Telegram Web
چشمم فتاد بر تو و آبم ز سرگذشت !
وَاندیشه‌ام نبود که طوفان من شوی ...
زلفت بخواب بینم و خواهم که هر شبی
تعبیر خواب‌های پریشان من شوی ...
پروانه وار سوزم و سازم بدین امید،
کآید شبی که شمع شبستان من شوی !

#خواجوی_کرمانی | @Doopaamin : ) ❤️🍀
کجا روم؟ چه کنم؟ چاره از کجا جویم؟
که گشته‌ام ز غم و جور روزگار ملول !
من شکسته بدحال زندگی یابم،
در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول ...
خراب‌تر ز دل من غم تو جای نیافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول .‌‌..

#حضرت_حافظ | @Doopaamin : ) ❤️🍀
با ما نمی‌زنی؟ نزن !
اما چرا رقیب ؟!
حیف از خودت نیامده ...
حیف از شراب نیست ؟

#حسین_زحمتکش | @Doopaamin : ) ❤️🍀
نمک دارد لبش در خنده پیوست
نمک شیرین نباشد وآنِ او هست !
سر زلفی ز ناز و دلبری پُر
لب و دندانی از یاقوت و از دُر !
ز لعلش بوسه را پاسخ نخیزد
که لعل اَر وا گشاید دُر بریزد ..‌.

#نظامی | حکایت‌کردن شاپور از شیرین نزد شاه

@Doopaamin : ) ❤️🍀
همه گویند کز خونخواریش خلقی به جان آمد
من این گویم که بهر جان من خونخواره‌تر بادا !
دل من پاره گشت از غم، نه زانگونه که به گردد
وگر جانان بدین شاد است، یارب ! پاره‌تر بادا ...

#امیرخسرو_دهلوی | @Doopaamin : ) ❤️🍀
من از شش‌جهت
خودم هستم !
اما از سمتی که صدایم می‌زنی،
پرنده‌ام ...

#حسن_آذری | @Doopaamin : ) ❤️🍀
از بُردِ رُستم شادمان
وَز زخمِ سهرابم غمین
‏ای مرگ بر افراسیاب !
اینک همین دانم، همین ...

#حسین_جنتی

@Doopaamin : ) ❤️🍀
رَشک آیَدَم ز باد که اَندر حَریمِ دوست
آن هرزه‌گردِ بی‌سَروپاگَشته مَحرم است !


#عبدالحسین_اورنگ | @Doopaamin : ) ❤️🍀
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود !
عجب فتادن مرد است در کمند غزال ...


#حضرت_سعدی | @Doopaamin : ) ❤️🍀
تمام عمر دستت صرف شادی شد !
دست‌های تو مهربان بودند،
یکی بیشتر از دیگری
و چهره‌ات
مثل وقتی که گلدانی را آب می‌دهند، زیبا بود ...

مرگ با چهر‌ه‌ات چه‌کار کرده ؟
با سینه‌ات که جای بازی من بود ؟

برای تو چه بگویم؟
بگویم زخمم آن‌قدر عمیق شده
که می‌توان در آن درختی کاشت ؟
بگویم غمینگم و مرگ کاری نمی‌کند ؟


#غلامرضا_بروسان | @Doopaamin : ) ❤️🍀
به خواب می‌ماند !
تنها، به خواب می‌ماند.
چراغ، آینه، دیوار، بی تو غمگینند ...
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست، از تو می‌گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می‌شنوم !
تو نیستی که ببینی، چگونه، دور از تو
به روی هرچه دراین خانه است،
غبار سُربیِ اندوه، بال گسترده‌ست
تو نیستی که ببینی، دل رَمیده‌ی من
به‌جز تو یاد همه چیز را رها کرده‌ست.

غروب‌های غریب
در این رواق نیاز
پرنده‌ی ساکت و غمگین،
ستاره‌ی بیمارست !
دو چشم خسته‌ی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جانِ همیشه بیدارست !
تو نیستی که ببینی ...


#فریدون_مشیری | دفتر از خاموشی

@Doopaamin : ) ❤️🍀
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
وه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم !
کی ببینم مرا چنان که منم ؟
گفتی اَسرار در میان آوَر
کو میان اَندر این میان که منم ؟
کی شود این روان من ساکن ؟
این چنین ساکن روان که منم ...
بحر من غرقه گشت هم در خویش
بوالعجب بحرِ بی‌کران که منم !

این جهان و آن جهان مرا مطلب
کاین دو گم شد در آن جهان که منم !

بانگ آمد چه می‌دوی ؟ بنگر !
در چنین ظاهر نهان که منم ...


#حضرت_مولانا | @Doopaamin : ) ❤️🍀
من هیچم !
من هیچ‌گاه چیزی نخواهم بود !
من حتی نمی‌توانم خواهان بودن چیزی باشم !
از این که بگذریم
تمامی رویاهای جهان در من است ...
هم‌اینک از پنجره‌ی اتاقم بیرون را تماشا می‌کنم.
اتاق من از آن یکی از میلیون‌ها انسانی‌ست
که روی کره‌ی زمین زندگی می‌کند.
انسانی که هیچ‌کس او را نمی‌شناسد !
- و اگرهم کسی او را بشناسد،
بیش از این دیگر چه چیزی را شناخته است ؟ -
شما ای پنجره‌های اتاق من
شما به روی معمای پیچیده‌ی خیابانی
گشوده می‌شوید که
در هیچ اندیشه‌ای نمی‌گنجد !
خیابانی با آن راز سربه‌مُهرِ ساکنینِ بی‌جانِ
زیرِ سنگ‌هایش و با آن موجودات زنده‌اش،
خیابانی هم‌مسیر مرگ !
مرگی که رطوبت بر سینه‌ی دیوارها می‌نشاند
و مویِ سپید بر سر انسان‌ها ...

امروز من چنان دَرهَم شکسته‌ام
که گویی حقیقت را می‌شناسم ...

من امروز چنان هوشیارم
که گویی در یک قدمی مرگ ایستاده‌ام ...
من در تمامی جبهه‌ها مغلوب گشته‌ام !
چه بسا هم که ناکامی‌هایم از هیچ معنایی
برخوردار نباشند ‌...
چرا که من بی‌تدبیر زندگی کرده‌ام و بی‌منظور !
من چه می‌دانم که چه خواهم شد،
منی که نمی‌دانم چه هستم ؟
من آیا آن‌چیزی هستم که گمان می‌کنم ؟

بیشتر از ناپلئون رویا در سر داشته‌ام.
بیشتر از عیسای مسیح
بر سینه‌ی فرضی خود عشق به انسان پرورده‌ام.
پنهانی برای خود فلسفه‌هایی اندیشیده‌ام
که از قلم هیچ کانتی جاری نشده‌ست.
اما برای همیشه آن‌کسی خواهم ماند که :
" برای آن کار زاده نشده بود "
برای همیشه آن‌کسی خواهم بود که :
" آدم مستعدی است "
برای همیشه آن‌کسی خواهم بود
که منتظر است دیگران بیایند و
درِ آن دیواری را که
بدون در است برایش باز کنند !
آن‌کسی که در مرغ‌دانی آواز لایتناهی سر داد
و در چاهی سرپوشیده صدای خدا را شنید ‌‌...

از بستر برمی‌خیزیم و جهان مجهول است،
از خانه بیرون می‌رویم و جهان
سراسر زمین است، منظومه است،
راه شیری است، آن لایتناهی است !

شکلات بخور دختر کوچولو !
شکلات بخور !

و ببین چه می‌گویم :
هیچ ماورالطبیعه‌ای در جهان
به‌جز شکلات وجود ندارد ‌...
ببین چه می‌گویم ؛ تمام دین‌های روی زمین
فقط یک چیز یادت می‌دهند : شیرینی‌پزی !
بخور ! دختر کوچولویی که دست و صورتت
شکلاتی شده، بخور !
ای کاش من هم می‌توانستم
با همان حقیقتی که تو شکلات می‌خوری
شکلات بخورم !
من اما اهل اندیشه‌ام،
اگر بخواهم شکلات را از کاغذ نقره‌ای آلومینیومی‌اش جداسازم،
از دستم رها می‌شود،
همانطور که زندگیم از دستم رها شد ...


#فرناندو_پسوآ / مترجم : حسین منصوری
+ اگر دوستش داشتین با کلیک کردن
رو اون بیلبیلک پایین نسخه‌ی طولانی‌تر رو بخونید.

@Doopaamin : ) ❤️🍀
چون مرد میدان را زنند از بهر جانبازی صَلا¹
سر بر کف و کف بر دهان آیم منِ شیدا برون !
خیلِ بَلا صَف می‌کشد، میدان دَم از خون می‌زند
هِمَت فُرَس² زین می‌کند، من می‌روم تنها برون !
دل میل دارد کز هَوس در دیگی اندازد مرا
کز تَن نیاید یک نفس بی‌آه و واویلا برون ...

¹ : صدا زدن / بانگ سر دادن
² : اسب

#محتشم_کاشانی | @Doopaamin : ) ❤️🍀
نِی گفت که : تلخ‌ است‌ جهان !
گفتمش : این نیست ...
نالید که : من بارِ شِکَر داشتم این شد !


#حسین_جنتی

@Doopaamin : ) ❤️🍀
Ghaf
Alireza Talischi
باران چگونه به امری سیاسی بدل می‌شود؟

باران می‌بارد، اسپاتیفای خودش این آهنگ را پخش می‌کند. پیش از کشته‌شدن حمیدرضا روحی هیچ‌وقت این را نشنیده بودم. بعدتر اما بارها شد. دارم به عزیزان آن پسر رشید زیبا فکر می‌کنم. باید پای دخترکی هم وسط باشد. این باران و این موسیقی اگر سر من این بلا را می‌آورد، با آن دختر چه می‌کند؟ با مادرش؟ آن‌جایی که خواننده می‌گوید ؛ قلبت نوک قله‌ی قافه ... آن‌جا که با تمنا یادآوری می‌کند ؛ این شوخی خوبی نیست ... آن‌جا که با ناباوری می‌پرسد ؛ طرف تو بارون نمیاد ؟
بغض کرده‌ام و قلبم درد می‌کند. باران به امری سیاسی بدل شده ... این خاصیت انقلاب است !

@Doopaamin : ) ❤️🍀
| دوپــامیــن |
Alireza Talischi – Ghaf
| برای بارانِ امشبِ تهران |

فراموشی؟ هرگز !
هنوز هر روز صبح، با اولین زنی که بدون حجاب از خانه خارج می‌شود، مبارزه آغاز می‌شود ... هنوز باران مرا پرت می‌کند به بغض آن روزها ...
ژینا گیان تۆ نامری، ناوت ئه‌بێته ڕه‌مز
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مرا ببخش عزیزم اگر که بد بودم
در آسمان کس دیگری رصد بودم
تو – سیندرلا خوشبخت می‌شود – بودی
کلاغ قصه به مقصد نمی‌رسد بودم

تو ماه بودی و من رودخانه‌ای تاریک
که در خیالِ خودم غرق جزر و مد بودم ...

مرا ببخش عزیزم، مرا ببخش ولی ـ
اگرچه ظاهر یک داستان فراهم بود
کتاب کوچک ما، فصل آخرش کم بود
تو شاد زاده شدی ، تا سپید بخت شوی
سیاه زاده شدم ، نام کوچکم غم بود
بهار یخ‌زده‌مان رنگ صد زمستان داشت
بهشت گمشده یک کوچه از جهنم بود
به روی شاخه نشستیم و آذرخش زمان
برای سوختن لانه‌مان مصمم بود
همیشه کینه‌ی پروردگار با ابلیس
وَبال گردنِ فرزند های آدم بود ...

مرا ببخش، در آغوش کوچکت مُردن
شبیه مرگ بزرگی که دوست دارم بود
مرا ببخش عزیزم ، مرا ببخش ولی ـ

گناه کوچکِ آموزگار عالم بود
اگر بزرگ نبودم ، اگر که بد بودم
که زندگی کردن را درست یاد نداد
به من که مردن را بیشتر بلد بودم !

#حامد_ابراهیم‌پور | @Doopaamin : ) ❤️🍀
2024/12/22 06:44:26
Back to Top
HTML Embed Code: