tgoop.com/ISTDP_IR/1047
Last Update:
🔶 میتوان از دو گونه #عشق سخن گفت :
عشقی که در آن من (ego) در معشوق (ابژه) گم میشوم که نامش #شیدایی (fascination) است...
و عشقی که معشوق در من حل میشود؛ این عشق همانند سازی با معشوق رخ می دهد ...
در شیدایی، ابژه ego را به تمای در خود هضم می کند؛ فرد از درون تهی و فقیر می شود و خود را تسلیم و سرسپرده ی ابژه می نماید...
فرآیندی که سبب می شود فرد متواضع شود،از خود گذشتگی کند، خودشیفتگی اش به پایین ترین حد ممکن نزول نماید و به خویشتن آسیب وارد سازد...
در شیدایی، سوپرایگو (وجدان) در راه معشوق خاموش می گردد و حاظر به جنایت در راه او میشود . تمام اعمال و خواسته های معشوق درست و مبرا از سرزنش به نظر می آید.
در نهایت، معشوق جای وجدان فرد را میگیرد؛ به او حکم می راند و راستی را از نادرستی برای او معین می سازد...
اما در عشقی که از جنس همانند سازی با ابژه است، معشوق به درون آورده می شود و ego نه فقیر ، محو و تهی، بلکه از طریق داشته های معشوق، غنی و تنومند میگردد و در نهایت ما با فردی رو به روییم که از معشوق گذر میکند ...
او معشوق را در خود می یابد و نه خود را در معشوق !
توده ها و جنبش ها نیز به همین منوال اند؛ هرچند فروید این گونه عنوان میکند که عشق موجود در هر توده ای از نوع شیدایی است
(شیدایی نسبت به رهبر که میتواند یک انسان یا یک ایده و یا یک مفهوم باشد)
اما میتوان توده ای را متصور شد که رهبر را درون خود هضم میکند !!
توده ای که نه محو ابژه که از داشته های او هر لحظه درونش غنی تر می گردد و به همین سیاق پیش می رود تا آنجا که از "تودگی" به "سوژگی" می رسد!
یک دگردیسی بی پایان! هویتی که هر روز از عشق به ابژه پر میشود اما آن عشق را نه افسار سرسپردگی که دستمایه ی آزادی و متقابلا مسئولیت خویش می سازد...
🔆 نویسنده نامشخص
💎 @ISTDP_IR
BY من به روایت من _ (ISTDP )
Share with your friend now:
tgoop.com/ISTDP_IR/1047