Telegram Web
ز دستم برنمی‌خیزد که یک دم بی‌تو بنشینم
به‌جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچکس بینم

من اول روز دانستم که با شیرین در افتادم
که چون‌فرهاد باید شست دست‌از جان شیرینم

ترا من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه‌است در عقلم اگر رخنه‌است در دینم

وگر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی‌شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم

برآی ای‌صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که‌بگرفت این‌شب #یلدا ملال از ماه و پروینم

ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم

دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم

تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟

رقیب‌انگشت‌می‌خاید که #سعدی چشم بر هم‌نه
مترس ای باغبان از گل که می‌بینم، نمی‌چینم

🍂🌼 یلدا گرامی باد

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
3
مرا یلداترین یلداست آن شب
که در آن سینه‌ای را غم نباشد

در آن یلدا حراج چشم یاران
محبت باشد و ماتم نباشد

#یلدا فرخنده باد 🌺🍃

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
👏4
تو را با جوهر زر می‌نویسم
شبیه دُرّ و گوهر می‌نویسم

درون دفتر شعرم همیشه
به‌جای عشق «مادر» می‌نویسم

روز #مادر گرامی باد

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
3
روز #مادر فرخنده باد

زنان و درختان چقدر به هم شبيه‌اند!
هر دو ريشه دارند و برگ و بار می‌دهند
هر دو بهارهای بسيار دارند
و زمستان‌های بسيارتر
هر دو به نور محتاجند
و هر دو نفس می‌بخشند و زندگی
و در كمين هر دويشان تبرهای بسيار است
برای بريدن‌ها، برای شكستن‌ها
برای قطع اميدها

اما هنر زن بودن
جوانه زدن‌های پی در پی است
حتی وقتی شاخه‌هايت را شكستند
حتی وقتی ساقه‌هايت را زدند
حتی وقتی بی‌رحمی تبر
تنت را
تنه‌ات را از ته بريد
تو اما ريشه‌ات را نگه دار
دستهايت را به آسمان بلند كن
تو دوباره سبز خواهی شد....

#عرفان_نظرآهاری

قوی‌ترین آدم جهان
کسی نیست که وزنه ۲۵۰ کیلوگرمی را بلند می‌کند!
قوی‌ترین آدم جهان «بانویی» ست که با وجود نامرادی‌ها، مزاحمت‌ها، زورگویی‌ها، ترس‌ها، تحقیرها و تبعیض‌ها هنوز هم درس می‌خواند، رانندگی می‌کند، کار می‌کند، اعتماد می‌کند، تلاش می‌کند، عشق می‌ورزد، مادر می‌شود و به فرزندش «انسان» بودن را می‌آموزد.

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
👏4😢1
🌼🍂
کارم مرمت آثار باستانی است
کتیبه دلت را مرمت می‌کنم
و الفبای ناخوانای روانت را
که به حروفی ناشناخته نوشته‌اند
باز می‌خوانم

کارم کشیدن جاده است
ساختن راه
از روزمرّگی‌هایت
به ملکوت راه می‌کشم

خیاطم
برایت پیراهن می‌دوزم
پیراهنی که اگر آن را بپوشی
عاشق می‌شوی
تنت در باد می‌وزد
و‌ جانت در جنّت می‌دود

رفوگرم
تار و‌ پود عشق را رفو می‌کنم
پارگی‌های لباس بخت را کوک می‌زنم
وصله می‌کنم دل را به آسمان
و پینه می‌کنم سرِ زانوی خستگی‌ها را

پرستارم
روی جراحت جانت مرهم می‌گذارم
مرهمی از کلمات درست می‌کنم
ضمادی از خرسندی و خوش وقتی
و اگر بخواهی
بریدگی‌های روحت را بخیه می‌زنم
سوزنی دارم بی‌درد و نخی نازک
که جذب می‌شود
در سلول‌های ظریفِ تازه رُسته‌ات
زخمت جوش می‌خورد

آشپزخانه‌ای دارم
از شور و شیرین زمانه
شوربای زندگی بار می‌گذارم
روی اجاق دقایق
کمی چاشنی اندوه در آن می‌ریزم
اما چنان اندازه‌ها را بلدم
که هرگز کامت تلخ نخواهد شد
حلوای معرفت و شیرینی شعور هم  دارم
و دمنوشی از آویشن که آن را دم می‌کنم
روی هر نفست
روی هر دم و بازدمت
بوی آویشن تازه می‌گیری
بودنت عطری می‌شود
که در کوهستانی ناپیدا می‌وزد…

✍️#عرفان_نظرآهاری

من زنم، مادرم، مهربانویم
آخر صدف من نیستم
من دُرّ شهوار آمدم...

روزم مبارک باد...

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
👏5
خُرَّم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

گرچه دانم که به جایی نَبَرد راه، غریب!
من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم

دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت
رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم

چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بی‌طاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم

در رهِ او چو قلم، گر به سرم باید رفت
با دلِ زخم‌کَش و دیده گریان بروم

نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزل‌خوان بروم

به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص‌کنان
تا لب چشمه‌ خورشید درخشان بروم

تازیان را غم احوال گران‌باران نیست
پارسایان مددی، تا خوش و آسان بروم

ور چو #حافظ ز بیابان نبرم رَه بیرون
همرهِ کوکبهٔ آصف دوران بروم

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم

یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم

دوستان در پرده می‌گویم سخن
گفته خواهد شد به دَستان نیز هم

چون سر آمد دولتِ شب‌هایِ وصل
بگذرد ایامِ هِجران نیز هم

هر دو عالم یک فروغِ رویِ اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

اعتمادی نیست بر کارِ جهان
بلکه بر گردونِ گَردان نیز هم

عاشق از قاضی نترسد مِی بیار
بلکه از یَرغویِ دیوان نیز هم

محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصفِ مُلکِ سلیمان نیز هم

حضرت #حافظ
استاد #شجریان
#دماوند باشکوه سربلند 👌

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
2
🟡 پناه بر ادبیات

از سیاست که ناامید شدی
به هنر امیدوار می‌شوی.
بی‌چارگی که گریبانت را گرفت،
چاره را در عشق خواهی یافت.
زمین و آسمان که تنگ شد
به وسعت کلمات پناه می‌بری.
غوغای مردمان که تو را آزرد
به آرامش ادبیات دل خوش می‌کنی.

جهان که ناسلوک و نازیبا و ناهنجار شد
به سلوک و سماعِ حروف بر بومی سفید
به شوق می‌آیی.

بیرون جنگ است،
بیرون کسی حرف ما را در نمی‌باید،
مروت و مدارا و صلح و سلام جرم است؛
اما من پناهگاهی می‌شناسم که قرن‌هاست
آنها که انسان‌شان آرزوست به آنجا می‌روند.

انسان یک بیماری مدام است،
یک درد مستمر،
دوایش اما عشق و زیبایی و هنر و معرفت است.

#عرفان_نظرآهاری

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول
آن‌ های و هوی و نعره مستانم آرزوست

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
👏5
✴️ وقتی #فروغ_فرخ‌زاد از زن جذامی، امید آموخت!

فروغ فرخزاد در کارنامه هنری‌اش مستندی دارد به نام «خانه سیاه است» که به کمک #ابراهیم_گلستان در سال ۱۳۴۲ در آسایشگاه جذامیان بابا باغی تبریز ساخت.

آن روزگار #جذام بیماری خطرناکی بود. صورت فرد، دست و پا و اعصاب و حتی سیستم تنفسی‌اش تخریب می‌شد. مردم از جذامی‌ها وحشت داشتند. کسی با آنها غذا نمی‌خورد. عفونت چنان صورتشان را می‌بلعید که به نماد وحشت تبدیل می‌شدند و آنها را به جذام‌خانه می‌فرستادند.

فروغ توانست با جلب اعتماد جذامی‌ها در طول ۱۲ روز به آنها نزدیک شود و از لحظه‌های عادی و روزمره تا لحظات استثنایی زندگی آنها مثل عروسی، آرایش کردن، شیر دادن بچه، نماز خواندن و دعا کردن‌شان فیلم بسازد.

خودش جایی می‌گوید: یک روز زنی جذامی را دیدم که تقریباً چیزی به اسم صورت نداشت. تنها دهانش مثل حفره‌ای خالی باقی مانده بود. در گوشه‌ای آینه‌ای دستش گرفته بود و تلاش می‌کرد به همان حفره رژ بمالد و خودش را زیباتر کند!

هر وقت مثل این روزها وسط #تابستان هم احساس می‌کنم «زمستان است و سرها در گریبان است»، امیدم به تاراج رفته و آدم‌ها مدام می‌گویند: «ما مُرده‌ایم»، «دیگر امیدی نیست»، « ما بدبخت‌ترین مردم جهانیم»، «همه چیز دارد نابود می‌شود و تلاش کردن بی‌فایده است!» و ... ذهنم می‌رود می‌نشیند کنار آن زن جذامی؛ زُل می‌زند به آینه و تلاشش را برای زیباتر شدن نگاه می‌کند...

آن زن با آن رُژ لب که لابد لای انگشت‌های فروریخته‌اش گرفته، برایم نماد #امید است. نماد #زندگی. اینکه «همیشه امیدی هست»، اینکه حتی تا آخرین نفس باز هم آدمی امیدوار است به رخ دادن یک اتفاق #خوب؛ اینکه حتی در واژه ناامیدی هم یک امید #زنده است!

با همه اتفاقات تلخ پیرامون‌مان، بیشتر ما دروغ می‌گوییم اگر ادعا کنیم از آن زن جذامی روزگار با ما نامهربان‌تر بوده! به جای تکثیر ناامیدی، به هم #امید بدهیم.

ابراهیم گلستان در آن فیلم یک تک‌گویی فوق‌العاده دارد. می‌گوید: دنیا زشتی کم ندارد. زشتی‌های دنیا بیشتر بود، اگر آدمی بر آن‌ها دیده بسته بود؛ امّا آدمی #چاره‌ساز است.

💥آدمی چاره‌ساز است، آدمی چاره‌ساز است... تن ندهیم به جُذام ناامیدی، به جُذام سیاهی، به جُذام یأس... به جای تزریق زهر ناامیدی به روح و جان هم، به فکر چاره باشیم. که آدمی چاره‌ساز است...

#احسان_محمدی

@FirstStartFromMyself
👏6
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍂🌼
اگر آتش است یارت، تو برو در او همی‌سوز
به شب فراق سوزان، تو چو شمع باش تا روز

تو مخالفت همی‌کش، تو موافقت همی‌کن
چو لباس تو درانند، تو لباس وصل می‌دوز

به موافقت بیابد، تن و جان سماع جانی
ز رباب و دف و سرنا و ز مطربان درآموز

به میان بیست مطرب، چو یکی زند مخالف
همه گم‌کننده ره را چو ستیزه شد قلاوز

تو مگو همه به جنگ‌اند! و ز صلح من چه آید؟
تو یکی نه‌ای هزاری، تو چراغ خود برافروز

که یکی چراغ روشن، ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش، ز هزار قامت کوز

#حضرت_مولانا

🍂🌼

سِرّ هزارساله را مستم و فاش می‌کنم
خواه ببند دیده را، خواه گشا و خوش ببین

شور مرا چو دید مه، آمد سوی من ز ره
گفت مده ز من نشان، یار توایم و همنشین

خیره بماند جان من در رخ او دمی و گفت
ای صنم خوش خوشین، ای بت آب و آتشین

ای رخ جان‌فزای او بهر خدا همان همان
مطرب دلربای من بهر خدا همین همین

عشق تو را چو مفرشم آب بزن بر آتشم
ای مه غیب آن جهان در تبریز شمس دین

#مولانا
#سروش_صحت
#امیرحسین_ماحوزی

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر
آب حیات‌ست عشق در دل و جانش پذیر

هر که جزِ عاشقان، ماهی بی‌آب دان
مرده و پژمرده است گرچه بُود او وزیر

عشق چو بگشاد رَخت، سبز شود هر درخت
برگ جوان بردمد هر نفس از شاخ پیر

هر که شود صید عشق، کی شود او صید مرگ؟
چون سپرش مه بود، کی رسدش زخم تیر؟

سر ز خدا تافتی! هیچ رهی یافتی؟
جانب ره بازگرد، یاوه مرو، خیر، خیر

تنگ شکر خر بلاش، ور نخری سرکه باش
عاشق این میر شو، ور نشوی رو بمیر

جمله جان‌های پاک گشته اسیران خاک
عشق فروریخت زر، تا برهاند اسیر

ای که به زنبیل تو هیچ کسی نان نریخت
در بن زنبیل خود هم بطلب ای فقیر

چُست شو و مرد باش، حق دهدت صد قماش
خاک سیه گشت زر، خون سیه گشت شیر

مفخر تبریزیان شمس حق و دین بیا
تا برهد پای دل ز آب و گل همچو قیر

حضرت #مولانا
آواز: #وحید_تاج
آهنگ: #آرش_فولادوند

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم 100 ثانیه‌ای ماهی و من
کاری از #بابک_حبیبی_فر
این فیلم بسیار زیبا تاکنون بیش از
50 جایزه جهانی گرفته‌ است.

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
👏41
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍂🌼

ساختن در سوختن است
خرابش کردم
که عمارت در خرابی‌ست.

#شمس_تبریزی

🍂🌼

هیچکس به اندازهٔ زمانی که
دیگران را توصیف می‌کند،
شخصیت واقعی خود را فاش نمی‌سازد.

#ژان_پل_سارتر
🍂🌼

ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کارِ چراغ خلوتیان باز درگرفت

آن شمعِ سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیرِ سال‌خورده جوانی ز سر گرفت

آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

زنهار از آن عبارتِ شیرینِ دل‌فریب
گویی که پستهٔ تو سخن در شکر گرفت

بارِ غمی که خاطرِ ما خسته کرده بود
عیسی‌دمی خدا بفرستاد و برگرفت

هر سروقد که بر مَه و خور حسن می‌فروخت
چون تو درآمدی پیِ کاری دگر گرفت

زین قصه هفت گنبدِ افلاک پرصداست
کوته‌نظر ببین که سخن مختصر گرفت

حافظ تو این سخن ز که آموختی؟ که بخت
تعویذ کرد شعرِ تو را و به زر گرفت

#حافظ
استاد #شجریان

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
5
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خودم تنها، تنها دلم
چو شام بی‌فردا دلم

چو کشتی بی‌ناخدا
به سینه دریا دلم

تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی‌کسان

به سنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم

تو هم برو ای بی‌وفا
مبر بر لب نام مرا

دل تنگم بیگانه شد
نمی‌خواهد دیگر تو را

نشان من دیگر مجو
حدیث دل دیگر مگو

دلم شکسته زیر پا
نمی‌خواهد دیگر تو را

شعر: #هما_میرافشار
آواز: #همایون_شجریان
آهنگ و پیانو: #انوشیروان_روحانی
کنسرت لندن فروردین ۱۴۰۳

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
3👏2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شبانگاهان تا حریم فلک چون زبانه کشد سوز آوازم
شرر ریزد بی‌امان به دل ساکنان فلک ناله سازم

دل شیدا حلقه را شکند تا برآید و راه سفر گیرد
مگر یک‌دم گرم و شعله‌فشان تا به‌بام جهان بال و پر گیرد

خوشا ای‌دل بال ‌و پر زدنت شعله‌ور شدنت در شبانگاهی
به بزم غم، دیدگان تری، جان پر شرری، شعله آهی

بیا ساقی تا به دستِ طلب گیرم از کفِ تو جامِ پی در پی
به دادِ دل ای قرارِ دلم نوبهارِ دلم، می‌رسی پس کی؟

چونان ابرِ نوبهارِ من
به دل شورِ گریه دارم من
می‌توانم آیا نبارم من؟!

نه تنها از من قرارِ دل می رباید این شورِ شیدایی
جهانی را دیده‌ام یک سر غرقِ دریای ناشکیبایی

بیا در جانِ مشتاقان؛ گل‌افشان کن گل‌افشان کن
به روی خود شب ما را چراغان کن چراغان کن

چونان ابرِ نوبهارِ من
به دل شورِ گریه دارم من
می‌توانم آیا نبارم من؟

آواز: دکتر عبدالحسین #مختاباد
شعر: #ساعد_باقری
آهنگ: #فریدون_شهبازیان

@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
2
2025/07/08 19:10:35
Back to Top
HTML Embed Code: