tgoop.com/ISTDP_IR/1057
Last Update:
🔶 عوارض حداکثر گرایی!
🔆 کافی بود در کودکی لیوانی بشکند یا در نوجوانی خطایی سر زند. اولین جمله واکنشی این بود «الان میام میکشمت!» کشتنِ لفظی بالاترین واکنش بود برای پیش پا افتاده ترین اتفاقات. از سینمای فیلم فارسی که دعوا سر یک کفتر طوقی مساوی بود با کشیدن چاقو و گذاشتناش توی قلب رفیق قدیمی! تا دهه شصت و بازنمایی رزمندگانی که تا آخرین قطره خون میجنگیدند همه چیز حداکثری بود. در چنین جامعهای جای تعجب نداشت که موی دانش آموز باید در حداکثر کوتاهی خود اش می بود و درس نخواندن حداکثر تنبیه (فلک کردن دانش آموز سر صف مقابل 400 کودک از همان محله ی زندگی) را به همراه داشته باشد! درس خوان کسی بود که "همه" ی نمرات اش بیست باشد و اینچنین ما به "وسواس 20" در کارنامه دچار می شدیم. حتی یک 19/5 هم می توانست بکارتِ کارنامه ی ما را لکه دار کند!
🔆 اسطورههایمان فرقی نداشت وارداتی باشد (بروسلی) یا صادراتی (نرمیان) تاریخی باشد (رستم) یا معاصر (جمشید آریا) "تمام" دشمنان باید شکست می خوردند. پیروزی نسبی معنی نداشت و "نابودی کامل" سرنوشت محتوم حریفان بود. برای هر دستاوردی حداکثر ایستادگی لازم بود. ما باید "تا آخرین نفس" میجنگیدیم. دهه شصت حتی شهدا هم ناقص و کامل داشتند. شهیدِ واقعی کسی بود که با گلولهای در قلب یا سر اش کشته شده، اما شهید واقعی تر! کسی که جنازه اش پودر و خاکستر شده باشد.
🔆 فارغ از اسطوره ها، اسوه های ما هم حداکثری بودند. حضرت علی (ع) برای ما شخصیتی بازنمایی می شد که هر شب هزار رکعت نماز میخواند. خانواده اش 3 روز افطار نمیکردند الا به آب و حضرت زهرا (س) مقابل کور هم حجاب داشت. یک جامعه ی حداکثری در تبادل فرهنگی با ائمه، دوازده امام اول اش امام حسین (ع) بود. امام حسینی که رفتار حداکثریاش در ده روز پایانی عمر مهم است (و از آن ده روز هم عاشورا) نه باقی.. خوب برای آن امامِ حداکثری هم خوانشی حداکثری و عزاداری حداکثری لازم بود. دو ماه تمام. با انواع و اقسام زنجیر و قمه و لطمه زنی، و رفتارهای حداکثری دیگر در عزاداری. ما دیسکورس علم را هم حداکثری میفهمیدیم فرزند فلان عالم گفته بود «پدر من میخواهم مثل شما بشوم» و پدر در جواب گفته بود «هیچی نخواهی شد! من میخواستم امام صادق (ع) بشوم و شدم این! تو میخواهی مثل من بشوی؟ پس هیچی نخواهی نشد!»
🔆 در زیست حداکثری کوه نورد واقعی کسی بود که اورست را فتح کند. اندیشمند کمتر از انیشتن آنچنان دندانگیر نبود! عارف واقعی باید کرامتی میداشت که در توان بشر عادی نباشد. همه چیز در قله! ما باید هنگام عشق ورزی چون مجنون هست و نیست را برای معشوق می باختیم! جامعهای که من در آن بزرگ میشدم پر بود از بازنمایی قله های ادب، پیشانیهای مبارزه با استکبار، ته قدرت بدنی، و عندِ عرفان، یا ته اعتیاد! و آخرِ رفیق بازی و ... گویا هر میانهای، در راه ماندهای ناقص بود.
🔆 شما ردِ این فضا، تربیت، و جامعه، و روش حداکثری را اگر بگیرید میبینید که این یادداشت باید صد صفحهای باشد. در مورد علل تولید این جامعهی حداکثری سخن بسیار است اما اگر به سراغ سادهترین عوارضِ آن برویم چه خواهیم دید؟ آدمهایی ناراضی! بعد یک عمر زندگی با تکالیفِ حداکثری که وقتی وارد جامعه شده و حقوقشان را مطالبه می کنند با پاسخ حداقلی مواجه میشوند! (مثلا حداکثر زحمتاش را کشیده و حداکثر تحصیلات را دارد ولی حداقل کار در خور شان گیرش نمیاید) او در این زیست جهانِ صفر و صدی وقتی به صد نمیرسد، دائم خود را صفر میپندارد. چرا که باز چشماش به حداکثر داشتههای دیگران است! اینگونه آدمهایی تربیت شدند که نمینویسند چون میدانند ویکتور هوگو نیستند. و خطر نمی کنند چون میپندارند حداکثر تلاششان به حداقل مطالبات نخواهد انجامید. پر هم بیراه نیست! مگر نه اینکه در حافظه تاریخ معاصر پدرانشان حداکثر هزینه را برای انقلاب 57 پرداخته اند و بسیاری شعارهای حداکثری دادند اما حالا حسرت حداقلِ روزهای قبل انقلاب را میخورند!؟ اینگونه است که این نسل دائم حداکثر توقع را از رخدادهای پیرامونی دارند و جهان اما،،، یک رئالیتهی محض و پر از ایراد تحویل آنها میدهد!
🔆 من در چنین سنتی رشد کردم و با همین شیوه حداکثری خود و بسیاری دیگر را به دردسر انداختم! اما این روزها تلاش میکنم در مقابل این ایدهآل گرایی (که نام زیبای آرمانگرایی روی آن گذاشتهایم) تفکر انتقادیام را رشد دهم. بنابراین کم و بیش مراقبم برای مقابله با این حداکثر گرایی حداکثر تلاشم را نکنم!
🖋 : #یاسر_عرب
💎 @ISTDP_IR
BY من به روایت من _ (ISTDP )
Share with your friend now:
tgoop.com/ISTDP_IR/1057