سیبی/بر آورند غلامانِ او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد/زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ


@Cmorghgrom30

.
.


💢 مسئولیت آن ۵۱٪ 💢


مخاطبین عزیز در رابطه با این فرسته پرسیده‌اند آن ۵۱٪ تحریم کنندۀ انتخابات دقیقا مسئولیت کدام کوتاهی خود را باید بپذیرند؟ فهرست این کوتاهی‌ها بسیار بلند است و در این نوشتار صرفا به برخی از آنها اشاره می‌شود:

🔹غرق در مجازی بودن: در نهایت این خیابان است که تکلیف را روشن می‌کند. تا قیامت هم با نام و نشان مخفی در فضای مجازی صدر تا ذیل حکومت را توهین و مسخره  کنیم، و به مسببین انقلاب ۵۷ لعنت بفرستیم، در دنیای واقعیت آب از آب تکان نخواهد خورد.

🔹حس قربانی را گرفتن: نشانه‌های این حس، پافشاری افراطی بر کنش‌های سلبی چون تحریم انتخابات، نفی تمام ساختارهای موجود، نقد کردن و غر زدن، پرخاشگری و توهین است، بدون ارائه‌ی راهکارهای ایجابی چون معرفی آلترناتیو و فشار و لابی‌گری جهت اجماع‌سازی و به کرسی نشاندن آن.

🔹اعتماد به نفس نداشتن: علامت این کوتاهی، فعالیت با نام و پروفایل مخفی است. همواره گفتار و رفتار باید به گونه‌ای باشد که بتوان شجاعانه و شفاف از آن دفاع کرد. می توان از امثال رزا پارکس و ویدا موحدی برای کنش علنی ولی موثر ایده گرفت.

🔹حاضر به پرداخت هزینه نبودن: باید با خود صادق بود و دورویی را کنار گذارد، به این معنی که در آشکار و پنهان به اندازه‌ای عَلَم مخالفت برداریم که حاضر باشیم شجاعانه بابتش هزینه پرداخت کنیم. حقیقت این است اگر تک‌تک این ۵۱٪ چنین رویکردی داشتند و به اندازه‌ی توان خود قدمی ولو کوچک برمی‌داشتند، الان جنبش حق طلبی مردم ایران فرسنگ‌ها جلوتر از موقعیت کنونی خود بود. از قدیم گفته‌اند سنگ بزرگ علامت نزدن است.

🔹تک‌روی کردن: باید نهاد سازی کرد. حکومت بیش از هر چیز از اقدام جمعی و نهادینه وحشت دارد، حتی در قالب فعالیت اجتماعی. شاهد مثال برخوردی است که با جمعیت امام علی یا با فعالان محیط زیست شد. از کارهای کوچک شروع کنیم تا کار جمعی در دنیای واقعی را تمرین کنیم. مثلا در هر محله جوانان از شهرداری محله خود خواستار شفافیت فرآیند واگذاری جمع‌آوری و بازیافت زباله‌ها به پیمانکاران شوند و در کنارش ساماندهی کودکان زباله‌گرد را از شهرداری محله خود خواستار شوند.

🔹تمسک به روش‌های ناروا: هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. نمی‌توان از تحریم ایران و حمله نظامی به ایران که موجب تخریب زیر ساخت‌های کشور و  فقر و فلاکت بیشتر ملت می‌شود خرسند بود به امید اینکه ما را یک قدم به سرنگونی ج.ا. نزدیکتر می‌کند. این رویکرد نه واقعیت دارد و نه اخلاقی است. با دستمال کثیف نمی توان پنجره را تمیز کرد.

🔹استاندارد دو گانه داشتن: نباید در داخل طرفدار حقوق بشر بود ولی در خارج نه. بخشی از اپوزیسیون خود را تا حد حشد الشعبی اسرائیل تنزل داده‌اند و به عنوان نیروی نیابتی قصابی چون نتانیاهو عمل می‌کنند.

🔹استفاده نکردن از ظرفیت‌های موجود: در نظام موجود ظرفیت‌هایی وجود دارد که نباید با داشتن نگاه سیاه/سفید، خود را از آنها محروم کرد. این ظرفیت‌ها عبارتند از برخی اصول قانون اساسی، برخی مواد قوانین عادی، بخشی از نیروهای داخل حکومت، بخش عظیمی از  جامعه با گرایش‌های تحول‌خواه و اصلاح‌طلب و حتی اصولگرا، و جذب مذهبی‌ها بجای توهین به اسلام و تشیع.

🔹عدم توجه به قشر ضعیف: آن بخشی از ۵۱٪  که صدایی دارند، از قشر نسبتا برخوردار هستند. در حالی که اکثریت مطلق جامعه ایران چه در میان این ۵۱٪ و چه در میان دیگر بخش‌ها، قشر ضعیف جامعه است که دغدغه‌ی نان و مسکن آنها را از پرداختن به آزادی و دموکراسی بازداشته است. عدم توجه به آنها نه تنها اپوزیسیون را از پشتیبانی نیروی عظیمی محروم می‌کند، بلکه  بیم جذب آنها توسط حکومت از طریق کمیته امداد و سازمان بهزیستی می‌رود.

🔹نداشتن خطوط قرمز: کنشگری بدون داشتن اصول و خطوط قرمز ناممکن است. این اصول باید هم جامع افراد باشند و هم مانع اغیار. اصولی چون استقلال و حفظ تمامیت ارضی کشور، خشونت پرهیزی، آزادی‌خواهی و دموکراسی‌خواهی باید خطوط قرمز ما باشند و مرزبندی با هر جریان مخالف آنها، بایسته است.



@Cmorghgrom30

.
.

💢 تاریخ دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای یا خطی 💢


1️⃣ از قدیم انسان‌ها دریافته بودند که بسیاری از پدیده‌های کیهان‌شناختی دوره‌ای و تناوبی هستند. پدیده‌هایی چون طلوع و غروب خورشید، هلال‌های ماه، اعتدال بهاری که از روی آنها بازه‌های زمانی تکرار شونده‌ای چون شبانه روز و ماه قمری و سال شمسی را انتزاع کردند.

2️⃣ از روی بازه‌های دوره‌ای فوق، که حقیقی و تکوینی هستند، انسان‌ها بازه‌های زمانی دیگری را نیز تعریف کردند که قراردادی و اعتباری‌اند چون هفته(شامل هفت شبانه روز)، چهلم(شامل چهل شبانه روز)، ساعت(برابر یک بیست و چهارم شبانه روز)، دقیقه و ثانیه(برابر یک شصتم و یک سه‌هزار و ششصدم ساعت)، سال قمری(شامل دوازده ماه قمری) و ماه شمسی(برابر یک دوازدهم سال شمسی).

3️⃣ انسان‌ها علاوه بر بازه‌های تناوبی فوق، برخی از پدیده‌های روی زمین را چه از نوع طبیعی چون زلزله و آتشفشان و سیل، و چه از نوع اجتماعی چون جنگ و ظلم و ناامنی، تکراری می‌دیدند و چون فنون و ابزار دقیق تاریخ‌نگاری را در اختیار نداشتند، لذا این تکرارها را تناوبی و دوره‌ای با زمان‌های مساوی می‌پنداشتند و آنها را سالانه یا سده‌ای یا هزاره‌ای قلمداد می‌کردند.

4️⃣ همین تصور که شکوفه زدن درختان یا جاری شدن سیلاب‌ها به بازه‌های تناوبی فوق مربوط می‌شود، ذهن جستجوگر، انسان را به این وسوسه انداخت که مابقی پدیده‌های تکرار شونده‌ی طبیعی و اجتماعی روی زمین را دوره‌ای و ناشی از پدیده‌های کیهانی فوق بداند: پدیده‌های تکرار شونده‌ی سریع را به بازه‌های کوتاهتر چون هفته و ماه قمری و ... و پدیده‌های بلند مدت‌تر را به سال و سده و هزاره منتسب می‌کردند.

5️⃣ دراین دیدگاه، همه وقایع اعم از طبیعی و اجتماعی و حتی فردی، ماهیتی تکراری و دوره‌ای دارد و در آنها اراده و اختیار انسان‌ها، نه بصورت فردی و نه بصورت جمعی، چندان نقشی ندارد و این گردش دوره‌ای افلاک و اجرام سماوی هستند که تعیین کننده‌اند. در این دیدگاه است که سعد و نحس بودن ایام هفته یا ماه یا سال معنا می‌یابند و ظهور یک منجی در هر سده یا هزاره را باید به انتظار نشست.

6️⃣ در این دیدگاه عاشورا و اربعین اتفاقاتی نیستند که از آنها ۱۴۰۰ سال زمان بصورت خطی گذشته است.  بلکه در این ۱۴۰۰ سال، بصورت دوره‌ای و تکرار شونده کائنات و کیهان ۱۴۰۰ بار تکرار می‌شود و آن روزها نه بصورت اعتباری، بلکه بصورت تکوینی متفاوت با دیگر ایام هستند و اقتضائاتی دارند که در صورت عدم رعایت آنها، تکوینا انسان دچار بلاها و عذاب‌ها می‌شود.

7️⃣ همین دیدگاه در مورد تولد و رحلت دیگر رهبران دین هم صادق است. باید در سالگرد تولد آنان شادی کرد و در سالگرد رحلت آنان گریست و ماتم گرفت، چون در این ایام کائنات هر ساله به گونه‌ای تکراری سعد و نحس به خود می‌پذیرند و ما انسان‌ها باید با آنها هماهنگ شویم.

8️⃣ حال ببینیم نظر اسلام و تشیع چیست و البته منظورمان از اسلام و تشیع، نه رفتار مردم منتسب به این دین و مذهب است، و نه آرای فقها و متکلمین، و نه روایات واحد و ظنی. بلکه منظورمان کتاب قرآن است و سنت قطعی. وقتی در این دو منبع نظر می‌افکنیم، در می‌یابیم:

🔹آیه (یس/۱۹) می‌گوید طائرکم معکم یعنی طائر و فال شما در دستان خودتان است و این خود شمایید که سرنوشت خود را رقم می‌زنید.
🔹آیه (رعد/۱۱) به صراحت می‌گوید خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آن قوم خود تغییر دهد.
🔹آیات بسیاری چون (مدثر/۳۸)، (نجم/۳۹)، (بقره/۲۸۶) و .... بیانگر این است که سرنوشت دنیوی و اخروی هر کس در گرو عمل او است.
🔹آیات (بقره/۱۳۴)، (بقره/۱۴۱)، (مائدة / ۷۵)، و (آل عمران/۱۴۴) تاکید دارند که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و محمد گروهى بودند که درگذشتند(قد خلت)، و از شما درباره کارهايى که آنان انجام مى دادند سؤال نخواهد شد. آنها آمده‌اند صرفا برای اینکه الگوی منش و رفتار ما باشند.
🔹در آیه (رحمن/۲۹) آمده کل یوم هو فی شان، خداوند در هر روزی به کاری می‌پردازد که اشاره به خطی، و نه دوره‌ای بودن تاریخ است. اینکه روایت شده است کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، یعنی باید در هر موقعیتی یک شیعه با الگوگیری از امام حسین جلوی ظلم و انحراف بایستد و نه اینکه سالی یک بار مراسم آیینی برگزار کند.
🔹همین که سالروز تولد و رحلت اکثر بزرگان دین ما با قطعیت معلوم نیست، گواه بر این است که برگزاری مراسم سالگرد مرسوم نبوده است و اگر بود به روشنی در تاریخ ثبت می‌شد. اساسا برگزاری مراسم ختم و هفتم و چهلم و سالگرد برای متوفی و سالگرد برای متولد، امر متاخری است که هیچ نشانی در کتاب و سنت ندارند. برعکس، در روایات است که بر میت بیش از سه روز عزاداری نکنید، چه رسد به اینکه بعد از ۱۴۰۰ سال ماتم گرفته شود.

پ.ن.: می‌گویند دستگاه امام حسین استثنا است که البته پرداختن به آن نوشته‌ای مستقل می‌طلبد.


@Cmorghgrom30

.
.


💢 دستگاه امام حسین؟! 💢


1️⃣ یکی از بزرگترین مغالطه‌هایی که در فرهنگ تشیع شکل گرفته است، سوء استفاده از روایات فضیلت گریه و عزاداری امام حسین(ع) است. در این مغالطه، نتیجه گرفته می‌شود که دستگاهی برای برپایی این عزاداری لازم است، در حالی که باید پرسید از کجای این روایات لزوم دستگاهی برای عزاداری بدست می‌آید؟!
شک نیست از نشانه‌های ایمان این است که هر گاه انسان به یاد فاجعه‌ی کربلا می‌افتد، قلبش به درد آمده و متاثر گردد. اما از این حقیقت هرگز نتیجه گرفته نمی‌شود که باید دستگاهی متشکل از مداح و روضه‌خوان و علم و کتل و سینه‌زنی و زنجیر‌زنی و ... با گردش مالی محیر العقول بوجود آید و اصل آن حقیقت تحت الشعاع قرار گیرد.
این مغالطه مانند این است که از امر الهی به روزه‌داری نتیجه بگیریم باید دستگاهی عریض و طویل با کارمندانی حقوق بگیر ایجاد کنیم تا اقامه‌ی روزه‌داری کند.

2️⃣ می‌گویند: شارع مقدس امر به تعظیم شعائر الله کرده است و این امور از مصادیق شعائر الهی است.  شعائر، جمع شعیره است و شعار و شعیره یعنی علامتی حسی برای ابراز و اعلام یک امر.  لذا چون در نزد عرف ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺎﻫﻴﺖ ﺷﻌﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﺒﻪ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﻪ کسی ﺍﻳﻦ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، بناﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻫﺮ ﭼﻴﺰی ﺭﺍ ﻛﻪ ﻋﻘﻠﺎ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻌﻞ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﻟﺎلتی ﺑﺮ یکی ﺍﺯ ﻣﻌﺎنی ﺩینی ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﺤﻮ ﺩیگری چنین ﺩﻟﺎلتی پیدﺍ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ چیز شعیرﻩ دینی و از مصادیق شعائر الله ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
دلیل نقض این سخن سخیف هر ۴ باری است که این عنوان در قرآن، در آیات (بقره/۱۵۸) و (مائده/۲) و (حج/۳۲) و (حج/۳۶) آمده است، و نیز تمام مواردی است که در روایات این عنوان آمده است، که همه فقط در مورد مناسک حج است. پس عنوان شعائر الله یک حقیقت شرعیه است و ترکیب آن از نوع اضافه‌ی مفعول به فاعل است و معنی‌اش می‌شود شعائری که توسط خداوند وضع شده است و خداوند هم آن را منحصر در صفا و مروه و هدی(قربانی حج) و اذکار و مناسک حج کرده است. واجب التعظیم بودن این عنوان از سویی، و اینکه نباید آن را حلال شمرد(مائده/۲) از سوی دیگر، شواهدی‌اند بر شرعی بودن این عنوان.

3️⃣ آنچه که دستگاه امام حسین نامیده می‌شود همه از اختراعات ۵۰۰ سال اخیر، و غالبا ۱۰۰ سال اخیر است و هیچ نشانی در کتاب و سنت ندارند. دستگاه امام حسین(ع)، دستگاهی موازی و مغایر با دستگاه خداوند نیست که عموماتی چون نهی از عزاداری بیش از ۳ روز، نهی از نیاحه و لطمه زدن در عزاداری، نهی از دروغ گویی حتی در قالب ذکر مصیبت، نهی از مردم آزاری و مزاحمت، نهی از اسراف و تبذیر منابع، امر به اولویت بخشی راه اندازی کار مردم نسبت به امور مستحبی و حتی واجب، و ...(اینجا) را تخصیص بزنند. وقتی دستگاه خداوند می‌گوید اگر می‌خواهی نماز واجب را بخوانی، اول باید پول طلبکار را بدهی و اول باید غریقی که از تو کمک می خواهد را نجات بدهی، چطور ممکن است اجازه دهد مملکتی که هزاران مشکل دارد و باید دو شیفته کار کند تا جبران عقب افتادگی خود از کشورهای همسایه را کند، دو ماه محرم و صفر تعطیل و تمام امکانات مالی و انسانی و رسانه‌ای آن صرف امور نوظهوری چون نوحه‌خوانی‌ها و سینه‌زنی‌ها و راهپیمایی اربعین و ... تحت عنوان اختراعی دستگاه امام حسین شود؟!

4️⃣ دم خروس سوءنیت مدعیان دستگاه امام حسین هنگامی بیرون می‌زند که علیرغم اذعان اولیه‌ی خود مبنی بر عرفی بودن این امور نوظهور ۵۰۰ سال اخیر که هیچ  دلیل قرآنی و روایی ندارند، هرنوع بحث و نقد در مورد آن را تشکیک در دستگاه سید الشهداء(ع) می‌خوانند و حرام!!!
از دید اینها فقه دوبخش است: یکی فقه مربوط به سید الشهداء که جای چون و چرا ندارد و در آن حرف، حرف متولیان این دستگاه است، و دیگری فقه حلال و حرام خدا که می‌تواند محل چون و چرا و بحث و نقد باشد.
نه، عزیز دل
دین، دو دستگاه جداگانه ندارد.
دین، رابطه‌ی انسان است با خدای خود، بدون هیچ واسطه و دستگاه و نهادی.
مشکل از زمانی آغاز می‌شود که گروهی به نام دین نهادسازی می‌کنند و آن نهاد را مساوی دین جا می‌زنند.
مثلا زیارت قبور اولیای دین یک رابطه‌ی قلبی است بین یک مومن و صاحب آن مزار. اما وقتی برای آن مزار، دستگاهی درست می‌شود و تولیتی پیدا می‌کند و موقوفاتی را صاحب می‌شود که به بزرگترین کارتل‌های اقتصادی پهلو می‌زند، این دیگر امر دیگری است.
همینطور دیگر نهادهای ریز و درشتی که در درازنای تاریخ به اسم دین ایجاد شده‌اند و ربطی به دین ندارند.
همواره دین‌داران دو دسته بوده‌اند:
۱- آنان که درد دین دارند.
۲- آنان که نان دین می‌خورند. (اینجا)
راه تشخیص این دو از یکدیگر  را هم کتاب و سنت به ما نشان داده است : اولی جان و مال و آبروی خود را در راه دین می‌دهد و دومی از قبل دین ثروت و قدرت و منزلت و منبر حوزه یا کرسی دانشگاه بدست می‌آورد.


@Cmorghgrom30

.
2024/09/30 23:21:51
Back to Top
HTML Embed Code: