tgoop.com/Khaterat_daneshjooyi/842
Last Update:
سلام.
برا دبیرستان مهاجرت کردم تهران. چشممو به روی تمام مشکلات خانوادگی که استارتش توی راهنمایی خورده بود بستمو ۳سال فول تایم درس خوندم. ارتباطم رو با خانواده به حداقل رسوندم. حتی زنگ های تفریح هم توی مدرسه یه گوشهای رو پیدا میکردم و درس میخوندم. دلیل اینکارم این بود که نه توی فامیل نه توی آشناهام کسی که راهه منو با موفقیت طی کرده باشه رو ندیده بودم پس تصمیم گرفتم تنها باشم.
اواخر سال کنکورم کرونا اومد و این ارتباط حداقلی من رو با اجتماع علنا صفر کرد. یادمه ۷ ماه آخر رو اصلا از خونه بیرون نیومدم.
باید اعتراف کنم که تا مرز دیوانگی هم رفتم ولی اینو توی جسمم خاک میکردم و همه همیشه اون کالبدی رو میدیدن که خیلی آروم و ریلکس داره برا هدفش تلاش میکنه...
قسمت جالب ماجرا اینه رتبم توی کنکور تجربی دو رقمی شد.
خانواده لذت میبردن که چه گل پسری رو تحویل اجتماع دادن و فامیل هم منو به عنوان الگو به بچه هاشون معرفی میکردن.
ولی اون عذاب و تنهایی که ۳ سال کنکور چشیده بودم توی این شهر لعنتی باهام موند. حتی تایم بیشتری برام بوجود اومد که به اون مشکلات خانوادگی مضخرفی که ۳ سال نادیده گرفته بودمشون بیشتر فکر کنم و بیشتر زجر بکشم.
۲ سال بعد کنکور رفتم سر کار چون درسا مجازی بودن و منم نه با درسا ارتباط گرفته بودم نه با همکلاسیام. توی اون دوسال با آدمای زیادی معاشرت کردم. از رپر های پایین شهری بگیر تا دکتر و مهندسو بازاریو آدمای افسردهای که حالشون از کارشون بهم میخوره.
چیزهای زیادی یاد گرفتم از قشرایی که شاید در آینده هیچ وقت نتونم مثل الان درکشون کنم.
نمیگم ارتباط با این افراد بد بود یا خوب ولی حال روحی منو بدتر میکرد. فقط هدفم این بود که مستقل بشم و اگر روزی نیاز شد پولی دستم باشه که از این شهر لعنتی با پای پیاده فرار کنم.
من اون آدمیم که توی اجتماع میخنده و با همه شوخی میکنه ولی توی تنهاییش خودشو توی اتاق حبس میکنه و توی تاریکی مطلق زندگی میکنه و دیگ هیچی براش مهم نیست نه رتبه دو رقمیش نه اون مشکلات قدیمی لعنتیش.
کسی رو مقصر نمیدونم. نه حکومت نه دانشگاه نه خانواده.
با هیشکی هم درد و دل نمیکنم چون مردم تا میشنون که داری تو یه رشته و دانشگاهی که همه آرزوشو دارن درس میخونی فکر میکنن زندگیت گل و بلبله و نمیتونن شرایط روحیتو درک کنن.
فقط دارم این فشار روحی لعنتییو که حتی نمیدونم از کجا داره منشا میگیره رو تحمل میکنم و نمیتونم تمومش کنم و برم چون میدونم مادرم قلبش هزار تیکه میشه ...