Telegram Web
برای اینکه به کسی حس خوب داشته باشی، اعتماد کنی و امنیت رو لمس کنی حتما لازم نیست باهاش نسبت خونی داشته باشی
بعضیا ذاتا امنن،
حس خوب بهت میدن.
حال دلت رو جا میارن

این آدم میتونه دوستت باشه، همکارت باشه‌، همسایه ت باشه یا یه آشنای قدیمی. ولی تو باهاش حال بهتری رو تجربه کنی.

امن باشیم برای دیگران.
آدما رو از اعتمادشون پشیمون نکنیم.
تو روزگار سخت تکیه گاه دل آدمها باشیم...


#سمیرا_قیاسی
۱۴۰۳/۱۰/۲۷

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۸۷
در زمان صفویه در همه شهرهای ایران افرادی از طرف شاه موظف بودند که مراقب باشند هر روز نرخ ارزاق چه حال دارد و حکم بدهند که چیزی علاوه از قیمتی که میان خودشان برای هر جنسی معین کرده اند زیادتر فروخته نشود و برای خبر عامه در هر هفته قیمت هر چیزی را جار می کشند. به توسط همین اشخاص بزودی شاه (صفی) خبر رسید که حاکم بدون اجازه شاه مالیاتی به میوه ها بسته است، شاه بقدری متغیر شد که حکم کرد حاکم را با زنجير به اصفهان بردند و تشدد فوق العاده نسبت با او بعمل آورد. همینکه خان را وارد اصفهان کردند شاه او را آورد بدرب عمارت سلطنتی و با حضور تمام مردم به پسرش حکم کرد که اول سبیلهای پدرش را بکند و بعد بینی و گوشهایش را ببرد، پس از آن چشمهایش را بترکاند و بالاخره سرش را از تن جدا کند. همه این احکام که اجرا شد شاه پسر را بجای پدر حاکم قم کرد و پیرمرد عاقلی را به نیابت او مقرر داشت و او را با حکمی باین مضمون به قم فرستاد «اگر تو از آن سگی که بدرك رفت بهتر حکومت نکنی ترا به سخت ترین قسمی از اقسام به قتل خواهم رسانید»

بن مایه: سفرنامه تاورنیه
(بازرگان و جهانگرد فرانسوی)

ارسالی #امیر_سیف
۱۴۰۳/۱۰/۲۷

@Nahavand_farhangohonar
Forwarded from عکس نگار
کسی کو هوای فریدون کند
دل از بند ضخاک بیرون کند


من با مراد موسوی عزیز قرابتی دیرینه دارم. او بواسطه ی برادرم و پسر عمویم احمد با خانوداده ی ما رفت و آمد داشت
از همان سال ها، اخلاق نیک، فروتنی، دانش و اگاهی و ذات پاک، ارادتش به حضرت حافظ و خط خوشش بر من تاثیرگذارشد.
خوشبختانه بعدها دست تقدیر ما را بیشتر به هم نزدیک کرد تا از دانش و آگاهی این انسان شریف و فرهیخته بهره های بیشتری ببرم و این یکی از شانس های بزرگ زندگی من بود

دو دختر فرهیخته ی مراد عزیز در سواحل خلیج فارس ساکن و به کارهای علمی و آموزشی در دانشگاه اشتغال دارند
مراد موسوی ده سال بخاط بیماری پدر هسرش که تنها بود و با خودشان زندگی می کرد، عملا خانه نشین شده بود و نه تنها نتوانست در به دیدار عزیزانش در شهر زیبای بندرعباس برود، حتا زادگاه پدری اش را هم  نتوانست ببیند.

زمستان گذشته پدر همسرش به دیار باقی شتافت و این زن و مرد همیشه همدل و همراه، بعد از یک دهه فرصت یافتند تا در تعطیلات نوروز امسال به دیدار فرزندان شان بشتابند.
نمی خواستم فضای شیرین و لذت دیدار یار غایب را با طرح‌ مسایل فرعی برایشان تلخ کنم، فقط به تلفنی برای شادباش عید بسنده کردم. اما واقعیت این بود که مدتی بود که در ارائه برنامه های هفتگی آشنایی با شاهنامه ی مراد جان وقفه ای ایجاد شده بود.
در حین خوش و بش مراد گفت در این چند روز اقامت در بندرعباس دو برنامه ی آشنایی با شاهنامه را برای بعد از تعطیلات عید آماده کرده!
گفتم‌: مراد جان بعد از ده سال دوری برای دیدار عزیزات آنجایی، اجازه بده برگردی در این مورد حرف میزنیم.‌
گفت: چه فرقی دارد، دوستان هم گروهی هم خانواده ی من هستند.
دفتر زندگی مراد عزیز آراسته به عشق و به انسانیت است.
شکست ها و پیروزی ها، امیدها و نومیدی ها، دلیری ها و دلشکستگی های سالیان زیادی در فراز و فرود زندگی پر بار مراد موسوی تجلی دارد، اما امروز او از آندسته صوفیان صافی و انسان های وارسته ای است که وسوسه های این جهانی را به هیچ می گیرند و گوشه ی عزلت صداقت را بر جبروت و‌ جنجال قدرت و ثروت برتر میداند.
دوسال پیش، شبی باتفاق مراد موسوی، وهاب شهبازی و‌ رضا جهانی مهمان دوست عزیز گرانسنگی بودیم. قرار این بود که از سر شب در رستوران مورد نظر باشیم تا زمان بیشتری را باهم سپری کنیم و‌ چنین هم شد. شبی پر از شعر و شور و غزل
آخر شب در حین برگشت، من و مراد هم مسیر بودیم. از هر دری حرف زدیم
گفت: رحمت جان خیلی ها از انقلاب به بعد به شریعتی خرده می گیرند، شاید من هم علیرغم علاقه بی حدم به اندیشه هایش، امروز انتقاداتی هم به او داشته باشم. اما من اقلا دو چیز را از او آموخته ام.
اول انسانی زندگی کردن و دروغ نگفتن. من چهل سال در مدرسه با بچه ها برای آموزش سر و کله زده ام ولی یک دقیقه از وقت شان را ندزدیده ام. همیشه قبل از دانش آموزان در کلاس درس حاضر بوده ام.
دوم اینکه هیچ وقت به هیچ کس، بخصوص به همسرم دروغ نگفته ام و امروز و‌ اینجای زندگیم را مدیون او و صداقتش هستم.
در طول مسیر مراد از همدلی های همسرش پروین بانو گفت
از اینکه بزرگترین شانس زندگی اش را ازدواج با او می داند و‌ خودش را مدیون او که پرنده ای بی آشیان را آشیان ِ گرمی بخشیده و با او روزگار وصل خویش را باز جسته.
مراد از همسرش می گفت
شعر می خواند
گاهی می موئید و من در این فکر که چه لذت بخش است در زیر یک سقف با کسی نفس کشیدن که ترا می فهمد.، کلامت و صدایش برایش اشناست و به زندگی ات رنگ و معنا می بخشد.
حرف‌های مراد بر جانم می نشست و  در اندیشه بودم که عشق و دلداگی با آدم ها چه می کند، از آدم ها چه ها که نمی سازد.
آدمی با عشق پیوند می یابد. می پیوندد و از شوق و یگانگی با طنابی ابریشمی و رنگی خود را به‌معشوق بست می زند. خود را به او می سپرد و‌ او را از آن ِ خود می خواند.
می خواهد بود و‌ نبودش در این دنیا با او یکی باشد، و مراد تا آنجا که من می دانم  عاشق بود و یار دلبسته اش پروین بانو هم بر همین سجاده ی عشق به نماز ایستاد...‌
واقعا مراد موسوی را نمی توان به کلام نوشت. او را تنها می توان به تجربه شناخت.
او مسلمانی است  معتدل و میانه رو و رسالتی که در زندگی و دینداری برای خود قائل شده نه کسب موقعیت و قدرت و ثروت، نه تظاهر به عدالت خواهی، که تبدیل زندگی خود به بهترین نمونه ی انسانیت و مسلمانی و عدالت طلبی است.
شاید به همین دلیل وصفش به کلام دشوار و دوستی اش برای هر کسی مغتنم است.
مراد این روزها در کنار همسرش «پروین بانو» در حال و هوای مولانا و فردوسی و حافظ و سعدی به سر می برد و مدام می خواند ‌و با قلم عارفانه ای می نویسد که نیستان هایی را می رویاند که نی هایش قلم می شوند و آگاهی می بخشند...

#رحمت_زمانیان
۱۴۰۳/۱۰/۲۷
@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۸۸
Forwarded from عکس نگار
‍ صبح جمعه

#حمام_ظفری

(قسمت پنجم)


پس از پایان آیین کیسه‌ کشی، نوبت به لیف‌ زنی می‌رسید؛ رسومی که بیش از آنکه شستشوی تن باشد گویی مراسمی برای زدودن غبار از جان و روح بود.
مش محمد حسین، آن مرد مهربان با دستانی که گویی از جنس هنر و جادو بودند، صابون را در کیسه‌ ای سپید جای می‌داد و با چرخشی از انگشتانش، جهانی از کف‌های سپید و نرم می‌آفرید.
کف‌هایی که مانند ابرهای سپید در آسمان کودکی، همه‌ چیز را در خلوصی بی‌انتها فرو می‌برد.
هر ذره از تن، زیر نوازش آن کف‌های معطر، تازگی می‌گرفت و در خلسه‌ای از پاکی و آسایش فرو می‌رفت. و آن‌گاه نوبت به آب‌کشی می‌رسید، مرحله‌ی آخر سفر طهارت که در صفی طولانی انتظار می‌کشیدیم تا نوبت به دوش‌های فرسوده و تیغ‌های کهنه برسد؛
تیغ‌هایی که بر دیوارهای نم‌زده آن دوشها آویزان بودند، گویی رازهای فراموش‌شده‌ی گذشته را در خود نگه داشته بودند.

عامو حسن سلمانی خدا بیامرز را به یاد می‌آورم، آن پیرمرد آرام که مغازه‌اش در پایین چاپخانه‌ی فردوسی نیمه‌جان بود.
وقتی از کسادی بازارش می پرسیدی با لبخندی تلخ که حکایت از سال‌ها تجربه داشت، می‌گفت:
در این شهر هر کسی یک تیغ دارد که با آن سر اندر پایش را می‌زند. دیگر چه نیازی به سلمانی است؟
و چه واقعیتی تلخ ‌تر از این؟
ما که بزرگ ‌تر شدیم، خود بخشی از همین چرخه ‌ی غم‌انگیز شدیم.
در حمام‌ها، تیغ به دست می‌گرفتیم و پشت گردن یکدیگر را می‌تراشیدیم؛ گاه زخمی بر جا می‌گذاشتیم و گاه چاله‌ای چنان عمیق می‌ساختیم که گویی نقشی از زمانه را بر پوست حک می‌کردیم.
این تیغ‌های زنگ ‌زده اما تنها به سر و صورت ختم نمی‌شدند. به قول عامو حسن، برای پایین ‌تنه نیز کاربرد داشتند و حتی پس از پایان کارشان، صاحبان آنها به دور انداختنشان رضایت نمی‌دادند. آنها را بر دیوارهای دوش‌ها می‌آویختند، گویی منتظر بودند کسی دیگر، سرنوشت تازه‌ای به آن‌ها ببخشد؟!!

و سرانجام، آنگاه که لحظه‌ی خروج از حمام فرا می‌رسید،
آقا رسول با لنگ‌های خشک و مرتب به استقبال می‌آمد.
لنگ‌هایی که برای من نماد کثیفی و دل‌زدگی بودند، اما او با افتخار می‌گفت:
-این، نشان بزرگی و احترام است!
پیچیده در آن پارچه‌های ساده از حمام بیرون می‌آمدیم. اگر تابستان بود، بستنی‌فروشی مرحوم آقا حسن بین حمام ظفری و چهارفصل پناه ‌گاهمان می‌شد؛ جایی که سرمای شیرین بستنی‌هایش گرمای تنمان را می‌ربود. و اگر زمستان بود، چهارفصل با شیرینی‌ها و خوراکی‌های رنگارنگش، دل و جانمان را تسلی می‌داد.

اما امروز، خاطره‌ی آن روزها چون باری سنگین بر قلبم نشسته است.
گاهی آرزو می‌کنم حمام ظفری بار دیگر درِ خود را بگشاید، آن آتشکده‌ی صمیمی که گرمایش جان را احیا می‌کرد.
دلم می‌خواهد دوباره بر زمین داغش دراز بکشم چشمانم را ببندم و در خوابی عمیق فرو روم و آن‌گاه، آقا رسول بیاید، با دست مهربانش تکانی به من بدهد و بگوید
-وِری پسر حاجی!
وِری!
دیره
خُوته زِیتر بشور!
الانه که حموم تعطیل با وِری دِیَه

و من تازه بفهمم که تمام این سال‌ها، آن همه مرارت و رنجی که من و جامعه ایرانی کشیده‌ایم، تنها به اندازه یک خواب کوتاه در حمام ظفری بوده است و هیچ چیز جز یک خواب و خیال نبوده است.

پایان

#مرتضی_اسماعیل_زاده
۱۴۰۳/۱۰/۲۷

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۸۹
تپه باستانی بابا قاسم نهاوند

#تپه_باباقاسم در #شهرستان_نهاوند، بخش مرکزی، #دهستان_گاماسیاب، ۱ کیلومتری ضلع جنوب شرقی #روستای_باباقاسم واقع شده
و این اثر در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۸۷ با شمارهٔ ثبت ۲۳۶۸۴ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.


ارسال‌کننده #امیر_سیف
۱۴۰۳/۱۰/۲۷

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۹۰
چه دلگیر است غروب پنجشنبه ها
می‌شکند زورقِ تنهایی ام
میان طوفان دریای نبودنت

و غرق می‌شوم
در دریای خیالِ چشمانت
از افق چشمان بارانی ام
چه غوغایی بر پاست
شمیم بیقراری هایم..

من بی تو 
در گوشه ی تنهایی
زانوی غم را
در آغوش خواهم کشید تا
زمزمه خواستنت
بهانه قلب عاشقم
باشد 
و تورا بسرایم
در سپیدهای تازه نگاهت در
غروب بغض کرده ی رسیدن به تو....

#فرحناز_گودرزی
۱۴۰۳/۱۰/۲۷

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۹۱
مژده ای دل که دگر بادِ صبا باز آمد

اثری زیبا از استاد #سمیعه_نهاوندی
۱۴۰۳/۱۰/۲۷

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۹۲
#کلیدر

رمان کلیدر از آن دست رمان هایی است که در هر محفل و جمعی که صحبت از ادبیات باشد،  نام پرآوازه اش شنیده می شود.
این داستان روایتگر واقعه ای تاریخی است متأثر از فضای ملتهب سیاسی ایران و بدبختی مردم پس از جنگ جهانی دوم می باشد و در بین سال های ۲۵ تا ۲۷ رخ داده است.
کلیدر حاصل ۱۵ سال تلاش نویسنده مشهور ایرانی
#محمود_دولت_آبادی است و از دل گپ و گفت با پدرش جان گرفته است که در حدود سه هزار صفحه و ده جلد به چاپ رسیده است.

وفایع و شخصیت های داستان همه بر پایه واقعیت است و روایت یک طایفه کرد ایرانی است که
#رضا_شاه آنها را به منطقه #سبزوار
خراسان کوچانده است.

هفته ایی یک یا دو شب فایل صوتی این رمان زیبا را برای شما عزیزان منتشر می کنیم،

شاد و تندرست باشید

❤️
@Nahavand_farhangohonar
Kelidar AudioBook 068
Mahmoud Dowlat Abadi
#کلیدر_صوتی

#کلیدر
  ✍️نویسنده:
#محمود_دولت_آبادی

راوی و سرپرست گویندگان:
آرمان سلطان زاده

جلد پنجم قسمت ( ۳ )

۱۴۰۳/۱۰/۲۷


@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۹۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نیایش_صبحگاهی


ای که هر لحظه شنوای حرفهای دلمان هستی،
بامداد دیگری را با امداد تو آغاز می‌کنیم.

جانا !
اگر دل مشغولی‌های دنیا ما را از تو دور کرد،
جرقه‌ای در درونمان بیفروز که دوباره راه بسوی تو بیابیم…

می‌دانیم در شکست، درس‌ها و حکمتی وجود دارد
که تنها تو می‌دانی
و به لطف تو نیز می‌دانیم
اگر چیزی را امروز از دست بدهیم،
فردا به شکلی زیباتر به سویمان باز می‌گردد‌
چون تو مهربانترینی…

ای راز نهان و ای روح جاری در هر لحظه!
امروز را با رنگ‌های زیبا و دوست داشتنی
که تو می‌خواهی رنگ آمیزی می‌کنیم‌
تو فقط هدایتمان کن!

خدایا!
ما را از اسارت در گذشته و اضطرابِ آینده رها کن
به ما آن آرامشی را بده
که بفهمیم در لحظه‌ی اکنون،
همه‌ چیز کافی‌ست
همین نفس، همین نور، همین هوا،
هر آنچه که داریم کافی‌ست
و باید امروز را دریابیم.


درود
بامداد نیکو
ایام به کامتان
نیک فرجام باشید


@Nahavand_farhangohonar
Forwarded from عکس نگار
به مناسبت سومین سالگرد پهلوان زنده‌یاد فرامرز سماوات


#فرامرز_سماوات فرزند رضا از مادری اصالتاً نهاوندی و پدری همدانی که شغل وی نظامی بوده و به واسطه کارش مجبور به مهاجرت در استان‌های مختلف بوده در بیستم مرداد ۱۳۳۸ در  #شهرستان_گرگان متولد می‌گردد، ولیکن رشد و نمو وی در #نهاوند بوده است.
وی بیش از سه دهه مربی کشتی نهاوند، تیم ملی جوانان و #استان_همدان در مسابقات مختلف بود، وی از مربیان با اخلاق، توانمند و قهرمان‌ساز کشتی کشور و استان همدان به شمار می‌رفت به طوریکه وی را پدر کشتی نوین نهاوند می‌دانند و جز معدود مربیان شهرستانی است که مولانای کشتی ایران [ منصور خان برزگر ] در برنامه زنده ورزش و مردم وی را مورد تمجید و تایید خود قرار داد.
وی چند نسل از کشتی استان همدان را زیر نظر خود پرورش داد و اولین عنوان بین‌المللی  متعلق به شاگرد ایشان #مجتبی_خدارحمی در سال ۱۳۶۵ که توانست برای نخستین بار استان همدان را صاحب مدال آسیایی کند.

فرامرز سماوات خشت کشتی نهاوند را در سال ۱۳۶۵ و در ۲۷ سالگی با کمک چند مربی دیگر بنا نهاد و در دوران مربیگری او کشتی نهاوند به اوج موفقیت رسید.
اما اهل فن معتقدند جرقه بین‌المللی شدن کشتی استان با او و شاگردان او آغاز شد.
کشتی استان همدان و #شهرستان_نهاوند در اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰ با مربیگری فرامرز سماوات به اوج رسید و بیش از ۲۰ مدال مهم بین‌المللی از جام‌های مختلف کسب کرد.
مرحوم سماوات سال‌های متوالی سکاندار هیات کشتی شهرستان نهاوند بود.
شاگردان بسیاری از جمله #مهرداد_سعدی‌نژاد، #رامین_درویشی، مجتبی خدارحمی، #حمید_مومیوند، #علی_مومیوند، #سعید_کولیوند، #علی_صفاری، #وحید_محمودی و در دوره‌ای نیز که #سعید_ابراهیمی راهی مسابقات جهانی و المپیک شد تحت نظر و آموزش و مربیگری ایشان به مقام نایب قهرمانی جهان در سال ۲۰۰۷ باکو  رسیدند.
فرامرز سماوات در دوران کشتی‌گیری  ۱۲ بار قهرمان استان شد و برای اولین بار در استان در مسابقات پیشکسوتان کشور سوم شد و ۹ بار در جام تختی مربی‌گری کرد.
او به عنوان مربی تیم ملی در کشورهایی مثل ترکیه و بلغارستان حضور داشت و بسیاری از کشتی‌گیران #کرمانشاه، #لرستان و دیگر شهرستان‌ها تمایل داشتند جهت شرکت در #جام_تختی از سماوات به عنوان مربی خود بهره‌مند باشند.
مرحوم سماوات سال‌ها تلاش کرد تا به عنوان اولین همدانی به کادر فنی #تیم_ملی_جوانان برسد و مربی امثال برادران #خادم، #غلامرضا_محمدی، #عباس_جدیدی، #اکبر_فلاح و .. باشد و در دهه هفتاد به این مهم رسید.
وی در دهه هفتاد به عنوان مدرس فدراسیون در استان‌های #سمنان و #اصفهان به آموزش #کشتی پرداخت.
سماوات اولین مربی کشتی در استان همدان بود که به رده ملی راه یافت و به عنوان مربی تیم ملی کشتی آزاد جوانان ایران منصوب گردید.
او کارمند اداره ورزش و جوانان شهرستان نهاوند بود و در زمان مدیر کلی پهلوان #حمید_سیفی در اداره کل ورزش و جوانان استان به عنوان مشاور مدیر کل از طرف ایشان منصوب شد.
به قول #منصور_برزگر، فرامرز سماوات حق بر گردن کشتی نهاوند و استان همدان دارد.

فرامرز سماوات در بیست و نهم دی ماه سال ۱۴۰۰ بر اثر سکته مغزی درگذشت و پیکر پاکش نیز برای اولین بار قطعه نام‌آوران باغ بهشت نهاوند را افتتاح کرد و آنجا آرام گرفت.
روحش شاد ویادش گرامی


به قلم #حسین_سیف (امیر)
۱۴۰۳/۱۰/۲۸

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۹۴
Forwarded from عکس نگار
مستند سریالی
نوشتاری روایتی از دهه‌های شصت و هفتاد



با پایان یافتن روایت خاطرات #حمام_ظفری، گنجینه‌ای که زوایای فراموش ‌نشدنی از دهه‌های شصت و هفتاد #نهاوند را در خود جای داده است، اکنون گامی تازه در این مسیر برداشته می‌شود.
فصلی نو در این داستان آغاز می‌گردد؛ فصلی که نه تنها دریچه‌ای به گذشته‌ی سخت و پررنج این دیار است، بلکه پلی است میان خاطره و آینده، میان کلمات و تصاویری که هنوز متولد نشده‌اند.
این مجموعه به صورت روزانه و مستمر در طول یک‌سال عرضه خواهد شد و تقریبا تمام خاطرات تلخ و شیرین، اماکن، افراد، آیین‌ها و سنت‌ها در دهه شصت و هفتاد نهاوند را در بر خواهد گرفت.

در این رهگذر، چند نکته را شایسته‌ی تامل و واکاوی می‌دانم

۱- جامعیت و عمق در روایت‌ها:
این خاطرات، همچون آینه‌ای تمام‌ نما، با تمام جزئیات و دقت روایت می‌شوند تا نه تنها برای هم‌نسلان ما یادآور روزگاری گذشته باشد، بلکه برای آنان که این دوران را از نزدیک لمس نکرده‌اند، فرصتی برای غوطه‌‌وری در عمق زندگی‌ای باشد که از خلال قصه‌ها و روایات پراکنده شنیده‌اند.
این مجموعه، زنجیره‌ای از لحظات تلخ و شیرین است که در هر واژه، قلبی می‌تپد و خاطره‌ای زنده می‌شود.

۲- میراثی برای عصر هوش مصنوعی
آنان که امروز این خاطرات را در قالب واژگان می‌خوانند، شاید فردا در برابر تصاویری زنده از همین داستان‌ها بایستند.
به مدد پیشرفت هوش مصنوعی، این متون روزی در قالب فیلم‌ها و سریال‌هایی با جذابیت بصری و عمق معنایی بازآفرینی خواهند شد. این تحولات، نه تنها احیای گذشته، بلکه احیای روایتی ماندگار است که از نسلی به نسل دیگر منتقل خواهد شد. طرز نگارش با توصیف جزئیات زیاد برای همین است که در آینده تصاویر بدیعی از آنها را شاهد باشیم.

۳- فراتر از مرزهای نهاوند

اگرچه این خاطرات در دل نهاوند ریشه دوانده‌اند، اما طنین آنها مطمئنا از مرزهای این شهر فراتر خواهد رفت. زیرا بسیاری از زوایای این روایت‌ها، تصویری از زندگی مشترک ایرانیان است. پژواک این داستان‌ها، همچون نسیمی از نهاوند بر سراسر ایران خواهد وزید و این شهر کهن را به‌عنوان نماد اصالت و فرهنگ برای تاریخ ایران معرفی خواهد کرد.

۴- پژوهش بی‌نظیر در عرصه نهاوند پژوهی

این اثر، نخستین و گسترده‌ترین کوشش برای واکاوی و بازآفرینی تاریخ نهاوند در این دو دهه است.
در این مسیر، دهه‌های شصت و هفتاد با چنان جزئیات و دقتی به تصویر کشیده شده‌اند که هر صفحه از آن، سندی زنده از تاریخ و فرهنگی بی‌همتاست.
هدف، تنها ثبت تاریخ نیست، بلکه ساختن پلی است که گذشته را به آینده متصل می‌سازد.

۵- پیامی برای نسل‌های آینده
این خاطرات، نه فقط یادآوری گذشته، که یادگاری برای نسل‌های بعد است؛ یادگاری از نسلی که در دل ناملایمات زیست و با صبوری، امید و شکیبایی، در برابر دشواری‌ها ایستاد. این روایت‌ها، برای آیندگان جذاب و آموزنده خواهند بود، چرا که در لابه‌لای هر جمله، درس‌هایی از زندگی، ایستادگی و انسانیت نهفته است.

با ایمانی استوار به آینده،رجای واثق دارم و به آن روز امید دارم؛ که این اثر و دیگر کوشش‌ها و پژوهش های مشابه، تلاش سایر همشهریان و... نهاوند را از حاشیه‌ی تاریخ به متن فرهنگ و افتخار #ایران زمین بازمی گرداند.
آن روز، این کهن‌ شهر اسطوره‌ای، همچون دژی استوار و نگینی بی‌بدیل، در آسمان فرهنگ و تمدن ایران خواهد درخشید و نامش بر تارک افتخارات این سرزمین جاودانه خواهد ماند و شکوه و عظمت گذشته‌اش را باز خواهد یافت.
چنین بادا.


#مرتضی_اسماعیل_زاده
۱۴۰۳/۱۰/۲۸

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۹۵
#توجه

درود و ارادت خدمت همشهریان عزیز و مهربان نهاوندی

به استحضار اعضای محترم گروه و کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند می‌رساند

با توجه به اهداف و روال سالهای گذشته این کانال و گروه و با اتمام برنامه‌های جناب آقای #مراد_موسوی از این پس جمعه‌ها ساعت ۹/۳۰ شب
فایل‌های تصویری و صوتی تحت عنوان #داستان‌های_شاهنامه به منظور بررسی اجمالی و آشنایی با #شاهنامه #فردوسی
به زبان ساده در کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند منتشر شد که مطالب و فایل‌ها این جلسات توسط سرکار خانم #نگین_ساکی گردآوری، نگارش و خوانش شدند که از زحمات ایشان کمال تشکر را داریم.


امید که چونان همیشه با نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود با ما همراه باشید.


ادمین های کانال، گروه و صفحه اینستاگرامی
خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند


@Nahavand_farhangohonar
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بخش اول
#داستان‌های_شاهنامه
با عنوان پادشاهی کیومرث

به منظور آشنایی با #شاهنامه #فردوسی
به زبان ساده

مطالب و فایل‌ها این جلسات توسط سرکار خانم #نگین_ساکی گردآوری، نگارش و خوانش شده است.

آدرس پیج اینستاگرام سرکار خانم #نگین_ساکی
👇🏼👇🏼👇🏼

https://www.instagram.com/negin.saki.2558?igsh=MXVicGw4aDFqeXAxOA==

۱۴۰۳/۱۰/۲۸

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۹۷
بخش اول داستان‌های شاهنامه
نگین ساکی
#فایل_صوتی

بخش اول
#داستان‌های_شاهنامه
با عنوان پادشاهی کیومرث

به منظور آشنایی با #شاهنامه #فردوسی
به زبان ساده

مطالب و فایل‌ها این جلسات توسط سرکار خانم #نگین_ساکی گردآوری، نگارش و خوانش شده است.

آدرس پیج اینستاگرام سرکار خانم #نگین_ساکی
👇🏼👇🏼👇🏼

https://www.instagram.com/negin.saki.2558?igsh=MXVicGw4aDFqeXAxOA==

۱۴۰۳/۱۰/۲۸

@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۹۸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نیایش_صبحگاهی

روزی از روزهای با شكوه خدا را آغاز می کنم

‌مهربانترینم !
طلب میکنم از تو ،
یک روز پر از عشق،
همراه با اتفاقهایی که روحم را جلا دهد‌ و اندیشه ام را به سوی قشنگترین و بهترین و لطیف ترین حس بکشاند.
تو بهترین همراهی

درود
بامدادتان نیکو

❤️

@Nahavand_farhangohonar
#نکته_های_حقوقی

تمامی پیامک‌های قوه قضاییه فاقد لینک و نشانی اینترنتی است / در صورتی که سوالی در این باره ایجاد شد با تلفن‌ ۱۲۹ تماس بگیرید

علیرغم بار‌ها اطلاع رسانی درباره پیامک سامانه ثنا، همچنان کلاهبرداران با این شگرد فعالیت می‌کنند و قربانی می‌گیرند.

کلاهبرداران این بار هم به اسم سامانه ثنا و دستگاه قضایی، پیامک‌هایی می‌فرستند که از مخاطبان می‌خواهند روی یک لینک کلیک کنند، در صورتی‌که همه پیامک‌های معتبر قوه قضاییه فقط از سرشماره *ADLIRAN* ارسال می‌شود و هرگز حاوی لینک نیست!
تاکید می‌کنیم به هیچ عنوان در پیامک‌های مربوط به دستگاه قضایی لینک و نشانی اینترنتی وجود ندارد (جز پیامک نظرسنجی بعد از حضور در جلسه دادگاه) و هر پیامکی که حاوی لینک بودقطعا کلاهبرداری است و قصد دارند حساب‌های بانکی شما راخالی کنند
مردم مراقب باشند و به پیامک‌هایی که از آنان می‌خواهد برای آگاهی از روند پرونده خود یا شکایت طرح شده علیه آنان وارد یک لینک یا همان نشانی اینترنتی شوندتوجه نکنند.
کسانی که ازطریق این پیامک‌ها ازآنان کلاهبرداری شده است به پلیس فتا مراجعه کنند.

دکتر #رامین_کیانی
۱۴۰۳/۱۰/۲۹
@Nahavand_farhangohonar
۱۵۵۹۹
2025/01/18 05:18:35
Back to Top
HTML Embed Code: