DOKHMALABLOG Telegram 43
قسمت چهارم فصل یک
فرشته نجات
با اتوبوس ساعت هفت و نیم به خونه ی خانم سهرابی رفتم،وقتی وارد خونشون شدم خانم سهرابی لباس بیرونی پوشیده بود و مثل اینکه قصد بیرون رفتن داشت،منو که دید با لبخند سلامی کرد و گفت:خانم احمدی خوش اومدی،کیامرز تو سالن داره صبحونه میخوره بیا بهم معرفیتون کنم.
-چشم خانم
جایی که صبحانه میخوردند از اتاق های دیگرشان جدا بود یه اتاق که وسط ان یک میز دوازده نفره بود،این همه صندلی برای دو نفر؟یک پسر کوچک و ناز نشسته یود و به ارامی صبحانه اش را میخورد او کپی مادرش و به زیبایی او بود،خانم سهرابی با با لحن دلنشینی رو به پسرش کرد و گفت:پسر عزیزم نفس مامان
کیامرز به مادرش و سپس به من نگاه کرد،مادرش ادامه داد:این همون خانمیه که دربارش بهت گفتم،به من اشاره کرد:اون قراره پیشت بمونه اون خانم مهربون و شیرینیه و تا وقتی که من ظهر ازکاربرگردم پیشت میمونه خوبه پسرم؟
کیامرز سری تکان داد،خانم سهرابی سر پسرش را بوسید و سپس به من نگاه کرد:خانم احمدی امیدوارم از پسرم خوب مراقبت کنی.
-حواست جمع خانم سهرابی من تمام سعی ام رو میکنم که کارم رو بخوبی انجام بدم قول میدم.
-میدونم که میتونی خوب من دیگه برم،ظهر میبینمتون
داشت از در بیرون میرفت که یکدفعه ایستاد:خانم احمدی؟
-بله؟
اینجا اگه کاری داشتی از اقدس خانم بپرس اون خدمتکار اینجاست.
چشم خانم
درضمن،ممکنه پسر بزرگم کیارش بیاد،۲۵سالشه ولی عموما زیاد هم نمیمونه برادرش رو میبینه و میره
-باشه خانم سهرابی خیالتون راحت
خانم سهرابی خداحافظی کرد و سپس رفت...اما یک دلشوره عجیب در دلم بوجود امد،از نام پسرش احساس کردم او قرار است زندگی را برایم جهنم کند!با انکه نه میشناختمش و نه دلیلی برای این کارش پیدا میکردم....



tgoop.com/Dokhmalablog/43
Create:
Last Update:

قسمت چهارم فصل یک
فرشته نجات
با اتوبوس ساعت هفت و نیم به خونه ی خانم سهرابی رفتم،وقتی وارد خونشون شدم خانم سهرابی لباس بیرونی پوشیده بود و مثل اینکه قصد بیرون رفتن داشت،منو که دید با لبخند سلامی کرد و گفت:خانم احمدی خوش اومدی،کیامرز تو سالن داره صبحونه میخوره بیا بهم معرفیتون کنم.
-چشم خانم
جایی که صبحانه میخوردند از اتاق های دیگرشان جدا بود یه اتاق که وسط ان یک میز دوازده نفره بود،این همه صندلی برای دو نفر؟یک پسر کوچک و ناز نشسته یود و به ارامی صبحانه اش را میخورد او کپی مادرش و به زیبایی او بود،خانم سهرابی با با لحن دلنشینی رو به پسرش کرد و گفت:پسر عزیزم نفس مامان
کیامرز به مادرش و سپس به من نگاه کرد،مادرش ادامه داد:این همون خانمیه که دربارش بهت گفتم،به من اشاره کرد:اون قراره پیشت بمونه اون خانم مهربون و شیرینیه و تا وقتی که من ظهر ازکاربرگردم پیشت میمونه خوبه پسرم؟
کیامرز سری تکان داد،خانم سهرابی سر پسرش را بوسید و سپس به من نگاه کرد:خانم احمدی امیدوارم از پسرم خوب مراقبت کنی.
-حواست جمع خانم سهرابی من تمام سعی ام رو میکنم که کارم رو بخوبی انجام بدم قول میدم.
-میدونم که میتونی خوب من دیگه برم،ظهر میبینمتون
داشت از در بیرون میرفت که یکدفعه ایستاد:خانم احمدی؟
-بله؟
اینجا اگه کاری داشتی از اقدس خانم بپرس اون خدمتکار اینجاست.
چشم خانم
درضمن،ممکنه پسر بزرگم کیارش بیاد،۲۵سالشه ولی عموما زیاد هم نمیمونه برادرش رو میبینه و میره
-باشه خانم سهرابی خیالتون راحت
خانم سهرابی خداحافظی کرد و سپس رفت...اما یک دلشوره عجیب در دلم بوجود امد،از نام پسرش احساس کردم او قرار است زندگی را برایم جهنم کند!با انکه نه میشناختمش و نه دلیلی برای این کارش پیدا میکردم....

BY قصر متروکه خون آشام


Share with your friend now:
tgoop.com/Dokhmalablog/43

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Hashtags A Telegram channel is used for various purposes, from sharing helpful content to implementing a business strategy. In addition, you can use your channel to build and improve your company image, boost your sales, make profits, enhance customer loyalty, and more. Avoid compound hashtags that consist of several words. If you have a hashtag like #marketingnewsinusa, split it into smaller hashtags: “#marketing, #news, #usa. Some Telegram Channels content management tips You can invite up to 200 people from your contacts to join your channel as the next step. Select the users you want to add and click “Invite.” You can skip this step altogether.
from us


Telegram قصر متروکه خون آشام
FROM American