tgoop.com/KholalForaj/195
Last Update:
هربار که اجارهنشینهای مهرجویی را میبینم، یادم میرود که در سوپرگوشتِ عباسآقا پستویی نیست که در آن نویسندهای مشغول نوشتن باشد. نمیدانم این صحنه را در چندمین باری که اجارهنشینها را تماشا کردهام دیدهام، یا اصلاً دیدهام؟ کسی به مادر عباسآقا رو میاندازد تا او لطف کند و با پسرش حرف بزند تا اتاقی آن پشت که مصداق آشغالدانی است برسد به این نویسنده تا شاید بتواند دور از هیاهوی خانه چند خط رمان بنویسد. آن پستو به نویسنده میرسد، و او هر روز با نظم آهنینش سر ساعت هشت صبح در دفترش حاضر میشود تا رمان بنویسد. گاهی عباسآقا ناغافل وارد اتاق میشود، چون خیال میکند نویسنده دارد چیزی میکشد. گاهی هم شاگرد مغازهاش را میفرستد برود بیخودی لگنی از توی پستو بیاورد یا لگنی به پستو ببرد. یکی از کارگرها هم عادتش است وقتی دارد سیبزمینیهای پخته را برای سالاد الویه لگدکوب میکند آواز دشتی بخواند. اینها نویسنده را کلافه کرده. نمیتواند بنویسد. صدای ساطوری کردن اذیتش نمیکند، اما صدای لزج ورز دادن گوشت چرخشده او را به تهوع میاندازد. دوستان روشنفکر نویسنده گاهی در پستوی او چای میخورند، اما بوی میگو و پیاز رندیده فراریشان میدهد. نویسنده پشتبهپشت سیگار میکشد تا شاید آن مکان را ضدعفونی کرده باشد. آخرسر هم وقتی برای بار آخر وارد پستویش میشود، میبیند یک ماهی قزلآلای خالسرخ نیمهجان درست روی میزتحریرش، روی ورقهای رمانش، رها کردهاند، طوریکه انگار ماهی منتظر است مراسم تشییعش را به جا بیاورند. نویسنده در را میکوبد و رمان و سوپرگوشت را برای همیشه ترک میکند، و متلک عباسآقا را پشت سرش نمیشنود. وقتی شنیدم نسخهای از اجارهنشینها آمده که چند دقیقه طولانیتر است از چیزی که همهی اینسالها دیدهایم، گفتم حتماً این داستانک را در آن میبینم. اما اینبار هم خبری نشد. باید منتظر بمانم شاید روزی نسخهی کامل این فیلم هم به بازار بیاید.
http://www.tgoop.com/kholalforaj
BY خللفرج

Share with your friend now:
tgoop.com/KholalForaj/195