Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/HassanMortazavi/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/tgoop/post.php on line 50
جغد مینروا@HassanMortazavi P.60
HASSANMORTAZAVI Telegram 60
فاصله‌ی بین نظریه و واقعیت

نیکوس پولانزاس در کتاب دولت، قدرت، سوسیالیسم به موضوعی می‌پردازد که به نوعی موضوع ماست: آیا بنیانگذاران یک مکتب فکری مسئول انحرافاتی‌اند که به نام این مکتب رخ می‌دهد؟ مسلما پاسخ‌های بسیار زیادی به این سوال اساسی داده شده و می‌شود، اما طریقی که پولانزاس به موضوع می‌پردازد در نوع خود جالب است. او چنین می‌نویسد:

«همان‌طور که فیلسوفانِ روشنگری «مسئول» برآمدنِ توتالیتاریسم در غرب نیستند، مارکسیسم هم مسئول آنچه در بلوک شرق اتفاق افتاده و می‌افتد نیست. مارکسیسم مسئول نیست، نه فقط به معنای پیش‌پا‌افتاده‌ی آن یعنی به این معنا که در شرق مارکسیسم منحرف شده است، حکمی که مارکسیسم ناب را تبرئه می‌کند: مارکسیسم مسئول نیست زیرا فاصله‌ی بین نظریه و واقعیت برای هر نظریه از جمله مارکسیسم وجود دارد، این فاصله هم‌پوشانِ فاصله‌ی بین نظر و عمل است. اینکه بخواهیم این فاصله را کم کنیم نتیجه‌اش این است که هرچه را دلمان می‌خواهد در دهان هر نظریه‌ای بگذاریم و هرچه را دلمان می‌خواهد به نام هر نظریه‌ای نام‌گذاری کنیم. این فاصله به معنایِ چاله‌ای نیست که نمی‌تواند پُر شود، بلکه کاملاً برعکس: درِ این چاله همیشه باز است و چاله‌پرکنان همواره در کمین‌اند که خود را در آن بیاندازند. اکنون این را می‌دانیم که هر چقدر هم یک نظریه رهایی‌بخش باشد، «ناب‌بودگی» گفتمانی آن هرگز به اندازه‌ای نیست که این امکان را رد کند که توسط آن آجرچینانی، که بر رویِ فاصله‌ی میانِ نظریه و عمل کار می‌کنند، در خدمت اهداف تمامیت‌خواه ساخته شود ــ آن دسته از افرادی که در به‌کارگیری متون و تقلیل امر واقعی به آن مهارت دارند، همیشه می‌توانند ادعایِ نظریه را در تمامیتِ ناب آن داشته باشند. پس تقصیر [لزوماً] بر گردنِ مارکس و افلاطون، عیسی، روسو و یا ولتر نیست. فاصله میانِ نظریه و واقعیت، با وجود تلاش برایِ پر کردن آن، همیشه پابرجاست. استالین «تقصیر» مارکس نیست و نمی‌توان آن را به گردن مارکس انداخت، یا ناپلئون اول را به گردن ِروسو، یا فرانکو را به‌عنوان خطایِ عیسی، هیتلر تقصیر نیچه و موسولینی خطایِ سورل نیست (اگرچه حتی [برخی] افکار آن‌ها گاهی در ناب‌بودگی خود، برای پوشاندنِ این نظام‌های تمامیت‌خواه به‌کار گرفته می‌شوند).

«همه این‌ها برخلاف آن چیزی‌ست که در حال حاضر «فیلسوفانِ نو» برایِ ما تکرار می‌کنند، که تا آنجا که من می‌دانم، راهی بهتر از تکرار استدلال‌هایِ کارل پوپر برای حل این مسئله پیدا نکرده‌اند، البته با هوشمندی و ظرافت کمتر. بنابراین، جهانِ اردوگاهی کار اجباری قرار است از نظام‌هایِ نظری «بسته» ، یا حتی از جنبه دولت‌گرایی متفکرانِ اصلی الهام‌بخش آن‌ها سرچشمه بگیرد. در واقع در اینجا فاصله میانِ نظریه و واقعیت چیزی را توضیح می‌دهد، در غیر این صورت پارادوکس تاریخی بزرگ هم‌چنان باقی می‌ماند: یعنی این واقعیت که نظام‌هایِ تمامیت‌خواه دقیقاً به متفکرانی بازمی‌گردد و به آن‌هایی ارجاع می‌دهد که در متن دورانِ خود، بی‌تردید نسبت و یا در مقایسه با دیگران بسیار کمتر دولت‌گرا بوده‌اند- به عیسی، روسو، نیچه، سورل، و بالاخره مارکس، که دغدغه‌ی همیشگی و اولیه‌ی او نابودی دولت بود.

«باز یک‌بار دیگر به همان نکته پیشین خودم برمی‌گردم: نادیده گرفتن این فاصله میانِ نظریه و امر واقعی، یا خواستی که برای به هر قیمتی کم‌کردنِ فاصله میان نظریه و عمل داریم، مستلزم این است که هر چیزی که می‌خواهیم در دهان مارکسیسم بگذاریم. بنابراین، ما نمی‌توانیم از مارکسیسم (این‌بار، مارکسیسم «درست/حقیقی») بخواهیم که فرمولی خطاناپذیر (یعنی بدونِ لغزش)، پاک‌سازی شده از همه‌ی انحراف‌ها، ارائه دهد که با آن گذار واقعی به سوسیالیسم دموکراتیک را تضمین کند؛ این پاسخی‌ست که مارکسیسم نمی‌تواند بدهد، همان‌طور که نمی‌تواند مسیر آنچه در بلوک شرق اتفاق افتاده را ردیابی کند.»



tgoop.com/HassanMortazavi/60
Create:
Last Update:

فاصله‌ی بین نظریه و واقعیت

نیکوس پولانزاس در کتاب دولت، قدرت، سوسیالیسم به موضوعی می‌پردازد که به نوعی موضوع ماست: آیا بنیانگذاران یک مکتب فکری مسئول انحرافاتی‌اند که به نام این مکتب رخ می‌دهد؟ مسلما پاسخ‌های بسیار زیادی به این سوال اساسی داده شده و می‌شود، اما طریقی که پولانزاس به موضوع می‌پردازد در نوع خود جالب است. او چنین می‌نویسد:

«همان‌طور که فیلسوفانِ روشنگری «مسئول» برآمدنِ توتالیتاریسم در غرب نیستند، مارکسیسم هم مسئول آنچه در بلوک شرق اتفاق افتاده و می‌افتد نیست. مارکسیسم مسئول نیست، نه فقط به معنای پیش‌پا‌افتاده‌ی آن یعنی به این معنا که در شرق مارکسیسم منحرف شده است، حکمی که مارکسیسم ناب را تبرئه می‌کند: مارکسیسم مسئول نیست زیرا فاصله‌ی بین نظریه و واقعیت برای هر نظریه از جمله مارکسیسم وجود دارد، این فاصله هم‌پوشانِ فاصله‌ی بین نظر و عمل است. اینکه بخواهیم این فاصله را کم کنیم نتیجه‌اش این است که هرچه را دلمان می‌خواهد در دهان هر نظریه‌ای بگذاریم و هرچه را دلمان می‌خواهد به نام هر نظریه‌ای نام‌گذاری کنیم. این فاصله به معنایِ چاله‌ای نیست که نمی‌تواند پُر شود، بلکه کاملاً برعکس: درِ این چاله همیشه باز است و چاله‌پرکنان همواره در کمین‌اند که خود را در آن بیاندازند. اکنون این را می‌دانیم که هر چقدر هم یک نظریه رهایی‌بخش باشد، «ناب‌بودگی» گفتمانی آن هرگز به اندازه‌ای نیست که این امکان را رد کند که توسط آن آجرچینانی، که بر رویِ فاصله‌ی میانِ نظریه و عمل کار می‌کنند، در خدمت اهداف تمامیت‌خواه ساخته شود ــ آن دسته از افرادی که در به‌کارگیری متون و تقلیل امر واقعی به آن مهارت دارند، همیشه می‌توانند ادعایِ نظریه را در تمامیتِ ناب آن داشته باشند. پس تقصیر [لزوماً] بر گردنِ مارکس و افلاطون، عیسی، روسو و یا ولتر نیست. فاصله میانِ نظریه و واقعیت، با وجود تلاش برایِ پر کردن آن، همیشه پابرجاست. استالین «تقصیر» مارکس نیست و نمی‌توان آن را به گردن مارکس انداخت، یا ناپلئون اول را به گردن ِروسو، یا فرانکو را به‌عنوان خطایِ عیسی، هیتلر تقصیر نیچه و موسولینی خطایِ سورل نیست (اگرچه حتی [برخی] افکار آن‌ها گاهی در ناب‌بودگی خود، برای پوشاندنِ این نظام‌های تمامیت‌خواه به‌کار گرفته می‌شوند).

«همه این‌ها برخلاف آن چیزی‌ست که در حال حاضر «فیلسوفانِ نو» برایِ ما تکرار می‌کنند، که تا آنجا که من می‌دانم، راهی بهتر از تکرار استدلال‌هایِ کارل پوپر برای حل این مسئله پیدا نکرده‌اند، البته با هوشمندی و ظرافت کمتر. بنابراین، جهانِ اردوگاهی کار اجباری قرار است از نظام‌هایِ نظری «بسته» ، یا حتی از جنبه دولت‌گرایی متفکرانِ اصلی الهام‌بخش آن‌ها سرچشمه بگیرد. در واقع در اینجا فاصله میانِ نظریه و واقعیت چیزی را توضیح می‌دهد، در غیر این صورت پارادوکس تاریخی بزرگ هم‌چنان باقی می‌ماند: یعنی این واقعیت که نظام‌هایِ تمامیت‌خواه دقیقاً به متفکرانی بازمی‌گردد و به آن‌هایی ارجاع می‌دهد که در متن دورانِ خود، بی‌تردید نسبت و یا در مقایسه با دیگران بسیار کمتر دولت‌گرا بوده‌اند- به عیسی، روسو، نیچه، سورل، و بالاخره مارکس، که دغدغه‌ی همیشگی و اولیه‌ی او نابودی دولت بود.

«باز یک‌بار دیگر به همان نکته پیشین خودم برمی‌گردم: نادیده گرفتن این فاصله میانِ نظریه و امر واقعی، یا خواستی که برای به هر قیمتی کم‌کردنِ فاصله میان نظریه و عمل داریم، مستلزم این است که هر چیزی که می‌خواهیم در دهان مارکسیسم بگذاریم. بنابراین، ما نمی‌توانیم از مارکسیسم (این‌بار، مارکسیسم «درست/حقیقی») بخواهیم که فرمولی خطاناپذیر (یعنی بدونِ لغزش)، پاک‌سازی شده از همه‌ی انحراف‌ها، ارائه دهد که با آن گذار واقعی به سوسیالیسم دموکراتیک را تضمین کند؛ این پاسخی‌ست که مارکسیسم نمی‌تواند بدهد، همان‌طور که نمی‌تواند مسیر آنچه در بلوک شرق اتفاق افتاده را ردیابی کند.»

BY جغد مینروا


Share with your friend now:
tgoop.com/HassanMortazavi/60

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

In the next window, choose the type of your channel. If you want your channel to be public, you need to develop a link for it. In the screenshot below, it’s ”/catmarketing.” If your selected link is unavailable, you’ll need to suggest another option. The administrator of a telegram group, "Suck Channel," was sentenced to six years and six months in prison for seven counts of incitement yesterday. How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) fire bomb molotov November 18 Dylan Hollingsworth yau ma tei It’s easy to create a Telegram channel via desktop app or mobile app (for Android and iOS):
from us


Telegram جغد مینروا
FROM American