tgoop.com/HassanMortazavi/36
Last Update:
وفاداری به حقیقت یا وفاداری به واقعیت؟
آیا در جهانی سراسر متضاد و متناقض میتوان دیدگاهی منسجم و بیتناقض داشت؟ دیدگاهی که دربارهی همهی رخدادها و اتفاقهایی که در دنیای امروز رخ میدهد یکدست باشد و فکر و ایدهی منسجمی راهبر آن؟ این پرسش در دوران کنونی ما و با حوادث پیاپی در خاورمیانهی ما اهمیت چشمگیری دارد.
آیزایا برلین در کتاب متفکران روس از جنبهی دیگری این بحث را مطرح کرده. او معتقد است که «فرق بزرگی است از یک طرف میان کسانی که همه چیز را به یک بینش اصلی، یا یک دستگاه فکری کم و بیش منسجم و معین مربوط میسازند و برحسب مفاهیم آن میفهمند و احساس میکنند ــ یعنی یک اصل سازماندهندی کلی که فقط بر حسب مفاهیم آن است که آنچه میکنند و میگویند معنی میدهد؛ و از طرف دیگر، کسانی که هدفهای فراوانی را دنبال میکنند که غالباً با یکدیگر مربوط نیستند یا حتی با هم تناقض دارند ... و هیچ اصل معنوی... آنها را به یکدیگر پیوند نمیدهد... به جوهر انواع فراوانی از تجارب و اشیاء به موجب ماهیت آنها میچسبند، بیآن که به طور هشیار یا ناهشیار بخواهند در بینش درونی واحدی که تغییرناپذیر و متناقض و حتی تعصبآمیز است آنها را بگنجانند یا از آن بینش بیرون نگاه دارند.»
میتوان از این نظر برلین شروع کرد و این پرسش را طرح کرد که آیا هماهنگی بین دیدگاههای فرد اصل اساسی انسجام فکری است؟ یعنی آیا وجود ناهمخوانیها در دیدگاههای فرد باعث میشود ما همهی این دیدگاهها را رد کنیم؟ عقل سلیم و منطق حکم میکند که با نگاهی واحد که از یک منبع منسجم فکری نشئت میگیرد به موضوعهای پیرامون خود بنگریم، در غیر این صورت با پارادوکس غریبی روبرو میشویم. اما در حالی که واقعیتهای متناقض داریم، آیا میتوان با عقل سلیم، منطق واحد و نگاهی واحد همه این تناقضها را در نظر گرفت و منسجم باقی ماند؟
ما در دنیای امروز دقیقا شاهد همین وضعیت هستیم. به نام واقعیت، یا تفسیر حقیقت، حقیقتهای مرتبط با یک واقعه یا رخداد درون یک دیدگاه گرد آمدهاند و به خورد ما داده میشود. اما آنگاه این مسئله مطرح میشود که این واقعیتهای متناقض چگونه با حقیقت آشکار میتوانند سازگار شوند، حقیقتی که انسانها با گوشت و پوست و مرگ و زندگی و آوارگی خود شهادت میدهند؟ شاید گفته شود وقتی پردهها فرو افتد و همه چیز عیان شود آنگاه آشکار میشود آنچه متناقض به نظر میرسید در واقع جلوهی واحدی از یک چیز بود. شاید. شاید هم نه. اما در لحظهی وقوع این رخدادها چگونه میتوان تصمیم گرفت؟
بخش پررنگی از حاکمان دنیا از اسراییل دفاع میکند. اسراییل مردم فلسطین را قتلعام میکند و همزمان از جنبش زن زندگی آزادی دفاع میکند. جمهوری اسلامی نیز ضمن سرکوب جنبش زن زندگی آزادی با اسراییل مخالف است و مدافع فلسطین. برای این دو دسته و مدافعان آنها تناقضی رخ نداده. آنها از «واقعیت» دفاع میکنند. اما از نظر ما چه؟ ترکیب این تناقضها که واقعیتهای موجود جهان کنونی ما را تشکیل میدهند گیجکننده است. اینکه اسراییل مردم فلسطین را قتلعام میکند یک حقیقت است. همانطور که این موضوع نیز حقیقت دارد که جمهوری اسلامی جنبش زن زندگی آزادی را سرکوب کرد. ولی این هم حقیقت دارد که اسراییل و جمهوری اسلامی دو دشمن غدار هم هستند.
ما «ناظران» گستردهی جهان چگونه میتوانیم همهی این حقیقتها را درون یک موضع منسجم بگنجانیم و از دیدگاهی دفاع کنیم که منسجم و بیتناقض باشد؟ پاسخ من این است: این امر شدنی نیست. ما ناگزیریم بنا به پایبندی به حقیقت مواضعی بگیریم که هر بار در این یا آن مورد با دو واقعیت گفته شده متضاد است. تنها به این طریق میشود پاسخ سوم شکل بگیرد و به واقعیت دیگری متضاد با آن دو واقعیت تبدیل شود.
BY جغد مینروا
Share with your friend now:
tgoop.com/HassanMortazavi/36