HASSANMORTAZAVI Telegram 47
از کتاب قلمرو برزخ اثر نونا فرناندز

... آنها را روبروی هم تصور می‌کنم. چشم‌ها با هم تلاقی می‌کنند. نگاه مردی که شکنجه می‌کرد گاهی به سمت نواری که در ضبط کاست وکیل می‌چرخد کشیده می‌شود. تصور می‌کنم میز پر از عکس است. مردی که شکنجه می‌کرد نگاه‌شان می‌کند و می‌کوشد چهره‌ها را شناسایی کند. اسامی را به یاد نمی‌آورد؛ نام‌های مستعار را به خاطر می‌آورد. می‌گوید: این همان است که ما نایب صدایش می‌زدیم، این ساعتچی است، این رفیق یوری است. همه‌ی این عکس‌ها را اعضای خانواده‌ی ناپدیدشدگان تهیه کرده‌اند. وکیل تلاش می‌کند رد آن‌ها را پیدا کند، کار او همین است، به همین دلیل است که عکس‌ها را آورده، و به همین دلیل است که مردی را که شکنجه می‌کرد، به چالش می‌گیرد.

هر یک از این عکس‌ها کارت‌ پستالی است که از زمانه‌ی دیگری ارسال شده.

فریادی برای کمک که التماس می‌کند شنیده شود.

مردی که شکنجه می‌کرد عکس‌ها را نگاه می‌کند و سعی می‌کند آنچه را پنهان می‌کنند رمزگشایی کند. مناطقی که زندگی دیگران در آن می‌گذرد و گذشته‌ی افراد را به یاد آورد. کشورهایی که با تاریخچه‌های شخصی مرزبندی شده‌اند، و با قوانینی که سر میز شام خانوادگی ابداع شده تنظیم می‌شوند. دنیای کونترِراس مَلوخه، دنیای وِیبل، دنیای فلورس‌ها. سیاراتی که تنها پیامی که از آنها شنیده می‌شود، با چهره‌های خندانی منتقل می‌شود که به دوربین نگاه می‌کنند و التماس می‌کنند شناسایی شوند.

می‌گویند به یاد آر من چه کسی هستم.
به یاد آر کجا بودم، به یاد آر با من چه کردند.
کجا کشته شدم، کجا دفن شدم.

مردی که شکنجه می‌کرد یکی از این عکس‌ها را در دست دارد. به‌دقت بررسی می‌کند. عکس مرد جوانی را نشان می‌دهد که کودکی در آغوش دارد. مرد به دوربین نگاه می‌کند و محجوبانه لبخند می‌زند، در حالی که کودک، که تقریباً یکساله به نظر می‌رسد، به‌نظر می‌رسد غافلگیر شده. در سیاره ای که از آن آمده‌اند، به احتمال زیاد کودک پسر مردی است که او را در آغوش گرفته. پسرک کفش و جوراب سفید کوچکی پوشیده که شاید مادرش برای او خریده، مادری که دیده نمی‌شود، اما بخشی از دنیایی است که از طریق عکس صحبت می‌کند.

تصور می‌کنم مردی که شکنجه می‌کرد، این دنیا را تصور می‌کند. تصور می‌کنم او نیز مانند من قادر به خواندن لحظه‌ای است که عکس گرفته شده. او می‌تواند خانه، خانواده را در اطراف ببیند، و در حالی که این کار را می‌کند، تصور می‌کنم بدن‌اش با لرزش خفیفی تکان می‌خورد.

او می‌شنود به یاد آر من چه کسی هستم.
به یاد آر کجا بودم، به یاد آر با من چه کردند.
کجا کشته شدم، کجا دفن شدم...



tgoop.com/HassanMortazavi/47
Create:
Last Update:

از کتاب قلمرو برزخ اثر نونا فرناندز

... آنها را روبروی هم تصور می‌کنم. چشم‌ها با هم تلاقی می‌کنند. نگاه مردی که شکنجه می‌کرد گاهی به سمت نواری که در ضبط کاست وکیل می‌چرخد کشیده می‌شود. تصور می‌کنم میز پر از عکس است. مردی که شکنجه می‌کرد نگاه‌شان می‌کند و می‌کوشد چهره‌ها را شناسایی کند. اسامی را به یاد نمی‌آورد؛ نام‌های مستعار را به خاطر می‌آورد. می‌گوید: این همان است که ما نایب صدایش می‌زدیم، این ساعتچی است، این رفیق یوری است. همه‌ی این عکس‌ها را اعضای خانواده‌ی ناپدیدشدگان تهیه کرده‌اند. وکیل تلاش می‌کند رد آن‌ها را پیدا کند، کار او همین است، به همین دلیل است که عکس‌ها را آورده، و به همین دلیل است که مردی را که شکنجه می‌کرد، به چالش می‌گیرد.

هر یک از این عکس‌ها کارت‌ پستالی است که از زمانه‌ی دیگری ارسال شده.

فریادی برای کمک که التماس می‌کند شنیده شود.

مردی که شکنجه می‌کرد عکس‌ها را نگاه می‌کند و سعی می‌کند آنچه را پنهان می‌کنند رمزگشایی کند. مناطقی که زندگی دیگران در آن می‌گذرد و گذشته‌ی افراد را به یاد آورد. کشورهایی که با تاریخچه‌های شخصی مرزبندی شده‌اند، و با قوانینی که سر میز شام خانوادگی ابداع شده تنظیم می‌شوند. دنیای کونترِراس مَلوخه، دنیای وِیبل، دنیای فلورس‌ها. سیاراتی که تنها پیامی که از آنها شنیده می‌شود، با چهره‌های خندانی منتقل می‌شود که به دوربین نگاه می‌کنند و التماس می‌کنند شناسایی شوند.

می‌گویند به یاد آر من چه کسی هستم.
به یاد آر کجا بودم، به یاد آر با من چه کردند.
کجا کشته شدم، کجا دفن شدم.

مردی که شکنجه می‌کرد یکی از این عکس‌ها را در دست دارد. به‌دقت بررسی می‌کند. عکس مرد جوانی را نشان می‌دهد که کودکی در آغوش دارد. مرد به دوربین نگاه می‌کند و محجوبانه لبخند می‌زند، در حالی که کودک، که تقریباً یکساله به نظر می‌رسد، به‌نظر می‌رسد غافلگیر شده. در سیاره ای که از آن آمده‌اند، به احتمال زیاد کودک پسر مردی است که او را در آغوش گرفته. پسرک کفش و جوراب سفید کوچکی پوشیده که شاید مادرش برای او خریده، مادری که دیده نمی‌شود، اما بخشی از دنیایی است که از طریق عکس صحبت می‌کند.

تصور می‌کنم مردی که شکنجه می‌کرد، این دنیا را تصور می‌کند. تصور می‌کنم او نیز مانند من قادر به خواندن لحظه‌ای است که عکس گرفته شده. او می‌تواند خانه، خانواده را در اطراف ببیند، و در حالی که این کار را می‌کند، تصور می‌کنم بدن‌اش با لرزش خفیفی تکان می‌خورد.

او می‌شنود به یاد آر من چه کسی هستم.
به یاد آر کجا بودم، به یاد آر با من چه کردند.
کجا کشته شدم، کجا دفن شدم...

BY جغد مینروا


Share with your friend now:
tgoop.com/HassanMortazavi/47

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Telegram is a leading cloud-based instant messages platform. It became popular in recent years for its privacy, speed, voice and video quality, and other unmatched features over its main competitor Whatsapp. With the administration mulling over limiting access to doxxing groups, a prominent Telegram doxxing group apparently went on a "revenge spree." The optimal dimension of the avatar on Telegram is 512px by 512px, and it’s recommended to use PNG format to deliver an unpixelated avatar. Unlimited number of subscribers per channel 6How to manage your Telegram channel?
from us


Telegram جغد مینروا
FROM American