🔹 هفت سال است که افتخار آشنایی با استاد دکتر محسن محبی را دارم - دیر زیاد آن بزرگوار خداوند! اگر بگویم در میان استادان و دانشوران علم حقوق در ایرانِ امروز بیمانند است، گزافهگویی نکردهام. افزون بر حقوق که در همهٔ شاخههای آن استاد و صاحبنظر است و در حقوق بینالملل کارنامهٔ پربار و درخشانی دارد، در دیگر شاخههای علوم انسانی از مطالعات اسلامی گرفته تا ادبیات و فلسفه و تاریخ نیز مطالعات عمیق و گستردهای دارد. چند زبان میداند، ذهنی جوّال و حافظهای غنی و قوی دارد و صاحب فکر و قلم است و نه تنها دانشوری «ذوفنون/همهچیزدان» است، به معنای دقیق کلمه «روشنفکر» است. از همه اینها مهمتر خوشروی و خوشسخن و خوشخلق و بزرگمنش است. از بزرگواری ایشان بود که دو هفته پیش قدمرنجه فرمودند و به نشست «بررسی کارنامهٔ تاریخنگاری استاد هادی عالمزاده» تشریف آوردند، درحالی که پیش از این تنها یکبار استاد ما را دیده بودند. برای استاد محبی نازنین آرزوی تندرستی دارم و امیدوارم جشننامهای درخور نامنامی و جایگاه بلند ایشان تدارک دیده شود.
معصومعلی پنجه
۱۰ آبان ۱۴۰۳ | واحد علوم و تحقیقات
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
معصومعلی پنجه
۱۰ آبان ۱۴۰۳ | واحد علوم و تحقیقات
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
❤8👍3🔥1
▪️تاریخ ونظریه: خاطرهای شخصی
خاطرهای شخصی بگویم از سلطه و اعمال نظر هواداران بهکارگیری «نظریه و چارچوب نظری» در پژوهشهای تاریخی و در نهادهای وابسته به رشته تاریخ. سال ۱۳۸۸، پس از چهار سال مطالعه و پژوهش در موضوع رساله دکتریام: «گروش قبطیان به اسلام»، مقالهای برگرفته از آن را برای مجلهٔ پژوهشنامهٔ تاریخ تمدن اسلامی دانشگاه تهران -جایی که در آن درس میخواندم- فرستادم. چند ماهی گذشت و پس از داوری مقاله توسط داوران متخصص، نامهٔ پذیرش مقاله را به دستخط و امضای سردبیر آن زمان مجله دریافت کردم و سرانجام در بهمن ماه از رساله دکتری خود دفاع کردم. در بهار ۱۳۸۹ که دنبال تسویه حساب بودم و بایستی متن مقاله چاپشده را تحویل میدادم، به من گفته شد که مقاله شما در جلسهٔ هیئت تحریریه رد شده و چاپ نخواهد شد. وقتی پرسیدم چرا: گفتند چون «چارچوب نظری و نطریه» ندارد! ناگفته نماند در آن زمان در میان اعضای هیئت تحریریه این مجله تاریخی، استادی از رشتهٔ علوم اجتماعی! هم حضور داشت. به هرحال کاری از دست من برنمیآمد و به ناچار مقاله را پس گرفتم و برای مجلهای دیگر فرستادم که در آنجا منتشر شد.
معصومعلی پنجه
۱۰ آبان ۱۴۰۳
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
خاطرهای شخصی بگویم از سلطه و اعمال نظر هواداران بهکارگیری «نظریه و چارچوب نظری» در پژوهشهای تاریخی و در نهادهای وابسته به رشته تاریخ. سال ۱۳۸۸، پس از چهار سال مطالعه و پژوهش در موضوع رساله دکتریام: «گروش قبطیان به اسلام»، مقالهای برگرفته از آن را برای مجلهٔ پژوهشنامهٔ تاریخ تمدن اسلامی دانشگاه تهران -جایی که در آن درس میخواندم- فرستادم. چند ماهی گذشت و پس از داوری مقاله توسط داوران متخصص، نامهٔ پذیرش مقاله را به دستخط و امضای سردبیر آن زمان مجله دریافت کردم و سرانجام در بهمن ماه از رساله دکتری خود دفاع کردم. در بهار ۱۳۸۹ که دنبال تسویه حساب بودم و بایستی متن مقاله چاپشده را تحویل میدادم، به من گفته شد که مقاله شما در جلسهٔ هیئت تحریریه رد شده و چاپ نخواهد شد. وقتی پرسیدم چرا: گفتند چون «چارچوب نظری و نطریه» ندارد! ناگفته نماند در آن زمان در میان اعضای هیئت تحریریه این مجله تاریخی، استادی از رشتهٔ علوم اجتماعی! هم حضور داشت. به هرحال کاری از دست من برنمیآمد و به ناچار مقاله را پس گرفتم و برای مجلهای دیگر فرستادم که در آنجا منتشر شد.
معصومعلی پنجه
۱۰ آبان ۱۴۰۳
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
😐13
Conversion of Copts to Islam. Masoumali Panjeh.pdf
3.8 MB
📕 در اینجا در پایگاه کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، میتوانید پایاننامههای کارشناسیارشد و رسالههای دکتری این دانشگاه را خریداری کنید. مثلاً میتوانید با پرداخت ۶۴ هزار تومان پایاننامهٔ کارشناسی ارشد نگارنده را با عنوان «فرهنگ و تمدن اسلامی در قلمرو طولونیان» بخرید (اینجا).
📘 پوشهٔ بالا رساله دکتریام: «گروش قبطیان به اسلام: زمینهها، علل و پیامدها» است که در ۱۳۸۸ از آن دفاع کردم و بنابر دلایلی منتشر نشد. حال که دانشگاه تهران خود متن کامل پایاننامهها/ رسالهها را در دسترس همگان نهاده که به نظرم کار درست و سودمندی است، من نیز رسالهام را در اینجا منتشر میکنم (لینک رساله در پایگاه کتابخانه دچار اشکال است).
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
📘 پوشهٔ بالا رساله دکتریام: «گروش قبطیان به اسلام: زمینهها، علل و پیامدها» است که در ۱۳۸۸ از آن دفاع کردم و بنابر دلایلی منتشر نشد. حال که دانشگاه تهران خود متن کامل پایاننامهها/ رسالهها را در دسترس همگان نهاده که به نظرم کار درست و سودمندی است، من نیز رسالهام را در اینجا منتشر میکنم (لینک رساله در پایگاه کتابخانه دچار اشکال است).
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍8❤3
▪️چوپان جوان | مازندران | دههٔ پنجاه میلادی/ سی خورشیدی
📷 دیمیتری کسل
📷: Dmitri Kessel
🔗 عکس را از اینجا برداشتهام.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
📷 دیمیتری کسل
📷: Dmitri Kessel
🔗 عکس را از اینجا برداشتهام.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍7❤1
📕 پیشهٔ مورخ مارک بلوخ (نشر ثالث، ۱۴۰۳) را تازه روی دست گرفتهام که بخوانم. هفتهٔ گذشته در نشستی در کافه کتاب ثالث، دو استاد، دکتر آقاجری و دکتر موسیپور این کتاب را معرفی و بررسی کردند (پوشهٔ صوتی در اینجا). فعلاً مقدمهها را خواندهام که بسیار هم خواندنی بودند. لذت خواندن متن حتماً دوچندان خواهد بود!
🔹 نگارش این کتاب که در واقع زندگینامهٔ حرفهای بلوخ در مقام مورخ است، در بحبوبهٔ جنگ جهانی دوم و در فرانسهٔ تحت اشغال آلمان نازی آغاز شد و هیچگاه پایان نیافت، چرا که نازیها نویسنده را که به اسارات آنها درآمده بود، در بهار ۱۹۴۴ تیرباران کردند.
🔸 پیشنهاد ترجمهٔ این کتاب سودمند و خواندنی و اضافهشدن آن به کتابخانهٔ فارسی را مرهون دکتر سیاوش شوهانی، دبیر مجموعهٔ فلسفه و علوم اجتماعی نشر ثالث، هستیم؛ بهعنوان دانشجو و پیشهور همیشگی رشتهٔ دوستداشتنی تاریخ، از ایشان و از مترجم کتاب آقای مجید صادقزاده حمایتی که سختی و پیچیدگی ترجمهٔ این کتاب را بر خویش هموار ساختند، سپاسگزارم.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
🔹 نگارش این کتاب که در واقع زندگینامهٔ حرفهای بلوخ در مقام مورخ است، در بحبوبهٔ جنگ جهانی دوم و در فرانسهٔ تحت اشغال آلمان نازی آغاز شد و هیچگاه پایان نیافت، چرا که نازیها نویسنده را که به اسارات آنها درآمده بود، در بهار ۱۹۴۴ تیرباران کردند.
🔸 پیشنهاد ترجمهٔ این کتاب سودمند و خواندنی و اضافهشدن آن به کتابخانهٔ فارسی را مرهون دکتر سیاوش شوهانی، دبیر مجموعهٔ فلسفه و علوم اجتماعی نشر ثالث، هستیم؛ بهعنوان دانشجو و پیشهور همیشگی رشتهٔ دوستداشتنی تاریخ، از ایشان و از مترجم کتاب آقای مجید صادقزاده حمایتی که سختی و پیچیدگی ترجمهٔ این کتاب را بر خویش هموار ساختند، سپاسگزارم.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍7❤3
واژهٔ «تاریخ» چنان قدمت دیرینهای دارد که گاهی انسانها از آن خسته میشوند، اما بهندرت به آنجا میکشد که آرزو کنند بهطور کامل از فرهنگ لغات حذف شود. حتی جامعهشناسان مکتب دور کم هم جایی برایش باز میکنند؛ هرچند قطعاً به این خاطر که آن را به کنج نازلی از علوم بشری پرت کنند: جایی مثل یک سیاهچال مخفی که - وقتی هر آنچه را به زعم آنها پذیرای تحلیل عقلانی است برای جامعهشناسی کنار گذاشتند - محبس آن حقایق
انسانی است که از نظرشان در مقام سطحیترین و بیثباتترین حقایق محکومند.
در مقابل ما در اینجا کلیترین برداشت از واژۀ «تاریخ» را پاس خواهیم داشت. این واژه هیچ ممنوعیتِ ازپیشتعیینشدهای برای کاوش نگذاشته است و مسیر جستار میتواند آزادانه به سوی مسائل فردی یا اجتماعی، و به سوی آشوبهای گذرا یا ماناترین تحولات بچرخد. تاریخ بهخودیخود هیچ مرامنامهای ندارد و بر اساس معنای اولیهاش ما را به چیزی غیر از «کاوش» متعهد نمیکند. بیگمان از زمان ظهورش در قاموس انسان که به بیش از دو میلیون سال پیش بر میگردد، مضمون آن دستخوش تغییرات بسیاری شده است. این سرنوشت محتوم تمام اصطلاحاتِ بهواقع زنده در هر زبانی است. اگر قرار بود علوم با هر پیشرفتی نام جدیدی برای خود بجویند، چقدر مراسم نامگذاری میداشتیم و چقدر وقت حوزهٔ دانشگاهی تلف میشد!
📘 مارک بلوخ، پیشهٔ مورخ، ص ۴۵.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
❤2
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم)
🎺 برای تهیۀ نسخۀ کاغذی شمارۀ ۲۶ تا ۲۹ فصلنامۀ مردمنامه میتوانید از طریق درگاه زیر اقدام کنید:
https://podro.shop//sharghbook/UU5aSX8n
🎺 برای تهیۀ نسخۀ الکترونیک مردمنامه میتوانید از پیوندهای زیر استفاده کنید:
https://fidibo.com/book/175240-فصلنامه-مردم-نامه-شماره-26-تا-29
https://taaghche.com/book/214446
در این شماره میخوانید:
📌مجلس وکلای تجار و نقش آنان در شورش تنباکو و انقلاب مشروطه/احمد اشرف
📌قرائتی دیگر از منازعۀ لرد مینتو و سر هار فورد جونز/غلامحسین زرگرینژاد
📌چونوچرا در اعتبار فتوتنامۀ بنایان/مهرداد قیومی بیدهندی
📌فوتبال ایرانی، نخستین پیامدها/حبیباله اسماعیلی
📌آخوندزاده و ادبیات کودک/سیدعلی کاشفی خوانساری
📌لاتهای تهران/نعمتالله فاضلی
📌تاریخ بیهق و تاریخ مردم/مقصودعلی صادقی
📌مورخان باید میانرشتهای فکر کنند. داریوش رحمانیان و محسن آزموده در گفتوگو با عباس کاظمی.
📍باگفتارهایی در تاریخ جنسیت، تاریخ زنان، تاریخ نهادهای آموزشی و تاریخ نهادهای مذهبی از اشکان شریعت، محمدعلی علویکیا، بهزاد کریمی و الیاس پیراسته.
📕مردمنامه را بخوانید و به دوستان و آشنایان بشناسانید. این مهمترین و مؤثرترین کمک به حرکت مردمنامه است.
ماندگاری و بالندگی مردمنامه در گرو همراهی و پشتیبانی شماست.
📕https://zarinp.al/daryoshrahmanian
@mardomnameh
https://podro.shop//sharghbook/UU5aSX8n
🎺 برای تهیۀ نسخۀ الکترونیک مردمنامه میتوانید از پیوندهای زیر استفاده کنید:
https://fidibo.com/book/175240-فصلنامه-مردم-نامه-شماره-26-تا-29
https://taaghche.com/book/214446
در این شماره میخوانید:
📌مجلس وکلای تجار و نقش آنان در شورش تنباکو و انقلاب مشروطه/احمد اشرف
📌قرائتی دیگر از منازعۀ لرد مینتو و سر هار فورد جونز/غلامحسین زرگرینژاد
📌چونوچرا در اعتبار فتوتنامۀ بنایان/مهرداد قیومی بیدهندی
📌فوتبال ایرانی، نخستین پیامدها/حبیباله اسماعیلی
📌آخوندزاده و ادبیات کودک/سیدعلی کاشفی خوانساری
📌لاتهای تهران/نعمتالله فاضلی
📌تاریخ بیهق و تاریخ مردم/مقصودعلی صادقی
📌مورخان باید میانرشتهای فکر کنند. داریوش رحمانیان و محسن آزموده در گفتوگو با عباس کاظمی.
📍باگفتارهایی در تاریخ جنسیت، تاریخ زنان، تاریخ نهادهای آموزشی و تاریخ نهادهای مذهبی از اشکان شریعت، محمدعلی علویکیا، بهزاد کریمی و الیاس پیراسته.
📕مردمنامه را بخوانید و به دوستان و آشنایان بشناسانید. این مهمترین و مؤثرترین کمک به حرکت مردمنامه است.
ماندگاری و بالندگی مردمنامه در گرو همراهی و پشتیبانی شماست.
پشتیبانی از مردمنامه👇
📕https://zarinp.al/daryoshrahmanian
@mardomnameh
پادرو
مردم نامه | فروشگاه sharghbook
مردمنامه، فصلنامهای دربارة مردم و برای مردم است. این فصلنامه، فراخوانی به نهضتی علمی در حوزة تاریخنگاری و علومانسانی است. مردمنامه دو آماج را دنبال میکند. یکی، نوشتن دربارة مردم و دیگری، نوشتن برای مردم. بهترتیب، اولی را «مردمنامه» و دومی را «مردمینامه»…
👍3
🟢 برای مردمنامه
یکی از راههای ساده برای روشن نگهداشتن چراغ مجلهٔ خواندنی و مردمی مردمنامه (فصلنامه تاریخ مردم) این است که استادان رشتههای تاریخ و جامعهشناسی و دیگران، این مجله را در کلاسهای خود به دانشجویان بشناسانند. همچنین میشود بهعنوان بخشی از تکلیف درسی، به اختیار نه اجبار، در درسهای «تاریخ اجتماعی ایران»، «جامعهشناسی تاریخی ایران»، «تاریخ فرهنگی ایران»، «تاریخ دوران قاجار»، «تاریخ دوران پهلوی» و دیگر درسهای مرتبط از دانشجویان مقاطع مختلف، بسته به توان علمی دانشجو، خواسته شود که مقالههای ارزشمند و خواندنی این مجله را خلاصه، بررسی یا نقد کنند و بهعنوان تکلیف/ تحقیق ارائه نمایند.
📘 آخرین شمارهٔ مردمنامه (نسخهٔ کاغذی) را از اینجا میتوانید خرید کنید. نسخهٔ الکترونیکی هم در فیدیبو (اینجا) و هم در طاقچه (اینجا) به قیمت بسیار اندک چهلوپنج هزار تومان در دسترس است؛ شمارههای پیشین ارزانتر است.
📗 اگر هم از بخشندگان و حامیان فرهنگ ایران هستید، از این راه میتوانید پشتیبان مردمنامه باشید:
https://zarinp.al/daryoshrahmanian
🔴 مردمنامه را بخوانید و به دوستان و آشنایان بشناسانید. این مهمترین و مؤثرترین کمک به حرکت مردمنامه است. ماندگاری و بالندگی مردمنامه در گرو همراهی و پشتیبانی شماست.
🆔 www.tgoop.com/mardomnameh
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
یکی از راههای ساده برای روشن نگهداشتن چراغ مجلهٔ خواندنی و مردمی مردمنامه (فصلنامه تاریخ مردم) این است که استادان رشتههای تاریخ و جامعهشناسی و دیگران، این مجله را در کلاسهای خود به دانشجویان بشناسانند. همچنین میشود بهعنوان بخشی از تکلیف درسی، به اختیار نه اجبار، در درسهای «تاریخ اجتماعی ایران»، «جامعهشناسی تاریخی ایران»، «تاریخ فرهنگی ایران»، «تاریخ دوران قاجار»، «تاریخ دوران پهلوی» و دیگر درسهای مرتبط از دانشجویان مقاطع مختلف، بسته به توان علمی دانشجو، خواسته شود که مقالههای ارزشمند و خواندنی این مجله را خلاصه، بررسی یا نقد کنند و بهعنوان تکلیف/ تحقیق ارائه نمایند.
📘 آخرین شمارهٔ مردمنامه (نسخهٔ کاغذی) را از اینجا میتوانید خرید کنید. نسخهٔ الکترونیکی هم در فیدیبو (اینجا) و هم در طاقچه (اینجا) به قیمت بسیار اندک چهلوپنج هزار تومان در دسترس است؛ شمارههای پیشین ارزانتر است.
📗 اگر هم از بخشندگان و حامیان فرهنگ ایران هستید، از این راه میتوانید پشتیبان مردمنامه باشید:
https://zarinp.al/daryoshrahmanian
🔴 مردمنامه را بخوانید و به دوستان و آشنایان بشناسانید. این مهمترین و مؤثرترین کمک به حرکت مردمنامه است. ماندگاری و بالندگی مردمنامه در گرو همراهی و پشتیبانی شماست.
🆔 www.tgoop.com/mardomnameh
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍5❤1🔥1
📜 نامهٔ دکتر قنبرعلی رودگر به استاد هادی عالمزاده
✍ توضیح استاد عالمزاده:
«به نام خدا و با سلام و احترام.
این نامه بیتاریخ در یکی از سالهای ماموریت دوست عزیز فاضل و شاعرمان، جناب دکتر رودگر، در اتریش یا آلمان نوشته شده است و از فحوای جمله.ای در بند اول آن برمیآید که نشر آن مجاز بوده است و این بنده تا کنون غفلت ورزیدهام. به مصداق مَثلَ " ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است"، مندرجاتش پس از گذر سالها از تاریخ نگارش آن هنوز با طراوت و خواندنی و افزون بر اینها پند آموز است.
درود و آفرین بر کلک نشاطآفرین و دلنشین او».
▪️▫️▪️
توضیح من:
استاد فاضل و دانشمند و دوست نازنین، جناب آقای دکتر قنبرعلی رودگر که اکنون دانشیار دانشگاه فرهنگیان است، در آن زمان، ۲۰ سال پیش، در دبیرستانی ایرانی در آلمان معلم بودند.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
✍ توضیح استاد عالمزاده:
«به نام خدا و با سلام و احترام.
این نامه بیتاریخ در یکی از سالهای ماموریت دوست عزیز فاضل و شاعرمان، جناب دکتر رودگر، در اتریش یا آلمان نوشته شده است و از فحوای جمله.ای در بند اول آن برمیآید که نشر آن مجاز بوده است و این بنده تا کنون غفلت ورزیدهام. به مصداق مَثلَ " ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است"، مندرجاتش پس از گذر سالها از تاریخ نگارش آن هنوز با طراوت و خواندنی و افزون بر اینها پند آموز است.
درود و آفرین بر کلک نشاطآفرین و دلنشین او».
▪️▫️▪️
توضیح من:
استاد فاضل و دانشمند و دوست نازنین، جناب آقای دکتر قنبرعلی رودگر که اکنون دانشیار دانشگاه فرهنگیان است، در آن زمان، ۲۰ سال پیش، در دبیرستانی ایرانی در آلمان معلم بودند.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍11🔥4❤2
در یک کلام، هیچ پدیدهٔ تاریخی را نمیتوان جدای از لحظهٔ زمانی آن درک کرد. این گزاره در مورد هر مرحلهٔ انقلابی، مرحلهٔ انقلابی خودمان یا مرحلهٔ انقلابی دیگران، صادق است. همانطور که یک ضربالمثل عربی میگوید: «شباهت انسانها به زمانهٔ خودشان بیشتر از شباهتشان به پدرانشان است». گاهی بیتوجهی به این خِرد شرقی باعث بیاعتباری مطالعهٔ گذشته شده است.📘 مارک بلوخ، پیشهٔ مورخ، صص ۵۷ - ۵۸.
النَّاسُ بِزَمَانِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم.
📚 این سخن هم به امام علی بن ابیطالب(ع) (مثلاً نک. اینجا و اینجا و اینجا) نسبت داده شده و هم به خلیفه عمر بن خطّاب (مثلاً نک. اینجا و اینجا).
مردمان به زمان [زمانه] خويش مانندهترند از ايشان به پدران خویش.
📕 ترجمه رشید وطواط، در مطلوب کل طالب من کلام علی بن ابیطالب (ع)، ص ۱۳.
📗 دوست فاضل جناب دکتر زهیر صیامیان بهدرستی یادآوری کردند که یعقوبی کتاب کممانند و خواندنی مشاکلة الناس لزمانهم را بر پایهٔ همین دیدگاه و اندیشه نگاشته است.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍6❤1
🟢 از داراب تا تبریز: دربارهٔ جانباخته در راه میهن شهید ماشاالله استخری
⚪️ یکی از خاطرههای بازمانده در ذهنم از دورهٔ کودکی در روستا، خاطرهٔ سربازی است که به جنگ رفته، امّا بازنگشته بود. روشن نبود که «شهید» شده، یا «اسیر» گشته؛ ازاینروی او را «مفقودالاثر» مینامیدند. این تعبیر برای من کودک شش ساله عجیبغریب بود و از آن زمان هرگاه این واژه را میشنیدم یاد این همروستایی مفقودالاثرم میافتادم. این سرباز ارتش، ماشاالله استخری نام داشت و زادهٔ ۲۳ آبان ۱۳۴۲ بود. نام مادرش (تصویر پیوست در فرستهٔ بعدی) را نمیدانم، امّا پدرش «گرامی» نام داشت و مردم به او «گرام» میگفتند: «گرام استخری». تا دیروز، چهلسال بود که سرنوشت این سرباز وطن روشن نبود، و پدر و مادرش همچنان چشمانتظار خبری و اثری بودند!
🔴 دیروز، ۱۵ آبان ۱۴۰۳، خبر آمد که سرانجام از این سرباز گمشدهٔ وطن، اثری یافت شده؛ در کجا؟ در تبریز! جایی بسیار دور از زادگاهش، دهستانِ کوهستان (چاگونی) شهرستان داراب، در جنوب در مرز استانهای فارس، کرمان و هرمزگان. بنابر گزارش خبرگزاریها، ماشاالله استخری، در ۲۱ اسفند ۱۳۶۳، در عملیات بدر، در جزیره مجنون به شهادت رسیده بود. چهارده سال پس از آن، در ۱۳۷۷، بازماندههای پیکر این جانباخته در راه میهن، بهعنوان شهید گمنام، به تبریز برده شده و در آن گوشهٔ شمال غربی ایران به خاک سپرده شده بود. اکنون پس از انجام آزمایشهای دیانای روشن شده که این شهید گمنام، همان سرباز سرفراز ایران اهل دهستانِ کوهستان، شهید ماشاالله استخری است. روانش به مینو جهان شاد باد!
✍ معصومعلی پنجه
۱۶ آبان ۱۴۰۳ | حصارکِ تهران
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
⚪️ یکی از خاطرههای بازمانده در ذهنم از دورهٔ کودکی در روستا، خاطرهٔ سربازی است که به جنگ رفته، امّا بازنگشته بود. روشن نبود که «شهید» شده، یا «اسیر» گشته؛ ازاینروی او را «مفقودالاثر» مینامیدند. این تعبیر برای من کودک شش ساله عجیبغریب بود و از آن زمان هرگاه این واژه را میشنیدم یاد این همروستایی مفقودالاثرم میافتادم. این سرباز ارتش، ماشاالله استخری نام داشت و زادهٔ ۲۳ آبان ۱۳۴۲ بود. نام مادرش (تصویر پیوست در فرستهٔ بعدی) را نمیدانم، امّا پدرش «گرامی» نام داشت و مردم به او «گرام» میگفتند: «گرام استخری». تا دیروز، چهلسال بود که سرنوشت این سرباز وطن روشن نبود، و پدر و مادرش همچنان چشمانتظار خبری و اثری بودند!
🔴 دیروز، ۱۵ آبان ۱۴۰۳، خبر آمد که سرانجام از این سرباز گمشدهٔ وطن، اثری یافت شده؛ در کجا؟ در تبریز! جایی بسیار دور از زادگاهش، دهستانِ کوهستان (چاگونی) شهرستان داراب، در جنوب در مرز استانهای فارس، کرمان و هرمزگان. بنابر گزارش خبرگزاریها، ماشاالله استخری، در ۲۱ اسفند ۱۳۶۳، در عملیات بدر، در جزیره مجنون به شهادت رسیده بود. چهارده سال پس از آن، در ۱۳۷۷، بازماندههای پیکر این جانباخته در راه میهن، بهعنوان شهید گمنام، به تبریز برده شده و در آن گوشهٔ شمال غربی ایران به خاک سپرده شده بود. اکنون پس از انجام آزمایشهای دیانای روشن شده که این شهید گمنام، همان سرباز سرفراز ایران اهل دهستانِ کوهستان، شهید ماشاالله استخری است. روانش به مینو جهان شاد باد!
✍ معصومعلی پنجه
۱۶ آبان ۱۴۰۳ | حصارکِ تهران
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
❤23😢4
📷 مادر شهید با تصویر شهید ماشاالله استخری
🔗 تصویر را از اینجا برداشتهام.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
🔗 تصویر را از اینجا برداشتهام.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
❤13👍2😢2
جمالزاده در زمستان ۱۳۷۶ در ژنو درگذشت. او پنجاه و سه سال پیش از آن (خرداد ۱۳۲۳) در پایان کتاب سر و ته یک کرباس نوشت:📗ایرج افشار، «زندگینامهٔ محمدعلی جمالزاده» در خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، ص ۲۸۷.
در این آخر عمری تنها آرزویی که دارم این است که در همان جایی که نیم قرن پیش به خشت و خاک افتادهام همانجا نیز به خاک بروم و پس از طی دورهٔ پرنشیب و فراز عمر، خواب واپسین را در جوار زایندهرود دلنواز سر به دامان تخت فولاد مهماننواز نهاده دیده از هستی پرغنج و دلال و پررنج و ملال بربندم.
اما ای بسا آرزو که خاک شده است. او به جای آرمیدن بر کناره زایندهرود کنار دریاچه لمان به خاک رفت.
🍂 امروز سالروز درگذشت محمدعلی جمالزاده، داستاننویس پیشگام و نامدار ایرانی، است (۱۷ آبان ۱۳۷۶).
[زمستان ۱۳۷۶ که زندهیاد استاد افشار نوشتهاند - که احتمالاً نقل از حافظه بوده-، نادرست است. نک. دجا، دبا و ویکیپدیا].
📷 سنگ آرامگاه جمالزاده و همسرش
🔗 از اینجا برداشتهام. در همینجا گزارشی دربارهٔ تمدید مالکیت این آرامگاه در ۲۰۱۸ آمده و این که تا ۲۰۳۷ تمدید شده است.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍6❤2
⚫️ اسلحه دروغ
این مطالب مأخوذ است از تقریرات جمالزاده به
اینجانب که در ژنو یادداشت کردهام. ایرج افشار
«محمدعلی جمالزاده نقل کرد که عبدالعلی صدیقالسلطنه نوری در عهد هیندنبورگ [رئیسجمهور آلمان، ۱۹۲۵ - ۱۹۳۴] سفیر ایران در برلین شد. وقت ورود به آلمان با دو زن خود آمد. یکی از زنها پیر بود و یکی جوان. هنگام ورود عباسخان علامیر (اعظمالسلطنه) به او حالی کرد که مناسبت ندارد هر دو زن خود را به طور رسمی معرفی کنید. زیرا دولت آلمان را گرفتار مشکل میکنید که در دعوتهای رسمی کدام زن شما را دعوت کنند. پس صدیقالسلطنه زن پیر را به مریضخانه فرستاد و زن جوان را با خود به سفارت بود[برد].
در مورد این شخص وقتی که به سفارت آلمان منصوب شد. در جراید تهران نوشتند مگر آدم قحط بود که «گل چمن مظفری» را به آلمان فرستاده.اید و چون سفارت آلمان به کنایه جراید از این عبارت پیبرد مطلب را به وزارت خارجه آلمان گزارش کرد و به این ملاحظه اعظمالسلطنه را ملتفت کرده بودند که ممکن است هیندنبورگ در مراسم معرفی سفیر احترام لازم نسبت به سفیر مرعی نکند.
جمالزاده گفت نزدیک زمستان به من دستور داد مسوده نامهای به عنوان وزارت خارجهٔ خودمان بنویس و در آن یادآور شو که چون عمارت سفارت در برلین بزرگ است و زمستان برلین سرد است لذا اعتباری برای تهیهٔ زغال و وسایل لازم داریم. ولی من به خیال آنکه او خبر ندارد گفتم آقا زیرزمین سفارت تا طاق پر از زغال است هیچ کم و کسری نداریم. صديقالسلطنه هنوز حرف من تمام نشده بود که گفت: مگر شما چه کارهاید که در این امور دخالت میکنید شما آنچه میگویم بنویسید.
یک روز هم به من گفت آقا شما مگر چند نفرید که یک «زاده» به دمب اسم خودتان اضافه کردهاید. ( مقصودش غنیزاده، کاظم زاده، تقیزاده، رضازاده، حسینزاده بود)، عدهتان از بیست نفر متجاوز نیست. ولی دار و دسته ما قدیمیها تعدادمان به پانصد نفر میرسد (مقصودش سلطنهها و دولهها بود) ما همه ثروتمند و پولداریم و شما همه گدا و بیپول از همه اینها گذشته ما اسلحهای داریم که شما ندارید و این اسلحه آن است که ما به آسانی میتوانیم دروغ بگوییم، پس اصلاً از نوع شما نمیترسیم».
📙 ایرج افشار، «اسلحهٔ دروغ»، در خاطرات سیّد محمدعلی جمالزاده، صص ۲۶۹ - ۲۷۰.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
این مطالب مأخوذ است از تقریرات جمالزاده به
اینجانب که در ژنو یادداشت کردهام. ایرج افشار
«محمدعلی جمالزاده نقل کرد که عبدالعلی صدیقالسلطنه نوری در عهد هیندنبورگ [رئیسجمهور آلمان، ۱۹۲۵ - ۱۹۳۴] سفیر ایران در برلین شد. وقت ورود به آلمان با دو زن خود آمد. یکی از زنها پیر بود و یکی جوان. هنگام ورود عباسخان علامیر (اعظمالسلطنه) به او حالی کرد که مناسبت ندارد هر دو زن خود را به طور رسمی معرفی کنید. زیرا دولت آلمان را گرفتار مشکل میکنید که در دعوتهای رسمی کدام زن شما را دعوت کنند. پس صدیقالسلطنه زن پیر را به مریضخانه فرستاد و زن جوان را با خود به سفارت بود[برد].
در مورد این شخص وقتی که به سفارت آلمان منصوب شد. در جراید تهران نوشتند مگر آدم قحط بود که «گل چمن مظفری» را به آلمان فرستاده.اید و چون سفارت آلمان به کنایه جراید از این عبارت پیبرد مطلب را به وزارت خارجه آلمان گزارش کرد و به این ملاحظه اعظمالسلطنه را ملتفت کرده بودند که ممکن است هیندنبورگ در مراسم معرفی سفیر احترام لازم نسبت به سفیر مرعی نکند.
جمالزاده گفت نزدیک زمستان به من دستور داد مسوده نامهای به عنوان وزارت خارجهٔ خودمان بنویس و در آن یادآور شو که چون عمارت سفارت در برلین بزرگ است و زمستان برلین سرد است لذا اعتباری برای تهیهٔ زغال و وسایل لازم داریم. ولی من به خیال آنکه او خبر ندارد گفتم آقا زیرزمین سفارت تا طاق پر از زغال است هیچ کم و کسری نداریم. صديقالسلطنه هنوز حرف من تمام نشده بود که گفت: مگر شما چه کارهاید که در این امور دخالت میکنید شما آنچه میگویم بنویسید.
یک روز هم به من گفت آقا شما مگر چند نفرید که یک «زاده» به دمب اسم خودتان اضافه کردهاید. ( مقصودش غنیزاده، کاظم زاده، تقیزاده، رضازاده، حسینزاده بود)، عدهتان از بیست نفر متجاوز نیست. ولی دار و دسته ما قدیمیها تعدادمان به پانصد نفر میرسد (مقصودش سلطنهها و دولهها بود) ما همه ثروتمند و پولداریم و شما همه گدا و بیپول از همه اینها گذشته ما اسلحهای داریم که شما ندارید و این اسلحه آن است که ما به آسانی میتوانیم دروغ بگوییم، پس اصلاً از نوع شما نمیترسیم».
📙 ایرج افشار، «اسلحهٔ دروغ»، در خاطرات سیّد محمدعلی جمالزاده، صص ۲۶۹ - ۲۷۰.
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍8
🟢 دو هفته پیش، پنجم آبان ۱۴۰۳ که نازنین استاد ما دکتر هادی عالمزاده قدمرنجه فرموده و به نشست رونمایی از کتاب تاریخ سامانیان جناب دکتر هروی تشریف آورده بودند، از کمینه خواستند که در پایان سخنانم این یادداشت را بخوانم؛ من از شوق آن را در آغاز خواندم. این نوشتهٔ کوتاه، امّا بسیار ارزشمند برای ما دانشجویان ایشان، هم از بزرگواری و فروتنی استاد نشان دارد و هم از مهرورزی و شاگردنوازی ایشان. برای استاد آرزوی تندرستی دارم و بار دیگر از زبان خاقانی شروانی میگویم: «به شکر ایزد و استاد در مقام سجود/ نهاده سر به زمین همچو کلک و پرگارم»
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
❤17👍6👏2🔥1
Forwarded from | پنجهنامه: تاریخ و خاطره |
▪️«یادداشتهای مخصوص زندگی خودم
تعجب نمیکنم تنها چیزی که اکنون به من تسلی میدهد مولوی است. من به آن چسبیده بودم من همانطور وارسته بودم. اکنون رشته را محکمتر میکنم. انسان عاجز است. انسان با عجزش در برابر زندگی (بهر شکل که بسازد) در برابر فنای چیزهایی است که دوست دارد. در برابر دوستی عاجز است. انسان همیشه درد میکشد یک انسان واقعی راه تسلی ندارد مگر بهمان دردهای درونی خود چسبیدن.
بهکه داشتم میگفتم برادر من دورهی فهم دو دورهی متمایز است. دورهای که از روی دلالات میفهمیم. مثل دلالت الفاظ بر معانی و تفسیرهای آن با وسائلی که هست. اما دورهی بعدی که ریشهی آن در همان دورهی اول هم به طور متزلزل هست دورهای است که ما با تمام تن خود و جان خود و عروق خود به معانی آن میچسبیم. مباحثه بوسعید است با بوعلی. آنچه تو میدانی ما میبینیم همین است مابهالاختلاف بین عدهای با عدهای که خود را دانشمندترین مردم میدانند.
اکنون من آن ریشه را بیتزلزل با جانم آب میدهم و از جانم عرق میستانم. و با عروقم معانی را نظم میدهم.
افسوس چقدر وحشتناک است. انسان بیپناه، انسان بیدرمان، انسان بییاور...
شب / ۱۹ آذرماه/ ۱۳۳۲».
📚 یادداشتهای روزانه نیما یوشیج، به کوشش شراگیم یوشیج، ص ۲۱.
🌱 امروز زادروز نیما یوشیج است (۲۱ آبان ۱۲۷۴).
@HistoryandMemory
تعجب نمیکنم تنها چیزی که اکنون به من تسلی میدهد مولوی است. من به آن چسبیده بودم من همانطور وارسته بودم. اکنون رشته را محکمتر میکنم. انسان عاجز است. انسان با عجزش در برابر زندگی (بهر شکل که بسازد) در برابر فنای چیزهایی است که دوست دارد. در برابر دوستی عاجز است. انسان همیشه درد میکشد یک انسان واقعی راه تسلی ندارد مگر بهمان دردهای درونی خود چسبیدن.
بهکه داشتم میگفتم برادر من دورهی فهم دو دورهی متمایز است. دورهای که از روی دلالات میفهمیم. مثل دلالت الفاظ بر معانی و تفسیرهای آن با وسائلی که هست. اما دورهی بعدی که ریشهی آن در همان دورهی اول هم به طور متزلزل هست دورهای است که ما با تمام تن خود و جان خود و عروق خود به معانی آن میچسبیم. مباحثه بوسعید است با بوعلی. آنچه تو میدانی ما میبینیم همین است مابهالاختلاف بین عدهای با عدهای که خود را دانشمندترین مردم میدانند.
اکنون من آن ریشه را بیتزلزل با جانم آب میدهم و از جانم عرق میستانم. و با عروقم معانی را نظم میدهم.
افسوس چقدر وحشتناک است. انسان بیپناه، انسان بیدرمان، انسان بییاور...
شب / ۱۹ آذرماه/ ۱۳۳۲».
📚 یادداشتهای روزانه نیما یوشیج، به کوشش شراگیم یوشیج، ص ۲۱.
🌱 امروز زادروز نیما یوشیج است (۲۱ آبان ۱۲۷۴).
@HistoryandMemory
👍9🔥1👌1
📚 چراغدار فرهنگ ایران در کهگیلویه و بویراحمد: اسماعیل آذرینژاد
🔴 خبر ترسناک، آزاردهنده و نگرانکنندهٔ قتل پزشکی بهدست برادرمردهای که آن پزشک را در مرگ برادرش مقصر میدانسته، نام شهر یاسوج و استان کهگیلویه و بویراحمد را به صدر خبرهای اجتماعی آورده است. مجازستان، بهویژه ایکس/ توییتر، پرشده از ذکر مطاعن و بدگویی از مردمان آن دیار. هر کسی از راه میرسد خاطرهای بازمیگوید از تعصب و درشتخویی این مردم و چیرگی سنتهای ناپسند قومی و عشیرهای در آن سرزمین. برخی هم حکم صادر میکنند که از این پس دیگر هیچ پزشکی نباید پای در آن منطقه بگذارد! ضمن آنکه منکر چالشها رهاشده و مسئلههای حلناشده اجتماعی و فرهنگی در این استان کمتر توسعهیافته نمیشوم، امّا باید بگویم خواندن این تحلیلها و تفسیرهای ذاتگرایانه بیش از آن خبر قتل، برایم آزاردهنده و نگرانکننده است!
⚪️ من چند سالی است که کهگیلویه و بویراحمد را با «اسماعیل آذرینژاد» میشناسم. آذرینژاد روحانی ایرانی لرتباری است که مانندهای در میان همکارانش ندارد. او روستا به روستای کهگیلویه و بویراحمد را میگردد- تا امروز ۲۵۰ روستا؛ کودکان، چه دختر و چه پسر، را گرد میآورد- تا امروز سیزده هزار کودک؛ برای ایشان قصه میخواند؛ به آنها کتاب امانت میدهد- تا امروز هزار کتاب؛ برای آنها خانهٔ بلوط میسازد؛ و مربیانی برمیگزیند تا به این کودکان آموزش دهند. سری به تارنمای او کودکروستا: قصه، رنگ و توپ برای کودکان سرزمین من، یا صفحههای در شبکههای اجتماعی بزنید تا از کارستانی که کرده آگاه شوید. جملهای که در بالای یادداشت آمده شعاری است که بر سردر تارنمای او ثبت شده است. او خود و همکارانش را اینگونه معرفی کرده: «من اسماعیل آذرینژاد به همراه تعدادی از مربیان استان کهگیلویه و بویر احمد با شعار قصه، رنگ، توپ برای کودکان قصه میخوانیم، به آنها کتاب امانت میدهیم و با آنها بازی میکنیم. زیرا معتقدیم این کودکان هستند که آینده این سرزمین را خواهند ساخت».
🟢 اگر ادبیات، قصه و داستان و رمان، را موثرترین پادزهر در برابر تعصب بدانیم، بیگمان پویشی که آذرینژاد آن را راهاندازی کرده و با امید بسیار و کوشش بیپایان به پیش میبرد، تبلور و تجلی آن اندیشه/ ایده است. هرآینه نام اسماعیل آذرینژاد در تاریخ فرهنگ ایران نامی ماندگار و درخشان خواهد شد، بهگونهای که همگان کهگیلویه و بویراحمد را با او بشناسند. آذرینژاد از جملهٔ کسانی که هر روز این شعر مولوی را زندگی میکنند: «در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک/ بهجز مهر بهجز عشق دگر تخم نکاریم»!
معصومعلی پنجه
۲۳ آبان ۱۴۰۳ | دانشگاه علوم و تحقیقات
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
کودکی ثروتمند است که والدین قصهخوان داشته باشد.
🔴 خبر ترسناک، آزاردهنده و نگرانکنندهٔ قتل پزشکی بهدست برادرمردهای که آن پزشک را در مرگ برادرش مقصر میدانسته، نام شهر یاسوج و استان کهگیلویه و بویراحمد را به صدر خبرهای اجتماعی آورده است. مجازستان، بهویژه ایکس/ توییتر، پرشده از ذکر مطاعن و بدگویی از مردمان آن دیار. هر کسی از راه میرسد خاطرهای بازمیگوید از تعصب و درشتخویی این مردم و چیرگی سنتهای ناپسند قومی و عشیرهای در آن سرزمین. برخی هم حکم صادر میکنند که از این پس دیگر هیچ پزشکی نباید پای در آن منطقه بگذارد! ضمن آنکه منکر چالشها رهاشده و مسئلههای حلناشده اجتماعی و فرهنگی در این استان کمتر توسعهیافته نمیشوم، امّا باید بگویم خواندن این تحلیلها و تفسیرهای ذاتگرایانه بیش از آن خبر قتل، برایم آزاردهنده و نگرانکننده است!
⚪️ من چند سالی است که کهگیلویه و بویراحمد را با «اسماعیل آذرینژاد» میشناسم. آذرینژاد روحانی ایرانی لرتباری است که مانندهای در میان همکارانش ندارد. او روستا به روستای کهگیلویه و بویراحمد را میگردد- تا امروز ۲۵۰ روستا؛ کودکان، چه دختر و چه پسر، را گرد میآورد- تا امروز سیزده هزار کودک؛ برای ایشان قصه میخواند؛ به آنها کتاب امانت میدهد- تا امروز هزار کتاب؛ برای آنها خانهٔ بلوط میسازد؛ و مربیانی برمیگزیند تا به این کودکان آموزش دهند. سری به تارنمای او کودکروستا: قصه، رنگ و توپ برای کودکان سرزمین من، یا صفحههای در شبکههای اجتماعی بزنید تا از کارستانی که کرده آگاه شوید. جملهای که در بالای یادداشت آمده شعاری است که بر سردر تارنمای او ثبت شده است. او خود و همکارانش را اینگونه معرفی کرده: «من اسماعیل آذرینژاد به همراه تعدادی از مربیان استان کهگیلویه و بویر احمد با شعار قصه، رنگ، توپ برای کودکان قصه میخوانیم، به آنها کتاب امانت میدهیم و با آنها بازی میکنیم. زیرا معتقدیم این کودکان هستند که آینده این سرزمین را خواهند ساخت».
🟢 اگر ادبیات، قصه و داستان و رمان، را موثرترین پادزهر در برابر تعصب بدانیم، بیگمان پویشی که آذرینژاد آن را راهاندازی کرده و با امید بسیار و کوشش بیپایان به پیش میبرد، تبلور و تجلی آن اندیشه/ ایده است. هرآینه نام اسماعیل آذرینژاد در تاریخ فرهنگ ایران نامی ماندگار و درخشان خواهد شد، بهگونهای که همگان کهگیلویه و بویراحمد را با او بشناسند. آذرینژاد از جملهٔ کسانی که هر روز این شعر مولوی را زندگی میکنند: «در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک/ بهجز مهر بهجز عشق دگر تخم نکاریم»!
معصومعلی پنجه
۲۳ آبان ۱۴۰۳ | دانشگاه علوم و تحقیقات
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍8❤3👏3