tgoop.com/HassanMortazavi/25
Last Update:
از نوشتههای قدیمی فیسبوک
ورشو... حلب و اینک غزه
همه جا عين هم هستند. مردم آواره همه جا عين هم هستند. گاهي با رختخوابي گاهي با چمداني و گاهي هيچ فقط رخت و جامهاي بهتن. راه بايد رفت. راههاي دراز، راههاي كشدار، راههاي دشوار، با سرنوشتي نامعلوم. جيمي ناتان: دوست كودكيام. همسايهي ديوار به ديوار. ده سال تمام . پدر لبناني مادر لهستاني. عجب! اينجا در ايران چه ميكرد؟ پيمان روبين تروپ ـ مولوتف را كه شنيدهايد، عين همهي پيمانهاي ديگر كه با خطي زيبا در محيطي دوستانه بين دول قدرتمند و ثروتمند بسته ميشود، لهستان را بين شوروي «سوسياليستي» و آلمان نازي تقسيم كرد. مادر جيمي ما، هفده ساله بود و كمونيست. از بدشانسي در ورشوي شرقي زندگي ميكرد و سرنوشتتش اردوگاههاي كار اجباري در سيبري شوروي. پنج سال. كار بود و كار. يخ. سرما، گرسنگي. و ترس و وحشت. جنگ كه تمام ميشود و خدا ميداند چرا، بخش بزرگي از اين لهستانيها به ايران سرازير ميشوند: باز هم با چمداني، و رختخوابي و گاهي فقط رخت و جامهاي به تن. عدهاي آستارا، عدهاي مشهد و عدهاي تهران پارك شهر. پارك شهر ميشود مأمن آنها. ورشو .... سيبري ... تهران. خواهرش در اردوگاه بوخنوالد بود و بدبختياش اين كه در ورشوي غربي زندگي ميكرد و نصيبش اردوگاههاي كار و مرگ آلمان نازي. وكيل بود. او هم كمونيست و تا به آخر وفادار. بعد از آزادي سالهاي سال دو خواهر از هم بيخبر و با معجزهاي همديگر را مييابند. خواهر به عهد خود باقي ميماند، وكيل مترقي آلمان، يكي از وكلاي گروه بادر ماينهوف كه جانانه از آنها دفاع ميكند. در آن اتاق تاريك و اسرار آميز خانه جيمي، عرقكرده و عينكزده به آلماني چيزهايي ميگفت و عكس آنها را با دادو بيداد به خواهرش نشان ميداد. چه حرصي ميخورد از به اصطلاح خودكشيشان...
مردم آواره، با آن رختخوابها، با آن چمدانها با آن رخت و جامهاي به تن از كدام پارك شهرِ كدام پايتختِ كدام كشور سر در خواهند آورد؟
BY جغد مینروا
Share with your friend now:
tgoop.com/HassanMortazavi/25