tgoop.com/KholalForaj/181
Last Update:
سوار آسانسور شدم، دگمهی همکف را زدم، اما آسانسور رفت طبقهی پنجم. در آن طبقه زنی خوشبو سوار شد، و در طبقهی دوم پیاده شد. درِ آسانسور کمی ناله کرد. دگمهی همکف چشمک میزد، و آسانسور رفت طبقهی چهارم. در آنجا مرد مفلوکی سوار شد و دگمهی طبقهی نهم را زد، ولی طبقهی نهم نداشتیم. مرد مفلوک در طبقهی نهم پیاده شد، و کسی سوار نشد، تا اینکه آسانسور مرا برد به طبقهی هفتم، و در آنجا مردی آمد توی آسانسور، مسواکبهدهان، کف بر لبهایش شکل ماتیک نشده بود، و لابد دنبالِ شیر روشویی میگشت. فهمید اشتباه سوار شده و فوری پیاده شد و آسانسور رفت به طبقهی اول، که آنجا چند نفر سوار شدند، بیش از ظرفیت آسانسور، و تنهایشان به تن من مالید و چربی پوستشان پیرهن سفیدم را لکهدار کرد، و آسانسور رفت به طبقهی چهاردهم تا از آنجا عزیمت کند به طبقهی هفدهم و همینطور رفت، اما کسی از آن تنهای چرب پیاده نشد که نشد، و تازه زنِ پیری که در طبقهی بیستم میخواست خودش و کیسههای خریدش را سوار آسانسور کند موفق نشد این کار را بکند و گفت از پلهها میرود، و جایی در طبقهای که درست نفهمیدم آسانسور ایستاد و چراغهایش خاموش شد و من فقط نور اندکی را میدیدم که از چربی تن یکیشان در آینهی نیمدار منعکس میشد، و وقتی آسانسور بعد از ساعتها راه افتاد و چراغهایش روشن شد باز هم به تعداد آن تنهای پرچرب افزوده شده بود و آسانسور رفت و رفت، و باز هم رفت تا اینکه در طبقهی همکف نایستاد و به راه خودش ادامه داد، و من از فشار تنهای چربیاندود چنان به آینه مالیده شده بودم که داشتم خودم و تصویرم در آینه یکی میشدم. دیگر نور سرد سقف آسانسور را نمیدیدم، تا اینکه احساس کردم چربی تنها در من نفوذ کرده و الآن است در آینه حل شوم. اما تجربهی بسیار غریبی بود وقتی فهمیدم اینهمه مدت آسانسور نه در ارتفاع ساختمان که در طول آن حرکت میکرده.ــ
http;//www.tgoop.com/kholalforaj
BY خللفرج

Share with your friend now:
tgoop.com/KholalForaj/181