Telegram Web
لطفا

‌برای آرامش هم دعا كنیم،
برای قضاوت نكردن
برای زرنگی نكردن
برای دروغ نگفتن
برای وفای به عهد
برای مهربان بودن
برای دلی را آزرده نکردن
برای انسانیت دعا كنیم...

شاید اگر بخواهیم و برای بهتر شدن تلاش كنیم، دیگر لازم نباشد از همدیگر طلب حلالیت كنیم...

اگر خیرخواه هم باشیم
شاید بشود كه دلهایمان را به یکدیگر نزدیكتر كنیم.

اگر قدر هم را بدانیم،
شاید همین امروز تقدیرمان را خودمان رو سفید كنیم.

خـــــــــــدا هم قطعا همین را می خواهد


درود
بامدادتان نیکو

❤️

@Nahavand_farhangohonar
#دانستنیهای_حقوقی


🔹یکی از مواردی که پس از فوت فرد باید حتما تعیین تکلیف شود، وضعیت پلاک خودرو فرد متوفی است.

پس از فوت متوفی ورثه او اقدام به انحصار وراثت می‌کنند، اما گاهی اوقات آن‌ها درباره وضعیت پلاک وسیله نقلیه فرد متوفی هیچ آگاهی ندارند و نمی‌دانند که باید به صورت قانونی آن را تعیین تکلیف کنند.

مطابق با قانون ورثه برای تعیین تکلیف پلاک خودروی فرد متوفی باید ظرف مدت ۲ ماه از تاریخ فوت به نزدیکترین واحد شماره گذاری برای اعلام استفاده کننده‌های مجاز وسیله نقلیه مراجعه شود.

علاوه بر آن ورثه باید حداکثر ظرف مدت ۶ ماه مالک جدید را برای وسیله نقلیه معرفی کنند تا تغییر مالکیت و ثبت آن انجام شود.

در صورت انجام ندادن این اقدام و معرفی نکردن مالک جدید، پلاک وسیله نقلیه از اعتبار ساقط می‌شود و تردد با آن غیر مجاز خواهد بود.

دکتر #رامین_کیانی
۱۴۰۳/۰۴/۰۸

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۱۲
Forwarded from عکس نگار
‍ آمده بودیم روزنامه نگاری بخوانیم،
شاید قلممان دردی را دوا کند
شاید نشتری بر زخمی بشود و غده ای را بشکافد، که از بد حادثه یا آنچه تقدیر می نامندش دور افتادیم از آن وادی ...
گفتیم شاید بشود در حوزه ارتباطات کار مرتبطی یافت و خدمتی کرد به خلق که اینجا ماندگار شدیم.
خاکش انگار دامنگیر بود..
صنعت فخیمه #نفت، میراث کهن این خاک دوست داشتنی و حوزه ای که مرتبط بود با قلم و تفکر و اندیشه..
پویایی و اندیشه ورزی را از ارتباطاتی بودنمان همراه داشتیم و دل خوش بودیم به قدرت قلم که بتوان دردهای سازمان را به کمکش شکافت و زخمها را مرهم نهاد.
گفته بودند #روابط_عمومی چشم بینا و گوش شنوای سازمان است.
همت گماشتیم براین مهم، که خبر بنویسیم به سبک حرفه ای،
پژوهش کنیم
فرهنگ و هنر را ترویج کنیم و روزنه تنفسی باشیم در وانفسای خسته کننده کارهای اداری، تا شاید بودنمان به از نبودنمان باشد..
اگر چه قلم به حصار روزمرگی درآمده بود و پر پرواز عقاب خیال چیده شده بود اما دل خوش بودیم به همین مقدار تاثیر گذاریمان..
لیکن آنچه طی سالهای اخیر در روابط عمومی و کل سازمان شاهدش هستیم روزمرگی صرف است و افتادن به ورطه کارهای سطحی و سخیف و بی اندیشه!

گاهی باورم نمیشود که ۱۸ سال درس خوانده باشیم برای اینکه آش نذری در اداره بپزیم و شربت و شیرینی پخش کنیم و برنج و روغن بسته بندی کنیم برای نیازمندان!
نه اینکه این کارها بد باشد اما برای انجامش نیازی به تخصص و تحصیلات و ازمون استخدامی و مصاحبه و گزینش نبود!

از مادربزرگ من هم برمیآمد!
کاش اقلا در کنار این کارهایی که نمیدانم در کدام بخش از شرح وظایفمان می گنجد، ذره ای کار تخصصی در این واحد مهم ولی متروک انجام می شد که باور کنیم هنوز تخصص مهمترین رکن کار است!

کاش سطح دید و نگاه مدیرانمان آنقدر پایین نبود که دیگ آش رشته نذری و زیارت اهل قبور بشود عملکرد مثبت! اما در طول سال حتی یک پژوهش مفید یک نظرسنجی به درد بخور یا یک صفحه مقاله از ما طلب نکنند!

روابط عمومی یک منطقه دوردست بهترین کار نوشتاری را با حداقل امکانات منتشر می کند اما هیچکس نمیبیندش، ولی تصویر دیگ نذری و بسته ارزاق کمیته امدادی سایرین در صدر خبرهای مهم جا می گیرد!

به کجا میرویم؟
کی این همه سطحی و تنزل یافته شدیم!؟
جایگاه روابط عمومی در سازمان کجاست؟
از کی به ورطه کارهای خدماتی غرق شدیم؟

افسوس
افسوس
افسوس...

#سمیرا_قیاسی
۱۴۰۳/۰۴/۰۸

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۱۳
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
(خیام)


اثر خطاطی زیبا از استاد #یوسف_گودرزی
۱۴۰۳/۰۴/۰۸

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۱۴
#توجه

درود و ارادت خدمت همشهریان عزیز و مهربان نهاوندی

به استحضار اعضای محترم گروه و کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند می‌رساند

با توجه به اهداف و روال سالهای گذشته این کانال و گروه جمعه‌ها ساعت ۹ شب
،
فایل‌های صوتی تحت عنوان
#دمی_با_شاهنامه به منظور بررسی اجمالی و آشنایی با #شاهنامه #فردوسی
در کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند منتشر می‌شود.


مطالب و فایل‌ها این جلسه توسط آقای
#مراد_موسوی گردآوری، نگارش و خوانش خواهد شد.

با تشکر از ایشان،
امیدواریم با نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود مثل همیشه با ما همراه باشید.



@Nahavand_farhangohonar
بخش سیزدهم دمی با شاهنامه
مراد موسوی
بخش سیزدهم #دمی_با_شاهنامه

چرا شاهنامه بخوانیم؟
چه نیازی به شاهنامه داریم؟

بررسی جایگاه زن در شاهنامه

پی‌نوشت:
با پوزش از عزیزان، سيندخت همسر مهراب کابلی است، که در این فایل صوتی به اشتباه دختر مهراب ذکر شده است.


گردآوری و خوانش #مراد_موسوی

کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند

۱۴۰۳/۰۴/۰۸

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۱۵
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر طلوع فرصتی دوباره است.
فرقی نمی‌کند شب چگونه گذشت،
هر صبح دوباره زنده می‌شویم...
صبح مثل معجزه می‌ماند،
آغاز یک زندگی‌ست
فرصت دوباره‌ات زیبا...


درود
بامداد نیکو
ایام به کامتان
نیک فرجام باشید



@Nahavand_farhangohonar
نکات مهم در تنظیم مبایعه نامه خودرو

1⃣ نکته اول؛
مشخصات فروشنده و خریدار را فقط از روی مدارک شناسایی مثل کارت ملی پر کنید و به هیچ عنوان به حرف‌ها اکتفا نکنید

2⃣ نکته دوم؛
در قسمت موضوع معامله، مشخصات کامل خودرو شامل:
نوع ماشین، مدل، رنگ، شماره شهربانی، شماره موتور، شاسی و بدنه مطابق سند و برگ سبز خودرو قید شود

3⃣نکته سوم؛
برای تمامی تعهدات خریدار و فروشنده مثل پرداخت پول و تحویل خودرو و...حق فسخ و وجه التزام قرار دهید 
به طور مثال 👇🏻
اگر فروشنده خودرو را در تاریخ.....  تحویل ندهد، بابت هر روز تاخیر در تحویل، موظف به پرداخت روزانه..... تومان بابت وجه التزام به خریدار می‌باشد.

4⃣ نکته چهارم؛
اگر فروشنده هستید، تمام عیب و ایرادهای خودرو را در قرارداد بنویسید تا خریدار نتواند با استناد به این عیب‌ها معامله رو به هم بزند یا خسارت بگیرد.

دکتر #رامین_کیانی
۱۴۰۳/۰۴/۰۹

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۱۶
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم تنگ شده برای خونه مادربزرگ ،
برای بوی چای تازه دم،
بوی غذاهاش،
بوی نون تازه،
بوی سبزی تازه،

برای بوی گل محمدی توی حیاط خونه ش،
برای بوی جانمازش،
برای بوی آرامش بغلش،
دلم پر میکشه برای یک لحظه داشتنتش ...

#سمیرا_قیاسی
۱۴۰۳/۰۴/۰۹

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۱۶
«سزار باروداب»
قسمت اول


#گاماسیاب به قدری با هیبت و باشکوه‌ست که گویی دریایی خروشان در دل کوه است. سرچشمه‌ی اصلی #رودخانه‌ی_گاماسیاب، سراب گاماسیاب است.
#سراب_گاماسیاب سی و دومین اثر طبیعی ملّی است که توسط سازمان میراث فرهنگی در فهرست میراث طبیعی ایران ثبت شده است.
چند وقت پیش که برای انجام کاری از مسیر جاده‌ی #آورزمان، عازم نهاوند بودم با خودم فکر می‌کردم اگر نبود این رود مقدس و دیگر رودخانه‌ها و سراب‌های سرشار از آب، شاید #نهاوند در پویه‌ی تاریخ تا بدین حد جایگاه و ارزش پیدا نمی‌کرد.
واقعیت این است که در همه جای دنیا، آب عامل اصلی شکل‌گیری اولین تشکل‌های بشری بوده است.
در همین افکار سیر می‌کردم که به #سراب_باروداب رسیدم. عصر بود. توقف کوتاهی کردم و گشتی در محوطه‌ی کوچک سراب زدم. هیچ نشانی از آن همه زیبایی و عظمت گذشته‌ی سراب باروداب ندیدم. از آن بلندا، روستای مصفای باروداب را دیدم که در گذشته‌های دور و نزدیک، فامیل عزیزی در آن داشتیم بسیار مهربان و مهمان‌نواز و گشاده‌دست و خوشرو... مردی تنومند با سبیل‌های سفید پر پشت. هیبت عجیبی داشت و احترامی هم...
بعدها که بزرگتر شدم و با تاریخ آشنا، فهمیدم که چقدر این مرد به «سزار» شباهت داشت. اگر چه او نه با «مارکوس» و «کراسوس» و «پمپئی» برای حکومت بر باروداب نبرد کرده بود و نه با رقیب دیگری، ولی هر چه بود، همچون سزار که نامش در تقویم «روم» ثبت شده، نام او هم با تاریخ باروداب در هم تنیده. همسرش هر سال عید کلوای مخصوصی می‌پخت که اندازه‌اش از کلواهای معمولی خیلی بزرگتر بود و طعمش هم خوشمزه‌تر. برای عید دیدنی که می‌آمدند منزل پدری، ما بچه‌ها بیش از خودشان، از دیدن و خوردن کلواهای اهدایی‌شان خوشحال می‌شدیم.
سالی که مشغول خدمت سربازی بودم و برای تعطیلات آمده بودم نهاوند، مصادف شده بود با عروسی نوه‌ی «سزار». همه‌ی بزرگترها درگیر کارهای خودشان بودند که باالاجبار من را به نمایندگی از طرف خانواده با تعدادی از افراد مُسن ِ فامیل راهی باروداب کردند برای شرکت در جشن عروسی ِ نوه‌ی پسری «سزار ِ باروداب» که برای من چیزی کم از سزار روم نداشت.


#رحمت_زمانیان
۱۴۰۳/۰۴/۰۹

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۱۷

ادامه دارد…
Forwarded from عکس نگار
«سزار باروداب»
قسمت دوم


چند شبانه روز آنجا بودیم. گوسفند و گوساله بود که کشته می‌شد و رقص و پایکوبی زن و مرد در سایه‌ی صدای دلنواز سرنا و دهل و کِل دختران جوان ِ دم‌بخت، که شیرینی و حلاوت عروسی را دو چندان کرده بود.
عروسی چند روز طول کشید. شب اول با مراسم جال نشین آغاز شد و شب بعد مراسم حنابندان بود و شب آخر هم مراسم اصلی برگزار می‌شد.
بعدازظهر آخرین روز عروسی جوان‌های هم سن و سال داماد غیب‌شان زد.
«سزار» بخاطر اینکه من نماینده‌ی خانواده بودم خیلی مراقبم بود و همیشه مرا کنار خودش می‌نشاند و شب هم در اطاق او می‌خوابیدم که سمفونی خُروپُف‌هایش، شیرینی خواب را در آن هوای خنک اوایل پائیز و نسیم #باروداب برایم دو چندان می‌کرد.
عصری داماد و هیئت همراه از شهر برگشتند. تر و تمیز، حمام رفته و کیسه کشیده و سرخ و پُرخ…
نوازندگان بعد از یک بداهه‌ی کوتاه آهنگ شش و هشت زیبایی را نواختند. تختی وسط حیاط تعبیه شده بود و چند دختر که لباس‌ها و وسایل داماد را داخل سینی روی سر گذاشته و ریتمیک با صدای دهل و سرنا، قری هم به کمرشان می‌دادند و چرخی هم میزدند، وسایل را گذاشتند روی تخت. من هم کنار سزار ایستاده بودم که گاهی دستی به سبیل‌های پر پشتش می‌کشید.
حالا نوبت به داماد رسید، داماد ایستاده بود بالای تخت و برای دختران دم‌بختی که کل می‌کشیدند دست تکان می‌داد. در ادامه چند جوان که قبل از داماد شهد شیرین عروسی را چشیده بودند و از این آزمون‌ها سربلند در آمده بودند با همان ریتم موسیقی کت و شلوار و پیراهن را از تنش در آوردند. صحنه‌ی حساسی بود فقط مانده بود شورت داماد..! یاد فیلم‌های آمریکای لاتین و مراسم سرخ‌پوست‌ها افتاده بودم. از ترس و خجالت بدنم داغ شده بود. از تصور اینکه آخرین مرحله‌ی این صحنه‌ی تراژیک در آوردن شورت داماد باشد، نزدیک بود قالب تهی کنم.
سزار مرد متعصبی بود و بقول «راسل» مسئله‌ی ستر عورت برایش بزرگترین تابو بود.
شما که غریبه نیستید، تمام وجود مرا نیز ترس فراگرفته بود. تنها تکیه‌گاهی که مانع سقوطم از آن ایوان بلند می‌شد حضور سزار پُر هیمنه بود. هرچه بود مسئله‌ی سِترعورت در فرهنگ عمومی مردم حکم ناموسی داشت، چه رسد به سزارِ بزرگ که نسبت به مسائل ناموسی اجداد اولیه‌‌اش هم تعصب سخت‌گیرانه‌ای داشت. خط قرمز سزار رد شدن از فرهنگ پیشینیان بود که آن را امری مقدس و رعایتش را واجب می‌دانست.
خوشبختانه کار به آنجا نکشید و داماد با صدا و ریتم موزیک لباس‌های تازه‌اش را پوشید...
چند لحظه بعد هم عروس با صدای آواز دختران و نوعروسان روستا از در حیاط وارد شد. باتفاق داماد خدمت سزار رسیدند و دست او را بوسیدند.

یک ماه پیش که از #نهاوند برمی‌گشتم، کنار روستای خاطره‌انگیز باروداب توقف کوتاهی داشتم و گشتی هم در محوطه‌ی سراب ویران شده‌اش زدم.
یاد آن عروسی و سزار بزرگ در خاطرم زنده شد. یاد خانه و ارگ مصفا و دلگشای سزار که روزگاری رونقی داشت و درش به روی همه باز بود. خانه ای که پر از مهر و عشق بود و حالا اثری از آن نیست!
با خودم فکر کردم، تاریخ پر از آدم‌های با مرامی است چون سزار که در جاهای کوچک زیستند و در بین سطرهای پُررنگ تاریخ و اسامی بزرگ گُم شدند. انسان‌های بزرگی که با قدرت انسان بودن و صداقت و آزاد منشی‌شان، بی سر و صدا و بی‌ادعا رفتند و یاد و نامی نیک از خود بجای گذاشتند..
نسیم خنکی می‌وزید و من بی اختیار ترانه‌هایی را که دختران جوان در آن شب رویایی در عروسی نوه‌ی سزاز به ناز و راز می‌خوانند، زیر لب زمزمه می‌کردم و به تَش و تَشگاه‌های خاموش روستا و چشمه‌های خشکیده‌ی #سراب_باروداب نگاه می‌کردم که با مرگ آن آدم‌های بزرگ، خشکیدند. به یاد جوانانی افتادم که آگاهانه یا ناآگاهانه باغ‌های توت و انگورشان را رها کردند و زادگاهشان را در کنار سراب باروداب تنها گذاشتند، بی آنکه بیندیشند که تن پاک سزار و پدرانشان در آب مقدس همین سراب که روزی جاری بود، غسل داده شد!
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد، شهریاران را چه شد.؟!


#رحمت_زمانیان

۱۴۰۳/۰۴/۰۹

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۱۷
#آئین_سوگ


زنده‌یاد حاج
#منوچهر_رضایی


مراسم تشییع و تدفین:
فردا یک‌شنبه ۱۴۰۳/۰۴/۱۰
ساعت ۱۴ الی ۱۶ بعدازظهر
از درب منزل آن‌مرحوم، واقع در میدان آل‌آقا، بلوار حامد شرقی
به سمت آرامستان روستای آبدر

و مراسم ختم:
همان روز
بعد از مراسم تشییع
در مسجد امام حسن مجتبی روستای آبدر و مراسم زنانه در زینبیه همان روستا برگزار می‌شود.


خانواده‌های‌ محترم
#رضایی و سایر بستگان محترم، مصیبت درگذشت عزیز تازه درگذشته‌تان را خدمت شما و سایر وابستگان صمیمانه تسلیت عرض نموده، علو درجات آن مرحوم و تسلای خاطر بازماندگان را از درگاه ایزد متعال مسئلت داریم.
ما را در غم خود شریک بدانید.


اعضا و ادمین‌های گروه و کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند


@Nahavand_farhangohonar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداوند وعده نکرده که آسمان همیشه آبی باشد،
که راه زندگی تا آخر، گـُل و ریحان و سنبل باشد...
خداوند وعده نکرده، آفتابِ بی‌باران، شادیِ بدون غم و آسایشِ بی‌رنج را...

امـــــا
خداوند وعده کرده است که هر روز نیرو ببخشد،
و با هر سختی، آسانی و آسایش آورد...
در راهِ زندگی چراغ هدایت آویزد،
بلاها را به لطافت درآمیزد
و از آسمان، یـــــاری فرستد...
با شفقتی بی دریغ، و عشقی بی کرانه...


درود
بامدادتان نیکو
ایام به کامتان



@Nahavand_farhangohonar
امروز دهم تیرماه، روز بزرگداشت صائب تبریزی است.
صائب تبریزی شاعر قرن یازدهم هجری، نامدارترین شاعر زمان صفویه و پایه گذار سبک هندی در غزل است.
میرزا محمدعلی صائب تبریزی (۱۰۰۰-۱۰۸۶ه.ق) شاعر غزلسرا و معروفترین شاعر عصر صفوی، تاجرزاده بود و در تبریز به دنیا آمد. خانواده‌اش به‌دستور شاه عباس اول به اصفهان کوچ کردند. صائب بیشتر عمرش را در اصفهان به سر برد. اما علاقه او به زادگاهش باعث شد چند شعر در مورد تبریز نیز بسراید. شاه عباس دوم صفوی به او مقام ملک‌الشعرایی داده و محققان و ادیبان در قرن‌های بعد به او لقب شاه شاعر سبک هندی را دادند. در واقع اشعار او تکمیل کننده زحمات و اشعار طالب آملی و سایر شاعران در سبک هندی بوده است.
اکنون مقبره‌اش در اصفهان قرار دارد و دهم تیر روز بزرگداشت صائب تبریزی نامگذاری شده است. صائب در سرودن شعر بسیار تبحر داشته و به همین دلیل برخی از آثار شاعران معاصر مانند اشعار رهی معیری بر اساس الگوبرداری از اشعار این شاعر بزرگ است.

«دل را به زلف پرچین، تسخیر می‌توان کرد
این شیر را به مویی، زنجیر می‌توان کرد
هر چند صد بیابان وحشی‌تر از غزالیم
ما را به گوشه چشم، تسخیر می‌توان کرد
از بحر تشنه چشمان، لب خشک باز گردند
آیینه را ز دیدار، کی سیر می‌توان کرد؟
در چشم خرده‌بینان، هر نقطه صد کتاب است
آن خال را به صد وجه، تفسیر می‌توان کرد
گر گوش هوش باشد، در پرده خموشی
صد داستان شکایت، تقریر می‌توان کرد
از درد عشق اگر هست، صائب ترا نصیبی
از ناله در دل سنگ، تأثیر می‌توان کرد»

همچنین خیلی از تک بیتی های صائب نیز معروفند و ایشان را در کنار سعدی و هاتف اصفهانی، شاعر «تک بیتی ها» می نامند.

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است
که اگر بازستانند، دو چندان گردد
***
دود اگر بالا نشیند، کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد،گر چه او بالاتر است
***
من از بی‏‌قدری خار سر دیوار دانستم
كه ناكس كس نمی‏گردد از این بالانشینی‌ها
***
حضور قلب بود شرط در ادای نماز
حضور خلق تو را در نماز می‌آرد

۱۴۰۳/۰۴/۱۰
@Nahavand_farhangohonar
پدیده چیست ؟ و چگونگی شکل‌گیری ان

ظهور یک پدیده نظم نوینی از یک ساختاری است که عناصر تشکیل دهنده آن
متاثر از محیط پیرامونی آن است.
اگر این پدیده در جامعه بشری شکل بگیرد ظهور عناصر ذهنی و عینی در ان ساختار پدیدار می گردد، و اما اگر در جهان هستی اتفاق بیافتد بروز
تحولات مادی و ساختاری جهان هستی در آن پدیده ظاهر خواهد شد.

پدیده‌های اجتماعی خود دستخوش تحولات اجتماعی و یا سیر تکاملی آن جامعه است.
ظهور یک پدیده می‌تواند سیگنال‌های مثبت و یا سیگنال‌های منفی از طرف عناصر ساختاری محیطی خود را به جامعه القا کند.
اگر این سیگنال‌ها سیگنال‌های مثبتی باشد برای جامعه مفید می باشد و اگر منفی باشد برای جامعه زیانبار است.
ظهور پدیده‌های جهان هستی بر شکل زیستی
جهان هستی تاثیرگذار است که باعث دگرگونی‌های زیستی و غیر زیستی درجهان هستی است.

#کمال_منوری
۱۴۰۳/۰۴/۱۰

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۱۸
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#شعر_ناونی

شعر #فراموشی (آلزایمر)
با گویش زیبای نهاوندی


شعر و خوانش #حسن_بتویی
۱۴۰۳/۰۴/۱۰

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۱۹
دل تنگت که می شوم
کوله بارم را
می بندم
آهسته زیر باران قدم می زنم
همنوای باران می شوم
او می بارد و من هم می بارم
قدم بر قدمگاهت که می گذارم
خودم را در کنارت می یابم
و می دانم
که از رگ گردن به من نزدیکتری...

#گیتی_کوچک
۱۴۰۳/۰۴/۱۰

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۲۰
شعری از داود فخری
لیلا قدمیاری
بر قرعه‌ی دل وعده‌ی دیدار نیفتاد
افسوس که بر کار تواَم کار نیفتاد

بر خلق نظر کردی و حیف از بد تقدیر
یک لحظه نگاهت به منِ زار نیفتاد

شاید خبر از این دل ِ تبدار نداری
کین گونه رهت بر گذر یار نیفتاد

دلتنگ شدم تا به سحر فال گشودم
در فال ولی، محرم اسرار نیفتاد

چیدم سبدی سیب و به امّید و نشستم
راهِ گذرت حیف، به بازار نیفتاد

مهرت به دل ماست، که مشتاق حضوریم
جز نقش رخت بر در و دیوار نیفتاد

ای یار، تو بازا که مرا عین دوایی
از چه گذرت بر تن ِ بیمار نیفتاد؟


شاعر: #داود_فخری
خوانش: #لیلا_قدمیاری

بر وزن:
مستفعل مستفعل مستفعل مستف
۱۴۰۳/۰۴/۱۰

@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۲۱
2024/09/11 08:19:35
Back to Top
HTML Embed Code: