#آشیان
آشیان از من دزدیدهاند
شهرهای بیدرختی
که آسمانشان
خورشیدوارهها را
وارونه میفروشند
تا از قفسهای بینوا
آشیان اندوه بسازند
#لیلا_ظفری
#سپکو
۱۴۰۳/۰۴/۱۵
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۰
آشیان از من دزدیدهاند
شهرهای بیدرختی
که آسمانشان
خورشیدوارهها را
وارونه میفروشند
تا از قفسهای بینوا
آشیان اندوه بسازند
#لیلا_ظفری
#سپکو
۱۴۰۳/۰۴/۱۵
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۰
#گوشه_سراسیاب
قسمت اول
حدود دو سال پیش سفری به #کاشان داشتیم و از انجا هم به شهر توریستی #ابیانه رفتیم.
کوچه های سنگ فرش شده و دیوار های کاه گلی قرمز رنگ زیبایی خاصی به ابیانه داده بود.
خانم های مسن که عصایشان تکیه گاهشان بود با پیراهن های زیبای گلدار و رنگارنگ در کوچه ها رفت و آمد می کردند و خشکبار محلی روستای خود را می فروختند.
دارای چندین مغازه خیاطی، که لباس های محلی را می فروختند.
همچنین چند رستوران سنتی و یکی دوتا امروزی هم در انجا وجود داشت، روستاییان همگی علاوه بر شغل اصلی خود که کشاورزی و دامداری بود می توانستند از این طریق هم امرار معاش کنند.
در داخل یکی از کوچه ها مادری مهربان همراه با اعضای خانواده خود آش رشته با دوغ محلی می پختند و گردشگران با استقبال خوب خود، نوش جان می کردند،
اصلا در کوچه های انها خبری از مدرنیته نبود هر چه بود بوی دلدادگی و بوی نان تازه و سرزندگی بود که به یمن ویژگی توریستی بودن روستا، عایدشان شده بود.
در روستا گشت و گذاری زدیم بر روی نیمکتی چوبی زیر تک درخت توت کنار جوی آب استراحت کوتاهی تا رسیدن بچه ها داشتم، که ناخداگاه سفر زمان من را به پنجاه سال پیش #گوشه_سراسیاب برد،
با خود می گفتم مگر گوشه چه کم از ابیانه داشت که می توانست یک قطب مهم گردشگری و بومگردی در شهر نهاوند باشد، بغضم را فرو خوردم و به یاد آن روزها گشتی در کوچه و برزن خاطرات بچگیم زدم.
گوشه از چهار طرف محصور در بین باغهای میوه زیبا و پر محصول بود و شاید به قول امروزی ها بالا شهر نهاوند به خاطر شرایط زیست بومیش بود.
ادرس ها را مرور کردم چه زیبا و دلنواز و دل آرام بودند
پا تیتا
پا نارون
پا فشاری
در مسچد
قلا بالا
قلا دامو
بقالی و قهوه خانه عمو رستم
دکان عمو امیر، عمو رضا، عمو حسن
نقاله خانه و قهوه خانه ی عمو علی حیدر
پاچاه در سرداب
پا چاه نارون
حمام بسیار زیبا و باستانی گوشه
کیچه عمارت
از اسم های امروز ی خبری نبود،
بله درست است اینها آدرس محله مان بود.
دو رودخانه ی زیبا از دو طرف محله که در تمام فصول سال نه تنها آب در آنها جریان داشت بلکه زندگی و سرزندگی هم جاری و ساری بود، اثار به جای مانده از آسیاب های آبی، چون اب از ارتفاع جریان داشت ابشارگونه به نظر می رسید.
مخصوصا شب های تابستان که داخل حیاط یا بالا پشت بام می خوابیدیم، شنیدن صدای شرشر آب سکوت شب را می شکست و با لالا یی هایش گوش اهالی را نوازش می داد و به روح و روانشان ارامش می بخشید.
در کنار رودخانه درختان توت تنومند چند صد ساله، انواع درختان بید، نارون و سپیدار فضا را رومانتک کرده بود.
در وسط گوشه در فضای نسبتا بزرگ و با صفا، مغازه ی سلمانی اوسا شیخ علی که علاوه بر سلمانی، کار کشیدن دندان و عمل ختنه را هم انجام می داد و درست روبروی آن مغازه عمو رستم با چندین نیمکت چوبی که مآمنی برای دورهمی آقایان جهت گذران وقت و نوشیدن چای بود، همیشه صدای رادیو همراه با پخش ترانه گوش هر رهگذر را نوازش می داد.
انتهای گوشه که می رسیدیم قهو ه خانه عمو علی حیدر که من هیچ وقت داخل آن را به طور کامل ندیدم وجود داشت، همراه با باغچه نسبتا بزرگی مزین با تخت های چوبی بزرگ جهت نشستن و استراحت، رودخانه ای که از داخل آن عبور می کرد و در طرف دیگر باغچه به اندازه ی یک درب که باسیم خاردار و چوب، حفاظ درست کرده بودند،
می توانستیم قسمتی از داخل باغچه را ببینیم، همیشه یه آقایی با صدایی رسا و زیبا که مرشد محمد نام داشت نقالی می کرد، مخصوصا روز سهراب کشان، شور و حال و غوغایی در قهوه خانه به پا می شد.
آن روز قهوه خانه شلوغتر از روزهای دیگر بود.
در عالم بچگی آرزویمان بود ما هم مثل آقایان روی ان تخت های چوبی بنشینم و چایی هم شده آنجا بخوریم اما افسوس فقط محل رفت و آمد آقایان بود .
ساکنین گوشه مردمانی صاف و صادق چون آیینه، پاک و بی آلایش به زلالی آب، پاک نهاد همچون دشت شقایق، همدل، همراه و مهربان بودند .
اکثریت ساکنین گوشه متمول و دارای خانه های بزرگ دو طبقه با پنجره های چوبی اورسی و شیشه های رنگی که از دو طرف ایوان با راه پله ها ی آجری و سنگی، با حیاط های بزرگ و اراسته با درختان میوه و.... که از داخل بیشتر ساختمان ها جوی های آب جاری بود که علاوه بر ابیاری باغچه های حیاطشان، از آن برای شستشو و تمیزکاری هم استفاده می شد.
از بین خانه های محله، نوستالژی ترین ها انها که قدمت بیشتری داشت، منزل حاج میرزا کوچک، دوخا الی الله و توکل، عمو حاجی، عمو حسین خو، عمو حسین جلالوند و عمو اسدالله، دایی حاجی و... زیبا ترین بودند.
زینت بخش ایوان خانه ها نرده های چوبی مشبک همراه با گره چینی و ستون های چوبی بود، سقف های چوبی، شیشه های رنگی، درب حیاط های چوبی کولن دار با دق الباب های فلزی مخصوص آقایان و خانم ها...
#گیتی_کوچک
۱۴۰۳/۰۴/۱۵
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۱
قسمت اول
حدود دو سال پیش سفری به #کاشان داشتیم و از انجا هم به شهر توریستی #ابیانه رفتیم.
کوچه های سنگ فرش شده و دیوار های کاه گلی قرمز رنگ زیبایی خاصی به ابیانه داده بود.
خانم های مسن که عصایشان تکیه گاهشان بود با پیراهن های زیبای گلدار و رنگارنگ در کوچه ها رفت و آمد می کردند و خشکبار محلی روستای خود را می فروختند.
دارای چندین مغازه خیاطی، که لباس های محلی را می فروختند.
همچنین چند رستوران سنتی و یکی دوتا امروزی هم در انجا وجود داشت، روستاییان همگی علاوه بر شغل اصلی خود که کشاورزی و دامداری بود می توانستند از این طریق هم امرار معاش کنند.
در داخل یکی از کوچه ها مادری مهربان همراه با اعضای خانواده خود آش رشته با دوغ محلی می پختند و گردشگران با استقبال خوب خود، نوش جان می کردند،
اصلا در کوچه های انها خبری از مدرنیته نبود هر چه بود بوی دلدادگی و بوی نان تازه و سرزندگی بود که به یمن ویژگی توریستی بودن روستا، عایدشان شده بود.
در روستا گشت و گذاری زدیم بر روی نیمکتی چوبی زیر تک درخت توت کنار جوی آب استراحت کوتاهی تا رسیدن بچه ها داشتم، که ناخداگاه سفر زمان من را به پنجاه سال پیش #گوشه_سراسیاب برد،
با خود می گفتم مگر گوشه چه کم از ابیانه داشت که می توانست یک قطب مهم گردشگری و بومگردی در شهر نهاوند باشد، بغضم را فرو خوردم و به یاد آن روزها گشتی در کوچه و برزن خاطرات بچگیم زدم.
گوشه از چهار طرف محصور در بین باغهای میوه زیبا و پر محصول بود و شاید به قول امروزی ها بالا شهر نهاوند به خاطر شرایط زیست بومیش بود.
ادرس ها را مرور کردم چه زیبا و دلنواز و دل آرام بودند
پا تیتا
پا نارون
پا فشاری
در مسچد
قلا بالا
قلا دامو
بقالی و قهوه خانه عمو رستم
دکان عمو امیر، عمو رضا، عمو حسن
نقاله خانه و قهوه خانه ی عمو علی حیدر
پاچاه در سرداب
پا چاه نارون
حمام بسیار زیبا و باستانی گوشه
کیچه عمارت
از اسم های امروز ی خبری نبود،
بله درست است اینها آدرس محله مان بود.
دو رودخانه ی زیبا از دو طرف محله که در تمام فصول سال نه تنها آب در آنها جریان داشت بلکه زندگی و سرزندگی هم جاری و ساری بود، اثار به جای مانده از آسیاب های آبی، چون اب از ارتفاع جریان داشت ابشارگونه به نظر می رسید.
مخصوصا شب های تابستان که داخل حیاط یا بالا پشت بام می خوابیدیم، شنیدن صدای شرشر آب سکوت شب را می شکست و با لالا یی هایش گوش اهالی را نوازش می داد و به روح و روانشان ارامش می بخشید.
در کنار رودخانه درختان توت تنومند چند صد ساله، انواع درختان بید، نارون و سپیدار فضا را رومانتک کرده بود.
در وسط گوشه در فضای نسبتا بزرگ و با صفا، مغازه ی سلمانی اوسا شیخ علی که علاوه بر سلمانی، کار کشیدن دندان و عمل ختنه را هم انجام می داد و درست روبروی آن مغازه عمو رستم با چندین نیمکت چوبی که مآمنی برای دورهمی آقایان جهت گذران وقت و نوشیدن چای بود، همیشه صدای رادیو همراه با پخش ترانه گوش هر رهگذر را نوازش می داد.
انتهای گوشه که می رسیدیم قهو ه خانه عمو علی حیدر که من هیچ وقت داخل آن را به طور کامل ندیدم وجود داشت، همراه با باغچه نسبتا بزرگی مزین با تخت های چوبی بزرگ جهت نشستن و استراحت، رودخانه ای که از داخل آن عبور می کرد و در طرف دیگر باغچه به اندازه ی یک درب که باسیم خاردار و چوب، حفاظ درست کرده بودند،
می توانستیم قسمتی از داخل باغچه را ببینیم، همیشه یه آقایی با صدایی رسا و زیبا که مرشد محمد نام داشت نقالی می کرد، مخصوصا روز سهراب کشان، شور و حال و غوغایی در قهوه خانه به پا می شد.
آن روز قهوه خانه شلوغتر از روزهای دیگر بود.
در عالم بچگی آرزویمان بود ما هم مثل آقایان روی ان تخت های چوبی بنشینم و چایی هم شده آنجا بخوریم اما افسوس فقط محل رفت و آمد آقایان بود .
ساکنین گوشه مردمانی صاف و صادق چون آیینه، پاک و بی آلایش به زلالی آب، پاک نهاد همچون دشت شقایق، همدل، همراه و مهربان بودند .
اکثریت ساکنین گوشه متمول و دارای خانه های بزرگ دو طبقه با پنجره های چوبی اورسی و شیشه های رنگی که از دو طرف ایوان با راه پله ها ی آجری و سنگی، با حیاط های بزرگ و اراسته با درختان میوه و.... که از داخل بیشتر ساختمان ها جوی های آب جاری بود که علاوه بر ابیاری باغچه های حیاطشان، از آن برای شستشو و تمیزکاری هم استفاده می شد.
از بین خانه های محله، نوستالژی ترین ها انها که قدمت بیشتری داشت، منزل حاج میرزا کوچک، دوخا الی الله و توکل، عمو حاجی، عمو حسین خو، عمو حسین جلالوند و عمو اسدالله، دایی حاجی و... زیبا ترین بودند.
زینت بخش ایوان خانه ها نرده های چوبی مشبک همراه با گره چینی و ستون های چوبی بود، سقف های چوبی، شیشه های رنگی، درب حیاط های چوبی کولن دار با دق الباب های فلزی مخصوص آقایان و خانم ها...
#گیتی_کوچک
۱۴۰۳/۰۴/۱۵
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۱
#گوشه_سراسیاب
قسمت دوم
البته خانه های جدیدتر یک طبقه دارای سه اتاق با ایوانی دلنشین دارای دو ستون در یک طرف و در طرف دیگر حیاط مطبخ، انباری، سرویس بهداشتی با نمای اجری در محله وجود داشت، که در وسط حیاطشان یکی دو باغچه آراسته با درختان میوه، درخت کاج، درخت مو، گل های نسترن و رز، حیاط را دلنشین تر و دلچسب تر می کرد.
صبح الطلوع که اهالی خانه ها بیدار می شدند کولن درب ها را باز می کردند و تا پاسی از شب درب هیچ حیاطی بسته نمی شد و فقط با نواختن دق الباب و شنیدن خوش امدگویی صاحب خانه می توانستی وارد خانه شوی، امنیت و اعتماد در بین اهالی موج می زد ، هر انچه بود پاکی بود و صداقت، احترام بود و یکرنگی، که زیبایی گوشه را دو صد چندان می کرد.
ای کاش حمام چند صد ساله قدیمی و مرده شور خانه گوشه تخریب نمی شد و بافت مسکونی محله فقط بازسازیی و مرمت می شد و آسیاب هایش همچنان پابرجا بود و می توانست یک قطب بوم گردی زیبا در شهرستان نهاوند باشد تا گردشگران و توریستها در ان خانه ها دمی بیاسانید.
اما افسوس و هزاران افسوس ....
ای کاش #گوشه_سراسیاب قدیمی یکبار دیگر تکرار شود...
#گیتی_کوچک
۱۴۰۳/۰۴/۱۵
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۱
قسمت دوم
البته خانه های جدیدتر یک طبقه دارای سه اتاق با ایوانی دلنشین دارای دو ستون در یک طرف و در طرف دیگر حیاط مطبخ، انباری، سرویس بهداشتی با نمای اجری در محله وجود داشت، که در وسط حیاطشان یکی دو باغچه آراسته با درختان میوه، درخت کاج، درخت مو، گل های نسترن و رز، حیاط را دلنشین تر و دلچسب تر می کرد.
صبح الطلوع که اهالی خانه ها بیدار می شدند کولن درب ها را باز می کردند و تا پاسی از شب درب هیچ حیاطی بسته نمی شد و فقط با نواختن دق الباب و شنیدن خوش امدگویی صاحب خانه می توانستی وارد خانه شوی، امنیت و اعتماد در بین اهالی موج می زد ، هر انچه بود پاکی بود و صداقت، احترام بود و یکرنگی، که زیبایی گوشه را دو صد چندان می کرد.
ای کاش حمام چند صد ساله قدیمی و مرده شور خانه گوشه تخریب نمی شد و بافت مسکونی محله فقط بازسازیی و مرمت می شد و آسیاب هایش همچنان پابرجا بود و می توانست یک قطب بوم گردی زیبا در شهرستان نهاوند باشد تا گردشگران و توریستها در ان خانه ها دمی بیاسانید.
اما افسوس و هزاران افسوس ....
ای کاش #گوشه_سراسیاب قدیمی یکبار دیگر تکرار شود...
#گیتی_کوچک
۱۴۰۳/۰۴/۱۵
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۱
Forwarded from کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند (Saghar Yavari)
#توجه
درود و ارادت خدمت همشهریان عزیز و مهربان نهاوندی
به استحضار اعضای محترم گروه و کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند میرساند
با توجه به اهداف و روال سالهای گذشته این کانال و گروه جمعهها ساعت ۹ شب
،
فایلهای صوتی تحت عنوان #دمی_با_شاهنامه به منظور بررسی اجمالی و آشنایی با #شاهنامه #فردوسی
در کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند منتشر میشود.
مطالب و فایلها این جلسه توسط آقای #مراد_موسوی گردآوری، نگارش و خوانش خواهد شد.
با تشکر از ایشان،
امیدواریم با نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود مثل همیشه با ما همراه باشید.
@Nahavand_farhangohonar
درود و ارادت خدمت همشهریان عزیز و مهربان نهاوندی
به استحضار اعضای محترم گروه و کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند میرساند
با توجه به اهداف و روال سالهای گذشته این کانال و گروه جمعهها ساعت ۹ شب
،
فایلهای صوتی تحت عنوان #دمی_با_شاهنامه به منظور بررسی اجمالی و آشنایی با #شاهنامه #فردوسی
در کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند منتشر میشود.
مطالب و فایلها این جلسه توسط آقای #مراد_موسوی گردآوری، نگارش و خوانش خواهد شد.
با تشکر از ایشان،
امیدواریم با نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود مثل همیشه با ما همراه باشید.
@Nahavand_farhangohonar
بخش چهاردهم دمی با شاهنامه
مراد موسوی
بخش چهاردهم #دمی_با_شاهنامه
چرا شاهنامه بخوانیم؟
چه نیازی به شاهنامه داریم؟
گردآوری و خوانش #مراد_موسوی
کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند
۱۴۰۳/۰۴/۱۵
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۲
چرا شاهنامه بخوانیم؟
چه نیازی به شاهنامه داریم؟
گردآوری و خوانش #مراد_موسوی
کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند
۱۴۰۳/۰۴/۱۵
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۲
کتاب ستارگان آسمان روستا
نوشته: دکتر اسماعیل شهبازی
مجموعه خاطرات ایشان در نهاوند
به چاپ دوم رسید
ناشر: انتشارات اطلاعات
@Nahavand_farhangohonar
نوشته: دکتر اسماعیل شهبازی
مجموعه خاطرات ایشان در نهاوند
به چاپ دوم رسید
ناشر: انتشارات اطلاعات
@Nahavand_farhangohonar
Forwarded from عکس نگار
#نهاوند_در_گذر_زمان
شرح حال دبستان پهلوی در سال ۱۳۳۲ دبستان پهلوی معروف بود به پهلوی چاله چون چندین پله نسبت به پیاده رو بایستی طی میکردیم که به محوطه برسیم آدرسش روبروی پل آهنی باغچه توکلی بود مالکش مرحوم #ضرغام_سلگی که بخشی از روستای فارسبان مالک بود و پدر مرحوم بهروز و سیروس که با بهروز همکلاس بودیم که بعداً آموزش و پرورش این خانه را خریداری کرد و مدتی کودکستان بود دانش آموزان کلاس ششم که در تصویر ملاحظه می فرمایید به معلمی دلسوز مرحوم #محمد_حسین_شهبازی اخوی مرحوم #غلام_سینگر اداره میشد تعدادی از دانش آموزان شناسایی شدن که با شماره گذاری معرفی میشوند نفر
۱- #بهروز_قیاسی پلیس شد
۲ - حاج #محمد_سیفی فرزند حاج توکل خواربار فروش که همکار بودیم
۳ - #اسدالله_شفاعی کارمند بانک
۴_ #ابیضی
۵ - #محمود_رستمی
۶ - سرهنگ #خسرو_ورهرام فرزند مرحوم خانم رازانی
۷- #علی_طاهری مکانیک و شاعر
۸- #عبدالله_شریفی معلم
۹- #محمد_آذرگون راننده اتوبوس که در سه راهی نهاوند و ملایر و بروجرد با ماشین تریلی شاخ به شاخ تصادف کرد وتعداد زیادی از مسافرین و راننده کشته شدند #
۱۰- #خلیل_فاعلی معلم
اا- #نعمت_حیدری اخوی آقای رحمت حیدری مسئول دبیر ستان ابن سینا
۱۲- #بهروز_واقفی اخوی آقای واقفی راننده اداره آموزش وپرورش شناسایی شده آقای #علیرضا_قدوسی سمت چپ مرحوم #محمد_آذرگون قرار دارد که صورت آن پیدا نیست و فرزند آقای قدوسی است که در ابتدای محله کلیمی ها مجاور مطب دکتر کاشانچی دفتر ثبت اسناد و املاک و ازدواج مسئولیت داشت (محضر ) آقای علیرضا قدوسی تنومند بود و همیشه در پایان کلاس می نشست
با احترام #خلیل_فاعلی
عکس از #مجید_آقایی
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonae
۱۴۵۴۳
شرح حال دبستان پهلوی در سال ۱۳۳۲ دبستان پهلوی معروف بود به پهلوی چاله چون چندین پله نسبت به پیاده رو بایستی طی میکردیم که به محوطه برسیم آدرسش روبروی پل آهنی باغچه توکلی بود مالکش مرحوم #ضرغام_سلگی که بخشی از روستای فارسبان مالک بود و پدر مرحوم بهروز و سیروس که با بهروز همکلاس بودیم که بعداً آموزش و پرورش این خانه را خریداری کرد و مدتی کودکستان بود دانش آموزان کلاس ششم که در تصویر ملاحظه می فرمایید به معلمی دلسوز مرحوم #محمد_حسین_شهبازی اخوی مرحوم #غلام_سینگر اداره میشد تعدادی از دانش آموزان شناسایی شدن که با شماره گذاری معرفی میشوند نفر
۱- #بهروز_قیاسی پلیس شد
۲ - حاج #محمد_سیفی فرزند حاج توکل خواربار فروش که همکار بودیم
۳ - #اسدالله_شفاعی کارمند بانک
۴_ #ابیضی
۵ - #محمود_رستمی
۶ - سرهنگ #خسرو_ورهرام فرزند مرحوم خانم رازانی
۷- #علی_طاهری مکانیک و شاعر
۸- #عبدالله_شریفی معلم
۹- #محمد_آذرگون راننده اتوبوس که در سه راهی نهاوند و ملایر و بروجرد با ماشین تریلی شاخ به شاخ تصادف کرد وتعداد زیادی از مسافرین و راننده کشته شدند #
۱۰- #خلیل_فاعلی معلم
اا- #نعمت_حیدری اخوی آقای رحمت حیدری مسئول دبیر ستان ابن سینا
۱۲- #بهروز_واقفی اخوی آقای واقفی راننده اداره آموزش وپرورش شناسایی شده آقای #علیرضا_قدوسی سمت چپ مرحوم #محمد_آذرگون قرار دارد که صورت آن پیدا نیست و فرزند آقای قدوسی است که در ابتدای محله کلیمی ها مجاور مطب دکتر کاشانچی دفتر ثبت اسناد و املاک و ازدواج مسئولیت داشت (محضر ) آقای علیرضا قدوسی تنومند بود و همیشه در پایان کلاس می نشست
با احترام #خلیل_فاعلی
عکس از #مجید_آقایی
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonae
۱۴۵۴۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الهی دلهایمان نشکند.
الهی اندوه دست از سرمان بردارد.
الهی دور پلیدی به سر برسد.
الهی پلیدیها ته بکشد.
الهی بازار پلیدی بیرونق شود.
الهی روزهای سخت نیایند.
الهی اگر آمدند تاب بیاوریم.
الهی در روزهای سخت تنها نباشیم.
الهی روزهای تنهایی سخت نگذرد.
الهی بیتاب نشویم.
الهی صدای خندهات در اتاقها بپیچد.
الهی از لبانت خنده بریزد.
الهی به زندگیات آفتاب بتابد.
الهی هر طرف که سر بچرخانی نور ببارد.
الهی دلت به شعلهای گرم باشد.
الهی کنارت یکی ایستاده باشد که دوستت دارد.
الهی کنار یکی بایستی که دوستش داری.
الهی راه خانهات را گم نکنی.
الهی پشت پنجره زندگیت آرامش دست تکان بدهد.
الهی چراغهای خانهات روشن باشد...
#امیر_علی_بنی_اسدی
درود
بامدادتان نیکو
❤️
@Nahavand_farhangohonar
الهی اندوه دست از سرمان بردارد.
الهی دور پلیدی به سر برسد.
الهی پلیدیها ته بکشد.
الهی بازار پلیدی بیرونق شود.
الهی روزهای سخت نیایند.
الهی اگر آمدند تاب بیاوریم.
الهی در روزهای سخت تنها نباشیم.
الهی روزهای تنهایی سخت نگذرد.
الهی بیتاب نشویم.
الهی صدای خندهات در اتاقها بپیچد.
الهی از لبانت خنده بریزد.
الهی به زندگیات آفتاب بتابد.
الهی هر طرف که سر بچرخانی نور ببارد.
الهی دلت به شعلهای گرم باشد.
الهی کنارت یکی ایستاده باشد که دوستت دارد.
الهی کنار یکی بایستی که دوستش داری.
الهی راه خانهات را گم نکنی.
الهی پشت پنجره زندگیت آرامش دست تکان بدهد.
الهی چراغهای خانهات روشن باشد...
#امیر_علی_بنی_اسدی
درود
بامدادتان نیکو
❤️
@Nahavand_farhangohonar
نهاوند در گذر تاریخ
ز نام نهاوند شک است و گمان
چه کس نام بنهاد بر این مکان
چرا شد نهاوند و یعنی چه این
کلنگ بنا را که زد بر زمین
یکی گوید این جای نوح نبی است
یکی آورد جای کوزهپزی است
یکی بعد طوفان کند قصه ساز
که کشتی نشسته بر این خطه باز
نه آوندش آن دیگری برفزود
که سفالگری بود در عهد زود
نُهاوندش آوردهاند در حساب
ولیکن ندیدش کسی در کتاب
اگر فهلویات را بنگری
نُها شد جلو در زبان لری
نهاوند ولی با قرینهتر است
که این از دگر نامها بهتر است
نهاوند را نوح بنیاد کرد
پس از آنکه طوفانش بیداد کرد
بنا شد پس از آن ز روز نخست
نهاوند پس بهتر است و درست
قدیمیترین شهر ایران زمین
نباشد اگر هست یعنی همین
که گشته است آباد در دیرباز
مخوانش به جز نوح بنا ای ایاز
بنایش قریباً بــه قــولى فصيح
بود سه هزار سال قبل از مسیح
#علیرضا_مولوی
از کتاب
#سرونازهای_نهاوند
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۴
ز نام نهاوند شک است و گمان
چه کس نام بنهاد بر این مکان
چرا شد نهاوند و یعنی چه این
کلنگ بنا را که زد بر زمین
یکی گوید این جای نوح نبی است
یکی آورد جای کوزهپزی است
یکی بعد طوفان کند قصه ساز
که کشتی نشسته بر این خطه باز
نه آوندش آن دیگری برفزود
که سفالگری بود در عهد زود
نُهاوندش آوردهاند در حساب
ولیکن ندیدش کسی در کتاب
اگر فهلویات را بنگری
نُها شد جلو در زبان لری
نهاوند ولی با قرینهتر است
که این از دگر نامها بهتر است
نهاوند را نوح بنیاد کرد
پس از آنکه طوفانش بیداد کرد
بنا شد پس از آن ز روز نخست
نهاوند پس بهتر است و درست
قدیمیترین شهر ایران زمین
نباشد اگر هست یعنی همین
که گشته است آباد در دیرباز
مخوانش به جز نوح بنا ای ایاز
بنایش قریباً بــه قــولى فصيح
بود سه هزار سال قبل از مسیح
#علیرضا_مولوی
از کتاب
#سرونازهای_نهاوند
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من پیله کردهام
به سنگفرشی
که باغ چشمهایت را
از من ربوده است
تمامت پروانه شود
و دورم بگردد
بلای بی بهاری را
باران هیچ اشکی
از زمین بایر دلم
دیگر درو نمیکند
#لیلا_ظفری
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۵
به سنگفرشی
که باغ چشمهایت را
از من ربوده است
تمامت پروانه شود
و دورم بگردد
بلای بی بهاری را
باران هیچ اشکی
از زمین بایر دلم
دیگر درو نمیکند
#لیلا_ظفری
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۵
شعری از داود فخری
بانو افروز
من که بیمار تو هستم درد را افزون مکن
بستهام بار سفر را جان و دل محزون مکن
میزنم دل را به دریا همچو مرغان هوا
مرغ جانم بال و پر ده چشم را جیحون مکن
شعر: #داود_فخری
خوانش: بانو #افروز
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۶
بستهام بار سفر را جان و دل محزون مکن
میزنم دل را به دریا همچو مرغان هوا
مرغ جانم بال و پر ده چشم را جیحون مکن
شعر: #داود_فخری
خوانش: بانو #افروز
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۶
Forwarded from عکس نگار
#تشکر_و_اعتذار
«به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را
تا کشم از سینهی پر درد خود بیرون
تیرهای زهر را دلخون».
منت خدای مهر و دوستی را که در غمناکترین روزهای زندگی، ما را از نعمت حضور دوستان و سرورانی مهربان بهرهمند ساخت که همدردیشان التیامی بود بر دلهای داغدیده ما...
ابراز همدردی و بذل محبت شما عزیزان با حضور در مراسم تشیع و تدفین مادرمان #سوسن_ظفری، که حقیقتا مهربان بود و جان و دلش شریف، موجبات تسکین درد و آلام ما و مایهی دلگرمی و امید به روزهای روشن شد.
از جانهای شریفی که در آن روز تلخ پنجشنبه، چهاردهم تیر در آرامستان #روستای_جهانآباد بر ما منت نهادند و عزیزانی که تلفنی یا با ارسال پیام با ما همدردی کردند صمیمانه سپاسگزاریم و قدردان محبت بیکران خانوادهی زندهیاد #داود_عصاری هستیم که از دورترین راه با پیام گرم و ارسال تاج گل، ما را خیس از باران مهرشان کردند.
قدردان محبتهای بیدریغ جناب آقای #جعفر_شهبازی هستیم.
خاک پای همهی عزیزان، به ویژه عزیزان گروه خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوندیم که در آن هوای تف کرده و گرم، حضورشان پر از حس همدردی، پر از انسانیت و پر از صمیمیت و مایهی دلگرمی بود.
افتخار میکنیم که در عصری زندگی میکنیم که چنین خواهران و برادرانی داریم از جنس نور و مهربانی...
باشد که به یاری خداوند مهر و خرد در شادیها، توان جبران گوشهای از دریای مهر و محبتتان را داشته باشیم.
جانتان تهی از ملال روزگار و رنج تن.
دلتان عاشق و سرتان پر باد تا به ثریا…
فرزندان مادر سفر کرده: فرزانه، زهره، مسعود
و خانوادههای داغدار ِ: #زمانیان، #ظفری، #نوروزی و #سوری
@Nahavand_farhangohonar
«به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را
تا کشم از سینهی پر درد خود بیرون
تیرهای زهر را دلخون».
منت خدای مهر و دوستی را که در غمناکترین روزهای زندگی، ما را از نعمت حضور دوستان و سرورانی مهربان بهرهمند ساخت که همدردیشان التیامی بود بر دلهای داغدیده ما...
ابراز همدردی و بذل محبت شما عزیزان با حضور در مراسم تشیع و تدفین مادرمان #سوسن_ظفری، که حقیقتا مهربان بود و جان و دلش شریف، موجبات تسکین درد و آلام ما و مایهی دلگرمی و امید به روزهای روشن شد.
از جانهای شریفی که در آن روز تلخ پنجشنبه، چهاردهم تیر در آرامستان #روستای_جهانآباد بر ما منت نهادند و عزیزانی که تلفنی یا با ارسال پیام با ما همدردی کردند صمیمانه سپاسگزاریم و قدردان محبت بیکران خانوادهی زندهیاد #داود_عصاری هستیم که از دورترین راه با پیام گرم و ارسال تاج گل، ما را خیس از باران مهرشان کردند.
قدردان محبتهای بیدریغ جناب آقای #جعفر_شهبازی هستیم.
خاک پای همهی عزیزان، به ویژه عزیزان گروه خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوندیم که در آن هوای تف کرده و گرم، حضورشان پر از حس همدردی، پر از انسانیت و پر از صمیمیت و مایهی دلگرمی بود.
افتخار میکنیم که در عصری زندگی میکنیم که چنین خواهران و برادرانی داریم از جنس نور و مهربانی...
باشد که به یاری خداوند مهر و خرد در شادیها، توان جبران گوشهای از دریای مهر و محبتتان را داشته باشیم.
جانتان تهی از ملال روزگار و رنج تن.
دلتان عاشق و سرتان پر باد تا به ثریا…
فرزندان مادر سفر کرده: فرزانه، زهره، مسعود
و خانوادههای داغدار ِ: #زمانیان، #ظفری، #نوروزی و #سوری
@Nahavand_farhangohonar
#متروکترین_امپراتوری_بهار
چاپ کتاب شعر #متروکترین_امپراتوری_بهار
مجموعه اشعار زنده یاد #روح_الله_صالحی ادمین گروه، کانال و صفحه اینستاگرامی #خاطرات_فرهنگ_و_هنر_نهاوند توسط همسر ایشان #مانا_پوراسد به چاپ رسید.
جهت سفارش کتاب با آی دی
@Poormana77
سرکار خانم #مانا_پوراسد ارتباط بگیرید.
@Nahavand_farhangohonar
چاپ کتاب شعر #متروکترین_امپراتوری_بهار
مجموعه اشعار زنده یاد #روح_الله_صالحی ادمین گروه، کانال و صفحه اینستاگرامی #خاطرات_فرهنگ_و_هنر_نهاوند توسط همسر ایشان #مانا_پوراسد به چاپ رسید.
جهت سفارش کتاب با آی دی
@Poormana77
سرکار خانم #مانا_پوراسد ارتباط بگیرید.
@Nahavand_farhangohonar
.
پرانتز باز
مربع کامل نیست
پشت دایره خالیست
پرانتز بسته
میتوان هیچ را فهمید
گاهی واقعی تاریک است
پشت مفهوم مثلث
بینهایت، پوشیدهست
از گوشه یک منحنی باز
بینهایت، پنهان است
اینجا امکان امتداد تماشاست
برابر، سیاهی کلاه کج نهاده است
کلاغی به ارتفاع یک قصیده فکر میکند
پاسبان به لاشه گاو قصابی شلیک میکند
بیا پوست این پرتقال را بکنیم
#حسین_طلایی
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۷
پرانتز باز
مربع کامل نیست
پشت دایره خالیست
پرانتز بسته
میتوان هیچ را فهمید
گاهی واقعی تاریک است
پشت مفهوم مثلث
بینهایت، پوشیدهست
از گوشه یک منحنی باز
بینهایت، پنهان است
اینجا امکان امتداد تماشاست
برابر، سیاهی کلاه کج نهاده است
کلاغی به ارتفاع یک قصیده فکر میکند
پاسبان به لاشه گاو قصابی شلیک میکند
بیا پوست این پرتقال را بکنیم
#حسین_طلایی
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۷
#محرم
محرم آمد و دل پر زخون است
به یاد اسب و زینی واژگون است
عطش می بارد از صحرای تفتان
ونامردی که تا مرز جنون است
#محمد_ساکی
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۸
محرم آمد و دل پر زخون است
به یاد اسب و زینی واژگون است
عطش می بارد از صحرای تفتان
ونامردی که تا مرز جنون است
#محمد_ساکی
۱۴۰۳/۰۴/۱۶
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدای مهربانم
دست هایم را بگیر
که دستگیری و مهربان؛
که از هر کجا وا بمانم،
درهای مهربانی تو به رویم گشوده است.
چون غبار، ذره وار به سوی تو می آیم.
لبریز کن مرا از آسمان،
این آبی بی کران که تیرگیِ خاک، دیوانه ام می کند.
از هر که و هر چه رهایم کن؛
بی نیاز از همه، نیازمند به تو.
دستِ مرا بگیر که افتاده ام ز پا...
درود
بامدادتان نیکو
❤️
@Nahavand_farhangohonar
دست هایم را بگیر
که دستگیری و مهربان؛
که از هر کجا وا بمانم،
درهای مهربانی تو به رویم گشوده است.
چون غبار، ذره وار به سوی تو می آیم.
لبریز کن مرا از آسمان،
این آبی بی کران که تیرگیِ خاک، دیوانه ام می کند.
از هر که و هر چه رهایم کن؛
بی نیاز از همه، نیازمند به تو.
دستِ مرا بگیر که افتاده ام ز پا...
درود
بامدادتان نیکو
❤️
@Nahavand_farhangohonar
#مسائل_حقوقی
آیا اگر به شخصی وکالت بلا عزل بدیم، خودمون هم میتونیم آن کار را انجام بدهیم؟
بلاعزل بودن وکیل، مانع از انجام عمل مورد وکالت توسط موکل نمیشود، مطابق قانون مدنی، وکالت به عقدی اطلاق میشود که به موجب آن یکی از طرفین، طرف دیگر را برای انجام امری نایب خود مینماید. بنابراین اثر اصلی عقد وکالت، نیابت است.
بر این اساس موکل حق دارد انجام هر عملی را که به دیگری اختیار داده است، خود راساً انجام دهد، بنابراین بلاعزل بودن وکیل مانع از انجام عمل مورد وکالت نمیشود.
در این صورت، با از بین رفتن موضوع وکالت، به استناد ماده 683 قانون مدنی وکالت منفسخ میشود.
دکتر #رامین_کیانی
۱۴۰۳/۰۴/۱۷
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۹
آیا اگر به شخصی وکالت بلا عزل بدیم، خودمون هم میتونیم آن کار را انجام بدهیم؟
بلاعزل بودن وکیل، مانع از انجام عمل مورد وکالت توسط موکل نمیشود، مطابق قانون مدنی، وکالت به عقدی اطلاق میشود که به موجب آن یکی از طرفین، طرف دیگر را برای انجام امری نایب خود مینماید. بنابراین اثر اصلی عقد وکالت، نیابت است.
بر این اساس موکل حق دارد انجام هر عملی را که به دیگری اختیار داده است، خود راساً انجام دهد، بنابراین بلاعزل بودن وکیل مانع از انجام عمل مورد وکالت نمیشود.
در این صورت، با از بین رفتن موضوع وکالت، به استناد ماده 683 قانون مدنی وکالت منفسخ میشود.
دکتر #رامین_کیانی
۱۴۰۳/۰۴/۱۷
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۴۹
#برکه
برکهای خستهام
که به وخت پاییز خفته است
به آونگ باران
کوبهی سکون را
بر آستان دلم بنواز
تا چانهی خشک چانهام
در برکهی نگاهت گل کند
#لیلا_ظفری
#سپکو
۱۴۰۳/۰۴/۱۷
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۵۰
برکهای خستهام
که به وخت پاییز خفته است
به آونگ باران
کوبهی سکون را
بر آستان دلم بنواز
تا چانهی خشک چانهام
در برکهی نگاهت گل کند
#لیلا_ظفری
#سپکو
۱۴۰۳/۰۴/۱۷
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۵۰