📝 به بهانۀ روز عشق/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی
💥با قطعنظر از آنچه برخی هویتطلبان وطنیِ مُصِر بر قراردادن تقابل آشتیناپذیر میان سپندارمذگان (جشن اسپندگان) ایرانی با ولنتاین "غربی" میگویند و هویت سیال بشر را نادید میگیرند؛ جدا از نظر چپمسلکانی که ولنتاین را زاییدۀ دنیای سرمایهداری برای حقنهکردن ارزشهای فردگرایانۀ بورژوازی، برندسازی و سود اقتصادی حاصل از فروش اقلام ابراز #عشق برمیشمرند و سوای نظر آن دسته از منتقدان مدرنیته که با تحلیل ریشههای #عشقِ «رمانتیک»، روزگار مدرن را روزگار بر صدر نشستنِ «عشق اروسی» در برابر «عشق آگاپهای» و «فیلیایی» میانگارند و معتقدند باید بر آن شورید و افسانۀ بینامونشان والنتینوس، قدیس رومی، را به کناری افکند و نمادهای این نوع عشقورزیِ بیریشه، از جمله روز ولنتاین را به سبک شعر «ولنتاینِ» کرول ان دافی،شاعر مشهور بریتانیایی، به سخره گرفت، به نظر میرسد - فارغ از اینکه تمامی ایدههای اشارهشده در جای خود قابل نقد است- نباید کارکردهای ارزشمند #عشق در توجه به #دیگری و در نتیجه، رقمزدن جهانی بهتر، خوشتر و زیباتر را از نظر دور داشت.
💌#ژان_لوک_نانسی (Jean-Luc Nancy) فیلسوف 80سالۀ فرانسوی، متأثر از #لویناس بر این باور است که #عشق اتونومی و در-انحصار-بودگی فرد را درهم میشکند؛ در آن گشایشی ایجاد میکند و فرد رو به #دیگری گشوده میشود. #عشق همواره نوعی از شکستگی است؛ چراکه هر عشقی -حتی مسرّتبخشترین آن- «من» را درهم میشکند. #عشق نوعی کردار اعتلاجویانه است. این «اعتلا» بهمعنای گونهای برتریِ «خود» یا «دیگری» نیست؛ مقصود از آن، گشودگی «خود» است،نه بهحالت زخمخوردن، بلکه بهصورت آشکارشدن و بیرونِ «خود» را تجربهکردن. نانسی در Shattered Love، صفحۀ 260، مینویسد:
«از آنگاه که #عشق به وجود میآید، از آن زمان که ناچیزترین تأثیر #عشق پدید میآید، این شکاف هستیشناختی پدیدار میشود که رشتههای دل او را میبُرد و جدا میکند. تنها یک #بوسه کافیست،... مشروط به آنکه برخاسته از #عشق باشد. ...»
روز جهانی #عشق مبارک ❤️💞💝♥️🌹🌹🌹
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
💥با قطعنظر از آنچه برخی هویتطلبان وطنیِ مُصِر بر قراردادن تقابل آشتیناپذیر میان سپندارمذگان (جشن اسپندگان) ایرانی با ولنتاین "غربی" میگویند و هویت سیال بشر را نادید میگیرند؛ جدا از نظر چپمسلکانی که ولنتاین را زاییدۀ دنیای سرمایهداری برای حقنهکردن ارزشهای فردگرایانۀ بورژوازی، برندسازی و سود اقتصادی حاصل از فروش اقلام ابراز #عشق برمیشمرند و سوای نظر آن دسته از منتقدان مدرنیته که با تحلیل ریشههای #عشقِ «رمانتیک»، روزگار مدرن را روزگار بر صدر نشستنِ «عشق اروسی» در برابر «عشق آگاپهای» و «فیلیایی» میانگارند و معتقدند باید بر آن شورید و افسانۀ بینامونشان والنتینوس، قدیس رومی، را به کناری افکند و نمادهای این نوع عشقورزیِ بیریشه، از جمله روز ولنتاین را به سبک شعر «ولنتاینِ» کرول ان دافی،شاعر مشهور بریتانیایی، به سخره گرفت، به نظر میرسد - فارغ از اینکه تمامی ایدههای اشارهشده در جای خود قابل نقد است- نباید کارکردهای ارزشمند #عشق در توجه به #دیگری و در نتیجه، رقمزدن جهانی بهتر، خوشتر و زیباتر را از نظر دور داشت.
💌#ژان_لوک_نانسی (Jean-Luc Nancy) فیلسوف 80سالۀ فرانسوی، متأثر از #لویناس بر این باور است که #عشق اتونومی و در-انحصار-بودگی فرد را درهم میشکند؛ در آن گشایشی ایجاد میکند و فرد رو به #دیگری گشوده میشود. #عشق همواره نوعی از شکستگی است؛ چراکه هر عشقی -حتی مسرّتبخشترین آن- «من» را درهم میشکند. #عشق نوعی کردار اعتلاجویانه است. این «اعتلا» بهمعنای گونهای برتریِ «خود» یا «دیگری» نیست؛ مقصود از آن، گشودگی «خود» است،نه بهحالت زخمخوردن، بلکه بهصورت آشکارشدن و بیرونِ «خود» را تجربهکردن. نانسی در Shattered Love، صفحۀ 260، مینویسد:
«از آنگاه که #عشق به وجود میآید، از آن زمان که ناچیزترین تأثیر #عشق پدید میآید، این شکاف هستیشناختی پدیدار میشود که رشتههای دل او را میبُرد و جدا میکند. تنها یک #بوسه کافیست،... مشروط به آنکه برخاسته از #عشق باشد. ...»
روز جهانی #عشق مبارک ❤️💞💝♥️🌹🌹🌹
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
Telegram
فلسفه ورزی
درسگفتارها، مصاحبهها و نوشتههای فلسفیِ
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
Forwarded from نشر نقد فرهنگ
منتشر شد:
📚 حقوق بشر در فلسفۀ کانت؛ جهانمندی خاص ما و حقوق بشر| نویسنده: حمیدرضا سعادت نیاکی | چاپ اول | نقد فرهنگ | 1399 |
♦️خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
🛵 ارسال از طریق پست
🛒برای خرید کتاب روی این لینک کلیک کنید🛒
🟠به اینستاگرام نقد فرهنگ بپیوندید🟠
📚 حقوق بشر در فلسفۀ کانت؛ جهانمندی خاص ما و حقوق بشر| نویسنده: حمیدرضا سعادت نیاکی | چاپ اول | نقد فرهنگ | 1399 |
♦️خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
🛵 ارسال از طریق پست
🛒برای خرید کتاب روی این لینک کلیک کنید🛒
🟠به اینستاگرام نقد فرهنگ بپیوندید🟠
Forwarded from تقریرات
🔸انتشار دهمین شماره مجله تقریرات
به لطف خدا شماره دهم مجله تقریرات در آستانه نوروز ۱۴۰۰ منتشر شد.
در این شماره به دو پرسش اصلی پرداختهایم:
1️⃣دیدار پاپ و آیتالله سیستانی چه اهمیتی داشت؟
2️⃣آیا از آثار فیلسوفان مسلمان میتوان نظریات سیاسی و اجتماعی برداشت کرد؟
✅همچنین متن رسالهای منسوب به شیخ بهایی درباره فرقههای صوفیه و مقالهای درباره برخی مبانی و آرای فقهی و اصولی مرحوم آیتالله شریعتمداری در آستانه سی و پنجمین سالگرد درگذشت وی از دیگر مطالب شماره دهم تقریرات است.
❇️مراکز فروش:
1⃣قم:
✅دکههای مطبوعاتی شهر
✅کتابفروشی خانه کتاب در چهارراه بیمارستان(شهدا)
2⃣تهران:
✅کتابفروشی اسم (بین خیابانهای ابوریحان و فلسطین، نبش بنبست سروش، پلاک ۱۱۲۶)
✅دکه روزنامهفروشی روبهروی در اصلی دانشگاه تهران (جنب انتشارات خوارزمی)
3⃣دیگر خوانندگان عزیز هم پس از پایان تعطیلات نوروزی میتوانند به اینجا پیام دهند تا مجله را با پست برای آنها بفرستیم.
@taqriraat
به لطف خدا شماره دهم مجله تقریرات در آستانه نوروز ۱۴۰۰ منتشر شد.
در این شماره به دو پرسش اصلی پرداختهایم:
1️⃣دیدار پاپ و آیتالله سیستانی چه اهمیتی داشت؟
2️⃣آیا از آثار فیلسوفان مسلمان میتوان نظریات سیاسی و اجتماعی برداشت کرد؟
✅همچنین متن رسالهای منسوب به شیخ بهایی درباره فرقههای صوفیه و مقالهای درباره برخی مبانی و آرای فقهی و اصولی مرحوم آیتالله شریعتمداری در آستانه سی و پنجمین سالگرد درگذشت وی از دیگر مطالب شماره دهم تقریرات است.
❇️مراکز فروش:
1⃣قم:
✅دکههای مطبوعاتی شهر
✅کتابفروشی خانه کتاب در چهارراه بیمارستان(شهدا)
2⃣تهران:
✅کتابفروشی اسم (بین خیابانهای ابوریحان و فلسطین، نبش بنبست سروش، پلاک ۱۱۲۶)
✅دکه روزنامهفروشی روبهروی در اصلی دانشگاه تهران (جنب انتشارات خوارزمی)
3⃣دیگر خوانندگان عزیز هم پس از پایان تعطیلات نوروزی میتوانند به اینجا پیام دهند تا مجله را با پست برای آنها بفرستیم.
@taqriraat
عنوان یادداشتِ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی در نشریۀ تقریرات (شماره دهم)، «امتداد سیاسی- اجتماعی فلسفۀ اسلامی؛ امکانها و امتناعها» است.
@DoingPhilosophy
@DoingPhilosophy
✍️ در ردّ استدلال به تناسب یا عدم تناسب با هنجارهای فرهنگی جامعه/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی
💎 انسانشناسان معمولاً فرهنگ را به مجموع آرمانها (ideals)، ارزشها (values)، هنجارها (norms) و معیارهای (standards) مقبول جامعه تعریف میکنند که از بدو تولد فرد را در بر گرفته و هر فرد بهمثابۀ عضوی از جامعه آنها را در روند فرهنگپذیری (enculturation) میآموزد و بدین ترتیب، درونی و نهادینه (internalized) میشوند و افکار، عقاید، باورها و رفتارهای فرد را جهتدهی میکنند. (مراجعه کنید به: Haviland , W. A. 1989, Anthropology. P. 278)
🔻 بسیاری اوقات شنیده میشود که در تأیید، تحسین و یا تقبیحِ ابراز باور و عقیده و نیز سرزدنِ رفتاری مشخص به تناسب یا عدم تناسب آن با ارزشها و هنجارهای فرهنگی جامعه استناد میشود؛ برای مثال، در اثبات مطلوببودن نوع خاصی از پوشش و نامطلوببودن نوع دیگری از پوشش نظیر برهنهبودن سر زنان در اجتماع یا نمونههای بسیار دیگر به سازگاری یا عدم سازگاری آنها با ارزشها و هنجارهای فرهنگی جامعه استدلال میشود. پرسش این است که این نحوه دلیلآوری چه وزنی در ترازوی #فلسفهورزی دارد.
💥 در پاسخ توجه به چند نکته لازم است: 1️⃣سخن بر سر درستی یا نادرستی شیوۀ استدلال به طریق مذکور است، نه رد یا دفاع محتوای آنچه با روش گفتهشده به سود یا زیان آن استدلال میشود. 2️⃣پروسهای که با اصطلاح «فرهنگپذیری» از آن یاد میشود، تنها جنبۀ توصیفی (descriptive) از واقعیتی دارد که برای هر فرد بهسبب عضویتش در جامعهای خاص روی میدهد و هیچ دلالتی بر درستی و صدق (truth) یا بر روایی اخلاقیِ (moral permissibility) چیزی که در این پروسه درونی و نهادینه میشود، ندارد و چه بسا آن چیز در ترازوی عقل نادرست یا اخلاقاً ناروا باشد؛ بنابراین، موافقت یا عدم موافقت با ارزشها و هنجارهای فرهنگی یک جامعه نمیتواند معیار قضاوت اخلاقی در مورد باور، عقیده یا رفتار فردی که در آن جامعه زندگی میکند قرار بگیرد. 3️⃣گرچه فرهنگ جامعه افکار و رفتارهای فرد را از کودکی جهتدهی میکنند؛ اما انسان بهدلیل برخورداری از عقل و قدرت استدلال میتواند از ریلی که با جریان فرهنگپذیری در نهاد او گذاشته شده است خارج شود و مسیر دیگری را برگزیند؛ هرچند تعداد انسانهایی که از قدرت فراروی برخوردارند بسیار بسیار اندک است و معمولاً انسانها تا پایان عمر در همان چهارچوب ارزشها و هنجارهای فرهنگی (cultural norms) باقی میمانند یا حداکثر آنها را به اشکال گوناگون در نهاد خود بازمیآرایند و در عین حال گمان میکنند که از چهارچوب هنجارها و ارزشهای فرهنگی عبور کردهاند.
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
💎 انسانشناسان معمولاً فرهنگ را به مجموع آرمانها (ideals)، ارزشها (values)، هنجارها (norms) و معیارهای (standards) مقبول جامعه تعریف میکنند که از بدو تولد فرد را در بر گرفته و هر فرد بهمثابۀ عضوی از جامعه آنها را در روند فرهنگپذیری (enculturation) میآموزد و بدین ترتیب، درونی و نهادینه (internalized) میشوند و افکار، عقاید، باورها و رفتارهای فرد را جهتدهی میکنند. (مراجعه کنید به: Haviland , W. A. 1989, Anthropology. P. 278)
🔻 بسیاری اوقات شنیده میشود که در تأیید، تحسین و یا تقبیحِ ابراز باور و عقیده و نیز سرزدنِ رفتاری مشخص به تناسب یا عدم تناسب آن با ارزشها و هنجارهای فرهنگی جامعه استناد میشود؛ برای مثال، در اثبات مطلوببودن نوع خاصی از پوشش و نامطلوببودن نوع دیگری از پوشش نظیر برهنهبودن سر زنان در اجتماع یا نمونههای بسیار دیگر به سازگاری یا عدم سازگاری آنها با ارزشها و هنجارهای فرهنگی جامعه استدلال میشود. پرسش این است که این نحوه دلیلآوری چه وزنی در ترازوی #فلسفهورزی دارد.
💥 در پاسخ توجه به چند نکته لازم است: 1️⃣سخن بر سر درستی یا نادرستی شیوۀ استدلال به طریق مذکور است، نه رد یا دفاع محتوای آنچه با روش گفتهشده به سود یا زیان آن استدلال میشود. 2️⃣پروسهای که با اصطلاح «فرهنگپذیری» از آن یاد میشود، تنها جنبۀ توصیفی (descriptive) از واقعیتی دارد که برای هر فرد بهسبب عضویتش در جامعهای خاص روی میدهد و هیچ دلالتی بر درستی و صدق (truth) یا بر روایی اخلاقیِ (moral permissibility) چیزی که در این پروسه درونی و نهادینه میشود، ندارد و چه بسا آن چیز در ترازوی عقل نادرست یا اخلاقاً ناروا باشد؛ بنابراین، موافقت یا عدم موافقت با ارزشها و هنجارهای فرهنگی یک جامعه نمیتواند معیار قضاوت اخلاقی در مورد باور، عقیده یا رفتار فردی که در آن جامعه زندگی میکند قرار بگیرد. 3️⃣گرچه فرهنگ جامعه افکار و رفتارهای فرد را از کودکی جهتدهی میکنند؛ اما انسان بهدلیل برخورداری از عقل و قدرت استدلال میتواند از ریلی که با جریان فرهنگپذیری در نهاد او گذاشته شده است خارج شود و مسیر دیگری را برگزیند؛ هرچند تعداد انسانهایی که از قدرت فراروی برخوردارند بسیار بسیار اندک است و معمولاً انسانها تا پایان عمر در همان چهارچوب ارزشها و هنجارهای فرهنگی (cultural norms) باقی میمانند یا حداکثر آنها را به اشکال گوناگون در نهاد خود بازمیآرایند و در عین حال گمان میکنند که از چهارچوب هنجارها و ارزشهای فرهنگی عبور کردهاند.
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
Telegram
فلسفه ورزی
درسگفتارها، مصاحبهها و نوشتههای فلسفیِ
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
حقوق بشر بر مبنای فلسفۀ کانت در جهان عصر روشنگری سر برآورده که بر پایۀ عقل خودبنیاد سوژه (سوبژکتیویته) سامان یافته است. پایۀ حقوق بشر در فلسفۀ او، غایتبودن بشر است که ریشه در خودآیینی دارد. داعیۀ کانت نیز متأثر از عصر روشنگری، جهانشمول است. حال اگر این اندیشه را به زمینه و زمانۀ کنونی و جهانبودگی فعلی ترجمه کنیم، کانت در بحث حقوق بشر چه ارمغانی برای «ما» میتواند داشته باشد؟ بیان دو مطلب برای نیل به پاسخ به این پرسش لازم است: یکی، تبیین ویژگی گلوکالیِ جهانبودگیِ کنونی ایرانیان و دیگری، یافتن دستگاهی مفهومی و روشی هرمنوتیکی بهمنظور برقراری گفتوگو با کانت و قراردادن فلسفۀ حقوق بشر وی در افق جهانِ انسان معاصر ایرانی.
بخشی از کتاب حقوق بشر در فلسفۀ کانت: جهانمندی خاص ما و حقوق بشر تألیف #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی
بخشی از کتاب حقوق بشر در فلسفۀ کانت: جهانمندی خاص ما و حقوق بشر تألیف #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی
✍️ راه رهاییبخش جوامع تحت حاکمیت رژیمهای هیبریدی/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت اول
🔻#رژیمهای_هیبریدی (دو بُنی) (hybrid regime) (که متشکل از یک هستۀ سخت و غالب اقتدارگرا و یک پوشش صوری و پوشالی از ظواهر دموکراتیک- اما خالی از عناصر برسازندۀ دموکراسی واقعی- نظیر برگزاری انتخابات مهندسیشده هستند،) جانسختتر از آنند که برخی تصور کنند بساطشان با مبارزۀ رودررو برچیده میشود.
دلیل روشن آن این است که رژیمهای هیبریدی بخشی از مردم را با ایدئولوژیِ پشتیبانِ هستۀ سختِ اقتدارگرا و برخی دیگر را از راه فریب بهوسیلۀ پوشش صوری و ظاهری سازوکار دموکراتیک، با خود همراه میسازند. این حقیقتی تلخ، اما واقعی است که روشنفکران چنین جوامعی بهخاطر فرورفتن در فضای ذهنی خود از آن غفلت میورزند.
💥روشنفکران جوامع موردنظر نمیتوانند تا ابد خود را با تکیه بر مصادیق مبهم واژۀ «مردم» بفریبند؛ واژهای که رژیمهای هیبریدی حاکم نیز با آنان (روشنفکران) در این مسئله مشترکند که خود را پشتگرم به مصادیق آن میدانند. این دسته از روشنفکران بهواسطۀ ابتلا به #آرزواندیشی مصداق این سخن #هانا_آرنت هستند که: «شکلگیری حکومتهای خودکامه بدون حضور روشنفکران کوتهبین و حقیر ممکن نیست. اینگونه روشنفکران در عمل، به رژیمی خدمت میکنند که مدعی مبارزه با آن هستند».
🔅پشتسرگذاشتن تجربۀ شکستهای پیدرپی در وضعیت شبهانسدادی ـــــ (وضعیتی که از یک طرف، انقلاب بهصلاح نیست و از طرف دیگر، نفوذ در بدنۀ یک رژیم هیبریدی و اشتغال در مناصب تأثیرگذار به انگیزۀ رفرم ممکن یا مؤثر نیست) ـــــ لگام شتابزدگیهای ناشی از آرزواندیشی را میکِشد و این نکته را گوشزد میکند که راهی میانبر و در عین حال، پایدار وجود ندارد و عبور از استبداد به دموکراسی واقعی راهی پُرپیچوخم و بلندمدت است.
کدامین راه احتمالاً رهاییبخش خواهد بود؟
ادامه دارد...
@DoingPhilosophy
🔻#رژیمهای_هیبریدی (دو بُنی) (hybrid regime) (که متشکل از یک هستۀ سخت و غالب اقتدارگرا و یک پوشش صوری و پوشالی از ظواهر دموکراتیک- اما خالی از عناصر برسازندۀ دموکراسی واقعی- نظیر برگزاری انتخابات مهندسیشده هستند،) جانسختتر از آنند که برخی تصور کنند بساطشان با مبارزۀ رودررو برچیده میشود.
دلیل روشن آن این است که رژیمهای هیبریدی بخشی از مردم را با ایدئولوژیِ پشتیبانِ هستۀ سختِ اقتدارگرا و برخی دیگر را از راه فریب بهوسیلۀ پوشش صوری و ظاهری سازوکار دموکراتیک، با خود همراه میسازند. این حقیقتی تلخ، اما واقعی است که روشنفکران چنین جوامعی بهخاطر فرورفتن در فضای ذهنی خود از آن غفلت میورزند.
💥روشنفکران جوامع موردنظر نمیتوانند تا ابد خود را با تکیه بر مصادیق مبهم واژۀ «مردم» بفریبند؛ واژهای که رژیمهای هیبریدی حاکم نیز با آنان (روشنفکران) در این مسئله مشترکند که خود را پشتگرم به مصادیق آن میدانند. این دسته از روشنفکران بهواسطۀ ابتلا به #آرزواندیشی مصداق این سخن #هانا_آرنت هستند که: «شکلگیری حکومتهای خودکامه بدون حضور روشنفکران کوتهبین و حقیر ممکن نیست. اینگونه روشنفکران در عمل، به رژیمی خدمت میکنند که مدعی مبارزه با آن هستند».
🔅پشتسرگذاشتن تجربۀ شکستهای پیدرپی در وضعیت شبهانسدادی ـــــ (وضعیتی که از یک طرف، انقلاب بهصلاح نیست و از طرف دیگر، نفوذ در بدنۀ یک رژیم هیبریدی و اشتغال در مناصب تأثیرگذار به انگیزۀ رفرم ممکن یا مؤثر نیست) ـــــ لگام شتابزدگیهای ناشی از آرزواندیشی را میکِشد و این نکته را گوشزد میکند که راهی میانبر و در عین حال، پایدار وجود ندارد و عبور از استبداد به دموکراسی واقعی راهی پُرپیچوخم و بلندمدت است.
کدامین راه احتمالاً رهاییبخش خواهد بود؟
ادامه دارد...
@DoingPhilosophy
✍️ راه رهاییبخش جوامع تحت حاکمیت رژیمهای هیبریدی/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت دوم
❇️ راه رهاییبخش در چنین وضعیتی با توجه به مطالب زیر تاحدی روشن میشود:
1. معمولاً کانون سیاست از منظر کنشگران سیاسی و روشنفکران در جوامع استبدادی، «حکومت» تلقی میشود که درواقع، متأثر از نگاه هابزی به سیاست است. در این نگاه، هر تأثیری در سیاست، فقط از رهگذرِ حفظ یا اصلاح یا برانداختنِ حکومت امکانپذیر دانسته میشود. در مقابل این تلقی، دیدگاه دیگری وجود دارد که کانون سیاست را نه حکومت و انواع مواجهههای ذکرشده با حکومت، بلکه #حوزۀ_عمومی میداند؛ عرصهای که در آن بر پایۀ گفتوگوی عقلانی- انتقادی (دیالوگ) دربارۀ امر عمومی، عقیدۀ عمومی (public opinion) بهمثابۀ امری مشترک شکل میگیرد که زندگی جمعی را سامان میبخشد.
2. محصول کنشِ کنشگران حوزۀ عمومی، قدرت سیاسی است که با ایجاد عقیدهای عمومی، در موضع همزورِ قدرتِ رژیم حاکم، کارکرد مهار قدرتِ [حکومت] را دارد.
3. در رژیمهای استبدادی و گونۀ اخیر آن، یعنی رژیمهای هیبریدی دو مشکل اساسی وجود دارد:
الف. انواع خشونت حکومت دیکتاتور علیه کنشگران حوزۀ عمومی.
ب. فقدان فرهنگ دیالوگ در بین افراد جامعه و وجود فضای تنفر و خشونت میان آنها که نتیجۀ آن عدم تشکیل حوزۀ عمومی است (حجم بالای خشونت را با نگاهی گذرا به کامنتهایی که زیر برخی پُستها در فضای مجازی گذاشته میشود، میتوان مشاهده کرد). مسبب اصلی خشونت، همان رژیم هیبریدی حاکم است؛ چراکه چنین رژیمهایی بخش ایدئولوگ طرفدار حکومت را به «هموطنفروشی» تحریک و با به جان هم انداختن مردم، دوام حکومت را تضمین میکنند.
ادامه دارد...
@DoingPhilosophy
قسمت اول از اینجا
❇️ راه رهاییبخش در چنین وضعیتی با توجه به مطالب زیر تاحدی روشن میشود:
1. معمولاً کانون سیاست از منظر کنشگران سیاسی و روشنفکران در جوامع استبدادی، «حکومت» تلقی میشود که درواقع، متأثر از نگاه هابزی به سیاست است. در این نگاه، هر تأثیری در سیاست، فقط از رهگذرِ حفظ یا اصلاح یا برانداختنِ حکومت امکانپذیر دانسته میشود. در مقابل این تلقی، دیدگاه دیگری وجود دارد که کانون سیاست را نه حکومت و انواع مواجهههای ذکرشده با حکومت، بلکه #حوزۀ_عمومی میداند؛ عرصهای که در آن بر پایۀ گفتوگوی عقلانی- انتقادی (دیالوگ) دربارۀ امر عمومی، عقیدۀ عمومی (public opinion) بهمثابۀ امری مشترک شکل میگیرد که زندگی جمعی را سامان میبخشد.
2. محصول کنشِ کنشگران حوزۀ عمومی، قدرت سیاسی است که با ایجاد عقیدهای عمومی، در موضع همزورِ قدرتِ رژیم حاکم، کارکرد مهار قدرتِ [حکومت] را دارد.
3. در رژیمهای استبدادی و گونۀ اخیر آن، یعنی رژیمهای هیبریدی دو مشکل اساسی وجود دارد:
الف. انواع خشونت حکومت دیکتاتور علیه کنشگران حوزۀ عمومی.
ب. فقدان فرهنگ دیالوگ در بین افراد جامعه و وجود فضای تنفر و خشونت میان آنها که نتیجۀ آن عدم تشکیل حوزۀ عمومی است (حجم بالای خشونت را با نگاهی گذرا به کامنتهایی که زیر برخی پُستها در فضای مجازی گذاشته میشود، میتوان مشاهده کرد). مسبب اصلی خشونت، همان رژیم هیبریدی حاکم است؛ چراکه چنین رژیمهایی بخش ایدئولوگ طرفدار حکومت را به «هموطنفروشی» تحریک و با به جان هم انداختن مردم، دوام حکومت را تضمین میکنند.
ادامه دارد...
@DoingPhilosophy
قسمت اول از اینجا
Telegram
فلسفه ورزی
✍️ راه رهاییبخش جوامع تحت حاکمیت رژیمهای هیبریدی/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت اول
🔻#رژیمهای_هیبریدی (دو بُنی) (hybrid regime) (که متشکل از یک هستۀ سخت و غالب اقتدارگرا و یک پوشش صوری و پوشالی از ظواهر دموکراتیک- اما خالی از عناصر برسازندۀ دموکراسی…
🔻#رژیمهای_هیبریدی (دو بُنی) (hybrid regime) (که متشکل از یک هستۀ سخت و غالب اقتدارگرا و یک پوشش صوری و پوشالی از ظواهر دموکراتیک- اما خالی از عناصر برسازندۀ دموکراسی…
✍️ راه رهاییبخش جوامع تحت حاکمیت رژیمهای هیبریدی/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت سوم (پایانی)
💎 با توجه به مطالب بالا، به نظر میرسد نخبگان جامعه اعم از روشنفکران و کنشگران سپهر سیاست برای گذار از یک حکومت خودکامه و گونۀ نوین آن (رژیم هیبریدی) به دموکراسی بهتر است زاویۀ دید خود را بهصورت زیر تغییر دهند:
1. دست از نگاهی که حکومت را کانون سیاست میداند، بردارند و بدین ترتیب، حتی بهانگیزۀ اصلاح نیز ابداً مشارکتی در رویۀ فریبندۀ ظاهراً دموکراتیک رژیم هیبریدی مانند حضور در صحنۀ انتخابات مهندسیشده نداشته باشند و مدام تکرار نکنند که بدیل صندوق، دیکتاتوری است؛ به این دلیل که هستۀ اقتدارگرا هیچگاه به آنها اجازۀ تغییر وضع اسفبار موجود را نمیدهد و صرفاً از آنها بهنفع همراهکردن بخش غیرطرفدار مردم با خود بهره کشی میکند و بالاتر از آن باید تأکید کرد که در رژیمهای هیبریدی، صندوق نه بدیل دیکتاتوری، که خود، روکش بهظاهر زیبایی است که در بطن آن دیکتاتوری نهفته است.
2. بهجای نگاه حکومتمحور به سیاست، باید #حوزۀ_عمومی را کانون سیاست قرار داد و آن را کار صرفاً فرهنگی که ربطی به سیاست ندارد و به جایی نمیرسد، تلقی نکرد؛ زیرا همانطور که #آرنت میآموزاند، قدرت زادۀ کنش جمعی انسانهاست؛ ولی «آنچه از لولۀ تفنگ بیرون نمیزند، قدرت است». تأثیرگذاری قدرت در این نگاه نمونههای عینی نیز داشته است که جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا و جنبشهای سرتاسری و مقاومت مدنی در اروپای شرقی که نتیجۀ آن به زیر کشیدن رژیمهای کمونیستی بود، از جملۀ آن است.
3. برای شکلدادن و تحقق این عرصه، باید روحیۀ شجاعت در پارهکردن غلوزنجیرهایِ ذهنیِ برآمده از افکارِ پوسیده را تقویت کرد و استدلالورزی و #دیالوگ مبتنی بر عقل بشری- نه هیچ منبع دیگر- و تفکر انتقادی (critical thinking) را با نشاندادن فکتهای ملموس، تنها راه نجات جامعه معرفی کرد.
دیالوگ در معنای حقیقی آن، بهخودیخود، خشونت و نفرت موجود در جامعه را میزداید؛ زیرا خشونت و نفرت محصول خودحقبینی مطلق است؛ در حالی که عنصر بنیادی دیالوگ، پذیرش این اندیشه است که تمام حقیقت نزد ما موجود نیست، ممکن است طرف مقابل نیز وجوه دیگری از حقیقت را بداند و گفتوگو پنجرۀ ذهنیت هر دو طرف را به سوی حقایق جدید میگشاید.
نهادینهشدن این امور گرچه بسیار زمانبَر و طاقتفرسا، اما نتیجۀ آن، پایدار و ریشهای است و همانطور که پیشتر گفته شد، به نظر میآید راه میانبُری وجود نداشته باشد.
@DoingPhilosophy
قسمت اول از اینجا
قسمت دوم از اینجا
💎 با توجه به مطالب بالا، به نظر میرسد نخبگان جامعه اعم از روشنفکران و کنشگران سپهر سیاست برای گذار از یک حکومت خودکامه و گونۀ نوین آن (رژیم هیبریدی) به دموکراسی بهتر است زاویۀ دید خود را بهصورت زیر تغییر دهند:
1. دست از نگاهی که حکومت را کانون سیاست میداند، بردارند و بدین ترتیب، حتی بهانگیزۀ اصلاح نیز ابداً مشارکتی در رویۀ فریبندۀ ظاهراً دموکراتیک رژیم هیبریدی مانند حضور در صحنۀ انتخابات مهندسیشده نداشته باشند و مدام تکرار نکنند که بدیل صندوق، دیکتاتوری است؛ به این دلیل که هستۀ اقتدارگرا هیچگاه به آنها اجازۀ تغییر وضع اسفبار موجود را نمیدهد و صرفاً از آنها بهنفع همراهکردن بخش غیرطرفدار مردم با خود بهره کشی میکند و بالاتر از آن باید تأکید کرد که در رژیمهای هیبریدی، صندوق نه بدیل دیکتاتوری، که خود، روکش بهظاهر زیبایی است که در بطن آن دیکتاتوری نهفته است.
2. بهجای نگاه حکومتمحور به سیاست، باید #حوزۀ_عمومی را کانون سیاست قرار داد و آن را کار صرفاً فرهنگی که ربطی به سیاست ندارد و به جایی نمیرسد، تلقی نکرد؛ زیرا همانطور که #آرنت میآموزاند، قدرت زادۀ کنش جمعی انسانهاست؛ ولی «آنچه از لولۀ تفنگ بیرون نمیزند، قدرت است». تأثیرگذاری قدرت در این نگاه نمونههای عینی نیز داشته است که جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا و جنبشهای سرتاسری و مقاومت مدنی در اروپای شرقی که نتیجۀ آن به زیر کشیدن رژیمهای کمونیستی بود، از جملۀ آن است.
3. برای شکلدادن و تحقق این عرصه، باید روحیۀ شجاعت در پارهکردن غلوزنجیرهایِ ذهنیِ برآمده از افکارِ پوسیده را تقویت کرد و استدلالورزی و #دیالوگ مبتنی بر عقل بشری- نه هیچ منبع دیگر- و تفکر انتقادی (critical thinking) را با نشاندادن فکتهای ملموس، تنها راه نجات جامعه معرفی کرد.
دیالوگ در معنای حقیقی آن، بهخودیخود، خشونت و نفرت موجود در جامعه را میزداید؛ زیرا خشونت و نفرت محصول خودحقبینی مطلق است؛ در حالی که عنصر بنیادی دیالوگ، پذیرش این اندیشه است که تمام حقیقت نزد ما موجود نیست، ممکن است طرف مقابل نیز وجوه دیگری از حقیقت را بداند و گفتوگو پنجرۀ ذهنیت هر دو طرف را به سوی حقایق جدید میگشاید.
نهادینهشدن این امور گرچه بسیار زمانبَر و طاقتفرسا، اما نتیجۀ آن، پایدار و ریشهای است و همانطور که پیشتر گفته شد، به نظر میآید راه میانبُری وجود نداشته باشد.
@DoingPhilosophy
قسمت اول از اینجا
قسمت دوم از اینجا
Telegram
فلسفه ورزی
✍️ راه رهاییبخش جوامع تحت حاکمیت رژیمهای هیبریدی/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت اول
🔻#رژیمهای_هیبریدی (دو بُنی) (hybrid regime) (که متشکل از یک هستۀ سخت و غالب اقتدارگرا و یک پوشش صوری و پوشالی از ظواهر دموکراتیک- اما خالی از عناصر برسازندۀ دموکراسی…
🔻#رژیمهای_هیبریدی (دو بُنی) (hybrid regime) (که متشکل از یک هستۀ سخت و غالب اقتدارگرا و یک پوشش صوری و پوشالی از ظواهر دموکراتیک- اما خالی از عناصر برسازندۀ دموکراسی…
✍🏻 دلایل مردود برای رأی دادن / گَری گالس
💥 گری گالس (Gary Galles) استاد دانشگاه پپردین (Pepperdine University) یادداشتی با عنوان "!Reasons to Vote Debunked" (دلایل مردود برای رأی دادن) نوشته که در سایت مؤسسۀ میزِس منتشر شده است. بخشهایی از این یادداشت را با ترجمۀ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی میخوانیم.
🔻با نزدیکشدن به روز انتخابات، تلاشهای دیوانهوار... برای افزایش مشارکت رأیدهندگان، در حال افزایش است، میکوشند با استدلالهای گوناگون رأیدهندگان را بهمنظور بهکاربندی حق رأیشان وادار کنند (آنها را مجاب کنند که رأی بدهند). متأسفانه این استدلالها بهطور جدی منطق مخدوشی را بازتاب میدهند:
✅ «اگر رأی ندهید، صدایی در حکومت نخواهید داشت». این یکی از استدلالهای متعددی است که بر این فرضِ نادرست مبتنی شده است که رأیتان بر مصوبات یا بر کسی که پیروز میشود، تأثیر میگذارد. اما رأی شما نتیجه را تغییر نخواهد داد. چه به پیروز انتخابات رأی بدهید چه به شکستخورده چه [اصلاً] رأی ندهید، تحت همان قوانین... کامیاب خواهید شد یا رنج خواهید کشید [چندان فرقی نمی کند].
✅ 《اگر رأی ندهید، حق گله و شکایت از حکومت را نخواهید داشت》. این نیز همان فرض نادرست را منعکس میکند. حتی اگر شما نتیجه را تعیین کنید، گزینههای دوگانه میان کاندیداهای 《قابل انتخاب》و رأی آری یا نه به طرحهای ابتکاری نوشته شده بر اساسِ منافع خاص، بهسختی به شما قدرت دستیابی به اولویتهایتان را میدهد. ...
✅ 《بسیاری... برای دفاع از حق رأی شما جان دادهاند》. حتی اگر این فرض معیوب را بپذیریم، کسانی که برای... حفظ کشورمان جنگیدند، برای آزادی ما و 《محافظت و دفاع از قانون اساسی...》 چنین کردند، نه برای حق رأیمان. ... و اگر اشخاصی بهخاطر حق رأی جان باختند، چرا هرگز مشارکت مردم به ۱۰۰ درصد نرسیده است؟
✅ 《رأی دادن وظیفه شماست》. رأیدادن یک حق شهروندی است که شامل حق امتناع از رأیدادن هم میشود، نه یک وظیفه. من حق دارم مست شوم، طلاق بگیرم و مستمند باشم؛ اما این [حق] وظیفهای را برایم ایجاب نمیکند که هرکدام آنها را انجام بدهم....
آیا استدلالهای نامعتبر متعدد برای مجابکردن به دادن رأی حاکی از این است که شما نباید رأی بدهید؟ خیر. ولی بدین معنی است که نباید به دلایل نامعتبر رأی بدهید.
📚📖📝
@DoingPhilosophy
💥 گری گالس (Gary Galles) استاد دانشگاه پپردین (Pepperdine University) یادداشتی با عنوان "!Reasons to Vote Debunked" (دلایل مردود برای رأی دادن) نوشته که در سایت مؤسسۀ میزِس منتشر شده است. بخشهایی از این یادداشت را با ترجمۀ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی میخوانیم.
🔻با نزدیکشدن به روز انتخابات، تلاشهای دیوانهوار... برای افزایش مشارکت رأیدهندگان، در حال افزایش است، میکوشند با استدلالهای گوناگون رأیدهندگان را بهمنظور بهکاربندی حق رأیشان وادار کنند (آنها را مجاب کنند که رأی بدهند). متأسفانه این استدلالها بهطور جدی منطق مخدوشی را بازتاب میدهند:
✅ «اگر رأی ندهید، صدایی در حکومت نخواهید داشت». این یکی از استدلالهای متعددی است که بر این فرضِ نادرست مبتنی شده است که رأیتان بر مصوبات یا بر کسی که پیروز میشود، تأثیر میگذارد. اما رأی شما نتیجه را تغییر نخواهد داد. چه به پیروز انتخابات رأی بدهید چه به شکستخورده چه [اصلاً] رأی ندهید، تحت همان قوانین... کامیاب خواهید شد یا رنج خواهید کشید [چندان فرقی نمی کند].
✅ 《اگر رأی ندهید، حق گله و شکایت از حکومت را نخواهید داشت》. این نیز همان فرض نادرست را منعکس میکند. حتی اگر شما نتیجه را تعیین کنید، گزینههای دوگانه میان کاندیداهای 《قابل انتخاب》و رأی آری یا نه به طرحهای ابتکاری نوشته شده بر اساسِ منافع خاص، بهسختی به شما قدرت دستیابی به اولویتهایتان را میدهد. ...
✅ 《بسیاری... برای دفاع از حق رأی شما جان دادهاند》. حتی اگر این فرض معیوب را بپذیریم، کسانی که برای... حفظ کشورمان جنگیدند، برای آزادی ما و 《محافظت و دفاع از قانون اساسی...》 چنین کردند، نه برای حق رأیمان. ... و اگر اشخاصی بهخاطر حق رأی جان باختند، چرا هرگز مشارکت مردم به ۱۰۰ درصد نرسیده است؟
✅ 《رأی دادن وظیفه شماست》. رأیدادن یک حق شهروندی است که شامل حق امتناع از رأیدادن هم میشود، نه یک وظیفه. من حق دارم مست شوم، طلاق بگیرم و مستمند باشم؛ اما این [حق] وظیفهای را برایم ایجاب نمیکند که هرکدام آنها را انجام بدهم....
آیا استدلالهای نامعتبر متعدد برای مجابکردن به دادن رأی حاکی از این است که شما نباید رأی بدهید؟ خیر. ولی بدین معنی است که نباید به دلایل نامعتبر رأی بدهید.
📚📖📝
@DoingPhilosophy
دموکراسی_غیرلیبرال_و_اقتدارگریی_دموکراتیک.mp4
4.8 MB
🎧 با توجه به قانون کلابهاوس مبنی بر عدم مجوز ضبط بدون کسب اجازه از سخنران،
(Clubhouse prohibits recording conversations without a speaker's permission)
فقط بخش جمعبندی سخنان #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی با موضوع 《دموکراسی غیرلیبرال و اقتدارگرایی دموکراتیک》 - برگزارشده در اتاق انجمن فیلسوفان ایرانی- با اجازۀ ایشان ضبط شد که در اینجا منتشر میشود.
@DoingPhilosophy
(Clubhouse prohibits recording conversations without a speaker's permission)
فقط بخش جمعبندی سخنان #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی با موضوع 《دموکراسی غیرلیبرال و اقتدارگرایی دموکراتیک》 - برگزارشده در اتاق انجمن فیلسوفان ایرانی- با اجازۀ ایشان ضبط شد که در اینجا منتشر میشود.
@DoingPhilosophy
✍️ نقد استناد به جملۀ مشهور «کُلّ یومٍ عاشورا و کُلّ أرضٍ کربلاء»/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت اول
💎 به خلاف تصور بسیاری از شیعیان، جملۀ «کُلّ یومٍ عاشورا و کُلّ أرضٍ کربلاء» (ترجمه: هر روزی روز عاشوراست و هر سرزمینی کربلا ست) که به حادثۀ قتل حسین بن علی- امام سوم شیعیان- و شماری از همراهانش در روز دهم محرم (عاشورا) سال 61 هجری قمری بهدست لشکر یزید بن معاویه- دومین خلیفۀ اموی- اشاره دارد، در هیچیک از منابع اصلی رواییِ دو فرقۀ شیعه و سنّی نیامده است؛ گرچه برخی بدون هیچ مستند معتبری آن را منسوب به جعفر بن محمد- امام ششم شیعیان- میدانند.
کهنترین منبعی که در آن مضمونی نزدیک به درونمایۀ این شعار آمده است، بیتی از شعر شرفالدین محمد بن سعید بن حَمّاد صَنهاجی بوصیری ( 697/ 694 - 608 ه. ق.)- شاعر و صوفی مصری سدۀ هفتم- است در رثای اتفاقاتی که برای حسین بن علی و همراهانش در روز عاشورا افتاد: «کُلُّ یَومٍ وَ کُلُّ أرْضٍ لِکَرْبی/ فیهِمُ کَرْبَلاءُ وَ عاشُورا» (ترجمه: هر روز و هر سرزمینی، بهخاطر اندوه من بر [مصیبت] آنان، کربلا و عاشوراست).
@DoingPhilosophy
💎 به خلاف تصور بسیاری از شیعیان، جملۀ «کُلّ یومٍ عاشورا و کُلّ أرضٍ کربلاء» (ترجمه: هر روزی روز عاشوراست و هر سرزمینی کربلا ست) که به حادثۀ قتل حسین بن علی- امام سوم شیعیان- و شماری از همراهانش در روز دهم محرم (عاشورا) سال 61 هجری قمری بهدست لشکر یزید بن معاویه- دومین خلیفۀ اموی- اشاره دارد، در هیچیک از منابع اصلی رواییِ دو فرقۀ شیعه و سنّی نیامده است؛ گرچه برخی بدون هیچ مستند معتبری آن را منسوب به جعفر بن محمد- امام ششم شیعیان- میدانند.
کهنترین منبعی که در آن مضمونی نزدیک به درونمایۀ این شعار آمده است، بیتی از شعر شرفالدین محمد بن سعید بن حَمّاد صَنهاجی بوصیری ( 697/ 694 - 608 ه. ق.)- شاعر و صوفی مصری سدۀ هفتم- است در رثای اتفاقاتی که برای حسین بن علی و همراهانش در روز عاشورا افتاد: «کُلُّ یَومٍ وَ کُلُّ أرْضٍ لِکَرْبی/ فیهِمُ کَرْبَلاءُ وَ عاشُورا» (ترجمه: هر روز و هر سرزمینی، بهخاطر اندوه من بر [مصیبت] آنان، کربلا و عاشوراست).
@DoingPhilosophy
✍️ نقد استناد به جملۀ مشهور «کُلّ یومٍ عاشورا و کُلّ أرضٍ کربلاء»/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت دوم
🔻جریانهای خاصی از مذهب شیعه که مروّج مشی جهادی و حرکتهای انقلابی هستند، با استناد به این شعار مشهور در صدد توجیه ایدئولوژیک کنشها و واکنشهای سیاسی- اجتماعی خود برآمده و میآیند. علاوه بر عدم حجیت مذهبی، هنگامیکه با نگاهی فلسفی به محتوای جملۀ مذکور نظر میشود، استناد به آن از دو جهت ناموجه و مغالطی به نظر میرسد:
1. اساساً رخدادها، شرایط و دورههای تاریخی؛ زمینهمند (contextual)، یکّه (unique)، تکرارناپذیر (unrepeatable)، تجربهناپذیر (inexperienced)، برگشتناپذیر (irreversible) و قیاسناپذیر (incomparable) با رخدادها، شرایط و دورههای تاریخی دیگرند. از اینرو، استناد به رخدادی ویژه در شرایط و برههای خاص از تاریخ بهمنظور درسآموزی از آن و ایجاد انگیزه در جهت انجام پارهای اقدامات سیاسی و اجتماعی بهواسطۀ آن با این توجیه که «کلّ یومٍ عاشورا و کلّ أرضٍ کربلاء»، چیزی بیش از فروغلتیدن در یک مغالطه یا فریب مردم برای برحق جلوهدادن خود نیست. #هگل در کتاب عقل در تاریخ مینویسد: «آنچه تجربه و تاریخ به ما میآموزد این است که ملتها و دولتها هرگز چیزی از تاریخ یاد نگرفتهاند یا هرگز بر طبق اصولی که شاید از آن استنباط کرده باشند، رفتار نکردهاند. هر دوره و هر قومی احوالی چندان خاص خود دارد و در وضعی چندان خاص خود به سر میبرد که تنها باید به حکم وضع یگانۀ خود دربارۀ آیندۀ خویش تصمیم بگیرد.... در گرماگرم رویدادهای جهان، اصلی کلی چندان به کار نمیآید و نگاه به اوضاع و احوال همانند آنها در گذشته کافی نیست؛ زیرا یاد بیرنگ گذشته در برابر فشار حال، در برابر نیروی آزاد و زندۀ وضع موجود، هیچ توانی از خود ندارد. درسی که میتوان از تاریخ آموخت چیزی نیست که با هرگونه تفکری دربارۀ تاریخ حاصل شود. هیچ دو موردی در تاریخ همانندی کامل با هم ندارند» (ترجمۀ حمید عنایت، 1379، تهران: انتشارات شفیعی).
2. استناد به جملۀ مذکور از طرف بعضی باورمندان به مذهب شیعه مجالی فراهم میآورد تا هر فرد یا جریانی از میان آنها بتواند ادعا کند کنش یا واکنش اجتماعی و سیاسیاش مؤیَّد به تأییدِ صاحبِ دین و بنابراین، برحق است. بدون شک چنین شگرد سادهانگارانه و بعضاً فریبکارانهای راه را برای خودحقبینی و در نتیجه، توجیهِ ارتکاب هرگونه جنایتی به بهانۀ حقبودنِ مطلق خویش و باطلبودنِ مطلقِ طرف مقابل باز میگذارد.
قسمت اول اینجا
@DoingPhilosophy
🔻جریانهای خاصی از مذهب شیعه که مروّج مشی جهادی و حرکتهای انقلابی هستند، با استناد به این شعار مشهور در صدد توجیه ایدئولوژیک کنشها و واکنشهای سیاسی- اجتماعی خود برآمده و میآیند. علاوه بر عدم حجیت مذهبی، هنگامیکه با نگاهی فلسفی به محتوای جملۀ مذکور نظر میشود، استناد به آن از دو جهت ناموجه و مغالطی به نظر میرسد:
1. اساساً رخدادها، شرایط و دورههای تاریخی؛ زمینهمند (contextual)، یکّه (unique)، تکرارناپذیر (unrepeatable)، تجربهناپذیر (inexperienced)، برگشتناپذیر (irreversible) و قیاسناپذیر (incomparable) با رخدادها، شرایط و دورههای تاریخی دیگرند. از اینرو، استناد به رخدادی ویژه در شرایط و برههای خاص از تاریخ بهمنظور درسآموزی از آن و ایجاد انگیزه در جهت انجام پارهای اقدامات سیاسی و اجتماعی بهواسطۀ آن با این توجیه که «کلّ یومٍ عاشورا و کلّ أرضٍ کربلاء»، چیزی بیش از فروغلتیدن در یک مغالطه یا فریب مردم برای برحق جلوهدادن خود نیست. #هگل در کتاب عقل در تاریخ مینویسد: «آنچه تجربه و تاریخ به ما میآموزد این است که ملتها و دولتها هرگز چیزی از تاریخ یاد نگرفتهاند یا هرگز بر طبق اصولی که شاید از آن استنباط کرده باشند، رفتار نکردهاند. هر دوره و هر قومی احوالی چندان خاص خود دارد و در وضعی چندان خاص خود به سر میبرد که تنها باید به حکم وضع یگانۀ خود دربارۀ آیندۀ خویش تصمیم بگیرد.... در گرماگرم رویدادهای جهان، اصلی کلی چندان به کار نمیآید و نگاه به اوضاع و احوال همانند آنها در گذشته کافی نیست؛ زیرا یاد بیرنگ گذشته در برابر فشار حال، در برابر نیروی آزاد و زندۀ وضع موجود، هیچ توانی از خود ندارد. درسی که میتوان از تاریخ آموخت چیزی نیست که با هرگونه تفکری دربارۀ تاریخ حاصل شود. هیچ دو موردی در تاریخ همانندی کامل با هم ندارند» (ترجمۀ حمید عنایت، 1379، تهران: انتشارات شفیعی).
2. استناد به جملۀ مذکور از طرف بعضی باورمندان به مذهب شیعه مجالی فراهم میآورد تا هر فرد یا جریانی از میان آنها بتواند ادعا کند کنش یا واکنش اجتماعی و سیاسیاش مؤیَّد به تأییدِ صاحبِ دین و بنابراین، برحق است. بدون شک چنین شگرد سادهانگارانه و بعضاً فریبکارانهای راه را برای خودحقبینی و در نتیجه، توجیهِ ارتکاب هرگونه جنایتی به بهانۀ حقبودنِ مطلق خویش و باطلبودنِ مطلقِ طرف مقابل باز میگذارد.
قسمت اول اینجا
@DoingPhilosophy
Telegram
فلسفه ورزی
✍️ نقد استناد به جملۀ مشهور «کُلّ یومٍ عاشورا و کُلّ أرضٍ کربلاء»/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت اول
💎 به خلاف تصور بسیاری از شیعیان، جملۀ «کُلّ یومٍ عاشورا و کُلّ أرضٍ کربلاء» (ترجمه: هر روزی روز عاشوراست و هر سرزمینی کربلا ست) که به حادثۀ قتل حسین بن…
💎 به خلاف تصور بسیاری از شیعیان، جملۀ «کُلّ یومٍ عاشورا و کُلّ أرضٍ کربلاء» (ترجمه: هر روزی روز عاشوراست و هر سرزمینی کربلا ست) که به حادثۀ قتل حسین بن…
✍️ آیا نگاه تاریخی قادر است افکار خشونتزا و رفتارِ خشونتآمیزِ برآمده از ایدئولوژیها را موجّه (justified) کند؟/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت اول
✅ ایدئولوژی (Ideology) مفهومی بسیار مناقشهبرانگیز در فلسفه، سیاست و علوم اجتماعی به شمار میآید؛ ولی آنچه در اینجا مدنظر است شامل سیستمهای فکری یا فلسفی و ادیان و مذاهب میشود.
💥وقتی تاریخ ایدئولوژیها در مفهوم گفتهشده را برمیرسیم، در متون و نیز در گفتار و کردار پیشوایان و پیروانشان با طیف گستردهای از افکار خشونتزا (مانند تحقیر زنان، پَستشمردن نژاد سیاهان، شیطانصفت تلقی کردنِ دگرباشانِ جنسی...) و رفتارهای سیاسی- اجتماعی خشونتآمیز (همچون بردهداری، کشتار ناباوران به آن ایدئولوژی، قتل یا شکنجۀ اقلیتهای جنسی و غیره) مواجه میشویم.
🔻برخی (معمولاً طرفداران) از نگاه تاریخی برای توجیه (justification) افکار خشونتزا یا رفتارهای خشونتآمیز برآمده از یک ایدئولوژی استفاده میکنند، به این توضیح که اینگونه خشونتها در زمانهای روی داده که چنین نگرشها و رفتارهایی رایج بودهاند؛ برای مثال، بردهداریِ موردِ حمایتِ یک ایدئولوژی خاص مربوط به زمانهای است که بردهداری در آن معمول بود و پدیدهای غیرعادی به شمار نمیرفت؛ گرچه با نگاه انسان امروز امری بهشدت مذموم است.
پرسشی که در پیِ پاسخ آنیم این است که آیا استدلال به نگاه تاریخی قدرت موجّهکردن (justify) چنین خشونتهایی را دارد یا خیر.
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
✅ ایدئولوژی (Ideology) مفهومی بسیار مناقشهبرانگیز در فلسفه، سیاست و علوم اجتماعی به شمار میآید؛ ولی آنچه در اینجا مدنظر است شامل سیستمهای فکری یا فلسفی و ادیان و مذاهب میشود.
💥وقتی تاریخ ایدئولوژیها در مفهوم گفتهشده را برمیرسیم، در متون و نیز در گفتار و کردار پیشوایان و پیروانشان با طیف گستردهای از افکار خشونتزا (مانند تحقیر زنان، پَستشمردن نژاد سیاهان، شیطانصفت تلقی کردنِ دگرباشانِ جنسی...) و رفتارهای سیاسی- اجتماعی خشونتآمیز (همچون بردهداری، کشتار ناباوران به آن ایدئولوژی، قتل یا شکنجۀ اقلیتهای جنسی و غیره) مواجه میشویم.
🔻برخی (معمولاً طرفداران) از نگاه تاریخی برای توجیه (justification) افکار خشونتزا یا رفتارهای خشونتآمیز برآمده از یک ایدئولوژی استفاده میکنند، به این توضیح که اینگونه خشونتها در زمانهای روی داده که چنین نگرشها و رفتارهایی رایج بودهاند؛ برای مثال، بردهداریِ موردِ حمایتِ یک ایدئولوژی خاص مربوط به زمانهای است که بردهداری در آن معمول بود و پدیدهای غیرعادی به شمار نمیرفت؛ گرچه با نگاه انسان امروز امری بهشدت مذموم است.
پرسشی که در پیِ پاسخ آنیم این است که آیا استدلال به نگاه تاریخی قدرت موجّهکردن (justify) چنین خشونتهایی را دارد یا خیر.
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
Telegram
فلسفه ورزی
درسگفتارها، مصاحبهها و نوشتههای فلسفیِ
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
✍️ آیا نگاه تاریخی قادر است افکار خشونتزا و رفتارِ خشونتآمیزِ برآمده از ایدئولوژیها را موجّه (justified) کند؟/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت دوم (پایانی)
💎 افکار خشونتزا و رفتارهای خشونتآمیز موضوع داوری اخلاقی (ethical judgement) هستند. بنابراین، وقتی سخن از موجّه یا ناموجّه بودن آنها به میان میآید، مراد استدلالآوری بهسود رواییِ اخلاقی (moral permissibility) یا نارواییِ اخلاقی (moral impermissibility) آنها است.
بررسی روایی و ناروایی اخلاقی ذیل موضوعات اخلاق هنجاری یا تجویزی (normative ethics) میگنجد. شاخۀ مقابل اخلاق هنجاری، اخلاق توصیفی (descriptive ethics) است که خالی از هرگونه ارزیابی اخلاقی است و فقط به توصیف رفتارهای اخلاقی افراد در جوامع گوناگون میپردازد.
✳️ نگاه تاریخی به متون خشونتزای ایدئولوژیها یا رفتارهای خشونتآمیز پیشوایان آنها صرفاً به توصیف بستر شکلگیریشان میپردازد و برآمدن این متون و سرزدنِ چنان اعمالی را قابلِفهم میسازد؛ بهگونهای که دیگر در مواجهۀ با آنها از خلالِ مطالعۀ تاریخ ایدئولوژیها شوکزده نمیشویم و برای ما عجیبوغریب به نظر نمیرسد؛ اما توصیف و در نتیجه، قابلِفهمبودن بهدلیلِ شیوع و رواج در زمانۀ سرزدن آن خشونتها نهتنها جایگزین داوری اخلاقی نخواهد بود، بلکه جازدن توصیف بهجای استدلال در این موارد مغالطه به شمار میآید. پس، برای نمونه اگر طرفدار یک ایدئولوژی استدلال کند که از آن جهت در متون مورد باورش سخنان تحقیرآمیز در مورد زنان آمده یا به این دلیل پیشوایان آن ایدئولوژی ناباوران به آن را میکشتند که در آن زمان چنین اموری کاملاً رایج بوده است، در بهترین حالت مرتکب مغالطه شده است.
🔅ناموجّهبودن استدلال به نگاه تاریخی زمانی تشدید میشود که ایدئولوژی مورد طرفداری، ادعای حقیقت؛ درستی و رهاییبخشیِ جهانشمول را در طول کل تاریخ و در عرض تمام جغرافیای جهان داشته باشد؛ چراکه استدلال به نگاه تاریخی در این موارد افزون بر فروغلتیدن در مغالطۀ گفتهشده، آن را در چارچوب زمینه و زمانه محصور میسازد و ادعای جهانشمولیاش را در مسلخ توجیه خشونتهای آن قربانی میکند.
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
قسمت اول اینجا
💎 افکار خشونتزا و رفتارهای خشونتآمیز موضوع داوری اخلاقی (ethical judgement) هستند. بنابراین، وقتی سخن از موجّه یا ناموجّه بودن آنها به میان میآید، مراد استدلالآوری بهسود رواییِ اخلاقی (moral permissibility) یا نارواییِ اخلاقی (moral impermissibility) آنها است.
بررسی روایی و ناروایی اخلاقی ذیل موضوعات اخلاق هنجاری یا تجویزی (normative ethics) میگنجد. شاخۀ مقابل اخلاق هنجاری، اخلاق توصیفی (descriptive ethics) است که خالی از هرگونه ارزیابی اخلاقی است و فقط به توصیف رفتارهای اخلاقی افراد در جوامع گوناگون میپردازد.
✳️ نگاه تاریخی به متون خشونتزای ایدئولوژیها یا رفتارهای خشونتآمیز پیشوایان آنها صرفاً به توصیف بستر شکلگیریشان میپردازد و برآمدن این متون و سرزدنِ چنان اعمالی را قابلِفهم میسازد؛ بهگونهای که دیگر در مواجهۀ با آنها از خلالِ مطالعۀ تاریخ ایدئولوژیها شوکزده نمیشویم و برای ما عجیبوغریب به نظر نمیرسد؛ اما توصیف و در نتیجه، قابلِفهمبودن بهدلیلِ شیوع و رواج در زمانۀ سرزدن آن خشونتها نهتنها جایگزین داوری اخلاقی نخواهد بود، بلکه جازدن توصیف بهجای استدلال در این موارد مغالطه به شمار میآید. پس، برای نمونه اگر طرفدار یک ایدئولوژی استدلال کند که از آن جهت در متون مورد باورش سخنان تحقیرآمیز در مورد زنان آمده یا به این دلیل پیشوایان آن ایدئولوژی ناباوران به آن را میکشتند که در آن زمان چنین اموری کاملاً رایج بوده است، در بهترین حالت مرتکب مغالطه شده است.
🔅ناموجّهبودن استدلال به نگاه تاریخی زمانی تشدید میشود که ایدئولوژی مورد طرفداری، ادعای حقیقت؛ درستی و رهاییبخشیِ جهانشمول را در طول کل تاریخ و در عرض تمام جغرافیای جهان داشته باشد؛ چراکه استدلال به نگاه تاریخی در این موارد افزون بر فروغلتیدن در مغالطۀ گفتهشده، آن را در چارچوب زمینه و زمانه محصور میسازد و ادعای جهانشمولیاش را در مسلخ توجیه خشونتهای آن قربانی میکند.
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
قسمت اول اینجا
Telegram
فلسفه ورزی
درسگفتارها، مصاحبهها و نوشتههای فلسفیِ
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
✍️ فلسفۀ محیط زیست و بحران آب/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت اول
💥 به نظر میرسد با توجه به پارهای شواهد، یکی از شاخههای فلسفه که در قرن بیستویکم جایگاه ویژهای خواهد یافت، فلسفۀ محیط زیست (Environmental Philosophy) است؛ چراکه موقعیت تکینهای برای طرح پرسشهای بنیادین در مقابله با چالشهای این سده و تلاش برای دستیابی به پاسخ دارد؛ چالشهایی نظیر تخریب محیط زیست، آلودگی هوای شهرها، تأثیر گازهای گلخانهای، تغییرات آبوهوایی، تخریب لایۀ ازن، گرمشدن زمین، کاهش منابع تجدیدناپذیر و غیره که به تعبیر فیلسوف پساساختارگرا و فعال سیاسی، #فیلیکس_گاتاری (Félix Guattari)، در تبیین اصطلاح برساختهاش، اکوسوفی (Ecosophy) [یا اکوفیلوسوفی (Ecophilosophy)]، بیشازپیش نسبت پیچیدۀ میان ساختارهای انسانی و سیستمهای طبیعی را آشکار میکنند و تلقی سنتی دربارۀ نسبت انسان و محیط زیست را که بر تفکیک میان پدیدههای انسانی با سیستمهای طبیعی مبتنی بوده است، سادهانگارانه مینمایانند.
✅ این درهمتنیدگیِ ساختارهای انسانی اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی با سیستمهای طبیعی، آن کلیشۀ نخنما را که بر لوکسبودن و از سرِ شکمسیری بودنِ دلنگرانی دربارۀ محیط زیست تأکید داشت، از بین برده و از همین روست که حفاظت از محیط زیست در قرن 21 بهعنوان یکی از هشت هدف توسعۀ هزاره و یکی از سه رکن توسعۀ پایدار (در کنار دو رکن اقتصادی و اجتماعی) شناخته میشود.
ادامه دارد...
@DoingPhilosophy
💥 به نظر میرسد با توجه به پارهای شواهد، یکی از شاخههای فلسفه که در قرن بیستویکم جایگاه ویژهای خواهد یافت، فلسفۀ محیط زیست (Environmental Philosophy) است؛ چراکه موقعیت تکینهای برای طرح پرسشهای بنیادین در مقابله با چالشهای این سده و تلاش برای دستیابی به پاسخ دارد؛ چالشهایی نظیر تخریب محیط زیست، آلودگی هوای شهرها، تأثیر گازهای گلخانهای، تغییرات آبوهوایی، تخریب لایۀ ازن، گرمشدن زمین، کاهش منابع تجدیدناپذیر و غیره که به تعبیر فیلسوف پساساختارگرا و فعال سیاسی، #فیلیکس_گاتاری (Félix Guattari)، در تبیین اصطلاح برساختهاش، اکوسوفی (Ecosophy) [یا اکوفیلوسوفی (Ecophilosophy)]، بیشازپیش نسبت پیچیدۀ میان ساختارهای انسانی و سیستمهای طبیعی را آشکار میکنند و تلقی سنتی دربارۀ نسبت انسان و محیط زیست را که بر تفکیک میان پدیدههای انسانی با سیستمهای طبیعی مبتنی بوده است، سادهانگارانه مینمایانند.
✅ این درهمتنیدگیِ ساختارهای انسانی اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی با سیستمهای طبیعی، آن کلیشۀ نخنما را که بر لوکسبودن و از سرِ شکمسیری بودنِ دلنگرانی دربارۀ محیط زیست تأکید داشت، از بین برده و از همین روست که حفاظت از محیط زیست در قرن 21 بهعنوان یکی از هشت هدف توسعۀ هزاره و یکی از سه رکن توسعۀ پایدار (در کنار دو رکن اقتصادی و اجتماعی) شناخته میشود.
ادامه دارد...
@DoingPhilosophy
✍️ فلسفۀ محیط زیست و بحران آب/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی / قسمت دوم (پایانی)
💧یکی از شواهد ملموس در تأیید آنچه گفته شد، بحران آب در برخی کشورها از جمله ایران است که دیگر محدود به یک بحران زیستمحیطیِ صرف نیست و جنبههای سیاسی- اجتماعی یافته است. کشوری که پیشینۀ ابتکار عمل برای مدیریت منابع آب را در دوران پیشاانقلابِصنعتی با احداث سازههای آبی شوشتر در استان خوزستان (ثبتشده در فهرست جهانی یونسکو) در کارنامه دارد، امروز به جایی رسیده است که با برداشت بیرویۀ آبهای سطحی و زیرزمینی، طبق برآورد «مؤسسۀ منابع جهان» در ردۀ چهارم «اطلس خطرات آبی» قرار دارد. در چنین وضعیتی سیاستگذاران بهجای آنکه بر پایۀ دستاوردهای علمی و با هدف تأمین منافع کل مردم ایران، بحران بیآبی حاصل از سوءمدیریتها را مدیریت کنند، با سیاستهای بدویِ قومگرایانه، صنایع سنگین آببر و نیز کشاورزی را در مناطق خشکی همچون استانهای اصفهان و یزد برپا و برای تأمین آن از سرچشمههای آبی استانهای دیگر، بهویژه خوزستان سوءاستفاده کردند.
🛎 مطابق با مبانی فلسفۀ محیط زیست، در اثر دیالکتیک میان ساختارهای انسانی و سیستمهای طبیعی دامنۀ بحران آب از سطح زیست محیطی فراتر رفته و بحرانهای فرهنگی و اجتماعی را رقم زده است که از جملۀ آنها میتوان به مهاجرتهای گسترده از برخی استانها مانند خوزستان به شهرهای استان اصفهان و به دنبال آن، بههمخوردگی بافت و ساختار جمعیتی و مشکلات عمیق فرهنگی ناشی از آن اشاره کرد.
⚠️ بحران آب در ایران وارد فاز جدیدی تحت عنوان «جنگ آب» شده است که در صورت عدم اتخاذ تصمیمات مناسب و شجاعت تصمیمگیری در برچیدن صنایع آببر بهجای راهکارهای پلیسی، امنیتی و خشونتآمیز در مقابل معترضان، از حالت تنشهای بِینااستانی به جنگ داخلی تمامعیار مبدل خواهد شد.
@DoingPhilosophy
💧یکی از شواهد ملموس در تأیید آنچه گفته شد، بحران آب در برخی کشورها از جمله ایران است که دیگر محدود به یک بحران زیستمحیطیِ صرف نیست و جنبههای سیاسی- اجتماعی یافته است. کشوری که پیشینۀ ابتکار عمل برای مدیریت منابع آب را در دوران پیشاانقلابِصنعتی با احداث سازههای آبی شوشتر در استان خوزستان (ثبتشده در فهرست جهانی یونسکو) در کارنامه دارد، امروز به جایی رسیده است که با برداشت بیرویۀ آبهای سطحی و زیرزمینی، طبق برآورد «مؤسسۀ منابع جهان» در ردۀ چهارم «اطلس خطرات آبی» قرار دارد. در چنین وضعیتی سیاستگذاران بهجای آنکه بر پایۀ دستاوردهای علمی و با هدف تأمین منافع کل مردم ایران، بحران بیآبی حاصل از سوءمدیریتها را مدیریت کنند، با سیاستهای بدویِ قومگرایانه، صنایع سنگین آببر و نیز کشاورزی را در مناطق خشکی همچون استانهای اصفهان و یزد برپا و برای تأمین آن از سرچشمههای آبی استانهای دیگر، بهویژه خوزستان سوءاستفاده کردند.
🛎 مطابق با مبانی فلسفۀ محیط زیست، در اثر دیالکتیک میان ساختارهای انسانی و سیستمهای طبیعی دامنۀ بحران آب از سطح زیست محیطی فراتر رفته و بحرانهای فرهنگی و اجتماعی را رقم زده است که از جملۀ آنها میتوان به مهاجرتهای گسترده از برخی استانها مانند خوزستان به شهرهای استان اصفهان و به دنبال آن، بههمخوردگی بافت و ساختار جمعیتی و مشکلات عمیق فرهنگی ناشی از آن اشاره کرد.
⚠️ بحران آب در ایران وارد فاز جدیدی تحت عنوان «جنگ آب» شده است که در صورت عدم اتخاذ تصمیمات مناسب و شجاعت تصمیمگیری در برچیدن صنایع آببر بهجای راهکارهای پلیسی، امنیتی و خشونتآمیز در مقابل معترضان، از حالت تنشهای بِینااستانی به جنگ داخلی تمامعیار مبدل خواهد شد.
@DoingPhilosophy
📝 تأملی در نسبت حکومتهای توتالیتر با حکومتهای دیکتاتوری و استبدادی در دیدگاه هانا آرنت/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی /قسمت اول
🔻 1. فیلسوف سیاست، دولاکامپانی، #هانا_آرنت را اولین متفکری میداند که ویژگیهای ذاتی دولت توتالیتر را بهدقت تشریح کرده است. وی ( #آرنت ) توتالیتاریسم را در دو فرم نازیسم و استالینیسم پدیدهای مطلقاً مدرن میداند و میان آن با حکومتهای دیکتاتوری، استبدادی و خودکامۀ کلاسیک و جدید تفاوت ماهوی قائل میشود.
#آرنت در توضیح یکی از خصایص بارز حکومتهای توتالیتربه این نکته اشاره میکند که اگر در حکومت استبدادی، قانون همان ارادۀ خودسر فردی باشد که در رأس حکومت است، در مقابل، حکومت توتالیتر «مدعیست از قوانین طبیعت یا تاریخ که همۀ قوانین موضوعه باید از آنها ناشی شود، تبعیت میکند... قوانین تاریخ و طبیعت را مستقیماً بر بشر اِعمال میکند» (The Origins of Totalitarianism). در نتیجه، خشونتهای حکومت توتالیتر تجسم عینیِ برداشت آنان از اجرای قوانین تاریخی یا طبیعی است؛ برای نمونه، مسئلۀ کشتار یهودیان در نازیسم مبتنی بر تلقی پستبودنِ نژادی آنهاست که ریشه در طبیعت و قوانین تاریخی دارد.
ادامه دارد...
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
🔻 1. فیلسوف سیاست، دولاکامپانی، #هانا_آرنت را اولین متفکری میداند که ویژگیهای ذاتی دولت توتالیتر را بهدقت تشریح کرده است. وی ( #آرنت ) توتالیتاریسم را در دو فرم نازیسم و استالینیسم پدیدهای مطلقاً مدرن میداند و میان آن با حکومتهای دیکتاتوری، استبدادی و خودکامۀ کلاسیک و جدید تفاوت ماهوی قائل میشود.
#آرنت در توضیح یکی از خصایص بارز حکومتهای توتالیتربه این نکته اشاره میکند که اگر در حکومت استبدادی، قانون همان ارادۀ خودسر فردی باشد که در رأس حکومت است، در مقابل، حکومت توتالیتر «مدعیست از قوانین طبیعت یا تاریخ که همۀ قوانین موضوعه باید از آنها ناشی شود، تبعیت میکند... قوانین تاریخ و طبیعت را مستقیماً بر بشر اِعمال میکند» (The Origins of Totalitarianism). در نتیجه، خشونتهای حکومت توتالیتر تجسم عینیِ برداشت آنان از اجرای قوانین تاریخی یا طبیعی است؛ برای نمونه، مسئلۀ کشتار یهودیان در نازیسم مبتنی بر تلقی پستبودنِ نژادی آنهاست که ریشه در طبیعت و قوانین تاریخی دارد.
ادامه دارد...
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
Telegram
فلسفه ورزی
درسگفتارها، مصاحبهها و نوشتههای فلسفیِ
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
فلسفه ورزی
📝 تأملی در نسبت حکومتهای توتالیتر با حکومتهای دیکتاتوری و استبدادی در دیدگاه هانا آرنت/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی /قسمت اول 🔻 1. فیلسوف سیاست، دولاکامپانی، #هانا_آرنت را اولین متفکری میداند که ویژگیهای ذاتی دولت توتالیتر را بهدقت تشریح کرده است. وی…
📝 تأملی در نسبت حکومتهای توتالیتر با حکومتهای دیکتاتوری و استبدادی در دیدگاه هانا آرنت/ #دکتر_حمیدرضا_سعادت_نیاکی /قسمت دوم
📺 2. یکی دیگر از تفاوتها در دیدگاه #هانا_آرنت این است که حکومتهای توتالیتر افزون بر اِرعاب (ایجاد وحشت) از ابزار پروپاگاندای دولتی پرهزینه و سنگین برای اقناع تودهها و تسخیر ذهن آنها با اثرگذاری بر تخیل، و نه عقلشان، سود میجویند. تبلیغات سیستم توتالیتر مشحون از دروغ، دشمنسازی، توهم توطئه و تبلیغ دائمی ایدئولوژیِ حکومت است که بهطرز بیمارگونهای از رسانههای رسمی پخش و در و دیوار شهرها نمایان میشود. کارکرد این نوع پروپاگاندا باهزینههای هنگفت و سرسامآور، سلب امکان کشف واقعیت در شهروندان و نابودکردن قوۀ تمییز میان راست و دروغ در آنها است.
در یک حکومت استبدادی و اقتدارگرا این سنخ و این اندازه از پروپاگاندا مشاهده نمیشود.
💥3. ویژگی دیگر متمایزکنندۀ حکومتهای توتالیتر با حکومتهای خودکامه این است که در حکومتهای خودکامه صرفاً آزادی افراد در قلمرو اجتماعی و عمومی محدود میشود؛ اما در حکومتهای توتالیتر همۀ عرصهها اعم از حریم خصوصی و قلمروهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حوزۀ عمومی (سیاسی) تحت سلطه، نفوذ و تسخیر حکومت توتالیتر است و حریم خصوصی با تفسیرهای تمامیتخواهانۀ ایدئولوژیک بهنفع قلمرو اجتماعی و عمومی مصادره و حذف میشود. برای مثال، در 1947، جلسهای برای نحوۀ پوشش زنان در شوروی استالینیستی تشکیل و در مورد آن تصمیمگیری شد.
ادامه دارد...
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
لینک قسمت اول: https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy/527
📺 2. یکی دیگر از تفاوتها در دیدگاه #هانا_آرنت این است که حکومتهای توتالیتر افزون بر اِرعاب (ایجاد وحشت) از ابزار پروپاگاندای دولتی پرهزینه و سنگین برای اقناع تودهها و تسخیر ذهن آنها با اثرگذاری بر تخیل، و نه عقلشان، سود میجویند. تبلیغات سیستم توتالیتر مشحون از دروغ، دشمنسازی، توهم توطئه و تبلیغ دائمی ایدئولوژیِ حکومت است که بهطرز بیمارگونهای از رسانههای رسمی پخش و در و دیوار شهرها نمایان میشود. کارکرد این نوع پروپاگاندا باهزینههای هنگفت و سرسامآور، سلب امکان کشف واقعیت در شهروندان و نابودکردن قوۀ تمییز میان راست و دروغ در آنها است.
در یک حکومت استبدادی و اقتدارگرا این سنخ و این اندازه از پروپاگاندا مشاهده نمیشود.
💥3. ویژگی دیگر متمایزکنندۀ حکومتهای توتالیتر با حکومتهای خودکامه این است که در حکومتهای خودکامه صرفاً آزادی افراد در قلمرو اجتماعی و عمومی محدود میشود؛ اما در حکومتهای توتالیتر همۀ عرصهها اعم از حریم خصوصی و قلمروهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حوزۀ عمومی (سیاسی) تحت سلطه، نفوذ و تسخیر حکومت توتالیتر است و حریم خصوصی با تفسیرهای تمامیتخواهانۀ ایدئولوژیک بهنفع قلمرو اجتماعی و عمومی مصادره و حذف میشود. برای مثال، در 1947، جلسهای برای نحوۀ پوشش زنان در شوروی استالینیستی تشکیل و در مورد آن تصمیمگیری شد.
ادامه دارد...
https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy
لینک قسمت اول: https://www.tgoop.com/DoingPhilosophy/527
Telegram
فلسفه ورزی
درسگفتارها، مصاحبهها و نوشتههای فلسفیِ
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.
«دکتر حمیدرضا سعادت نیاکی»
تماس با ادمین: @Doing_Philosophy بازنشر مطالب با ذکر منبع مجاز است.