tgoop.com/HassanMortazavi/68
Last Update:
این یک نمونهی مودبانه از نقد سلطنتطلبان به روشنفکران به قول خودشان پنجاهوهفتی است. دست کم این امکان را میدهد که بدون خواندن واژههای سخیف به آن پرداخت.
«نمیشود شما انقلاب کنید و بعد وقتی تبعات آن انقلاب هستی یک جامعه را برباد داد پشت رمانها و اشعارتان مخفی شوید!» خطاب این نوشته چه کسی یا چه کسانی است: از دو واژهی رمان و شعر میتوان پی برد که روی سخنش روشنفکران است. روشنفکرانی که انقلاب کردند. آیا روشنفکران ایران (که احتمال زیاد منظور روشنفکران چپ است) انقلاب کردند؟
من سن و سال آقای بامداد اعتماد را نمیدانم اما حدس میزنم جوانتر از آن است که با چشمان خودش انقلاب را دیده باشد. اما احتمالا حتما گزارشها و خبرهای آن روزگار را از کانالهای مختلف خوانده و دیده است. احتمالا دیده که صدها هزار نفر از مردم ایران علیه حکومت محمدرضا پهلوی در خیابانها تظاهرات کردهاند. پس چرا از میان هزاران نفری که در آن روزگار سر به مخالفت با حکومت پهلوی برداشتند، یقهی روشنفکران را میگیرد؟ جملهی بعدی مقصودش را روشنتر میکند:
«{نمیشود} انتظار داشته باشید جامعهای که همه هستیاش را بر باد دادهاید...» صبر کنید. چه کسی همهی هستی جامعه را برباد داده؟ آدمی مثل ساعدی در یکی دو سال اول بعد از انقلاب کاملاً مخالف «تبعات» انقلاب بود و بعد هم ناگزیر شد مخفی شود و سپس سال ۱۳۶۰ به خارج گریخت و ۱۳۶۴ نیز درگذشت. چگونه ممکن است که فردی در این مدت کوتاه «همهی هستی» این جامعه را برباد داده باشد؟ علاوه بر این ساعدی مگر غیر از نویسنده بودن و پزشک بودن سرش به جایی بند بود که چنین اقدام خوفناکی کند؟ پس نه احتمالا منظور جناب اعتماد چیز دیگری است:
«و فراموش کند که همین رمانها و اشعار سوخت چه انقلابی شدند.» من اغلب نوشتههای ساعدی را خواندهام. در هیچ یک از نوشتههایش ندیدهام که در دفاع از «انقلاب اسلامی» باشد. هرگز ندیدم که زبان به دفاع از شعایر اسلامی باز کند و در وصف جامعهی اسلامی موعود کلامی به زبان بیاورد. چیزی که خواندم افشاگری بیرحمانه از نتایج انقلاب «شاه و مردم» در روستاها و شهرها، رواج فساد و تباهی در مناطق فقیر شهری و ترسیم چهرهای از کشور بود که در مطبوعات رسمی آن زمان جرات پرداختن به آن را نداشتند: نمایش خون و کثافت و بهرهکشی و استبداد در میانهی «تمدن» مدرنی که شاه مدعی آن بود. آیا این رمانها سوخت «انقلاب اسلامی» شدند؟ همه خیلی خوب میدانند که سرانهی مطالعه در این کشور چه در زمان شاه چه در زمان کنونی چقدر پایین است. چگونه ممکن است صدهاهزار تظاهرکننده که شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» میدادند با کتابهای ساعدی، شاملو، براهنی، گلشیری و... برانگیخته شوند؟
اینکه شما نمیتوانید بفهمید سوخت انقلاب ۱۳۵۷ از کجا بوده، اینکه درک نمیکنید چگونه تبعات این انقلاب با کدام روندها و کدام جدالها به اینجایی رسید که اکنون رسیده، دلیلی نمیشود که تهمت غریب «سوخترسانی» به رماننویسها و شاعرانی داده شود که یک پایشان زندان بود و یک پایشان بیرون از زندان، و نوبت خود را انتظار میکشیدند که دوباره راهی زندان شوند.
BY جغد مینروا
Share with your friend now:
tgoop.com/HassanMortazavi/68