tgoop.com/Mehrdad_Rahmani4/179
Last Update:
مولانا و عارفان
هفت علامت عارفان در آثار مولانا
✍ مهرداد رحمانی
◻️۱) درونخویی: عارف، مونس عالم درون است و حقیقت هستی را به تمامه در درون خویش جستجو میکند، گویی که یکسره از عالم بیرون مستغنی است. او از بادهٔ وجود خویش چنان مست است که تمام وجودش به باده مبدل گشته است؛ و اینگونه است که دیگران از حضورش مستی مییابند و خوش میشوند.
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرونِ خویش
خونِ انگوری نخورده باده شان همْ خونِ خویش
(دیوان شمس، غزل ۱۲۴۷)
بادهٔ عام از برونْ بادهٔ عارف از درون
بویِ دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن
(دیوان شمس، غزل ۱۸۲۷)
◻️۲) راهنمایی: عارف راهنماست. راهنمایی که آدمی را نه به مقصدی در بیرون او؛ که به ملاقات دل او رهنمون میسازد. صحبت عارف پردهٔ حجاب را از برابر چشم آدمی کنار میزند و راه رسیدن به گنج نهان و آب حیات را به او نشان میدهد.
صوفیان طاقِ دو ابرویِ تو را سجده برند
عارفان آنچه نداری برِ تو آن آرند
(دیوان شمس، غزل ۸۰۴)
◻️۳) بیخویشی: عارف ساکن مقام بیخویشی است. او از خودپرستی و خودخواهی رهیده؛ و وجودش سرشار از عطر حضور است. عارف عطار است و دکان او بوی خودی نمیدهد، بوی خدای میدهد.
عارفان از خویشْ بیخویش آمدند
زاهدان در کارْ هشیار آمدند
(دیوان شمس، غزل ۸۱۸)
◻️۴) خوشی: احوال عارف خوش است، که او کیمیاگر است. عارف از تیرگیها و یاسها و خشمها نمیگریزد، بلکه آنها را با اکسیر حلم و وسعت نظر، تبدیل میکند. کار عارف تبدیل کردن به احسن است. او زشتی را به زیبایی، درشتی را به نرمی، و تیرگی را به روشنی بدل میکند.
همچنین بادِ اجل با عارفان
نرم و خوش همچون نسیمِ یوسفان
(مثنوی، دفتر اول)
◻️۵) ابن الوقتی: عارف اهل معاملهٔ نقد است و نسیهپرداز نیست. لحظهٔ حال را محترم میشمارد و هر دمی از لحظه، گلی میچیند. فی الواقع، در دل او هر لحظه قیامتی برپاست. او نیک میداند که لحظه تمام چیزی است که او دارد و تمام آفرینش؛ از زاده شدن تا رستخیز، همگی در لحظه است.
عارفان را نقدْ شربت می دهی
زاهدان را مستِ فردا می کنی
(دیوان شمس، غزل ۲۹۱۲)
◻️۶) ایمنی: عارف ساکن ایمن آباد است. نه ترسی بر او هست و نه غمی او را فرامیگیرد. عارف دائما ایمن است چرا که نیک میداند ترس و غم رهینِ ذهن اویند نه حقیقتی در بیرون. عارف آنسوی دریای اضطرار در ساحل امن خویش آسوده است.
عارفان زانند دایم آمِنون
که گذر کردند از دریایِ خون
(مثنوی، دفتر ششم)
چون بغایت تیز شد این جو روان
غم نپاید در ضمیرِ عارفان
(مثنوی، دفتر دوم)
◻️۷) شفقتورزی؛ عارف دل از تعلقات برچیده، چیزی از دنیا برای خویش نمیخواهد. او سودای محبت دارد و در خیر رساندن و شاد کردن دل دیگری شتابان است. عارف چراغدل است و همچون چراغ میسوزد تا نور را به دیگری هدیه کند.
از کارِ جهان سیر شده خاطرِ عارف
عاشق شده بر شیوه و بر کار دگر بر
(دیوان شمس، غزل ۱۰۳۵)
@mehrdad_rahmani4
BY مهرداد رحمانی
Share with your friend now:
tgoop.com/Mehrdad_Rahmani4/179