خدمت دوستان !!!
برخی از دوستان فکر میکنند من سخنگوی وزارت امور خارجه یا دولت هستم یا بیکار و بیعار نشستم و باید به هر چیزی واکنش نشون دهم !!!
چرا من راجع به اینکه فلان خواننده در فلان کشور و در زندگی شخصی اش تصمیمی گرفته باید نظر بدم و اظهار فضل کنم ؟ من یا امثال من کی باشیم ؟ قاضی شهریم یا حاکم شرعیم یا اصلا چه کسی هستیم؟
یکی دوست داشته در زندگی شخصی اش تصمیمی بگیره ، خب به من و به ما چه ؟ مگه اومده و از ما نظر سنجی کرده که من چکار کنم که افراد خودشان را مُحق می دانند در امور شخصی دیگری دخالت کنند ؟ آبرویش را ببرند ، جک برایش بسازند
( پیشنهاد میکنم سری به صفحات اجتماعی درباره ی این موضوع بزنید )
در مورد این هنرمند هم که من بسیار آثارش را دوست دارم ، به هیچ عنوان مسائل شخصی او و هر فردی به من مربوطی نمیشه و اگر فقط بخواهم فکر کنم به این فکر میکنم که تا زمانی که همسر ( سابق و مرحومشان ) با ایشان بوده با هم زندگی خوبی داشته اند ، وسط کار سراغ دیگری نرفته ، شیطنت نکرده و ... ازدواج مجدد ایشان هم یک امر کاملا اخلاقی و بعد از به سر آمدن دوره ی عزاداری اش بوده که باز شخصی است و مربوط به خودش است ، اما چون هنرمند هست و در چشم همه داعیه نظریه پردازی دارند که فلانی فلان و بیسار است .اما اگر ناصر خرکچی همزمان و بعد از چهلم همسرش زن دیگری بگیرد و همزمان در زمان تاهل با چند نفر باشد آب از آب تکان نمی خورد و کماکان ناصر خرکچی است!!!
کاش یاد بگیریم که مسائل خصوصی افراد فقط و فقط به خود فرد مربوط است و دیگران حق تفحُص و نظریه پردازی در آن را ندارند و این بسیار زشت است که در زندگی جاری و ساری افراد دخالت شود
جماعت بیکاری که یکی شان دیشب ( مطابق عکس ) برای من پیام داد ، یکی از همان دست افرادی و مشابه آنانی است که همان شب که استاد شجریان دستش از دنیا کوتاه شد ، روبروی بیمارستان جم تهران در واکنش به اینکه خانواده ایشان تصمیم گرفته بودند پیکر استاد در مشهد دفن شود ،داشتند خودشان را جر میدادند که " چرا مشهد ؟ " و چرا تهران نه !!! که پاسخ شنیدند " تصمیم خانواده این بوده است"
ضمنا هنرمند رعیت و مردم مالک هنرمند نیستند و این حرف کاملا اشتباهی است که میگویند هنرمند برای مردم است
خیر ! هنرمند ، هنرش برای مردم است و زندگی خصوصی دارد و هیچ کسی هیچ حقی ندارد در آن دخالت کند
در زندگی خصوصی دیگران دخالت نکنیم و سرک نکشیم و آن زمانی که برای فضولی در زندگی دیگری می گذاریم روی زندگی خودمان خرج کنیم.
از دیشب یاد همان مثالی می افتم که میگفت " اقدس گور شهر " می داند که پسر حسن کبابی با چه کسانی لاس می زند ، اما از اینکه شوهر خودش دو زن صیغه ای دیگر هم دارد بی خبر است😁
👤سهیل-ملکی ( سخنگوی دولت 😁 )
@Malekisoheil
برخی از دوستان فکر میکنند من سخنگوی وزارت امور خارجه یا دولت هستم یا بیکار و بیعار نشستم و باید به هر چیزی واکنش نشون دهم !!!
چرا من راجع به اینکه فلان خواننده در فلان کشور و در زندگی شخصی اش تصمیمی گرفته باید نظر بدم و اظهار فضل کنم ؟ من یا امثال من کی باشیم ؟ قاضی شهریم یا حاکم شرعیم یا اصلا چه کسی هستیم؟
یکی دوست داشته در زندگی شخصی اش تصمیمی بگیره ، خب به من و به ما چه ؟ مگه اومده و از ما نظر سنجی کرده که من چکار کنم که افراد خودشان را مُحق می دانند در امور شخصی دیگری دخالت کنند ؟ آبرویش را ببرند ، جک برایش بسازند
( پیشنهاد میکنم سری به صفحات اجتماعی درباره ی این موضوع بزنید )
در مورد این هنرمند هم که من بسیار آثارش را دوست دارم ، به هیچ عنوان مسائل شخصی او و هر فردی به من مربوطی نمیشه و اگر فقط بخواهم فکر کنم به این فکر میکنم که تا زمانی که همسر ( سابق و مرحومشان ) با ایشان بوده با هم زندگی خوبی داشته اند ، وسط کار سراغ دیگری نرفته ، شیطنت نکرده و ... ازدواج مجدد ایشان هم یک امر کاملا اخلاقی و بعد از به سر آمدن دوره ی عزاداری اش بوده که باز شخصی است و مربوط به خودش است ، اما چون هنرمند هست و در چشم همه داعیه نظریه پردازی دارند که فلانی فلان و بیسار است .اما اگر ناصر خرکچی همزمان و بعد از چهلم همسرش زن دیگری بگیرد و همزمان در زمان تاهل با چند نفر باشد آب از آب تکان نمی خورد و کماکان ناصر خرکچی است!!!
کاش یاد بگیریم که مسائل خصوصی افراد فقط و فقط به خود فرد مربوط است و دیگران حق تفحُص و نظریه پردازی در آن را ندارند و این بسیار زشت است که در زندگی جاری و ساری افراد دخالت شود
جماعت بیکاری که یکی شان دیشب ( مطابق عکس ) برای من پیام داد ، یکی از همان دست افرادی و مشابه آنانی است که همان شب که استاد شجریان دستش از دنیا کوتاه شد ، روبروی بیمارستان جم تهران در واکنش به اینکه خانواده ایشان تصمیم گرفته بودند پیکر استاد در مشهد دفن شود ،داشتند خودشان را جر میدادند که " چرا مشهد ؟ " و چرا تهران نه !!! که پاسخ شنیدند " تصمیم خانواده این بوده است"
ضمنا هنرمند رعیت و مردم مالک هنرمند نیستند و این حرف کاملا اشتباهی است که میگویند هنرمند برای مردم است
خیر ! هنرمند ، هنرش برای مردم است و زندگی خصوصی دارد و هیچ کسی هیچ حقی ندارد در آن دخالت کند
در زندگی خصوصی دیگران دخالت نکنیم و سرک نکشیم و آن زمانی که برای فضولی در زندگی دیگری می گذاریم روی زندگی خودمان خرج کنیم.
از دیشب یاد همان مثالی می افتم که میگفت " اقدس گور شهر " می داند که پسر حسن کبابی با چه کسانی لاس می زند ، اما از اینکه شوهر خودش دو زن صیغه ای دیگر هم دارد بی خبر است😁
👤سهیل-ملکی ( سخنگوی دولت 😁 )
@Malekisoheil
از خیابان بهارستان که رد می شوم ، عده ای ، عصبانی و کف بر دهان بر آمده فریاد می زنند که فلانی باید از راس حکومت پایین بیاید چون فرزندانش خارج نشین هستند و با اصول منافات دارد .
برخی دیگرشان میگویند همه چیز باید فیلتر شود و وضعیت این روزهای ما به علت بی بند و باری های جامعه است. گروهی شان گروهی دیگر را خِفَت می دهند و از همه چیز و همه کس می گویند .
کمی آنطرف تر ، در صرافی ، مرد صراف اعلان قیمت ها را عوض میکند . دلار هشتاد و پنج و سکه ی تمام در آستانه ی هفتاد میلیون.
جمعیت کماکان فریاد میزنند . گویی در سرزمینی دیگرند و از هیچ چیز و هیچ کس خبر ندارند . نه غم نان دارند و نه از دل نان آور با خبرند 😞
اجاره بها ، میوه ، غذا ،نان ، دارو و بیماری و همه چیز و همه چیز و همه چیز ، حتی تا قبر و کفن به طور احمقانه ای سرسام آور و گران است و این وسط بنزین همچنان ارزان و همه میگویند بنزین از آب ارزان تر و همه ایستاده ایم تا بنزین فقط گران شود و باقی گرانی های کمر شکن و آبرو بر را آنقدر در خود حس کرده ایم که شاید سِر و بی حس شده ایم.
همه چیز برایم مطلقا احمقانه است . گاهی می خواهم به شعری فکر کنم. مثلا یک شعر شریف. اما مگر می شود برای مردمانی ساده ، که غم نان دارند از نان برایشان شعر گفت و مگر شعر برایشان نان می شود ؟ 😞
یاد همان جمله ی معروف صادق هدایت می افتم که میگفت :
زمستان مثل خایه حلاج ها در اتاق مان می لرزیم و تابستان مثل ماهی روی خاک افتاده پر پر می زنیم. جای یک دقیقه آسایش نیست. گاهی از مقاومت خودم وحشت می کنم . “به هرحال هراتفاقی بیافتد در زندگی احمقانه ما تغییری پیدا نمیشود. ما هم بطور احمقانه آنرا میگذرانیم چون کار دیگری از دستمان بر نمی آید
👤سهیل-ملکی ( به وقت بهمن 1403)
@Malekisoheil
برخی دیگرشان میگویند همه چیز باید فیلتر شود و وضعیت این روزهای ما به علت بی بند و باری های جامعه است. گروهی شان گروهی دیگر را خِفَت می دهند و از همه چیز و همه کس می گویند .
کمی آنطرف تر ، در صرافی ، مرد صراف اعلان قیمت ها را عوض میکند . دلار هشتاد و پنج و سکه ی تمام در آستانه ی هفتاد میلیون.
جمعیت کماکان فریاد میزنند . گویی در سرزمینی دیگرند و از هیچ چیز و هیچ کس خبر ندارند . نه غم نان دارند و نه از دل نان آور با خبرند 😞
اجاره بها ، میوه ، غذا ،نان ، دارو و بیماری و همه چیز و همه چیز و همه چیز ، حتی تا قبر و کفن به طور احمقانه ای سرسام آور و گران است و این وسط بنزین همچنان ارزان و همه میگویند بنزین از آب ارزان تر و همه ایستاده ایم تا بنزین فقط گران شود و باقی گرانی های کمر شکن و آبرو بر را آنقدر در خود حس کرده ایم که شاید سِر و بی حس شده ایم.
همه چیز برایم مطلقا احمقانه است . گاهی می خواهم به شعری فکر کنم. مثلا یک شعر شریف. اما مگر می شود برای مردمانی ساده ، که غم نان دارند از نان برایشان شعر گفت و مگر شعر برایشان نان می شود ؟ 😞
یاد همان جمله ی معروف صادق هدایت می افتم که میگفت :
زمستان مثل خایه حلاج ها در اتاق مان می لرزیم و تابستان مثل ماهی روی خاک افتاده پر پر می زنیم. جای یک دقیقه آسایش نیست. گاهی از مقاومت خودم وحشت می کنم . “به هرحال هراتفاقی بیافتد در زندگی احمقانه ما تغییری پیدا نمیشود. ما هم بطور احمقانه آنرا میگذرانیم چون کار دیگری از دستمان بر نمی آید
👤سهیل-ملکی ( به وقت بهمن 1403)
@Malekisoheil
دادستانی تهران علیه خانم مرضیه برومند و آقای رضا بابک که هرکدام به طور قطع بالای هفتاد سال سن دارند به علت دست دادن ، پرونده و روند قضایی باز کرده است
اصلا درست و فردا هم این پیرمرد و پیرزن را اعدام کنید
فقط یک سوال
دادستانی محترم چرا از آقای محمود احمدی نژاد و در زمانی که ننه ی چاوز را بغل کرد اعلام جرم و شکایت نکردند؟
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
اصلا درست و فردا هم این پیرمرد و پیرزن را اعدام کنید
فقط یک سوال
دادستانی محترم چرا از آقای محمود احمدی نژاد و در زمانی که ننه ی چاوز را بغل کرد اعلام جرم و شکایت نکردند؟
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
بخش صَدُ و بیست و دوم ، قول صَدُ و بیست و دوم 😊
بخش دوم و معرفی صد کتاب ( سری دوم ) و طبق قولی که داده بودم به بهانه ی کتابهای مفیدی را که فرد را تشویق به کتاب خواندن میکنه در رسانه قرار دادم .
معیار انتخاب کتب نویسنده ، ارزش داستان ، سبک و دو نکته ی بسیار مهم حوصله ی کاربر ایرانی و قیمت کتاب بود که سعی کردم همه را در نظر بگیرم و نهایتا این کتب و این قسمت را برایتان پاگشا کنم..
اگر این پست ( ها ) مفید بود برای دوستانتان نشر دهید ، انتقاد و نظرات خودتون رو کامنت کنید و حتی اگر کتاب را خوندید حس و حال و نظرتون رو بنویسید تا دیگران هم از تجربه ی فرهنگی شما استفاده کنند.
#کتاب_نخوان
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
بخش دوم و معرفی صد کتاب ( سری دوم ) و طبق قولی که داده بودم به بهانه ی کتابهای مفیدی را که فرد را تشویق به کتاب خواندن میکنه در رسانه قرار دادم .
معیار انتخاب کتب نویسنده ، ارزش داستان ، سبک و دو نکته ی بسیار مهم حوصله ی کاربر ایرانی و قیمت کتاب بود که سعی کردم همه را در نظر بگیرم و نهایتا این کتب و این قسمت را برایتان پاگشا کنم..
اگر این پست ( ها ) مفید بود برای دوستانتان نشر دهید ، انتقاد و نظرات خودتون رو کامنت کنید و حتی اگر کتاب را خوندید حس و حال و نظرتون رو بنویسید تا دیگران هم از تجربه ی فرهنگی شما استفاده کنند.
#کتاب_نخوان
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
سُهِیل مَلِکی🖊
بخش صَدُ و بیست و دوم ، قول صَدُ و بیست و دوم 😊 بخش دوم و معرفی صد کتاب ( سری دوم ) و طبق قولی که داده بودم به بهانه ی کتابهای مفیدی را که فرد را تشویق به کتاب خواندن میکنه در رسانه قرار دادم . معیار انتخاب کتب نویسنده ، ارزش داستان ، سبک و دو نکته ی بسیار…
Otaghe-Shomare-6(@Malekisoheil)
Soheil-Maleki
اتاق شماره 6
نویسنده : آنتوان چخوف
مترجم : کاظم انصاری
ناشر : امیرکبیر
با صدای : سهیل ملکی
#لذت_متن
@Malekisoheil
نویسنده : آنتوان چخوف
مترجم : کاظم انصاری
ناشر : امیرکبیر
با صدای : سهیل ملکی
#لذت_متن
@Malekisoheil
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چقدر به دریا التماس کردم که کاش یکی بیاید که وقت رفتن ، نرود😞
کاش اگر هم می رود تمام آن خاطراتش را با خودش ببرد
کاش همان چشمهای قاجاری اش را با خود ببرد تا من آن را هر شب به یاد نیاورم که چقدر خسته ، که چقدر خرابم
کاش می شد من هم بعد این همه سال فراموشی میگرفتم تا بتوانم یک شب و فقط یک شب آسوده بخوابم و به یاد نیاورم که تو نیستی و تا ساعتها پهلو به پهلوی گریه غلت نزنم
کاش یکبار هم در تمام این سالها و فقط یکبار و این بار، تو چشم به راه من بودی بانو
کاش یکبار تو مرا همین طور که من تو را دوست داشتم ، دوست داشتی بانو
هرکس نداند ، تو که میدانی بانو ، من هم سالهاست نگهبان و منتظر هستم تا یک خبر ساده ، یک دستخط آشنا و یک سلام شاعرِ ساده و یک نامه ی آشنا از تو به من برسد و حالا سالهاست که هیچ نامه ای از تو و هیچ پستچی ساده ای در این کوچه قدم نذاشته است .
من سالهاست که چشم به راه مانده ام و میدانم روزی و شاید تو بیایی و همین امید ساده ، همین امید کوچک مرا بر چهارچوب تمام رویاهای کودکانه ام نگاه داشته تا تو بیایی و من دوباره جانی تازه بگیرم
راستی بانو من هم تا آخر دنیا برای برگشت تو نگهبانی میدهم ، تا صبح بیداری که شوخی ای بیشتر برای من و شعر نیست
پی نوشت : بخشی از فیلم " نگهبان شب " به کارگردانی رضا میرکریمی
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
کاش اگر هم می رود تمام آن خاطراتش را با خودش ببرد
کاش همان چشمهای قاجاری اش را با خود ببرد تا من آن را هر شب به یاد نیاورم که چقدر خسته ، که چقدر خرابم
کاش می شد من هم بعد این همه سال فراموشی میگرفتم تا بتوانم یک شب و فقط یک شب آسوده بخوابم و به یاد نیاورم که تو نیستی و تا ساعتها پهلو به پهلوی گریه غلت نزنم
کاش یکبار هم در تمام این سالها و فقط یکبار و این بار، تو چشم به راه من بودی بانو
کاش یکبار تو مرا همین طور که من تو را دوست داشتم ، دوست داشتی بانو
هرکس نداند ، تو که میدانی بانو ، من هم سالهاست نگهبان و منتظر هستم تا یک خبر ساده ، یک دستخط آشنا و یک سلام شاعرِ ساده و یک نامه ی آشنا از تو به من برسد و حالا سالهاست که هیچ نامه ای از تو و هیچ پستچی ساده ای در این کوچه قدم نذاشته است .
من سالهاست که چشم به راه مانده ام و میدانم روزی و شاید تو بیایی و همین امید ساده ، همین امید کوچک مرا بر چهارچوب تمام رویاهای کودکانه ام نگاه داشته تا تو بیایی و من دوباره جانی تازه بگیرم
راستی بانو من هم تا آخر دنیا برای برگشت تو نگهبانی میدهم ، تا صبح بیداری که شوخی ای بیشتر برای من و شعر نیست
پی نوشت : بخشی از فیلم " نگهبان شب " به کارگردانی رضا میرکریمی
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
حتی در روایات بین قوم ملکی استناد شده که «کیک شکلاتی بی بی»را باید با قاشق و بدون هیچ آدابی مثل برش زدن نازک و در بشقاب قرار دادن خورد .
مستحب آن است که همانگونه که آن را ابتیاع کرده و بدون هیچ قید و شرطی و مانند انسانهای اولّیه جعبه در کنار امورات جاریه قرار داده شود و در حین کار و یا نوشتن به همراه بشکه ای چای آن را تا خرخره صرف نمود ، به طوری که بعد از خوردن آخرین لقمه رو به قبله شده ونکیر و منکر را احضار نموده.
احتیاط واجب آن است که « گزینه ی بزرگ » خریداری شود😁
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
مستحب آن است که همانگونه که آن را ابتیاع کرده و بدون هیچ قید و شرطی و مانند انسانهای اولّیه جعبه در کنار امورات جاریه قرار داده شود و در حین کار و یا نوشتن به همراه بشکه ای چای آن را تا خرخره صرف نمود ، به طوری که بعد از خوردن آخرین لقمه رو به قبله شده ونکیر و منکر را احضار نموده.
احتیاط واجب آن است که « گزینه ی بزرگ » خریداری شود😁
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
اتوبوس ترمز برید و شش نفر تمام آرزوهایشان به باد رفت . گروهی و افرادی مثل من با شور به موضوع پرداختند و فقط چند روز بعد همه چیز فراموش میشود و کثافت همچنان در زندگی هایمان غوطه ور است و خاک سرد گورستانی که چشمهای خیلی ها را پر کرده است
همین...😔
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
همین...😔
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
تو هپروت و دود قلیون خودش گم بود.
بهم گفت :
« سهیل، اونی که این همه سال فکر میکردی توی باغ نبود ، صاحب باغ بود»
#هپروت_نویسی
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
بهم گفت :
« سهیل، اونی که این همه سال فکر میکردی توی باغ نبود ، صاحب باغ بود»
#هپروت_نویسی
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چسی های روشنفکری ، بزرگ اندیشی و مقاومت در برابر فهمیدن ، انتقاد ناپذیر و ارث پدر خود را از دیگران طلب داشته،ادا بازی که مثلا من بیشتر از همه می دانم و میفهمم و کلمات قلمبه و سلمبه ی بیشتری بلدم.
این جماعت معمولا قبل از شروع کردن به این نوع سخنرانی ها هم یک رل علف را دود میکنند
سوال ساده بود : " از چه چیز می ترسی ؟ "
و جواب ساده تر : خیلی هامان از خیلی چیزها میترسیم . تاریکی ، فقدان ، مرگ ، بی پولی و خیلی چیزهای ساده و دم دستی که در تعاریف عمومی است.خیلی خیلی ساده
اما فرد می خواهد بگوید که او از سرزمینی دیگر با دانشی متفاوت و نگاهی نو و شگرف است . از سرمایه داری می ترسم ، از اینکه روز خورشید خاموش شود می ترسم ، از اینکه بومیهای آفریقا در مستراح دستمال نداشته باشند می ترسم ، از غلبه ی ارتش سرخ چین بر سرزمین های شمالی می ترسم و هزار ترس و ادا و بیشتر ادای روشنفکری که ایها الناس من آدم خاصی هستم . ببینید مرا ... ببینید و دست آخر هم در توهمات خویش در کنار پیاده رو می نشیند و بساط پهن میکند و شبها که می خواهد بخوابد به همه ی کسانی که او تلاش های شبانه روزی اش را نمی بینند لعنت می فرستد و خود را تافته ی جدا بافته می داند و نمی داند ترسی بزرگ را در وجود خود هر شب باید سر به نیست کند
ترسی به نام توهّم و ادا
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
این جماعت معمولا قبل از شروع کردن به این نوع سخنرانی ها هم یک رل علف را دود میکنند
سوال ساده بود : " از چه چیز می ترسی ؟ "
و جواب ساده تر : خیلی هامان از خیلی چیزها میترسیم . تاریکی ، فقدان ، مرگ ، بی پولی و خیلی چیزهای ساده و دم دستی که در تعاریف عمومی است.خیلی خیلی ساده
اما فرد می خواهد بگوید که او از سرزمینی دیگر با دانشی متفاوت و نگاهی نو و شگرف است . از سرمایه داری می ترسم ، از اینکه روز خورشید خاموش شود می ترسم ، از اینکه بومیهای آفریقا در مستراح دستمال نداشته باشند می ترسم ، از غلبه ی ارتش سرخ چین بر سرزمین های شمالی می ترسم و هزار ترس و ادا و بیشتر ادای روشنفکری که ایها الناس من آدم خاصی هستم . ببینید مرا ... ببینید و دست آخر هم در توهمات خویش در کنار پیاده رو می نشیند و بساط پهن میکند و شبها که می خواهد بخوابد به همه ی کسانی که او تلاش های شبانه روزی اش را نمی بینند لعنت می فرستد و خود را تافته ی جدا بافته می داند و نمی داند ترسی بزرگ را در وجود خود هر شب باید سر به نیست کند
ترسی به نام توهّم و ادا
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
نباید در اولین جلسه ی بدنسازی ، عکس بگیریم و زیرش جملات انگیزشی و پستهای نصیحت گونه برای دیگران قرار بدیم
#نباید_نویسی
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
#نباید_نویسی
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
شما هم موافقید که گاهی اوقات مطلب نوشتن و صحبت از ادبیات و شعر و ...آن هم با اوضاع فعلی جامعه ( وضعیت اقتصادی و اجتماعی ) نتیجه ی برعکس داره و نهایت بی غیرتی است ؟
@Malekisoheil
@Malekisoheil
زمامداران امروز ما، دوره شاهسلطانحسین را روسفید کردند. در تاریخ ننگ این دوره را به آب زمزم و کوثر هم نمیشود شست.
👤صادق-هدایت (حاجی آقا)
@Malekisoheil
👤صادق-هدایت (حاجی آقا)
@Malekisoheil
با این حجم اندوه و آن حجم گرانی و قیمت افسار گسیخته ی دلار و سکه و سختی های هموطنان ، در رسانه ملی در یک کانال دارد از تصادف یک اتوبوس در مکزیک و در کانالی دیگر جفت گیری زنبور عسل را نشان می دهد .
هیچی خواستم در جریان باشید !!!
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
هیچی خواستم در جریان باشید !!!
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
شب از نیمه گذشته است ، از پشت پنجره کوچه را که میبینم باریدن برف شروع شده است . مجری رادیو نوید روزی برفی و پربار را برای فردا می دهد
من خوابم نمی برد . راستش از شوق باریدن برف است .می دانم از فردا تمام افرادی که می شناسم مثل ندید بدید ها از برف و راه رفتن روی برف و شعر هایی درباره ی برف و حتی حوادث در برف و همه ی این چیزها مطلب و عکس میگذارند و من البته از همه ی آنان "ندید بدید تر"
از شوق برف ، دوست ندارم بخوابم. پرده را کنار میزنم. صندلی را پشت پنجره میکشم و جلوی پنجره و رو به تیر چراغ برق لم می دهم و با آن قاب زیبا عشق بازی میکنم و تمام خاطرات شیرین رفته ام به مانند فیلم جلوی چشمانم رژه میروند
حدود ساعت دو چند نفری دارند در کوچه برف بازی میکنند . دوست دارم در تراس را باز کنم و چند گوله ی برفی رویشان پرتاب کنم . اما یادم می افتد که باید آقا و متین باشم و با کسی که نمی شناسم شوخی نکنم. پس سر جایم می نشینم. اما کودک درونم ، سراغم می آید و میگوید بلند شو شاعر ! بلند شو و تمام برف روی تراس را روی سرشان بریز . فوقش یک چیزی می شود . من بیچاره ی کودک درونم هستم . خیز بر میدارم . آن چند نفر فارغ از دنیا در حال برف بازی اند . من آهسته می روم روی تراس ، سوز برف تمام تنم را در بر میگیرد . تند تند چند گوله ی برفی درست میکنم و یک گلوله بزرگ تر ، خیلی بزرگ تر هم درست میکنم و آرام از بالای تراس روی سر یکی شان نشانه میگیرم و روی سرش پرتاب میکنم . گلوله دقیقا روی سرش می خورد و مرد وسط کوچه زمین گیر می شود . چند نفری دیگر سریع بالا را نگاه میکنند و هاج و واج مرا می نگرند . باقی گلوله ها را بی محابا و مثل دیوانه ها سمت آنان پرتاب میکنم که جسته و گریخته به آنها می خورد .تعجب میکنند . یکی شان می آید و میگوید :"آزار داری ؟" من میگویم:" آزار دارم و الساعه پایین می آیم" آنها هم منتظر می شوند تا من پایین بیایم و دعوا شروع شود . یکیشان از داخل ماشین چماق برمی دارد.
بعد از چند دقیقه درب اصلی خانه را باز میکنم . آنها پنج نفر هستند و جلومی آیند . یکیشان میگوید:" چرا گلوله طرف ما پرت کردی ؟" من میگویم :"مگر خودتان در کوچه چه میکردید ؟ داشتید گلوله به هم پرتاب میکردید" میگوید:" فضولی اش به تو نیامده قاشق نشسته !" من میگویم صبرکن تا فضولی را به تو نشان دهم. داخل برمیگردم و ازروی صندوق عقب ماشین ، کتری و قوری و چند لیوان یکبار مصرف و قند را که در سینی با خود پایین آورده بودم برمیدارم وبیرون می آیم. میگویم بیایید چای تازه دم است ، چای بخوریم ، بعد با هم دعوا میکنیم . آنها مرا نگاه میکنند . سینی را دست همان مرد چماق به دست می دهم. یک لیوان چای را پر میکنم و دست دیگری شان می دهم. بخار چای باروتی و هل و دارچین در هوا می پیچد . میگویم من دلم نبود تنهایی چای بخورم به شما گلوله زدم که بگویم بیایید با هم چای بخوریم . راه دیگری بلد نبودم . آنها میخندند و میگویند خدا تو را شفا دهد با این دعوت کردنت . من هم همین نظر را دارم . حالا همه ی مان با هم چای میخوریم و این وسط یار کشی میکردیم که دو گروه سه نفره بشویم . مرد چماق دار میگوید این دیوانه در گروه ما و من صدای اذان صبح را که از دور دستها می آید در سرم میپیچید و دلم می خواهد با چماق برف روی درختها را بتکانم
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
من خوابم نمی برد . راستش از شوق باریدن برف است .می دانم از فردا تمام افرادی که می شناسم مثل ندید بدید ها از برف و راه رفتن روی برف و شعر هایی درباره ی برف و حتی حوادث در برف و همه ی این چیزها مطلب و عکس میگذارند و من البته از همه ی آنان "ندید بدید تر"
از شوق برف ، دوست ندارم بخوابم. پرده را کنار میزنم. صندلی را پشت پنجره میکشم و جلوی پنجره و رو به تیر چراغ برق لم می دهم و با آن قاب زیبا عشق بازی میکنم و تمام خاطرات شیرین رفته ام به مانند فیلم جلوی چشمانم رژه میروند
حدود ساعت دو چند نفری دارند در کوچه برف بازی میکنند . دوست دارم در تراس را باز کنم و چند گوله ی برفی رویشان پرتاب کنم . اما یادم می افتد که باید آقا و متین باشم و با کسی که نمی شناسم شوخی نکنم. پس سر جایم می نشینم. اما کودک درونم ، سراغم می آید و میگوید بلند شو شاعر ! بلند شو و تمام برف روی تراس را روی سرشان بریز . فوقش یک چیزی می شود . من بیچاره ی کودک درونم هستم . خیز بر میدارم . آن چند نفر فارغ از دنیا در حال برف بازی اند . من آهسته می روم روی تراس ، سوز برف تمام تنم را در بر میگیرد . تند تند چند گوله ی برفی درست میکنم و یک گلوله بزرگ تر ، خیلی بزرگ تر هم درست میکنم و آرام از بالای تراس روی سر یکی شان نشانه میگیرم و روی سرش پرتاب میکنم . گلوله دقیقا روی سرش می خورد و مرد وسط کوچه زمین گیر می شود . چند نفری دیگر سریع بالا را نگاه میکنند و هاج و واج مرا می نگرند . باقی گلوله ها را بی محابا و مثل دیوانه ها سمت آنان پرتاب میکنم که جسته و گریخته به آنها می خورد .تعجب میکنند . یکی شان می آید و میگوید :"آزار داری ؟" من میگویم:" آزار دارم و الساعه پایین می آیم" آنها هم منتظر می شوند تا من پایین بیایم و دعوا شروع شود . یکیشان از داخل ماشین چماق برمی دارد.
بعد از چند دقیقه درب اصلی خانه را باز میکنم . آنها پنج نفر هستند و جلومی آیند . یکیشان میگوید:" چرا گلوله طرف ما پرت کردی ؟" من میگویم :"مگر خودتان در کوچه چه میکردید ؟ داشتید گلوله به هم پرتاب میکردید" میگوید:" فضولی اش به تو نیامده قاشق نشسته !" من میگویم صبرکن تا فضولی را به تو نشان دهم. داخل برمیگردم و ازروی صندوق عقب ماشین ، کتری و قوری و چند لیوان یکبار مصرف و قند را که در سینی با خود پایین آورده بودم برمیدارم وبیرون می آیم. میگویم بیایید چای تازه دم است ، چای بخوریم ، بعد با هم دعوا میکنیم . آنها مرا نگاه میکنند . سینی را دست همان مرد چماق به دست می دهم. یک لیوان چای را پر میکنم و دست دیگری شان می دهم. بخار چای باروتی و هل و دارچین در هوا می پیچد . میگویم من دلم نبود تنهایی چای بخورم به شما گلوله زدم که بگویم بیایید با هم چای بخوریم . راه دیگری بلد نبودم . آنها میخندند و میگویند خدا تو را شفا دهد با این دعوت کردنت . من هم همین نظر را دارم . حالا همه ی مان با هم چای میخوریم و این وسط یار کشی میکردیم که دو گروه سه نفره بشویم . مرد چماق دار میگوید این دیوانه در گروه ما و من صدای اذان صبح را که از دور دستها می آید در سرم میپیچید و دلم می خواهد با چماق برف روی درختها را بتکانم
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
«اقدس گوز شهر » که برای یک پست تبلیغاتی قیمت خون پدرش را از فروشنده ی شکلات فروشی گرفته است و در مغازه ی « ناصر خرکچی » تبلیغ میکند که بیایید و برای روز ولنتاین برای عشق خود شکلات و خرس و آبنبات بخرید و عشق خود را به اوثابت کنید و عده ای نیز در آن روز موعود کیلوکیلو شکلات وگل و خرس و هدایایی نسبت به جیب خود برای عشق شان میخرند و تمام می شود .
ولی کاش یاد بگیریم که عشق و دوست داشتن مربوط به روز خاصی نیست و اگر گاه و بی گاه به هر بهانه ای شاخه گلی برای آنکه دوستش داری بخری، محبتت را از او و هیچ گاه دریغ نکنی ، از اوورابطه و عشق خود مراقبت کنی ، رابطه و روزهای عاشقانه ای بسازی و سختی های زندگی را با دوست داشتن بی تکلف برای کسی که دوست می داری شیرین کنی نیاز به هیچ روز و ساعت و هدیه مشخصی نداری و این یکی از مهم ترین نکات دوست داشتن و آیین عشق ورزی سالم است
عشق بسیار مهم تر و ظریف تر از آن است که بخواهیم آن را با این مناسبات دم دستی ، چرک کنیم و روی صورت ظریفش خش بیاندازیم
سختش نکنید😊
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
ولی کاش یاد بگیریم که عشق و دوست داشتن مربوط به روز خاصی نیست و اگر گاه و بی گاه به هر بهانه ای شاخه گلی برای آنکه دوستش داری بخری، محبتت را از او و هیچ گاه دریغ نکنی ، از اوورابطه و عشق خود مراقبت کنی ، رابطه و روزهای عاشقانه ای بسازی و سختی های زندگی را با دوست داشتن بی تکلف برای کسی که دوست می داری شیرین کنی نیاز به هیچ روز و ساعت و هدیه مشخصی نداری و این یکی از مهم ترین نکات دوست داشتن و آیین عشق ورزی سالم است
عشق بسیار مهم تر و ظریف تر از آن است که بخواهیم آن را با این مناسبات دم دستی ، چرک کنیم و روی صورت ظریفش خش بیاندازیم
سختش نکنید😊
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil