tgoop.com/IUSTArmankhah/109
Last Update:
▪️واگویه؛ شعری از محمد مختاری
این حنجره مقاومتی معین دارد و گاه چون اکنون هوار میکشد و چنگ میزند در زبان عریان و متورم میشود تارهاش و میترکد و میپاشد بر این آینه که بند بند انگشتانمان در شکستنش سهیم بوده است.
تکه تکۀ دیدار، در تکههای عصب، در تکههای غریو، در تکههای تاریک، در تراشههای پراکنده در شکاف اعماق؛ آن گل که پرچمهایش را در باد افشانده است و کاسبرگش چون دهانی افشان، به واژههای پریشان گلبرگهایش را میپراکند. و این ستارهها و صندلیهای معلق که با اشارۀ شمشیرهای کهنه، هنوز تاب میخورند. و دارها که بر اقیانوس روانند، و خاک که ذات خود را بر باد یافته است، و ما که ماندهایم و همینجا ماندهایم و همینجا میمانیم و سرهامان روی صندلیها تاب میآورد و گیسوانمان آتشی در اقیانوس میزند که در ﺗﻸﻟﺆﺵ اعماق زمین بدرخشد، بدرخشد در خواب، بدرخشد در بیداری، بدرخشد در وهم، بدرخشد در ضمیری که نمیتواند ندرخشد، همچنان که میدرخشد آن روشنای بلند که روان است، روان بوده است، روان خواهد بود.
شعر کامل را در اینجا بخوانید
@IUSTArmankhah
BY دانشجویان آرمانخواه
Share with your friend now:
tgoop.com/IUSTArmankhah/109