Telegram Web
...
ای سایه درد هست ولیکن طبیب نیست

سایه‌جان ای پيرپرنيان انديش من، دستم نمی‌رسد که در آغوش گیرمت و بازپرسم که هنوز هم اندُه خویش را نمی‌دانی!؟ که هنوز هم از ديدهٔ خونبارت جدا نشده‌ای!؟‌ چگونه شد که برای شرح خودت بغضی سمج همراه همیشگی‌ات شد‌!؟ چه گویم که با لب خاموش هم سخن‌ها گفته‌ای و ما شنیده‌ایم، هشیارها و مست‌ها را مدهوش کرده‌ای و ما دیده‌ایم!
یادم آمد آنجا را که دلت ریسه رفت و لجوجانه نگاهت را به هرجایی ‌افکندی تا آن قطره‌ی اشک سمج، گسسته ‌شود، آخ اگر بشود! ولی تو را چه بیم دریاها...
ما به طنطنهٔ صدايت گوش می‌سپاریم، صدايی كه حالا از آن‌سوی اشتياق و شور می‌آید، صدايی که مستی غزل‌های حافظ را به همراه می‌آورد، به لرزه‌ای كه در آن قد برافراشته خیره شده‌ایم، به هر بغض فروخورده‌ات كه ما هم بعد تو بغض‌هامان را بلعيده‌ايم.
می‌دانی، آنچه تو را عزیز کرده همین خلوص ناب ‌توست و آنها که تو را بسیار خوانده‌اند این را می‌دانند که یک جايی درونت، ميان قلب و روحت، زخمی‌ست تپنده، كه خونش از احساسات رنجيدهٔ توست، رنجي كه تو را به آرامی و موقرانه به كنجی تاريک از ذهنت رانده، نشانی كه جز خودت كسی از آن خبر ندارد، بدرود ای پیر پرنیان اندیش


متن: #عباس_ناظری


@Existentialistt
1
هانا آرنت: «آنچه باعث تغییر می‌شود امید نیست، ناامیدی است»


@Existentialistt
هربار که سخنرانی سیاسی می‌شنوم یا سخنرانی‌های رهبرانمان را می‌خوانم، از اینکه سال‌هاست هیچ حرفی که بار انسانی داشته باشد نشنیده‌ام، به وحشت می‌افتم. همیشه همان کلمات است که همان دروغ‌ها را تکرار می‌کند و این حقیقت که مردم پذیرای آنها هستند، که خشم مردم این دلقک‌های تو خالی را از بین نبرده است، به نظرم دال بر این واقعیت می‌نماید که مردم اهمیتی به اینکه چگونه بر آنها حکومت شود نمی‌دهند؛ آری راست است، آنها با بخش کاملی از زندگیشان و به اصطلاح «علایق حیاتیشان» بازی می‌کنند_آری، بازی.

👤 #آلبر_کامو
📙 #یادداشت‌ها


@Existentialistt
👍2
✍️ هرگز هیچ پارلمانی یا جمع بشری و نسلی از انسان‌ها، در هیچ کشوری صاحب این حق نیست که آیندگان را تا ابد متعهد و منقاد کند یا حکم کند که جهان در آینده چگونه حکومت شود، یا چه کسی حاکم باشد....
آن‌هایی که این دنیا را ترک گفته‌اند، و یا کسانی که هنوز پا به این دنیا نگذاشته‌اند، تا آن جا که در تخیل ما آدم‌های فانی می‌گنجد، از هم فاصله دارند.
پس چه تعهد و قیدی بین دو فاصله بی‌نهایت می‌تواند وجود داشته باشد، چه قانون یا اصلی از این دو ناموجود استخراج شدنی است؟
یکی که دیگر وجود ندارد و آن دیگری که هنوز نیامده است؛ پس این دو هرگز در واقعیت با یکدیگر ملاقات نمی‌کنند، پس چرا یکی باید آن دیگری را به قید خود درآورد..؟

📕 #حقوق_انسان
👤 #توماس_پین

#مهسا_امینی

@existentialistt
Responsibility_0.pdf
243.2 KB
در این روزگار سخت که لبریز از خشم و اضطراب و ترس هستیم خواندن این کتاب هانا آرنت «مسئولیت شخصی در زمانه دیکتاتوری» را به همگان توصیه می‌کنم.
👍1
- اگر ما شکست بخوریم...
+ ما شکست بخوریم؟
شجاعتت را به جایِ محکمی ببند تا شکست نخوریم!

📙 #مکبث
👤 #ویلیام_شکسپیر

@existentialistt
1
این شیخ که آیت انیران باشد
وز فتنه ی او ایران ویران باشد

دیرا که نبودست و ایران بودست
زودا که نباشد وی و ایران باشد

کام همگان باد روا کام شما نه
ایام همه خرم و ایام شما نه

زان گونه عبوسید که گویی می نوروز
در جام همه ریزد و در جام شما نه

وان گونه شب اندوده که با صبح بهاری
شام همگان می گذرد شام شما نه

کام همگان باد روا کام شما نه
ایام همه خرم و ایام شما نه

ای عام شما در بدی و ددصفتی خاص
وی خاص شما نیک تر از عام شما نه

سنجیدم و دیدم که نشانی ز تکامل
احکام نرون دارد و احکام شما نه

شادی گهر ماست که ما جان بهاریم
ای ملت گریه به جز انعام شما نه

انگار که خورشید بهارانه ی ایران
بر بام همه تابد و بر بام شما نه

کام همگان باد روا کام شما نه
ایام همه خرم و ایام شما نه

ای مردم ما را به جز اندیشه و دانش
بیرون شدی از مهلکه ی دام شما نه

و اندر حق فرهنگ هنر پرور ایران
اکرام عمر دیدم و اکرام شما نه

کام همگان باد روا کام شما نه
ایام همه خرم و ایام شما نه

@existentialistt
در پی آن‌همه خون،
که بر این خاک چکید،
ننگ‌مان باد این جان!
شرم‌مان باد این نان!
ما نشستیم و تماشا کردیم!

#فریدون_مشیری

@existentialistt
آن‌ها دروغگو هستند!
و می‌دانند که دروغگو هستند!
و می‌دانند که می‌دانیم دروغگو هستند!
با این وجود با صدای بلند دروغ می‌گویند.


#نجیب_محفوظ

@existentialistt
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتند بندگی چیست؟
گفت: خدایت آزاد آفرید، آزاد باش.

#ابوسعید_ابوالخیر


@existentialistt
1
دولت سردترین موجود از میان هیولاهای سرد بدترکیب است. چون می‌گوید: منِ دولت، همان ملت هستم.
‏با متانت دروغ می‌گوید.
‏هرگز گفته‌هایش را راست نینگارید .

👤‏⁧ #نیچه

@existentialistt
1
هنگامی که جامعه‌ای به دروغ‌ گوییِ سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند؛
"صداقت" به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده‌ حقیقت، حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد، یک «کنشگر سیاسی» محسوب می شود!
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید. شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید:

یا به تشکیلات دروغ می پیوندید
یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید!

👤 #هانا_آرنت
📗 #حقیقت_و_سیاست

@existentialistt
نازی‌ها هر آنچه مثل خودشان نبود حذف می‌کردند و البته این مختص به یهودی‌ها نبود.
نازی‌ها در واقع پایه‌های قدرت خود را با سرکوب شدید و کشتار کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها آغاز کردند. با سرکوب چپ، کشتار کولی‌ها آسانتر شد سپس جمع کردن و کشتار یهودی‌ها ممکن گردید. بعد باید کتاب‌ها را می‌سوزاندند، باید مخالفین فکری را حذف می‌کردند تا می‌توانستند کسانی را که مشابه نبودند حذف کنند.

نازیسم قبل از اینکه جنگ را در اروپا آغاز کند، جنگ تمام عیارش را در آلمان از سال‌ها پیش آغاز کرده بود. شعر معروف مارتین نیمولر بیانگر این واقعیت تاریخی است.

اول سراغ کمونیست‌ها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیست‌ها آمدند،
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ یهودی‌ها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.

@existentialistt
1
⭕️ #جهل_و_نادانی

❗️قاضی از قاتل انور السادت می‌پرسد چرا او را کشتی؟
قاتل جواب می‌دهد: ایشان یک سکولار است.
قاضی می‌گوید: آيا معنی سکولار را می‌دانید؟
قاتل می‌گوید: نه نمی‌دانم!


❗️در ترور نافرجام نجیب محفوظ (برنده جایزه نوبل، نویسنده مصری)
قاضی از تروریست می‌پرسد: چرا نجیب را با خنجر زدید؟
جانی می‌گوید: به‌دلیل نوشته‌های آن، خصوصا کتاب بچه‌های کوی ما.
قاضی می‌گوید: کتاب را خوانده‌ای؟
قاتل می‌گوید: خیر!


❗️قاضی از قاتل فرج فوده، شاعر و نویسنده مصری می‌پرسد چرا او را کشتی؟
قاتل می‌گوید: او کافر است.
قاضی به قاتل می‌گوید: چطور به این نتیجه رسیدی؟
قاتل: از کتاب‌هایش.
قاضی می‌گوید: آیا کتاب‌هایش را خوانده‌ای؟
قاتل جواب می‌دهد: خیر من اصلا سواد ندارم!

و اینگونه جامعه بشری تاوان جهل و ناد‌انی را داده است و از این پس نیز خواهد داد...

@Existentialistt
1
...
الی ویسل می‌گفت: «بعد از جنگ، مردگان از همه‌ بازماندگان یک سوال می‌کردند: آیا می‌توانید داستان ما را تعریف کنید؟ حال ما جواب را می‌دانیم: نه‌.
داستان‌های آنها را نمی‌توان گفت و هرگز هم نخواهیم توانست. آنان که‌ حرف زدند، حرف‌هایشان شنیده‌ نشد؛ داستانی که‌ شما شنیدید، داستانی نبود که‌ آنها گفتند...»

@existentialistt
در کشور روسیه تازه انقلاب شده بود.
بلشویک‌ها تمام خانواده‌ی تزار را قتل‌عام کرده بودند...
مردی در میدان سرخ مسکو اعلامیه پخش می‌کرد.
کاگ‌ب او را دستگیر کرد.
پس از بازرسی متوجه شدند که همه‌ی اعلامیه‌هایش سفید است.
به او گفتند: چرا برگه سفید پخش می‌کنی و چیزی رویش ننوشته‌ای؟
جواب داد: دیگر چیزی برای نوشتن نمانده،
همه‌چیز مثل روز روشن است...

@existentialistt
آه ای بخت برگشتگان!
برادرتان را می‌زنند و شما پلک می‌فشارید!
مجروح فریاد می‌کشد و شما سکوت می‌کنید؟!

سفاک ، راست راست می‌چرخد و قربانی انتخاب می‌کند و شما می‌گویید: کاری به کار ما ندارد، پس متوجه خویش‌اش نسازیم؟!
این چه شهریست و شما چه قماش انسان‌هایی هستید؟!
وقتی در شهری ستمی روا می‌شود مردم باید بشورند و در جایی که طغیان نباشد همان به که شهر نابود شود در شعله‌های آتش، از آن پیش‌تر که شب پرده براندازد.

#برتولت_برشت

@existentialistt
4
پنج دقیقه بعد از اینکه متولد شدی اونا اسم،‌ ملیت، دین و دسته مذهبیت رو مشخص کردن‌ و تو باقی عمرت رو صرف دفاع کردن از چیزایی می‌کنی که خودت انتخابشون نکردی.


@existentialistt
3
‍ بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رؤیایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

بگذارید این وطن رویایی باشد که رؤیاپروران در رؤیای خویش‌ داشته‌اند.

بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند
نه ستمگران اسباب‌چینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را با تاج ِ گل ِ ساختگی ِ وطن‌پرستی نمی‌آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زندگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می‌کنیم.

(در این «سرزمین ِ آزادگان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)

بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه می‌کنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستار‌گان فراگستر می‌شود؟

سفیدپوستی بی‌نوایم که فریبم داده به دورم افکنده‌اند،
سیاهپوستی هستم که داغ برد‌گی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بسته‌ام
اما چیزی جز همان تمهید ِ لعنتی ِ دیرین به نصیب نبرده‌ام
که سگ سگ را می‌درد و توانا ناتوان را لگدمال می‌کند.

من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمده‌ام
در زنجیره‌ی بی‌پایان ِ دیرینه سال ِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوه‌های برآوردن نیاز،
کار ِ انسان‌ها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمان ِ آز و طمع.

من کشاورزم _ بنده‌ی خاک _
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رؤیا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درمانده‌ام. _ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سال‌هاست دست به دست می‌گردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادی‌ترین آرزومان را در رؤیای خود پروردم،
رؤیایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود می‌خواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.

آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جست‌وجوی آنچه می‌خواستم خانه‌ام باشد درنوشتم
من همان کسم که کرانه‌های تاریک ایرلند و
دشت‌های لهستان
و جلگه‌های سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا «سرزمین آزاد‌گان» را بنیان بگذارم.

آزادگان؟
یک رؤیا_
رؤیایی که فرامی‌خواندم هنوز امّا.

آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
_سرزمینی که هنوز آن‌چه می‌بایست بشود نشده است
و باید بشود! _
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آن ِ من است.
ــ از آن ِ بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
که این وطن را وطن کردند،
که خون و عرق جبین‌شان، درد و ایمان‌شان،
در ریخته‌گری‌های دست‌هاشان، و در زیر باران خیش‌هاشان
بار دیگر باید رؤیای پُرتوان ما را بازگرداند.

آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد ِ آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیده‌اند
ما می‌باید سرزمین‌مان را امریکا را بار دیگر باز پس بستانیم.

آه، آری
آشکارا می‌گویم،
این وطن برای من هرگز وطن نبود،
با وصف این سوگند یاد می‌کنم که وطن من، خواهد بود!
رؤیای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.

ما مردم می‌باید
سرزمین‌مان، معادن‌مان، گیاهان‌مان، رودخانه‌هامان،
کوهستان‌ها و دشت‌های بی‌پایان‌مان را آزاد کنیم:
همه جا را، سراسر گستره‌ی این ایالات سرسبز بزرگ را _
و بار دیگر وطن را بسازیم!


👤 #لنگستون_هیوز


@existentialistt
3👍2
2025/07/08 18:09:22
Back to Top
HTML Embed Code: