Telegram Web
🟢 نوروز ایرانی، نوروز جهانی

نوروز، جشن سال نو ایرانی، از آن جشن‌ها است که قابلیت «جهانی‌شدن» دارد. تصور بفرمایید اگر این جشن خاستگاهی اروپایی یا آمریکایی داشت، احتمالاً همچون کریسمس، و خیلی فراتر و گسترده‌تر از جشن‌هایی چون هالووین و ولنتاین، در سرتاسر جهان جشن گرفته می‌شد.

نوروز جهانی نشده، اما سال‌به‌سال در گستره‌ای گسترده‌تر در شرق و غرب جشن گرفته می‌شود. اینکه در تقویم رسمی عراق، از امسال، نوروز، روز تعطیلی اعلام شده و در ترکیه که تا همین یک دهه پیش برگزاری نوروز ممنوع بود،  احتمالاً رسماً افزون بر مناطق کردنشین در سرتاسر آن کشور، نوروز جشن گرفته شود، گام‌هایی است در راه جهانی‌شدن نوروز. جهانی‌شدن نوروز، افزون بر گسترش فرهنگ انسانی شادزیستی، معنایش جهانی شدن یکی از پایه‌های دیرپای فرهنگ ایرانی است.

پس از برآمدن اسلام،  به‌رغم مخالفت‌های برخی از راست‌کیشان مسلمان، فقیهان و متشرعانی چون امام محمد غزالی، در دربارهای حاکمان مسلمان، از خلفای عرب عباسی بغداد گرفته تا شاهان مغول گورکانی هند تا سلطان‌های ترک عثمانی،* کم‌وبیش نوروز پاسداری و جشن گرفته می‌شد.

بااین‌همه، همان کریسمس جهانی‌شده را وقتی می‌خواهند معرفی کنند، این‌گونه معرفی می‌کنند (ویکی‌پدیا):
Christmas is an annual festival commemorating the birth of Jesus Christ, observed primarily on December 25[a] as a religious and cultural celebration among billions of people around the world.


و نوروز را هم اینگونه (ویکی‌پدیا):

Nowruz (Persian: نوروز, Iranian Persian[noːˈɾuːz],[x] lit. 'New Day') is the Iranian New Year.[36][37] Historically, it has been observed by Iranian peoples,[38] but is now celebrated by many ethnicities worldwide.


پس بگذارید، هر کس در هرجای جهان که می‌خواهد نوروز را جشن بگیرد و در تقویم خود بیاورد. «نوروز» نام دیگر «ایران» است!

* درباره نوروز در دربار گورکانیان( تیموریان هند) و عثمانیان این دو مقاله پژوهشی را ببینید:
▫️نوروزی، جمشید. «جشن نوروز در دربار تیموریان هند». فصلنامه مطالعات تاریخ اسلام. ۱۳۸۹؛ ۲ (۴) :۱۱۹-۱۳۹.
▪️بابایی، طاهر، «جایگاه نوروز در تشکیلات حکومتی عثمانی (عصر متقدم)». فصلنامه مطالعات تاریخ اسلام. ۱۳۹۵؛ ۸ (۳۰) :۶۳-۸۰


⚪️ معصومعلی پنجه
سوم فروردین ۱۴۰۴ | لشت‌نشای ابری

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👏63👍1
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح نهم - (شنبه چهارم فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز)

از دیشب باز باران می‌بارد و نرم نرم تا ساعت نه صبح می‌بارید. همین دو روزه در و دشت سبزی و خرمی غریبی پیدا کرده است که دیده از تماشای مناظر کوه و صحرا سیر نمی‌شود.

صبح به موزهٔ شیراز رفتیم. آقای رئیس معارف فارس صادقی‌نژاد و آقای رئیس موزهٔ پارس استخر نیز حضور داشتند بعضی قرآنها و آثار خوب در آنجاست.

طرح تشکیل شعبه انجمن آثار ملی را در شیراز آنجا مذاکره نمودم و به نظر رسید در شیراز و اصفهان و مشهد و تبریز شُعَبی تشکیل گردد که اعضاء آن کارمند انجمن آثار ملی شمرده شوند و از اهل علم و فضل هر محل که به تاریخ و جغرافیا و آثار تاریخ حوزه خود علاقه و بصیرتی داشته باشند انتخاب شوند. رئیس معارف و شهردار هر محل هم به اقتضای شغل عضو باشند فهرستی از بعضی اشخاص متناسب در نظر گرفته شد که اقدام شود.

از آقای قوام‌الملک دیدن کردم کسالت دارند‌ مبتلا به رماتیسم سختی شده.اند و در بستر افتاده در منزل فروغ‌الملک در خیابان فرح منزل دارند. مجموعه ای از روزنامه انگلیسی «لندن نیوز» داشتند با تاریخ ۱۸۵۸ که تقریباً نودسال قبل می‌شود. مطالب و تصاویر قلمی خیلی جالب توجه داشت.

آقای مهدی نمازی و آقای حاجی محمد نمازی از تهران آمده‌اند. از آقای مهدی نمازی که در منزل عزیز آقا نمازی منزل کرده‌اند دیدنی کردم از اوضاع تهران اطلاعاتی داشتند.

بعد‌ازظهر به تماشای هنرستان صنعتی فارس رفتم. شعبه هنرهای زیبا را در این مدرسه در ایام کوتاه وزارت خود در وزارت پیشه و هنر تأسیس کردم و طرح ساختمان بنای مدرسه هم ریخته شد که متأسفانه دو سال است به صورت نیم تمام و ناقص مانده است و یک قسمت از سقف آن زده نشده. سالونهای بزرگ برای کلاسها و کارخانجات دارد. موقع آن در خیابان حافظ در کنار جاده تهران است در همان محلی که سابقاً بـه مسجد حاجی عباس معروف بود. مهدی پرهام پسر فتاح پرهام جوان خوبی است، لیسانسیه جغرافیاست، در اینجا رئیس پیشه و هنر است. از ما پذیرایی کرد و مؤسسات مدرسه و کارخانجات آهنگری و نجاری را ارائه می‌داد و مصنوعات و محصولات کارخانه را که غالباً کار دست خود هنرآموزان بود نشان می‌دادند. امیدوارم ان‌شاءالله در تهران اقدامی بکنم که این ساختمان متوقف که از آثار ایام تصدی وزارت خود این جانب است دوباره شروع شده به آخر برسد.

به اتفاق آقای فروزانفر گردشی در صحرای مصلای شیراز و مقبره حافظ نموده، اتفاقاً رئيس معارف هم آمدند. پس از معاینهٔ بعضی خرابیهای وارده و قبرهای جدیدی آنجا متأسفانه حفر کرده‌اند و این بنای تاریخی و یادگاری می‌رود که دوباره به صورت قبرستان درآید، قرار شد مبلغ دو هزار ریال این جانب هدیه کنم که به مصرف تعمیرات لازمه برسانند.


اول شب جناب آقای ضیائیان تاجر دوافروش از تهران به شیراز آمده و در منزل آقای محیی‌الدین مزارعی فرود آمده‌اند. به دیدن ایشان رفتم در عمارت جديدالبناء آقای مزارعی که در باغ جمشیدآباد قدیم ساخته است. جمعی از آقایان محترم فارس نیز بودند.

آقای افجه‌ای و آقای سرابندی از اعضاء عدلیه برای قضیه اختلاف ملکی و تنازعی که فیمابین اخوی و سرهنگ قدیم در باب اجاره خِرامه و سهل‌آباد روی داده است آمده تا دیری از شب در این باب صحبت می‌کردند و طرح حل و تصفیهٔ آن را پیش بینی می‌نمودند. پیشنهاد کردند که من به عنوان حکمیّت وارد شوم. نپذیرفتم زیرا در این کار چون پای اخوی در میان است مداخلهٔ من صورت خوبی ندارد.

شب منزل مرتضی حکمت پسر عمو به شام مهمان بودیم. جمعی از افراد خانواده نیز حضور داشتند. آقای سیادت می‌خواند و آقای افشار (مشیر معظم) سه تار لطیفی می‌نواخت و شب به خوشی سپری شد.

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی، ۱/ ۳۵۶- ۳۵۸.


🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍6
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح دهم – (یک‌شنبه پنجم فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز)

امروز کسل و خسته بودم. از منزل بیرون نرفتم و چون سینه درد میکرد و سُرفه می‌کردم خیلی پرهیز نمودم به امساک در غذا و سیگار و غیره.  آب جوش با آب لیمو و آب پرتقال زیاد صرف شد. شب حالم بهتر بود. روز خوابیدم و خواب راحتی رفته حالم بهبودی یافت. 

قبل از ظهر کسی را نمی‌پذیرفتم، معذلک مشهدی علی اکبر توتون‌فروش که از زعماء و سردسته‌های محلّات شیراز است به دیدن آمد. همچنین لسان فرزند مرحوم میرزا آقای لباف که از وُرّاث مرحوم شعاع است و در باب کتابهای آن مرحوم که به آقا سید عبدالله فرزند آقا سید محیی‌الدین فروخته است نوشته گرفته بود که معادل مبلغ ۱۴۰۰ تومان کتاب برای من نگاه دارد. 

کربلایی دادش* احمدیه کتابفروش یک جلد تفسیر وقفی از مرحوم آخوند ملاصدرا و یک جلد کتاب خطی به نام «سلم العارف» تألیف میرزای خیاز* شیرازی در حیوان‌‌شناسی برای من آورد. کتاب وقفی مذکور را به صیغه وقف نزد من نهاد.

آقای مهدی نمازی و برهان به بازدید آمدند و ساعتی نشسته رفتند.
  
ساعت پنج بعدازظهر مستر جكينس (H. G. Jakins) قونسول انگلیس و مستر جکسنویس [نایب] قونسول و همچنین آقای  راست (نیکلا) روس که از اشخاص محقق و متتبع است و در لغت فارسی و تاریخ ایران تحقیقات و مطالعات دارد با خانم او و میس اِلاجرالد رئيسه مدرسه بهشت آیین به چای دعوت داشتند و تا ساعت هفت از ایشان پذیرائی می‌شد. مستر جکینس قونسول انگلیس مرد سنجیده و فهمیده است و مدتها در بلاد عربی‌زبان بوده، عربی و فرانسه می‌داند. در ضمن صحبتهای ادبی سخن در باب ترجمه کتاب تاریخ ادبیات ایران تألیف [ادوارد] براون به میان آمد.

وی از شاگردان مرحوم براون است.  پیشنهاد کرد که ترجمه جلد سوم آن تاریخ را که حقیر انجام داده‌ام در کمبریج به طبع برسد. قرار شد در این باب با مستر اون رئیس شورای بریطانیا صحبت شود و نیز پیشنهاد می‌کرد که در بریتیش اینستیتوت شیراز چند کلمه صحبت کنم. تصور می‌کنم که کار مفیدی باشد.
  
مستر جکسن نایب قونسول که مرد سیاسی است صحبت از اوضاع فارس می‌کرد.  سابقاً در خدمت مؤسسه تجارتی زیگلر به شیراز آمده ولی فعلاً مأمور سیاسی است.  فارسی را خوب صحبت می‌کند از اوضاع فارس برخلاف مشهور اظهار امیدواری و نیکبینی می‌کرد که اوضاع قرین آرامش شده و خواهد شد.  شب ساعتی روزنامه‌جات تهران را می‌خواندیم و به رادیو گوش می‌کردیم. امروز مراسله مفصلی به آقای صادقی‌نژاد نوشتم و مبلغ قلیلی (دو هزار ریال) تقدیم کردم که به مصرف تعمیر و مرمت حافظیه برسانند و در ضمن آن مراسله در باب مبادلاتی که در امر نگاهداری و تنظیف بقعه می‌شود و قبرهایی که جدیداً در آنجا احداث کرده‌اند قدری تعییر** و انتقاد نمودم. خدا کند مؤثر شود. 
 
📕 علی اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی،  ۱/ ۳۵۸ - ۳۵۹.

*دادش و خیاز به همین صورت در متن چاپی آمده که به نظر نادرست باشد و احتمالاً اولی داداش و دومی خباز باشد.

** تعییر: سرزنش کردن.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍52
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح یازدهم - (دوشنبه ششم فروردین ۱۳۲۴ شمسی  (شیراز)

دیشب و امروز نیز باران با کمال شدت می‌بارد و سیل عظیمی جریان یافته در رودخانه خشکه که در جنب منزل واقع است به طرف دریاچه مهارلو جریان دارد. با وجود باران توقف در منزل ممکن نبود. برحسب وعده به منزل آقا سیدنورالدین به عنوان بازدید رفتیم. در کتابخانه ایشان قریب دو ساعت بودیم.  کتابی در اصول نوشته است که با وضع خوش و عبارت فصیح عربی دلکشی است.  آقا سید نورالدین از شاگردان مرحوم آقا سیدکاظم یزدی است. در اوان حکومت فرمانفرما در حدود سنه  ۱۳۲۵ به عتبات رفته و بعد از هفت سال توقف به شیراز برگشته بواسطهٔ حسن بیان و حسن خط و تورّع و تزهد مرجعیّت بسیار حاصل کرده است.  سر پرشوری دارد و قائل به اصلاحاتی در مبادی و اصول روحانیّت است و مطالعات مفید دارد و پیشنهادهای نافع می‌کند.  من گفتم انجام این مقاصد از طرف یک نفر روحانی که در گوشه ای مثل شیراز نشسته باشد امکان‌پذیر نیست. حق اینست که کنگره مانندی از بزرگان علماء شیعه در شهری مرکزی مانند اصفهان تشکیل شود و این اصلاحات در آنجا بحث و تنقیح و مطالعه شود و تصمیم لازم اخذ گردد.  قبل از ظهر چند بازدید دیگر رفتم. از جمله منزل آقا علی صاحب نمازی که برادرش حاجی محمد در آنجا وارد است.  حاجی محمد که مبلغی در حدود یک میلیون تومان به شهر شیراز اهداء کرده است و خیال دارد که شرکتی سهامی تشکیل دهد و از منافع آن پول لوله‌کشی شیراز را تأمین نماید.
 
آقای میرزا ابوالفضل محلاتی در باغچهٔ مصفایی در خارج شهر منزل دارد، با کمال صفا و گرمی، چنانچه عادت اوست از ما پذیرائی کرده و مهربانی بسیار نمود. از گذشته بسیار صحبت شد. از راه کرم اخلاقی از خدماتی که از جانب من نسبت به ایشان شده بود تکرار و تحدیث می‌نمود و مرا خجل می‌ساخت.

  عصر به بازدید آقا سید محمد رضوی که او نیز دیگری از علماست رفتم و ساعتی نیز در خدمت ایشان به اتفاق آقای فروزانفر سپری شد.  

همهٔ علماء شیراز مردمان مهربان و کریم و خوش صحبت و خوش ذوق هستند. 

شب در منزل ابوالقاسم برهان مهمان بودیم. اغلب خانواده نمازی و حکمت و سرلشکر فیروز نیز بودند و شامی صرف شد و زودتر به منزل آمده استراحت کردم.
 
باران کماکان از صبح می‌بارد. امروز روز پنجم باران است. بیم خرابی بعضی از خانه‌ها می‌رود. آقای فروزانفر که ناگزیر در خانه متحجر و محبوس مانده است از این بابت بسیار کدورت دارند، ولی با این بارندگی اوضاع زراعت امسال در فارس خوب خواهد شد و محصول رشد و نموی فراوان حاصل می‌نماید. اگر با این باران اوضاع سیاسی و امنیت نیز خوب بشود و این ایل‌ بازی و سرکشی و تمرّد که در شهر و عشایر پیدا شده با نظام مقرون گردد خیلی خوب است و موجب سعادت مردم پریشان شیراز خواهد شد. ولی افسوس که در نتیجه ضعف حکومت مرکزی و پیدایش اختلال و بی‌نظمی که در زیر نام و عنوان حکومت «دموکراسی»به ظهور رسیده امیدواری نیست.  مخصوصاً عیب کار در این است که اسلحه فراوان به دست عشایر  نیم‌وحشی افتاده است و در برابر قوای دولتی ضعیف است. اگر حکومت مرکزی بقا و دوام و قوتی حاصل نماید قهراً در ولایات نیز مظاهر اختلال و هرج و مرج بر طرف خواهد شد. ولی بقا و قدرت حکومت مرکزی با مطامع دُوَل بیگانه که در ایران اکنون قشون بسیار دارند امکان نخواهد داشت و آنها نیز بالضروره دست از مطامع خود برنمی‌دارند.  

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی، ۱/ ۳۵۹- ۳۶۱.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍41
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح دوازدهم – (سه‌شنبه ۷ فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز)

امروز نیز هوا گرفته و باران می‌بارید، هر چند به شدّت دیروز نبود ولی تا نیمه شب متناوباً می‌بارید ظاهراً تا ۳۴/ ۱۸ اینچ در طول مدت سال در شیراز باریده است. خرابی به خانهٔ فقرا فراوان است.  

امروز به بازدید آشنایان و خویشان شروع کردم. خانم بانو اقدس دختر عموی آقای دکتر افخم حکمت و آقای محمدعلی نمازی و هوشنگ اربابی همه را دیدن کردم.

به اتفاق آقای بدیع‌الزمان منزل آقای حاج شیخ محمد باقر شيخ‌الاسلام رفتم.  مشارالیه از معمرّین قدماء فارس است و در حدود هشتاد سال عمر دارد، معذلک قوا و مشاعر او به جا و محکم است. حکایات و روایات بسیار از گذشتگان نقل می‌کرد که در حکومت مرحوم صاحبدیوان لقب شیخ‌الاسلامی را برحسب اصرار او پدرم بـه مـن واگذار کرد .و نیز می‌گفت که در سال ۱۳۱۷ که به مشهد رفته بودم میرزا حاجی آقا ارومچی ادیب معلم مرحوم حاجی میرزا حسام‌الدین مشارالدوله هنوز در قید حیات بود و با مرحوم  حکیمباشی مکاتبه می‌کرد و برای کمک به معیشت او امداد می‌کرد. و نیز می‌گفت که وی معتقد به استعمال افیون حتی برای معالجه و مرض نبود و می گفت که افیون سمّی است مُهلک.  مقدار اندک آن تدریجاً و مقدار کثیر آن دفعةً انسان را هلاک می کند. 

ظهر در منزل کشاورز مهمان آقای بهاءالسلطان  بودیم.  تا ساعت چهار بعدازظهر در آنجا بودیم افراد بنی اعمام و اخوان بودند. ولی گاز اسید کربنیک که از منقل متصاعد می‌شد حال ما را که عادت نداشتیم منقلب ساخت. آقای بدیع‌الزمان و من مريض شدیم. من مبتلا به صداع سختی شدم و با وجود آنکه خیلی راه رفتم بهبودی نیافتم.  شب امساک از غذا کردمدر ساعت نُه خوابیدم

امروز به تماشای مریضخانه صد تختخوابی رفتم که بانی آن خود من بوده‌ام.  در سال ۱۳۱۸ شمسی از اعتبار وزارت بهداری و شهرداری شیراز شروع شد.  متأسفانه در نتیجه تقلب و طمع مقاطعه‌کار و شرکتی به نام شرکت «بس» مرکب  از عزت الله خان هدایت و غلامعلی میکده، تمام پول را گرفته و عمارت را ناقص و نیمه تمام گذاشته و بواسطه تصادف به انقلابات و اغتشاشات شهریور ۱۳۲۰ هنوز به این صورت مانده است.  ظاهراً دویست هزار تومان دیگر کسر دارد که نقائص آن را مرتفع نمایند. 

آقای دکتر قربان کفیل بهداری آنجا بود، ما را به همه جا گردش داده و توضیحات لازم می‌داد. سپس به بنگاه دارالایتام شیر و خورشید سرخ رفتم.  ۱۲۰ نفر طفل بیکس در آنجا نگاهداری می‌شود و اوضاع اداری آن خوب نیست. گویا تفریط و تضییع می‌شود.  مقدار یک خروار برنج به آنجا اعانه هدیه کردم که به مصرف فقرا برسانند. 

اول شب به منزل مراجعت کردم آقای حاجی محمد نمازی که از طهران آمده‌اند می‌خواهند شرکتی برای لوله‌کشی آب شیراز تأسیس کنند و یک میلیون تومان که وقف بیمارستان و دبیرستان نمازی کرده‌اند به این شرکت وام بدهند و پروژه قراردادی که با شهرداری شیراز تهیه شده بود آوردند و با این جانب می‌خواندند که اگر نواقصی به نظر رسد بگویم و عبارات آن را نیز اصلاح نمایم نیت خیر است. خداوند توفیق بدهد.  

📕علی اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی،  ۱/ ۳۶۱ - ۳۶۳.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍51
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)


صبح سیزدهم – (چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز)

امروز باران افتاد و چند ساعتی آفتاب بود. هوا طراوات و لطافت غریبی پیدا کرده بود و مخصوصاً اعتدال ربیعی در این نقطه از جهان که ارتفاع طبیعی از سطح دریا به آن جنبه کوهستانی داده و موقعیت عرض جغرافیایی به آن اقلیم منطقهٔ قریب به حارّه داده است و از این ترکیب لطف و اعتدالی حاصل شده که قابل وصف  نیست.

  عصر که به اتفاق آقای فروزانفر به صحرای خارج شهر در دامنه کوههای شمالی تنگ اللهاکبر و چهل‌مقام و تپه پهندژ رفته گردشی می‌کردیم از ترکیب الوان مختلفه سبزی صحراوات و زردی کوه و دره و جلوه و شکوه سروها و کاجها و کبودی آسمان و سفیدی ابرها در هر گوشه هزار تابلوی زیبا به قلم صنع پرداخته می‌شد و غزل حافظ به یاد  می‌آمد که گفت:
نفس باد صبا مُشکفشان خواهد شد  
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد 
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
.

صبح به بازدید منزل دوستان رفتم. بعضی مانند حاجی محمدجواد اردوبادی و علیمحمد دهقان در منزل بودند و دیدار حاصل گردید و بعضی دیگر در خانه نبودند به دادن کارت اکتفا شد. 

ظهر ناهار منزل سرلشکر شاهزاده محمد حسین میرزا فیروز رفتیم. خیلی شاهزاده باهوش و علم دوست و با ادبی است. به مذاکرات علمی و ادبی با شوق و ذوق فراوان شرکت می نماید.

عصر منزل آقای صنعتی پسر مرحوم آقا محمد زرگر رفتم.  پدرش زرگر معتبری بود و بسیار اهل ذوق و عرفان. با مرحوم میرزا علیخان خیاط دوست بود و غالباً محشور و مألوف بودیم.  این پسر از پدر تعداد زیادی کتب خطی نفیس و مُرقعّات و خطوط عالی جمع کرده است خطوط مشاهیر مانند میرعماد و علی‌رضا عباسی و میرعلی و میرزا احمد و درویش و خطوط ناخن و غیره خیلی دارد. همه را ملاحظه کردیم ولی در آن میان چیزی که چنگی به دل بزند به دست نیامد. بعلاوه ظاهراً طمع بسیاری دارد و اداء قیمت آن خیلی مشکل است.  

شب آقای حشمةالممالک و رضوان خانم به مناسبت ورود ما مهمانی داشتند.  از خانواده نمازی همه جمع بودند. سرلشکر نیز حضور داشتند.  دکتر افخم و دکتر محمدعلی حکمت و آقا محمدعلی نمازی و خانمهاشان نیز بودند.  یک نفر سرهنگ روس موسوم به¹ با خانم خود نیز بود. فارسی را بد حرف نمی‌زد. تبعه ایران است و سمت او معاونت لشکر فارس است. راجع به گرم شدن جلوی بخاری  حکایت بامزه‌ای می‌گفت، گفت: در تاریخ قدیم گرجستان نگاشته‌اند که شاه جماعتی را اسیر کرد و چون فدیه می‌خواستند بدهند گفت: امرا و شاهزادگان را هزار تومان و اشخاص نوکر و زارع را صد تومان فدیه بگیرند. چون تمیز فیمابین آنها مشکل بود، شاه برای شناختن نجبا و اعیان از زارعین و نوکر بابها امر کرد هر کدام را تکلیف کنند برود جلوی بخاری خود را گرم کند.  هرکس با سینه و صورت مواجه بخاری بشود و سر و سینه را گرم کند نوکر باب است و هرکس پشت به طرف بخاری نماید و کمر و پشت را گرم کند اعیان است!! 

مجلس مهمانان به واسطه سرگرمی خانمها و آقایان جوان به بازی به طول انجامید ولی من زود پس از وداع از سرلشکر و دیگر مهمانان به اطاق خوابگاه رفتم.

۱- [ جای نام سرهنگ سفید مانده است (م. د.)]. 

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی، ۱/ ۳۶۳ - ۳۶۴.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍5👏2
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح چهاردهم - (پنجشنبه ۹ فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز)

امروز آفتاب درخشنده تابانی بود و ظهر قدری گرم بود. از ظهر باد سردی شروع به وزیدن نمود.  شب خیلی سرد بود نیمه شب قدری بارندگی کرد و در کوه «بمو» و کوه جنوب برفی باریده است.

از دیدنها امروز منزل آقای افشار (مشیر معظم) رفتم که بسیار مرد شریف جنتلمن است و دارای ذوق لطیف سه تار به خوبی می‌نوازد. از طرف مادر نوهٔ معتضدالسلطنه پسر اعتضادالسلطنه علی قلی میرزا می‌باشد. صدماتی که بیچاره به چشم او وارد آمده، باصره او را ضعیف ساخته است.  مدتها در تهران بیروت و فلسطین به معالجه مشغول بود.  قبل از ظهر حمام  رفتم. ظهر مهمان داشتم. آقای آقا سید نورالدین مجتهد، آقای محیی‌الدین مزارعی و آقای صدرزاده حاضر بودند و صحبت از مسائل سیاسی جاری و آتی در میان بود. آقای آقا سید نورالدین مجتهد حزبی در بازار در میان معتقدین و پیروان خود در شیراز دارد که عدد آن بسیار است و دوازده ماده مرام آن است که تمام آن منتهی می شود به حفظ استقلال و حفظ دیانت اسلام.  البته این مقاصد و آمال بسیار شریف و مستحسن است و من قول مساعدت دادم

عصر مستر ساندرسن (Sanderson) که رئیس شورای بریتانیا و انجمن فرهنگی ایران انگلیس در شیراز می‌باشد به دیدن من آمده بود، هم او و هم قونسول اصرار بلیغی دارند که در انجمن فرهنگی خطابه‌ای ایراد نمایم. چون کتاب و مواد مراجعه در دسترس ندارم کار مشکلی است. وعده کردم روز شنبه به کتابخانه انستیتو بروم و در آنجا با مراجعه به کتب موجود تصمیمی گرفته شود.
 
آقای ابراهیم (قوام‌الملک) به بازدید آمدند. بحمدالله رفع پادرد شده است. اظهار می‌کرد که در شیراز خیال اقامت دارد و منزل تهیه نموده‌اند. در مجلس آقای قوام همیشه صحبت از سیاست جهانی بین‌المللی می‌شود. پیش‌بینیهایی می‌شود. ایشان به عادت معمول خیلی بدبین بودند و می‌گفتند بعد از این جنگ اوضاع خیلی خراب خواهد شد و سیاست رژیم استالین هم تمام عالم را خواهد گرفت مگر آنکه حوادثی از قبیل مرگ آنها یا جنگ با روسیه در میان بیاید من نیز به عادت مألوف خوش‌بین هستم و گفتم بعد از جنگ با آلمان حوادث خوبی اتفاق خواهد افتاد که مستلزم آسایش تمام ملل کوچک مخصوصاً ایران خواهد شد و سیاست همسایه شمالی نیز مزاحمتی با استقلال ایران نخواهد داشت.  در سر این پیش‌بینی عهدی بستیم. 

شب به بازدید آقای صادقی‌نژاد رئیس معارف رفتم و مراجعت به منزل نمودم. با رادیو مدتی مشغول شده اخباری گرفتم آقای حشمةالممالک مهمان بودند - با آقای فروزانفر تنها بودیم. امروز جواب تلگرافی که به رسم تهنیت و تبریک عید به پیشگاه اعلی‌حضرت شاه مخابره کرده بودم جواب آن از طرف دفتر مخصوص آقای حسین شکوه‌الملک مخابره کرده بودند، اظهار خشنودی و رضامندی و ابراز مرحمت نموده بودند.

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی،  ۱/ ۳۶۴- ۳۶۶.


🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍31
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح پانزدهم – (جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۲۴ شمسی)

صبح هوا ابر بود. باد سردی می‌وزید و کوه «بمو» و کوه جنوب (قبله) برف باریده بود. تا ظهر هوا منقلب و ابر و آفتاب اُفق را تیره و روشن می‌کردند. تا بعد از ظهر ابرها بکّلی برطرف شده و آفتاب درخشانی تا هنگام غروب می‌تابید. هوا به منتهای لطافت و اعتدال بود. امروز مهمان آقای کرامت‌الله مشیری بودیم در بابا کوهی.

یاباکوهی موضعی است در کوه شمال شیراز، چشمهٔ آبی است و برکه‌ای و مدفن بابای کوهی در آنجاست. این برکه و طاق و دو طاق را مرحوم حاجی میرزا زین‌العابدین شیروانی صاحب بستان‌ السیاحه در سال ۱۲۳۵ هجری قمری ساخته است. بعدها دیگران نیز بر آن افزوده‌اند. چنار کهنسال و درخت سرو کهنی منظره آن را زینت داده است.  لطف این مقام در نظرانداز مرتفعی که دارد تمام جلگۀ شیراز از مسجد بردی تا پل فسا در مدنظر است. شاید در حدود سیصد متر از جلگهٔ شیراز مرتفعتر باشد.  و محل تفریح مردم شیراز است. بقعه و مدفن بابای کوهی صد قدم بالاتر از چشمه قرار دارد.  امروز هم جماعت کثیری از عامّه، کسبه و جوانان شیراز در آنجا بودند، در خیال خود خوش بودند و اشتغالی داشتند. ما نیز با دوستان در برابر آفتاب نشسته و به خواندن اشعار و گفتن حکایات و اختلاط و صحبت و تأنس مشغول بودیم.  حسین شیفتهٔ فصیحی پسر ارشد مرحوم شوریده، فصیح‌الملک، دیوان پدر خود را آورده از قصاید و غزلیات و اشعار او می‌خواندیم.  آقای سالار نیز قصاید و غزلیاتی داشت می‌خواند.  آقای صدارت، نسیم تخلص قاضی بدایت شیراز نیز غزلسرایی لطیف است. به‌هر حال روزی با حال و خوش و شادی سپری شد. چند قطعه عکس از منظرهٔ باباکوهی و دوستان با درویشی که سالهاست در بقعهٔ بابا اقامت دارد و مرد با حال و باصفایی است برداشته شد.

ساعت شش بعدازظهر به بازدید دبیرهای دبیرستانها رفتم. در ایوان دبیرستان حیات اجتماعی نموده بودند. نزدیک یکصد تن از زبدهٔ جوانان دانشمند که غالباً لیسانسیه از دانشسرا و دانشکدهٔ ادبیات و دانشکده معقول و منقول و دانشسرای شیراز بودند حاضر و پذیرائی می‌کردند. آقای محمدتقی مؤیدی فرزند حاجی شیخ عبدالغفار که لیسانسیه علوم طبیعی است و جوان با استعداد و در اداره معارف فارس سمت بازرسی دارد و پیشوای لیسانسیه‌هاست نطقی در خیر مقدم ایراد نمود و خیلی اظهار لطف و محبت نمود و از آقای بدیع‌الزمان فروزانفر نیز خیر مقدم گفت. در جواب چند کلمه این جانب سخن گفتم و آقای بدیع‌الزمان نیز صحبت کردند.  بعد از آن دو نفر از جوانان فارغ‌التحصیل دانشسرای فارس یکی آقای مژده و دیگری آقای حشمتزاده دو قطعه بدیع به نظم ساخته بودند قرائت کردند که عین منظومات ایشان ضمیمهٔ این رساله است.¹  بعد از آن صرف چای و شیرینی شده و با آقایان صحبت و اختلاط نموده با قلبی مملو از احساسات حقشناسی از این محبت و لطف بی‌آلایش و پراز مهر و وفا از آنان جدا شدیم.

شب بازدید آقای گلستان شهردار شیراز  رفتم. از اوضاع شهرداری و نداشتن عایدات خاطری افسرده داشت و از اینکه کارهای شهرداری در تهران در وزارت کشور معطل و معوق مانده است داستانها می‌گفت که موجب ملالت‌خاطر و افسردگی گردید.  شب خیلی خسته بودم و زود خوابیدم.
 
۱- اشعار در دفتر موجود نزد این جانب نیست (م د)].

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی،  ۱/ ۳۶۶ - ۳۶۷.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍61
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح شانزدهم – (شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز)

هوا امروز گرم و لطیف و آفتاب درخشان بر صفحات چمن می‌تابید.  معنای امتزاج‌الفصلين مشهود بود. اینجا هوا ترکیبی بود از زمستان و بهار.  نه سرد بود و نه گرم و هم سرد بود و هم گرم افسوس که دید و بازدیدها و انجام رسوم و تشریفات مجالی نمی‌داد. 

صبح به بازدید مستر ساندرسن رئیس انجمن فرهنگی ایران و انگلیس رفتم. اصرار و تقاضای بسیار دارد که در آنجا خطابه‌ای برای اعضاء انجمن ایراد نمایم.  ولی چون منابع و کتب در دسترس نیست و با مراجعه به کتابخانه انجمن نیز مرجع مفیدی به دست نیامد ناچار عذر خواستم. انجمن دارای کلوب و سالونهای ورزشی و کتابخانه و کلاسهای درس انگلیسی است و عمارت بسیار خوبی در خیابان زند اجاره کرده‌اند که اطاقهای متعدد دارد.  یک جلد کتاب کوچک در تاریخ انگلیس موسوم به (The Spirit of the English History) تأليف "A .L. Rowse" به من هدیه داد.  من نیز یک جلد کتاب ترجمهٔ حکایات شکسپیر تألیف خود را به کتابخانه انجمن هدیه نمودم.  با کمال مهربانی و لطف اطاقها و تشکیلات خود را به من ارائه داد.  بعد از آن وداع کردیم. 

در کتابخانهٔ احمدیه کربلایی داداش را ملاقات کردم. می‌خواستم کتابهای ترجمه مرحوم لسان را ملاحظه نمایم، اگر نسخۀ نافعی باشد خریداری کنم.  ولی از هجوم گدا و فقیر و سائل مجال نشد. 

نهار را در باغچهٔ آقای میرزا ابوالفضل محلاتی مهمان بودیم و تا عصر در محضر ایشان وقت خوش گذشت. معزی الیه حافظهٔ قوی دارد و اشعار عربی بسیار حفظ دارد و غالب وقت به خواندن و استماع قصاید مُتَنَبّی و دیگر شعراء عرب می‌گذشت.  آقا میرزا ابوالفضل خود هم شعر عربی می‌سراید. قصیدهٔ فصیحی ساخته‌اند در حوادث جنگ گذشته و حمله انگلیسیها به بوشهر و دفاع اهالی دشتستان قابل توجه بود. 

عصر گردشی به باغ حاجی میرزا خلیل خلیلی نمودیم. پارسال در این چنین ایام با مشارالیه در بمبایی بودیم در هتل تاج محل و امسال مشارالیه در کشمیر است و ما در باغ او به تماشای سنبلها و نرگسهای متعدد و متنوع فراوان و معطر مشغول شدیم. 

به منزل چند نفر از دوستان به بازدید رفتم. تشریف نداشتند جز آقای نصرالله شادروان که اتفاقاً کاپیتان شرلی (Capitan Sherly) و مترجم او آقای مسلم هندی نیز آنجا بودند و مشارالیه از طرف قشون متفقین مراقب امر توزیع خواربارست و مترجم او از اهل لاهور هندوستان و سالهاست در ایران می‌باشد و علاقهٔ بسیار به حافظ دارد. مبلغی جمع‌آوری کرده است که برای مرمت بقعۀ حافظیه به مصرف برساند.  می‌گفت خیال دارد که از هندوستان برای مرمت حافظیه و ساختمان سعدیه مبلغی به ایران بیاورد و اصرار دارد که در اطراف قبر حافظ محجری از برونز یا مرمر نصب کند.  و برای این مقصود تاکنون پنج هزار تومان اعانه جمع‌آوری نموده است. 

شب در منزل بیکار بودم. به مراجعهٔ اسناد و فرامین پدری و اجدادی مشغول بودم و نوشتجات کهنه که در اِعطاء لقب و منصب و مواجب و تیول که از سلاطین در دست است و جزو اوراق و اسناد مرحوم ابوی موجود بوده و اکنون نیز نزد آقای اخوی است رسیدگی می‌کردم که برای نگارش تاریخ خانوادگی ضرورت دارد.

قدیمترین فرمانی که در دست است به مهر و صحُۀ شاهرخ نادری در سنه ۱۱۶۲ هجری قمری می‌باشد که منصب وزارت و استيفاء فارس را درباره آقا محمد مسیح جدّ نگارنده منظور نموده است و همچنین عریضه‌ای است که میرزا محمد کاظم فرزند آقا میرزا مسیح به علی مرادخان زند نوشته و تقاضای مواجب و وظیفه برای برادرش میرزا ابوالقاسم جدّ چهارم این بنده نموده است.  این اوراق را تماماً جمع کردم که همراه خود به طهران برده ان‌شاء الله تاریخچه برای طایفه و سلسلهٔ خود بنویسم.

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی،  ۱/ ۳۶۷ - ۳۶۹.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍31
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح هفدهم (- یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز)

امروز روز آفتاب درخشان و هوای لطیف بود ولی رو به گرمی است.  صبح بعد از انجام وظایف صبحانه از جمعی تجّار لار پذیرایی کردم. اهالی «اوز» هستند و دیانت سنّی دارند و مردمان معقولی می‌باشند.

  آقای محمدتقی مؤیدی آمده بودند و اشعاری که حشمنی و مژده دو جوان معلم سروده بودند به یادگار آوردند که هر دو در این مجموعه ثبت است.  به هر یک از آن نوجوانان باهوش و مستعد که چشم امید آینده هستند یک جلد کتاب جامی اثر ناقابل خود را هدیه کردم.

خانم لقاءالدوله عيال مرحوم ناظم‌الملک به رسم بازدید آمده بودند. از فوت شوهر خیلی متأثر بودند. خانم محترمه و مهربانی است و با همه کس به شرافت و مهربانی و درستی رفتار نموده‌اند. 

به اتفاق آقای بدیع‌الزمان به دیدن آقای ابن یوسف رفتیم.  در خانه قدیم مرحوم حاجی شیخ یوسف در محلهٔ لب آب نزدیک مسجد آتشیها منزل دارد.  جوان بسیار مستعدی بود و به کارهای علمی و ادبی اشتغالی داشت و فهرستها که برای کتابخانهٔ مسجد سپهسالار و کتابخانه مجلس نوشته او را خیلی در همه جا معروف کرده است. ولی حیف که فعلاً دست از کارهای علمی و ادبی برداشته و به شغل آخوندی مشغول شده و در یکی از مدارس قدیمه (مدرسهٔ قوام) به مدرّسی و نظارت در موقوفه مشغول است. 

به اتفاق مشارالیه به بازدید آقا شیخ بهاءالدین پسر مرحوم آقای شیخ جعفر رفتیم که از ملّاهای مبرّز شیراز است و جنبهٔ فقاهت و اصول او بسیار خوب است.  آقا شیخ جعفر پسر مرحوم آخوند ملامحمدحسین و او پسر مرحوم آخوند ملا محمدعلی محلاتی است که یک قرن است این جماعت همه روحانی و اهل علم و ملّای مسلّم فارس هستند و امروز آقا شیخ بهاءالدین گل سرسبد این سلسله است و متانت و حسن اخلاق و عقل بسیار دارد.  

ظهر در منزل رؤساء ادارات دولتی به ناهار دعوت  داشتند. کسانی که حضور داشتند عبارت بودند از آقای سرابندی رئیس دادگستری؛ آقای شاهزاده طاهر اسکندری رئیس اقتصادیات؛ آقای هوشمند رئیس ثبت اسناد؛ آقای پاسیار فروغ‌الملک قوامی رئیس شهربانی؛ آقای شاهزاده امیرقلی قوامی رئیس بانک ملی؛ آقای خواجه نوری رئیس بانک سپه؛ آقای سیروس رئیس تلگراف؛ آقای سعید وزیری رئیس بانک رهنی؛ آقای صادقی‌نژاد رئیس فرهنگ؛ سرهنگ رئیس امنیه و سرگرد¹ معاون امنیه.  نهار با محبت و گرمی صرف شد چونکه ان‌شاءالله هر چه زودتر عازم طهران هستم از آقایان وداع کردم. بعد از ظهر استراحت کردم. خیلی خسته بودم.
  
اول شب در منزل آقای روحانی وصال انجمن ادبی شعرا منعقد بود آقای حشمت‌لباف و فرزندش احمد حشمت‌زاده و نوه او محمد حشمتی و آقای استخر و آقای مشیری و آقای مژده شاعر نوجوان و جمعی دیگر حاضر بودند.  و وقت به خواندن اشعاری گذشت. آقای احمد حشمت‌زاده بهاریهٔ لطیفی ساخته بود و از ورود حقیر ما اظهار لطف کرده و خیر مقدم گفته بود که عین، آن در این مجموعه ثبت است.² 

به قول استخر ورود آقای بدیع‌الزمان یک حرارت و حرکتی در انجمن ادبی که بسیار بیجان و ضعیف است ایجاد کرده و همه به شوق و نشاط هستند. اگر ان‌شاء‌الله موفق شوم که غالباً فصل نوروز را با یکی از فضلا و ادباء مرکز به شیراز بیایم موجب خدمت بزرگی به تشحیذ اذهان و تنهیض همم فضلاء شیراز خواهد بود.  شب منزل دکتر افخم ضیافتی بود. شام در آنجا صرف شد. 

۱- [جای نام این دو نفر سفید مانده است. (م. د. )].
۲- [در دفتر موجود نزد این‌جانب نیست. (م. د.)]

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی،  ۱/ ۳۶۹ - ۳۷۱.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍41
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)


صبح هجدهم- (دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز)

امروز سیزده عید است ما هم همه کارها را تعطیل کرده سیزده را به در می‌کنیم و به همین قصد از منزل بیرون آمدیم تا عصر در باغچهٔ آقا سید نورالدین مجتهد که در دماغهٔ آسیا سه‌تایی ساخته و جای بسیار مصفایی است و نظرانداز خوبی دارد به سر بردیم. میزبان سید کریمی است و زحمتی کشیده و خوانی مفصل گسترده بود.  دو نفر از جوانان هاشمی لیسانسیه دانشکده معقول و دکتر¹  داماد آقا که در سال آخر طب در تهران است نیز به پذیرایی ما همت می‌گماشتند.

  رودخانه سیلابی شیراز که در جلو کوه آسیا سه‌تایی عبور می‌کند هنوز جریان داشت و عبور از آن با اتومبیل مشکل می‌نمود. خوشبختانه درشکه ای فرارسید و ما را از نهر بگذرانید. 

تمام روز در محضر آقا سید نورالدین مجتهد به مسائل و مباحث علمی و اجتماعی می‌گذرانیدیم.  مرد بسیار فطن و دانا و روحانی مطلع با معلومات وسیعه می‌باشد.  دوازده مادّه برای مرام سیاسی خود و پیروان خود وضع کرده است که غالباً مطالب صحیح و اصول محکمی است و صورت آن دوازده ماده در این مجموعه مضبوط است.² عصر پیاده به منزل مراجعت کردیم از باغ ارم عبور کرده خیابان مصفای سرو و مخصوصاً یک اصله سرو سهی بسیار زیبا دارد که بسیار تماشائی است.

امروز مقدمۀ بلیغی نوشتم برای قراردادی که آقای حاجی محمد نمازی با شهرداری شیراز منعقد می‌خواهد نماید و بر طبق آن یک میلیون تومان به شرکتی قرض می‌دهد که آن شرکت آب مصرف شهر شیراز را لوله‌کشی نماید. بسیار نیّت خیری است و ان‌شاءالله موفق شود.  از من خواهش کرده بود که بر آن قرارداد مقدمۀ خوش عبارتی بنویسم. این دو روزه انشاء نمودم و امروز برای او فرستادم.

شب به بازدید ابراهیم قوام رفتم. تا دیری از شب با ایشان نشسته از گذشته و آینده صحبت می‌کردیم، بعد برای آنکه دو روز دیگر عازم مراجعت هستم وداع نمودم و منزل آمدم.
 
شب را جهانگیر تفضلی که از جوانان با احساسات و سیاستمداران جدید تهران است و نویسنده روزنامه «ایران ما» می‌باشد و برای ایام عید به شیراز آمده است و از شاگردان آقای بدیع‌الزمان نیز می‌باشد برای صرف شام نزد ما مهمان بود.

۱- [جای نام سفید مانده است. (م. د. )].
۲ - [در دفتر موجود نزد این جانب نیست.  (م. د.)].  

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی،  ۱/ ۳۷۱ - ۳۷۲.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍2👏21
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح نوزدهم - (سه‌شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز)

امروز قبل از ظهر ترشح بارانی شروع نمود و تا اوایل شب متناوباً می‌بارید. اندکی خشکی و گرمی دو روزهٔ اخیر مرتفع شده مجدداً هوا طراوات و لطافتی حاصل نموده که قابل تحریر نیست.  با وجود باران عصر را به حافظیّه رفتم و از ایوان فلک آشیان حافظ روح و روان را قوّت و توانی حاصل گردید. 

صبح دو سه نفر از باباهای محلهٔ سنگ سیا که بچه محلۀ خود ما بودند آمدند.  آقای صنعتی پسر مرحوم آقا محمود زرگر نیز آمده و قطعۀ نفیس به خط علی‌رضا عباسی که در فرح‌آباد در  سنه ۱۰۲۴ هجری رقم کرده است به نستعلیق نوشته و بسیار خوش خط زیبا بود برای این بنده هدیّه آورد. ممنون شدم یادگار گرانبهائی است.  خدا رحمت کند مرحوم آقا محمود زرگر با این جانب حق صحبت قدیم داشت. 

منزل بعضی از دوستان و خویشان مانند آقای دکتر همایون‌پور و صدرزاده به دیدن رفتم. دکتر همایون‌پور داماد مرحوم حاجی محمد مهذب‌الدوله است و دو طفل توأمان دارد هرمز و پرویز * که بسیار طفلان خوش‌صورت و باهوش و محبوب می‌باشند. خداوند آنها را حفظ فرماید.
  
ظهر در منزل طبقۀ علما و روحانیون شهر مهمان ما بودند به صرف نهار از قبل از ظهر تا سه ساعت بعداز ظهر نعمت مصاحبت آقایان حاصل بود مدعوین عبارت بودند از آقا میرزا سیدمحمد رضوی؛ آقای ابوالحسن رضوی‌زاده فرزند ایشان؛ آقای میرزا ابوالفضل محلاتی؛ آقای حاجی سیدابراهیم مدرس؛ آقای جمال‌الدین محلاتی و دو پسران او؛ آقای سید محیی‌الدین مزارعی؛ حاجی شیخ عبدالحسین حائری؛ حاجی سیدمحمد جعفر علوی و آقای سید محمد حسین و اخوی ایشان؛ آقا شیخ محسن فقیه؛ حاجی سید محمد باقر دست‌غیب؛ ضیاءالدین ابن یوسف و آقای شیخ مجتبی مرتضوی محلاتی.

مجلس به مباحث علمی و ادبی می‌گذشت. بعد از صرف نهار آقای بدیع‌الزمان نطقی در ابراز تشکر و امتنان از صفات شیرازی بالاخص روحانیون نمودند و آقایان نیز هر یک به نوبت خود جواباً ابراز لطف و محبتی نمودند و نسبت به حقیر نیز نه به سبب استحقاق و قابلیّت بلکه بر حسن نیت و صفای طویّت خود بروز عنایت نمودند.  جلسه بخوبی و آبرومندی به پایان رسید و با آقایان وداع کردیم.

اول شب آقای دکتر قربان کفیل بهداری جنوب آمده و یادداشتهای خوبی از نقائص صحی فارس دادند که ان‌شاءالله در تهران در صورت امکان اقدام کنیم.

شب را هم منزل آقای مرتضی حکمت و هم منزل خانم فردوس خانم نمازی مهمان بودیم.  می‌خواستم به حکم ادب هر دو را التزام نمایم ولی کسالت مزاج و سردی و رطوبت هوا مانع شد. در منزل آقای مرتضی خان حکمت تا نیمی از شب منقضی شد و بسیار خوش گذشت.

  آقای سروان کوثری فرزند آقا سید یعقوب کوثر که از صوفیهٔ حاضر است مثنوی می‌خواند و همچنین جوان دیگری موسوم به کمال کشاورز او نیز با آوازی خوب مثنوی و حافظ می‌خواند، دیگری از دوستان موسوم به آقای بنان ويلون لطیفی می‌نواخت. شب خوبی بود. 

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی،  ۱/ ۳۷۲- ۳۷۴.


[*  این دو برادر توأمان (دوقلو)، پرویز و هرمز همایون‌پور که در آن زمان شش ساله بودند، بعدها علوم سیاسی خواندند و مترجمان صاحب‌نامی شدند. پرویز که مترجم آثار میلان کوندرا است در شهریور ۱۳۹۱ به هنگام شنا در دریاچه لمان سوئیس دچار سنکوپ شد و درگذشت. هرمز همایون‌پور که از برادر بلندآوازه‌تر است، سالها در انتشارات فرانکلین و انتشارات علمی و فرهنگی فعالیت می‌کرد و از پایه‌گذاران نشر فرزان‌روز است و آثار پرشماری نیز ترجمه کرده است].

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍51
[email protected]
4.6 MB
📙 عبدالمجید واعظی، خاطرات سفر [آیت‌الله شریعتمداری]، تبریز، چاپخانه شفق، ۱۳۵۴.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
🆔 www.tgoop.com/ketabxaneiranshenasi
| پنجه‌نامه: تاریخ و خاطره |
[email protected]
▪️خاطرات سفر آیت‌الله

گاهی «خبر»ها نیز خاطره می‌شوند، حتّی اگر هیچ ربطی به تو نداشته باشند! نخستین و قدیمی‌ترین خبر «سیاسی» که در ذهن من حک شده و از یادم نمی‌رود و هر سال ناخودآگاه آن را به یاد می‌آورم خبر درگذشت آیت‌الله شریعتمداری است (۱۴ فروردین ۱۳۶۵). نوروز ۱۳۶۵ نخستین سالی بود که پس از مهاجرت از روستا به شهر و «شهری‌شدن» به مسافرت نوروزی رفتیم. روز چهاردهم فرودین که به خانه برگشتیم، پدرم، طبق عادت شبانه، رادیو بی‌بی‌سی یا به تعبیر خودش رادیو «لندن» را روشن کرد و خبرها را می‌شنید که گوینده خبر، اگر اشتباه نکنم لطفعلی خنجی یا شهریار رادپور، خبر از درگذشت آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری داد.  بر من روشن نیست که چرا منِ کودک هفت ساله کلاس اولی باید از میان بسیاران خبری که در آن سال‌ها هر روز می‌شنیدم، تنها این خبر در خاطرم بماند! قاعدتاً در آن زمان نه من و نه حتی پدرم که مطلقاً بی‌سواد بود، هیچ شناخت و آگاهی‌ای از ایشان و اختلافاتی که با حکومت و امام خمینی داشت، نداشتیم. شاید هم‌زمانی این خبر مرگ با اندوه پایان تعطیلات نوروزی و بازگشایی مدرسه، این خبر را در یادم ماندگار ساخته است!

آنچه تا کنون درباره زندگی، شخصیت و کارنامه آیت‌‌الله شریعتمداری نوشته شده، بیشتر ردیه و دفاعیه است تا پژوهش دانشگاهی و تاریخی؛ نه آن ردیه‌ قدیمی سیدحمید روحانی با عنوان «شریعتمداری در دادگاه تاریخ» و نه این دفاعیه تازه محسن کدیور با عنوان «اسنادی از شکسته‌شدن ناموس انقلاب» کار علمی و دانشگاهی نیستند. به‌نظرم این مدخل «شریعتمداری، سیدکاظم» در دانشنامه جهان اسلام (ج ۲۷، صص ۹۴- ۱۰۲) نوشته شهرام صحرائی، در نبود پژوهشی جامع و غیرجانبدارنه (اگر باشد من ندیده‌ام) مرجع مناسب و سودمندی برای شناخت ایشان است، اگر چه این مدخل نیز، ناگزیر، در جاهایی روایت رسمی حکومتی را برجسته کرده و بازتاب داده است.

چند ماه پیش در جستجوی کتاب‌های خاطرات رسیدم به کتابی با عنوان «خاطرات سفر» نوشته عبدالمجید واعظی (چاپخانه شفق تبریز، ۱۳۵۴). نویسنده در مقدمه کتاب را چنین معرفی کرده: «خاطرات سفر تاریخی یکی از مراجع تقلید عالم تشیع و تجزیه و تحلیل درباره رهبری شیعه و نفوذ روحانیت در دلهای پاک پویندگان حقیقت و دین است» (ص ۱). درواقع کتاب گزارش سفر رهبری مذهبی شیعی (مرجع تقلیدی)  است که توسط یکی از شیفتگانش به رشته تحریر درآمده؛ سفری یک ماهه (۴ مرداد تا ۴ شهریور ۱۳۵۳) از تهران به مشهد از طریق مازندران (جاده چالوس) و بازگشت به تهران (از جاده هراز). بخش عمده کتاب ذکر حالات و رفتارها و گفتارهای آیت‌الله و میزبانان او و دیدارهای ایشان با مقلدان و دوستدارانش و با دیگر عالمان، حتی عالمان سنی در تربت جام است. نویسنده درجاهایی از کیفیت سفر و وضع جاده‌ها و طبیعت مازندران و خراسان نیز سخن رانده است. تصویری که در این کتاب از یک آیت‌الله و مرجع تقلید شیعی در جامعه ایران در اواخر دوره پهلوی (چهار سال پیش از سقوط شاه) به‌دست داده شده، برای شناخت وضع روحانیون، به‌ویژه مراجع تقلید و نقش و جایگاه آنان در آن روزگار بسیار سودمند و راهگشا است؛ با این ملاحظه که نویسنده احتمالاً در جاهایی دچار بزرگنمایی و اغراق شده است.

▫️ معصومعلی پنجه
۱۴ فروردین ۱۴۰۴ | تهران

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍141
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح بیستم – (چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز)  

هوا به کلی روشن و آفتاب تابانی می‌درخشید و لکه‌ای ابر در آسمان نبود.  قبل از ظهر باد خنکی می‌وزید ولی بعد از ظهر به کلی مرتفع و هوای معتدلی بود به منتهای لطافت. 

قبل از ظهر میرزا محمدحسن دستِ‌غیب که از علمازادگان شیراز و رئیس دفتر رسمی و اهل حل و عقد است به اتفاق آقای مرتضی حکمت نزد این جانب آمد.  در سال ۱۳۱۲ یعنی دوازده سال قبل مختصر کدورت و رنجشی در ایامی که کفالت وزارت معارف داشتم از من حاصل نموده بود و مدت دوازده سال در دل نگاه داشته بود و این منتهای عجب و غرابت است و به یک لمحه رفع شد.

  ظهر ناهار را در بقعهٔ سعدیه مهمان حسین فصیحی فرزند مرحوم شوریده بودیم و در آنجا مدفن پدرش شوریده نیز قرار دارد و متولی بقعه نیز اوست. خود او نیز جوانی است گرم و با محبت شعر خوب می‌گوید به اسلوب پدر و شیفته می‌کند.  غالب روز به قرائت و استماع اشعار پدر و پسر مشغول بودیم. عکسهایی چند از بقعهٔ سعدیه و رفقا برداشته شد که در این سفینه ثبت است.¹

متنجی [کذا؛ منتخبی] از چند قطعه اشعار فکاهی و تاریخی آن مرحوم نیز پاکنویس کرده و هدیه نمود که آن نیز در این سفینه مضبوط است.²
  
عمارت بقعهٔ سعدیه بنایی است که کریم خان زند برپا کرده و اخیراً یعنی در سال ۱۳۰۴ شمسی آقای ابراهیم قوام‌الملک بر آن تجدید دیواری نموده و اشجار کاجی جدید کاشته و فضایی حاصل کرده است و خیلی خراب و کثیف است. اگر خداوند توفیق دهد و بر آن بنایی یادگاری ساخته گردد کمال توفیق است.

هوای تنگ سعدی خیلی گرم است و بواسطهٔ گرما و کثافت مگس بسیار دارد.  آقای شیفته می‌گفت که اینهمه در اشعار سعدی ذکر مگس شده است بواسطهٔ آنکه شیخ در آن خانقاه از آن حشره موذی در عذاب بوده است.

  نسخه کاملی از کلیات شیخ وقف بر بقعه است که ابوالفتح خان زند فرزند کریمخان وقف کرده.  خط خوب و تذهیب زیبایی دارد و نسخهٔ کهنه قدیمی است، ولی تاریخ ندارد.  مرحوم حاجی معتمدالدوله فرهاد میرزا بعضی از اوراق محذوفهٔ آن را به خط مرحوم میرزا علی نقی خوشنویس شیرازی در سال ۱۲۹۶ هجری قمری نویسانده است و در حاشیه طبیات شرحی فصیح و بلیغ در این باب نگارش یافته. نسخه مغلوطی است ولی جامع است. ساعت چهار با میزبان وداع کرده به شهر آمدم.

از قونسول انگلیس مستر جکینس (M. Jakins)  و نایب او مستر جکسن بازدید نموده وداع کردیم. قونسول مرد خوبی است ولی از اوضاع و احوال شیراز خیلی پرت به نظر می‌آید.  نظریات و تئوریهایی دارد که به نظر عملی نمی‌آید. از جمله می‌گفت که ایلات قشقایی در نظر دارند که به خودی خود تخته قاپو شوند و چادرنشینی و صحراگردی را ترک کنند. گفتم مادام که نفع اقتصادی در این کار نباشد از محالات است و اگر به صرف تربیت و تحول و تکامل تدریجی بخواهیم این مقصود حاصل شود نیاز به صرف زمان و سالها بلکه قرنها طی زمان است.

از آقای سرابندی رئیس عدلیه نیز دیدن کرده وداع نمودم. همچنین از خاله‌جان و فرزندانشان حسام مؤیدی که جوان باهوش و خوش قریحه است و بحمدالله آثار ترقی در ناصیهٔ او مشهود است و عروسی کرده و خانواده تشکیل داده و اینک مشغول زراعت و کار می‌باشد.

شب را منزل آقای علی نمازی مهمان بودیم سرلشکر فیروز و آقای حاجی محمد نمازی و دکتر ضیائی نیز تشریف داشتند. شب غالباً به مصاحبه و مؤانسه و مکافهه [کذا؛ مفاکهه یا مکافحه؟] می‌گذشت.

۱ و ۲- [در دفتر موجود نزد این جانب نیست (م. د.)].

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی،  ۱/ ۳۷۴ - ۳۷۶.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍9
ظاهراً به نظر می‌رسد که زندگی آدمهای معمولی یکسان است، ولی این فقط ظاهر قضیه است: در جهان امری بدیعتر و متنوعتر از شرح حال آدمهای گمنام وجود ندارد، بویژه آنجا که هیچ ایدهٔ مشترکی میان دو انسان یافت نشود، انجا که هر جوان مطابق الگوی خود پیش برود، بدون اندیشه‌های پنهان، هـرجا که گذرش افتاد! اگر امکانش وجود داشت، دائرةالمعارفی از زندگینامه‌ها گرد می‌آوردم به ترتیب الفبا؛ مثلاً اول همه کسانی که ریششان را می‌تراشند؛ برای اختصار می‌شد زندگینامه دانشمندان، ادیبان هنرمندان، جنگاوران برجسته، رجال دولتی و کلاً همه افرادی را که گرفتار خیر و صلاح همگانی هستند کنار گذاشت: زندگی آنان یکنواخت و خسته‌کننده است؛ موفقیت استعداد، مغضوب واقع شدن، تشویق و هلهله زندگی در اتاق کار یا در بیرون از خانه، مرگ در نیمهٔ راه فقر در پیری؛ هیچ چیز از خود ندارند و همه چیزشان متعلق به زمانه است.


📙 آلکساندر هرتسن، مقصّر کیست؟، ترجمهٔ آبتین گلکار، تهران، هرمس، ۱۳۹۰،  ص ۱۲۹.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍6
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح بیست و یکم - (پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۲۴ شمسی (شیراز)

هوا امروز نیز آفتاب گرم و خوبی بود. گرچه عصر قدری سرد شده باد خنکی شديداً می‌وزید. صبح زود بعضی از دوستان مانند فتاح پرهام و بهاءالسلطان و دیگران نظر به اینکه تصور می‌کردند عازم حرکت و معاودت به طهران هستم آمده بودند. آقای حسین مشیری نسخهٔ خطی خوبی از دیوان غزلیات جامی به رسم هدیه و تحفه برای این جانب آورده بودند که تاریخ کتابت آن قبل از ۹۲۹ هجری قمری یعنی زمان حیات مؤلف است.

قبل از ظهر آقای قوام‌الملک آمدند و آخرین ملاقات را نموده و از جریان کارهای سیاست داخلی فارس و مناسبات خود با اخوی صحبت می‌کردند.

  اطلاع داشتند که تحریکات سیاسی در ایلات می‌شود و از ناحیه شمال است و دولت هم در این باب کوچکترین اثری ندارد.

ظهر ناهار در منزل آقای محیی‌الدین مَزارعی صرف شد. 

از آقای عبدالکریم سعادت بازدید نمودم. پیرمرد محترمی است و اهل علم و از دوستان قدیم.

امروز کتابهای ابتیاعی خود را که مجموعاً یکصد و بیست و پنج جلد کتاب است (از ورثه مرحوم شعاع و کربلایی داداش خریداری شده است و غالباً نسخه های نفیس است) در صندوق پیچیده و اسباب سفر فراهم ساخته‌ایم.

عصر استراحت کرده به باغ عفیف‌آباد (باغ گلشن) رفتیم که چهار دانک آن ملک آقای حشمة‌الممالک است و عمارت وسیع و عریض مفصلی دارد ولی به کلی به درد زندگانی نمی‌خورد. یاد دارم در حدود سنه ۱۳۲۰ هجری قمری که مرحوم محمدعلی‌نصرالدوله آن را می‌ساخت اول عمارت فارس بود ولی فعلاً کهنه و متروک شده است.

اول شب به منزل آقای سرلشکر محمد حسین فیروز رفته خداحافظی کردیم. از اوضاع فارس و کارهای سیاست این ناحیه صحبت می‌شد و از عدم مساعدت اولیاء امور دلی پرخون داشت. قدری او را تشویق کردم و قرار شد نزد اعلی‌حضرت همایونی و اولیاء دولت آنچه مقتضی باشد به اطلاع ایشان برسانم.

شب جامه‌دان را پیچیده و مستعد حرکت شدیم م که ان‌شاءالله فردا صبح حرکت کنیم.  به عزم طهران.  

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی،  ۱/ ۳۷۶- ۳۷۷.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍51
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح بیست و دوم – (جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (شیراز – اصفهان)

امروز ساعت چهار بعد از نصف شب چنانکه رسم مسافران سحرخیز است برخاستم و به قصد مسافرت عازم راه شدیم. همّتخواه نام شوفری است که اتومبیل خود را کرایه داده و قرار است امروز ما را به اصفهان ببرد. با آقای حشمة‌الممالک اخوی وداع کرده ساعت شش از تنگ الله‌اکبر خارج شدیم. همراهان عبارتند از آقای بدیع‌الزمان فروزانفر و آقای دکتر محمدعلی حکمت اخوی در کنار آب رکن‌آباد پیاده شده جرعه آبی از آن آب را که  «عمر خضر می‌بخشد زلالش»¹ نوشیده به سیر سفر اجازت گرفتیم.

در ابتدا اتومبیل بطیء بود.  مقارن ظهر به ده‌بید رسیدیم که نسبتاً مرکزیت دارد.  در آنجا نهاری صرف شد در نزد آقای صدیقی مأمور فروش نفت.  نسبةً اطاق نظیفی داشت و مانند همه شیرازیها بسیار مهربان و مهمان‌نواز بود. ساعت دو و نیم  بعدازظهر به آباده رسیده درنگ نکردیم و عبور کردیم.

در زیر تپه‌های سنگی مابین خان خرُّا و سورمق که راه مابین اصفهان و شیراز نصف می‌شود یعنی ۲۴۰ کیلومتر از دو شهر مسافت دارد به یاد آمد که چگونه در طول مسافرتهای به شیراز همواره در این نقطه خاطره‌ای که از سفر نخستین داشتم همواره تجديد تذکار می‌شود و آن عبارت بود از یکی از لیالی ماه شوال ۱۳۳۳ هجری قمری که در آغاز جوانی به عزم تحصیل از شیراز به طهران می‌رفتم و در آن وقت خاطر را به مطالعه مثنوی مولانا جلال‌الدین رومی شعفی تمام بود و غالب ابیات و قطعات آن کتاب بزرگ را در خزینه حافظه داشتم. چون کاروان ما به این نقطه رسید، نیمه شب حالت استغراق و توجهی روی داد و این قطعه از مثنوی مولوی به خاطر می‌گذشت:

صبغة الله چیست رنگ خُم هو
پیسه‌ها یکرنگ می‌گردد در او
چون در آن خُم افتد و گوییش قُم
گویدت بی‌‌شک منم خُم لا تَلُم
این منم خُم خود اناالحق گفتنست
رنگ آتش  دارد، امّا آهنست
شد ز طبع و رنگ آتش محتشم
گويدت من  آتشم من آتشم
آتشم من گر ترا شکّست و ظن
دست خود بر روی من یک دم بزن
آتشم من ور ترا شد مشتبه
آزمون را دست خود بر من بنه 
آتش چه؟ آهن چه؟ لب ببند
ریش تشبیه و مشبه را بخند 


در آن شب حالتی عجیب دست داد که در صحیفهٔ خاطر اثر آن هنوز پس از سی سال باقی است و از آن تاریخ به بعد که مکرر عبور من به آن نقطه روی می‌دهد آن شب و آن حالت به یاد می‌آید و آن ابیات بر زبان جاری می‌گردد. ولی دریغ که ایام جوانی و آن سرور و نشاط سپری شده است و ایام پیری در می‌رسد.

ساعت هشت بود به اصفهان رسیدیم از فراز تپه جنوبی منظره شهر و چراغهای الکتریک فروزان آن بسیار جالب است.

منزل اخوی ابوالحسن حکمت که در اصفهان رئیس ادارۀ آمار شهر اصفهان است وارد شدیم.

  تقی ‌خان حکمت تلگرافچی ده‌بید از آنجا به مشارالیه اطلاع داده بود و منتظر بودند. پذیرائی گرمی کردند. شام لذیذی صرف شده استراحتی کردیم.

۱- [مصراع دوم بیتی از حافظ است که مصراع اولش این است: ز رکن آباد ما صد لوحش الله (م.د.)].

📕 علی‌اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی، ۱/ ۳۷۷- ۳۷۸.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍31
📗سفرنامه شیراز علی‌اصغر حکمت (به همراهی بدیع‌الزمان فروزانفر در نوروز ۱۳۲۴)

صبح بیست و سوم – (شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۲۴ شمسی) (اصفهان – طهران)

ساعت نه با همان اتومبیل که از شیراز گرفته بودیم عازم طهران شدیم. برادرم ابوالحسن حکمت اصرار بلیغی می‌کرد که در اصفهان نزد او بمانیم. ولی امکان قبول نبود. دکتر محمدعلی حکمت دعوت او را پذیرفته از ما جدا شد و در آنجا ماند.

صبح از چهارباغ قدری شیرینی و گز که سوغات اصفهان است خریده رو به راه نهادیم.  امروز تندتر از دیروز می‌آمدیم و مسافت هم کمتر بود. نهار را در میمه مرکز بخشداری جوشقان صرف کردیم. قریۀ آباد و خوش آب و هوایی است. نهار مختصری همراه داشتیم با ماست و دوغ میمه صرف شد، لبنیات آنجا خیلی معروف است. مقداری پنیر از آنجا خریداری کرده همراه بردیم.

مسافت مابین اصفهان و قم ۲۷۰ کیلومتر است و از قم به طهران ۱۵۰ کیلومتر.  ساعت چهار و نیم به قم رسیدیم. درنگی مختصر برای گرفتن بنزین نموده و بلافاصله حرکت کردیم. ساعت نُه شب پس از دوازده ساعت راهنوردی خسته و خُرد به منزل رسیدیم.

از غرایب اتفاقات آنکه نیم‌ساعت قبل از ورود ما، خانم و پروین دخترم که در شانزدهم بهمن ماه گذشته به عتبات رفته بودند نیز سالماً مراجعت نموده و منزل آمده بودند و بحمدالله نگرانی شدیدی که از بی‌خبری ایشان داشتیم رفع شد. خدای را بر سلامتی و تندرستی آنان و خود شکر کردم. بحمد الله که ایام مفارقت و مسافرت به پایان رسید و همگی به منزل رسیدیم خداوند گمگشتگان وادی عمر را به سر منزل سعادت برساند.

این سفر مختصر که دارای منافع و فواید بسیار بود به انجام رسید. لله الحمد.

📕علی اصغر حکمت، ره‌آورد حکمت،  به‌کوشش محمد دبیرسیاقی، ۱/ ۳۷۸ - ۳۷۹.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍93
▪️امروز سالروز درگذشت منوچهر ستوده، یکی از پرکارترین و بلندآوازه‌ترین پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران در سده چهاردهم خورشیدی است (۲۰ فروردین ۱۳۹۵).

▫️استاد منوچهر ستوده شعر هم می‌سرود. شعرهای او تا جایی که من دیده و خوانده‌ام، از نظر ادبی فاقد ارزش و زیبایی هستند، اما از نظر سیاسی و اجتماعی برای آشنایی با اندیشه‌ها و زمانه او سودمند هستند. شعر زیر که نقیضه‌ای است بر این غزل معروف حافظ «فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود دلشادم/ بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم» یکی از شعرهای ستوده است که نقدی است تند و گزنده علیه محمدرضاشاه پهلوی. او این شعر را دوسه ماه پیش از انقلاب سروده، زمانی که استاد دانشگاه تهران بود. منوچهر ستوده مانند بسیاری از مخالفان شاه نه «چپ‌گرا» بود و نه «اسلام‌گرا»، بلکه «ملی‌گرا/ ایران‌گرا» بود. ستوده در این شعر شاه را «بنده کارتر» و «حلقه‌ به‌گوش سیا» دانسته و تصویری سیاه، ابلیس‌گونه و ستمگرانه‌ای از او ترسیم کرده که برای آشنایی با دیدگاه‌های سیاسی این ایران‌شناس برجسته درخور توجه است.   

▪️«در دوران آشفتگی آذرماه ۱۳۵۷ شمسی گفته‌اند:

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
بنده کارترم و هر چه کنم آزادم

دم مزن ملت اگر نفت تو دادم بر باد
زانکه گر من ندهم او بدهد بر بادم

ثروت مملکت از ماست به هرجا باشد
گوئیا ارث رسیده به من از اجدادم

داد و فریاد مکن زانکه مرا باکی نیست
به فلک گر برسد داد تو از بیدادم

مملکت از ستمم گرچه خراب است چه غم
تا که من شاد در این کاخ ستم آبادم

نیست بر لوح دلم جز الف استبداد
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

پایه سلطنتم بر سر ملت باشد
پس عجب نیست اگر از غم مردم شادم

هر که از حق بزند دم بِکنم بنیادش
گرچه دانم که حق آخر بکند بنیادم

ساغر از خون دل خلق مدام است مرا
هم از این باده مستانه چنین پر بادم

عاری از مهرم و باری تو ز من مهر مجوی
آریامهر اگر نام به خود بنهادم

نیست اندر دل من رحم به مانند پدر
هم بدین طینت ناپاک ز مادر زادم

نسبت من، تو به فرعون و به شدّاد مده
صد چو فرعونم و جلادتر از شدّادم

بر سر مردم بیچاره سوارش کردم
منصب بندگی خویش به هر کس دادم

گرچه خود بنده غیرم ولی از باد دماغ
این عجب بین که از بینی فیل افتادم

تا شدم حلقه به گوش در سرویس «سیا»
مستشار است که آید به مبارک بادم

نیست امید هدایت ز خداوند کریم
زانکه هر روز و شب ابلیس کند ارشادم

خاطر جمع ز خونخواهی ملت باش
چونکه وقت خطر ارباب کند امدادم

لیک هستم نگران زانکه چو میلش بکشد
گیرد حلقوم که بیرون نشود فریادم

ببر ای پیک حق این شعر ز زندان بیرون
به جهانی برسان ناله استمدادم

📕 ره‌آورد ستوده: یادداشت‌های دکتر منوچهر ستوده، به‌کوشش مصطفی نوری، تهران: کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ۱۳۹۰، ۲۶۰- ۲۶۱.

🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
👍9👎1😱1
2025/07/13 20:37:10
Back to Top
HTML Embed Code: