KHOLALFORAJ Telegram 217

کُره‌ها‌ی مچی


درست همان‌ روزی که دست چپ آقای مودّت از مُچ قطع شد، به جسم خاک‌آلودی در کف خیابان بر‌خورد که به‌گمانش می‌توانست کار دست چپ را بکند، هرچند کاری ناتمام. جسمِ خاک‌آلود عبارت بود از نیم‌حلقه‌ای فلزی با قطرِ چهار انگشت که متصل بود به کاسه‌واری از همان جنس که کار پایه را می‌کرد. می‌شد گفت بقایای یک کره‌ی جغرافیای رومیزی با اندازه‌ی متوسط است. در اطراف چشم چرخاند تا شاید کره‌‌ی فرضی را بیابد، اما اثری از آن ندید. شاید کسی کره‌ی رومیزی را خریده بوده و به نظرش پایه و تکیه‌گاهِ کره زائد آمده و فقط کره را نگه داشته و زوائد را دور انداخته. شاید کل مجموعه ــ شامل کره، تکیه‌گاهِ نیم‌حلقه و پایه ــ از دستش رها شده بوده و کره غلت‌زنان به میان خیابان رفته و چرخ ماشینی آن را نابوده کرده. طرف هم با عصبانیت پایه و تکیه‌گاه را به زمین کوبیده و رفته. هرچه که بود، آقای مودّت تشخیص داد که می‌تواند پایه را به باقیمانده‌ی مچ دست چپش متصل کند و اجازه دهد نیم‌حلقه‌ی فلزی کار هر پنج انگشت را توأمان بکند.

اولین کاری که به نظرش رسید می‌شود با این دستِ جدید می‌شود کرد این بود که از آن به‌جای علامت سؤال استفاده کند. همین‌طور می‌شد آن را از میله‌ی اتوبوس یا قطار مترو آویخت تا تعادل آدم بر هم نخورد. اگر پیشخدمت کافه فنجان قهوه را کمی دورتر از آقای مودّت روی میز می‌گذاشت، او می‌توانست با نیم‌حلقه‌ی فلزی فنجان را پیش بکشد. می‌توانست پس گردنش را بخاراند، و همین‌طور سر زانویش را. می‌شد آن را با شعله‌ی اجاق گرم بکند و دوستانش را محض شوخی بسوزاند. یا می‌شد در تاریکی شب، وقتی دزدی به آقای مودّت حمله می‌کرد، آن را از نیامش بیرون بکشد و نشان دزد بدهد، تا شاید او بترسد و پا به فرار بگذارد. می‌‌توانست با نوک نیم‌حلقه تحریک‌پذیرترین نقطه‌ی بدنی کسی را تحریک کند و با ارتعاش فلزْ خودش هم تحریک بشود. لبه‌ی داخلی نیم‌حلقه آن‌قدر تیز نبود که جای داس را بگیرد ــ هرچند به فکر آقای مودّت رسید که بدهد آن را تیز کنند ــ اما کیسه‌های خرید به‌درستی از آن آویخته می‌شدند.

تا به خانه برسد، پایه‌ی کره‌ی خیالی دیگر به باقیمانده‌ی مچ جوش خورده بود. می‌شد گفت نیمی از پایه از جنس فلز است و نیمی دیگر از گوشت ـ فلز. آقای مودّت محض سرگرمی تخم‌مرغی روی میز آشپزخانه گذاشت و با نوک نیم‌حلقه آن را غلتاند و بعد سعی کرد تعادلش را روی میز حفظ کند. تصمیم گرفت همین کار را با یک طالبی نسبتاً درشت بکند. در هر دو بار، به نتیجه‌ی خوبی رسید. طالبی و تخم‌مرغ هم خوب می‌غلتیدند و هم صاف نگه داشته می‌شدند. برای اینکه باز هم نیم‌حلقه را محک بزند، در تابه‌ی بزرگی مقداری روغن ریخت و اجاق را روشن کرد. وقتی روغن داغ شد، نیم‌حلقه را درون آن گذاشت و با دست سالمش تخم‌مرغ را توی نیم‌حلقه شکست. صبر کرد تا سفیده و زرده ببندند. نتیجه نیمرویی شد شبیه ستاره‌ی دنباله‌دار.

اما آقای مودّت بالأخره تصمیمش را گرفت. پرس‌و‌جو کرد و کسی را که می‌خواست یافت. آقایی بود که در زیرزمین خانه‌اش کره‌ی جغرافیا می‌ساخت. حتی کره‌ی تاریخ و ادبیات و موسیقی می‌ساخت. اگر سفارش می‌دادی، کره‌ی خیال می‌ساخت. هرطور هم که مایل بودی آن را رنگ می‌زد. اصلاً اگر می‌خواستی رنگ نمی‌زد. کره‌ای از بلور می‌ساخت، یا از گچ و سیمان، از چوب و عاج. کره‌ی فلزی می‌ساخت، کره‌ی آبی می‌ساخت. کره‌ای می‌ساخت که در آفتاب آب می‌شد و در سرما می‌بست. کره‌‌ی شکلات و شکر می‌ساخت. با هر قطری هم که می‌خواستی می‌ساخت. پس آقای مودّت در کمال شعف یک کره، با اندازه‌ای که نیم‌حلقه‌اش را پر کند، سفارش داد.

روزی که آقای مودّت کره‌ی سفارشی‌اش را در آن زیرزمین بر پایه‌ی نیم‌حلقه نصب کرد، چنان سر ذوق آمد که فوراً چند کره‌ی دیگر هم سفارش داد. بعد همین‌طور سفارش داد، و باز سفارش داد، تا دیگر مجموعه‌دار شد. در هر مناسبتی، از یک کره‌ استفاده می‌کرد: دورهمی‌ها، مهمانی‌های رسمی، جلسات اداری. وقتی با خانم‌های زیبا قرارِ دیدار می‌گذاشت، کره‌ی بلورش را که از خودش نوری اغواگر ساطع می‌کرد می‌بست. کره‌ای داشت که جنسش از پوست آدم بود و گاهی آن را نوازش می‌کرد. وقتی به سفر می‌رفت، کره‌ی جغرافیا را با خود می‌برد. گاهی کره‌ی ماه را به مچ می‌بست، گاهی مریخ را. یک زحل هم داشت که هاله‌ای دودآلود به دورش آن را چشمگیرتر می‌کرد. کره‌ای شهوانی داشت که هر وقت دلش می‌خواست می‌لیسیدش یا جای سرزمین‌های گمشده را در آن حدس می‌زد. کره‌ای داشت که در قلب آن چیزی می‌تپید. کره‌ای داشت که جنسش از آینه بود و همه‌چیز را مشعشع بازمی‌تاباند. کره‌ای داشت با پوسته‌ای شبیه تخم پرندگان و صدای ناله‌ای از آن به گوش می‌رسید، انگار قرار بود جوجه‌ای به دنیا بیاید. آقای مودّت صاحب خاص‌ترین کره‌های جهان بود. کره‌‌ای داشت از پوست و گوشت و استخوان.



tgoop.com/KholalForaj/217
Create:
Last Update:


کُره‌ها‌ی مچی


درست همان‌ روزی که دست چپ آقای مودّت از مُچ قطع شد، به جسم خاک‌آلودی در کف خیابان بر‌خورد که به‌گمانش می‌توانست کار دست چپ را بکند، هرچند کاری ناتمام. جسمِ خاک‌آلود عبارت بود از نیم‌حلقه‌ای فلزی با قطرِ چهار انگشت که متصل بود به کاسه‌واری از همان جنس که کار پایه را می‌کرد. می‌شد گفت بقایای یک کره‌ی جغرافیای رومیزی با اندازه‌ی متوسط است. در اطراف چشم چرخاند تا شاید کره‌‌ی فرضی را بیابد، اما اثری از آن ندید. شاید کسی کره‌ی رومیزی را خریده بوده و به نظرش پایه و تکیه‌گاهِ کره زائد آمده و فقط کره را نگه داشته و زوائد را دور انداخته. شاید کل مجموعه ــ شامل کره، تکیه‌گاهِ نیم‌حلقه و پایه ــ از دستش رها شده بوده و کره غلت‌زنان به میان خیابان رفته و چرخ ماشینی آن را نابوده کرده. طرف هم با عصبانیت پایه و تکیه‌گاه را به زمین کوبیده و رفته. هرچه که بود، آقای مودّت تشخیص داد که می‌تواند پایه را به باقیمانده‌ی مچ دست چپش متصل کند و اجازه دهد نیم‌حلقه‌ی فلزی کار هر پنج انگشت را توأمان بکند.

اولین کاری که به نظرش رسید می‌شود با این دستِ جدید می‌شود کرد این بود که از آن به‌جای علامت سؤال استفاده کند. همین‌طور می‌شد آن را از میله‌ی اتوبوس یا قطار مترو آویخت تا تعادل آدم بر هم نخورد. اگر پیشخدمت کافه فنجان قهوه را کمی دورتر از آقای مودّت روی میز می‌گذاشت، او می‌توانست با نیم‌حلقه‌ی فلزی فنجان را پیش بکشد. می‌توانست پس گردنش را بخاراند، و همین‌طور سر زانویش را. می‌شد آن را با شعله‌ی اجاق گرم بکند و دوستانش را محض شوخی بسوزاند. یا می‌شد در تاریکی شب، وقتی دزدی به آقای مودّت حمله می‌کرد، آن را از نیامش بیرون بکشد و نشان دزد بدهد، تا شاید او بترسد و پا به فرار بگذارد. می‌‌توانست با نوک نیم‌حلقه تحریک‌پذیرترین نقطه‌ی بدنی کسی را تحریک کند و با ارتعاش فلزْ خودش هم تحریک بشود. لبه‌ی داخلی نیم‌حلقه آن‌قدر تیز نبود که جای داس را بگیرد ــ هرچند به فکر آقای مودّت رسید که بدهد آن را تیز کنند ــ اما کیسه‌های خرید به‌درستی از آن آویخته می‌شدند.

تا به خانه برسد، پایه‌ی کره‌ی خیالی دیگر به باقیمانده‌ی مچ جوش خورده بود. می‌شد گفت نیمی از پایه از جنس فلز است و نیمی دیگر از گوشت ـ فلز. آقای مودّت محض سرگرمی تخم‌مرغی روی میز آشپزخانه گذاشت و با نوک نیم‌حلقه آن را غلتاند و بعد سعی کرد تعادلش را روی میز حفظ کند. تصمیم گرفت همین کار را با یک طالبی نسبتاً درشت بکند. در هر دو بار، به نتیجه‌ی خوبی رسید. طالبی و تخم‌مرغ هم خوب می‌غلتیدند و هم صاف نگه داشته می‌شدند. برای اینکه باز هم نیم‌حلقه را محک بزند، در تابه‌ی بزرگی مقداری روغن ریخت و اجاق را روشن کرد. وقتی روغن داغ شد، نیم‌حلقه را درون آن گذاشت و با دست سالمش تخم‌مرغ را توی نیم‌حلقه شکست. صبر کرد تا سفیده و زرده ببندند. نتیجه نیمرویی شد شبیه ستاره‌ی دنباله‌دار.

اما آقای مودّت بالأخره تصمیمش را گرفت. پرس‌و‌جو کرد و کسی را که می‌خواست یافت. آقایی بود که در زیرزمین خانه‌اش کره‌ی جغرافیا می‌ساخت. حتی کره‌ی تاریخ و ادبیات و موسیقی می‌ساخت. اگر سفارش می‌دادی، کره‌ی خیال می‌ساخت. هرطور هم که مایل بودی آن را رنگ می‌زد. اصلاً اگر می‌خواستی رنگ نمی‌زد. کره‌ای از بلور می‌ساخت، یا از گچ و سیمان، از چوب و عاج. کره‌ی فلزی می‌ساخت، کره‌ی آبی می‌ساخت. کره‌ای می‌ساخت که در آفتاب آب می‌شد و در سرما می‌بست. کره‌‌ی شکلات و شکر می‌ساخت. با هر قطری هم که می‌خواستی می‌ساخت. پس آقای مودّت در کمال شعف یک کره، با اندازه‌ای که نیم‌حلقه‌اش را پر کند، سفارش داد.

روزی که آقای مودّت کره‌ی سفارشی‌اش را در آن زیرزمین بر پایه‌ی نیم‌حلقه نصب کرد، چنان سر ذوق آمد که فوراً چند کره‌ی دیگر هم سفارش داد. بعد همین‌طور سفارش داد، و باز سفارش داد، تا دیگر مجموعه‌دار شد. در هر مناسبتی، از یک کره‌ استفاده می‌کرد: دورهمی‌ها، مهمانی‌های رسمی، جلسات اداری. وقتی با خانم‌های زیبا قرارِ دیدار می‌گذاشت، کره‌ی بلورش را که از خودش نوری اغواگر ساطع می‌کرد می‌بست. کره‌ای داشت که جنسش از پوست آدم بود و گاهی آن را نوازش می‌کرد. وقتی به سفر می‌رفت، کره‌ی جغرافیا را با خود می‌برد. گاهی کره‌ی ماه را به مچ می‌بست، گاهی مریخ را. یک زحل هم داشت که هاله‌ای دودآلود به دورش آن را چشمگیرتر می‌کرد. کره‌ای شهوانی داشت که هر وقت دلش می‌خواست می‌لیسیدش یا جای سرزمین‌های گمشده را در آن حدس می‌زد. کره‌ای داشت که در قلب آن چیزی می‌تپید. کره‌ای داشت که جنسش از آینه بود و همه‌چیز را مشعشع بازمی‌تاباند. کره‌ای داشت با پوسته‌ای شبیه تخم پرندگان و صدای ناله‌ای از آن به گوش می‌رسید، انگار قرار بود جوجه‌ای به دنیا بیاید. آقای مودّت صاحب خاص‌ترین کره‌های جهان بود. کره‌‌ای داشت از پوست و گوشت و استخوان.

BY خلل‌فرج


Share with your friend now:
tgoop.com/KholalForaj/217

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

The initiatives announced by Perekopsky include monitoring the content in groups. According to the executive, posts identified as lacking context or as containing false information will be flagged as a potential source of disinformation. The content is then forwarded to Telegram's fact-checking channels for analysis and subsequent publication of verified information. Ng, who had pleaded not guilty to all charges, had been detained for more than 20 months. His channel was said to have contained around 120 messages and photos that incited others to vandalise pro-government shops and commit criminal damage targeting police stations. A vandalised bank during the 2019 protest. File photo: May James/HKFP. Matt Hussey, editorial director at NEAR Protocol also responded to this news with “#meIRL”. Just as you search “Bear Market Screaming” in Telegram, you will see a Pepe frog yelling as the group’s featured image. The Channel name and bio must be no more than 255 characters long
from us


Telegram خلل‌فرج
FROM American