tgoop.com/HONARBARTTAR/19640
Last Update:
ژیل دلوز: انسان یک دیویدو است
نویسنده: ایوانا ایوکویچ
به گفته متفکر فرانسوی ژیل دلوز، انسان دیگر یک فرد (individu) نیست، بلکه یک دیویدو (dividu) است: مجموعهای از تمایلات و خواستههای پیچیده و پراکنده بدون وحدت.
فرد مرده است، این نظر ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی است. انسان دیگر یک واحد تجزیهناپذیر با هویتی مشخص و پایدار نیست – چیزی که کلمه «in-dividu» به معنای واقعی کلمه به آن اشاره دارد – بلکه یک چندگانگی آشفته، شکسته و پر از تناقضات است. به عقیده دلوز، انسان یک دیویدو است.
پیشتر، در پایان قرن نوزدهم، نیچه از مرگ خدا سخن گفت: دیگر در جهان ما یک مرجعیت بلامنازع وجود ندارد. پس از او، متفکر فرانسوی دیگر، میشل فوکو، مرگ انسان را مطرح کرد: دیدگاه انسانگرایانه که انسان را بر تخت نشاند و او را معیار همه چیز دانست، به عقیده او به گذشته تعلق دارد. این دیدگاه نشان داد که انسان کمتر منطقی، کمتر مستقل، و کمتر معیارساز است از آنچه این تصویر به ما القا میکند.
دلوز یک گام فراتر میرود: انسان حتی یک واحد منسجم نیست، بلکه مجموعهای از خواستهها و تلاشهای پیچیده است. دیویدو هویتی مشخص ندارد. تا جایی که او اصلاً هویتی داشته باشد، این هویت چندگانه و ناپایدار است. همانطور که نیچه پیشتر گفته بود، در درون انسان تنها یک روح وجود ندارد، بلکه روحهای بسیاری ساکن هستند. در فضای آنلاین، ما دیگر یک هویت واحد نداریم، بلکه آواتارهای مختلفی خلق میکنیم. ما میتوانیم با شخصیتهای جدید و متفاوتی آزمایش کنیم. انسان نه یک دیدگاه واحد، بلکه بینهایت دیدگاه را در اختیار دارد.
این چندگانگی حتی محدودیتپذیر نیست. دلوز از واژه دیگری نیز استفاده میکند: ریزوم. این واژه به سیستم ریشهای گیاهانی اشاره دارد که بهطور زیرزمینی در تمامی جهات گسترش مییابند. انسان بهعنوان یک دیویدو، مانند یک سیستم پیچیده و گسترشیافته است. اما آیا این واقعاً چیزی جدید است؟ چراکه حتی در دنیای آفلاین و زندگی اجتماعیمان نیز ما ماسکهای مختلفی بر چهره میگذاریم و نقشهای متفاوتی بازی میکنیم. انسان بودن به معنای واقعی کلمه یعنی ماسک داشتن: در لاتین، «پرسونا» به ماسکی اشاره دارد که در تئاتر استفاده میشد. بنابراین چندگانگی نقشها و شخصیتها برای ما هرگز غریبه نبوده است. با این حال، تفاوتی وجود دارد، تفاوتی مهم: یک فرد ماسکهای خود را میپوشد، اما یک دیویدو صرفاً مجموعهای از ماسکها بدون یک حامل است. هیچیک از این ماسکها بر دیگری برتری ندارد یا اصالت بیشتری ندارد.
اینکه انسان بهعنوان یک دیویدو هویت خود را از دست میدهد، موضوعی است که دلوز از آن ناراحت نخواهد شد. او معتقد است که آن وحدت تجزیهناپذیر تنها از طریق انکار هویتهای متعدد درون انسان قابل وجود است. اما دلوز خواهان این است که تفاوت و تغییر به مرکز تفکر آورده شود.
چه چیزی از انسان باقی میماند؟
آیا پذیرش این چندگانگی به معنای از بین رفتن انسان در اثر این تجزیهها نیست؟ دلوز بههیچوجه قصد ندارد هر آنچه انسانی است را از بین ببرد. او در واقع میخواهد انسانیت را تقویت کند. این چندگانگی دیویدو باید بهعنوان نوعی تقویتکننده تفاوتها عمل کند – تفاوتهایی که توسط هویت ثابت و مشخص سرکوب شده بودند. این زندگی جدید آسان نخواهد بود: در اصل، ایده دیویدو یک آزمایش نیچهای است در تحمل تنشهای غیرممکن.
@HONARBARTTAR
BY هنر برتر
Share with your friend now:
tgoop.com/HONARBARTTAR/19640