NMAHMOUM Telegram 94494
این روایت را چند بار بخوانید...🤍🕊

🍀بشار مکاری روایت میکند: وارد شدم بر حضرت امام صادق (صلوات الله علیه) در کوفه و ظرفی از خرمای طبرزد جلوی ایشان بود و از آن میل مینمودن و حضرت فرمودند: ای بشار جلو بیا و بخور ، عرض کردم: خوش و گوارا باشد برایتان ، خداوند (جَلَّ شَأْنُهُ) مرا فدایتان گرداند ، به راستی دچار غیرت شده ام از چیزی که دیده ام در راه که می آمدم و قلبم از آن آزار دیده است ، حضرت فرمودند: به حقی که دارم جلو بیا و بخور ، پس جلو رفتم و خوردم ، سپس فرمودند: چه دیده ای؟ ، عرض کردم: دیدم پاسبانی را که میزند بر سر زنی و او را میبرد به حبس و آن زن فریاد میزند با نهایت صدایش و می‌گفت: استغاثه میکنم به خداوند (جَلَّ جَلالُهُ) و به پیامبرش (صلوات الله علیه و آله و سلم) ، و هیچ کس به فریادش نرسید ، حضرت فرمودند: چرا با او چنین کردند؟ ، عرض کردم: شنیدم مردم می‌گویند که آن زن به زمین خورده و در آن هنگام گفته است:
لَعَنَ اللّْهُ ظالِمیکِ یا فاطِمَه
و با او این چنین کردند که عرض کردم ، پس حضرت دست از خوردن کشیدند و آنقدر گریه کردند که دستمالشان و ریش و سینه مبارکشان خیس گشت با اشک هایشان ، سپس فرمودند: ای بشار بلند شو با ما به مسجد سهله برویم و دعا کنیم به درگاه خداوند عزیز و جلیل و از او بخواهیم خلاصی این زن را ، و حضرت فرستادند یکی از شیعیان را به دروازه ی سلطان (لعنت الله علیه) و فرمودند: از آنجا تکان نخور تا فرستاده ام بیاید و اگر پیشامدی برای آن زن اتفاق افتاد می آیی و ما را پیدا می‌کنی ، پس ما رفتیم به مسجد سهله و نماز خواندیم دو رکعت ، سپس حضرت امام صادق (صلوات الله علیه) بلند کردند دستانشان را به سمت آسمان و فرمودند: اَنْتَ اللّٰهُ...تا آخر دعا ، سپس به سجده افتادند و نمیشنیدم چیزی از ایشان جز صدای نفس هایشان را ، سپس سرشان را بلند کردند و فرمودند: بلند شو برویم که به راستی آن زن آزاد شد ، پس ما همگی خارج شدیم از مسجد (گویا شیعیان دیگه ای هم با حضرت رفته بودند به مسجد) ، پس ما در حالی که میان راه (برگشت) بودیم آن مرد شیعه که حضرت فرستاده بودند به سمت دروازه ی سلطان (لعنت الله علیه) به ما رسید و حضرت به او فرمودند: چه خبر ؟ ، عرض کرد: به راستی که آزاد شد آن زن ، حضرت فرمودند: چگونه بود آزادی او ؟ ، عرض کرد: نمیدانم ، اما من ایستاده بودم در کنار دروازه سلطان هنگامی که خارج شد آن زن و نگهبانی او را صدا کرد و به او گفت: چه چیزی گفته بودی؟ ، زن گفت: به زمین خوردم و گفتم: لَعَنَ اللّْهُ ظالِمیکِ یا فاطِمَه ، پس این گونه با من کردند ، آن نگهبان دویست درهم در آورد و گفت: بگیر این را و امیرم را حلال کن ، آن زن از گرفتن درهم ها امتناع کرد و نگهبان که این گونه دید داخل دارالاماره شد و همراهش را آگاه کرد به این ماجرا ، سپس بیرون آمد و به زن گفت: برگرد به خانه ات برو ، پس آن زن رفت به خانه اش ، حضرت فرمودند: امتناع کرد که آن دویست درهم را بگیرد؟ ، عرض کرد: بله و به خداوند (جَلَّتْ عَظَمَتُهُ) سوگند که آن زن نیازمند به آن درهم ها بود ، پس حضرت از جیب اش هفت دینار بیرون آوردند ( هر درهم معادل با ۲/۵ گرم نقره و هر دینار تقریبا معادل با ۴/۵ گرم طلا است ) و فرمودند: برو به منزلش و از جانب من به او سلام برسان و این دینار ها را به او بده ، پس رفتیم همه ( ما شیعیان ) به سمت منزل آن زن و از جانب امام به او سلام رساندیم ، پس آن زن گفت: شما را به خداوند (جَلَّ ثَنائُهُ) سوگند آیا جعفر ابن محمد (صلوات الله علیهما) به من سلام رسانده ؟ گفتم: خداوند (الرَّفیعَ جَلالُهُ) رحمتت کند ، همانا به راستی جعفر ابن محمد (صلوات الله علیهما) به تو سلام رساند ، پس آن زن گریبان اش را پاره کرد و بیهوش افتاد ، پس ما صبر کردیم تا به هوش آمد و گفت: سخن امام را دو مرتبه بگویید ، تکرار کردیم و تا سه مرتبه این کار را کرد ، بعد به او گفتیم: بگیر این دینار ها را که امام همراه با سلام بر تو فرستاده است و مژده باد بر تو ، گرفت دینار ها را از ما و گفت: از حضرت بخواهید که از خداوند (جَلَّ جَلالُهُ) بخواهد که کنیزش را ( یعنی آن زن را ) ببخشد ، چرا که نمی‌شناسم احدی را که بیشتر از او و پدران گرامی و اجداد طاهرش (صلوات الله علیهم اجمعین) محبوب تر باشد نزد خداوند (جَلَّ جَلالُهُ) که واسطه برای توسل شود ، پس ما به سوی حضرت برگشتیم و آنچه شده بود را عرض کردیم و امام گریه کردند و برای آن زن دعا فرمودند🌱
ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ 
ִֶָ✧⤿𖨂   @Nmahmoum 𖨂⤿ ִֶָ✧

📚المزار الکبیر ، ج ۱ ، ص ۱۳۶
📚بحارالانوار ، ج ۹۷ ، ص ۴۴۰
📚عوالم العلوم ، ج ۱۱ ، ص ۱۱۳۰
📚عوالم العلوم ، ج ۲۰ ، ص ۶۹۶
📚مستدرک الوسائل ، ج ۳ ، ص ۴۱۸



tgoop.com/Nmahmoum/94494
Create:
Last Update:

این روایت را چند بار بخوانید...🤍🕊

🍀بشار مکاری روایت میکند: وارد شدم بر حضرت امام صادق (صلوات الله علیه) در کوفه و ظرفی از خرمای طبرزد جلوی ایشان بود و از آن میل مینمودن و حضرت فرمودند: ای بشار جلو بیا و بخور ، عرض کردم: خوش و گوارا باشد برایتان ، خداوند (جَلَّ شَأْنُهُ) مرا فدایتان گرداند ، به راستی دچار غیرت شده ام از چیزی که دیده ام در راه که می آمدم و قلبم از آن آزار دیده است ، حضرت فرمودند: به حقی که دارم جلو بیا و بخور ، پس جلو رفتم و خوردم ، سپس فرمودند: چه دیده ای؟ ، عرض کردم: دیدم پاسبانی را که میزند بر سر زنی و او را میبرد به حبس و آن زن فریاد میزند با نهایت صدایش و می‌گفت: استغاثه میکنم به خداوند (جَلَّ جَلالُهُ) و به پیامبرش (صلوات الله علیه و آله و سلم) ، و هیچ کس به فریادش نرسید ، حضرت فرمودند: چرا با او چنین کردند؟ ، عرض کردم: شنیدم مردم می‌گویند که آن زن به زمین خورده و در آن هنگام گفته است:
لَعَنَ اللّْهُ ظالِمیکِ یا فاطِمَه
و با او این چنین کردند که عرض کردم ، پس حضرت دست از خوردن کشیدند و آنقدر گریه کردند که دستمالشان و ریش و سینه مبارکشان خیس گشت با اشک هایشان ، سپس فرمودند: ای بشار بلند شو با ما به مسجد سهله برویم و دعا کنیم به درگاه خداوند عزیز و جلیل و از او بخواهیم خلاصی این زن را ، و حضرت فرستادند یکی از شیعیان را به دروازه ی سلطان (لعنت الله علیه) و فرمودند: از آنجا تکان نخور تا فرستاده ام بیاید و اگر پیشامدی برای آن زن اتفاق افتاد می آیی و ما را پیدا می‌کنی ، پس ما رفتیم به مسجد سهله و نماز خواندیم دو رکعت ، سپس حضرت امام صادق (صلوات الله علیه) بلند کردند دستانشان را به سمت آسمان و فرمودند: اَنْتَ اللّٰهُ...تا آخر دعا ، سپس به سجده افتادند و نمیشنیدم چیزی از ایشان جز صدای نفس هایشان را ، سپس سرشان را بلند کردند و فرمودند: بلند شو برویم که به راستی آن زن آزاد شد ، پس ما همگی خارج شدیم از مسجد (گویا شیعیان دیگه ای هم با حضرت رفته بودند به مسجد) ، پس ما در حالی که میان راه (برگشت) بودیم آن مرد شیعه که حضرت فرستاده بودند به سمت دروازه ی سلطان (لعنت الله علیه) به ما رسید و حضرت به او فرمودند: چه خبر ؟ ، عرض کرد: به راستی که آزاد شد آن زن ، حضرت فرمودند: چگونه بود آزادی او ؟ ، عرض کرد: نمیدانم ، اما من ایستاده بودم در کنار دروازه سلطان هنگامی که خارج شد آن زن و نگهبانی او را صدا کرد و به او گفت: چه چیزی گفته بودی؟ ، زن گفت: به زمین خوردم و گفتم: لَعَنَ اللّْهُ ظالِمیکِ یا فاطِمَه ، پس این گونه با من کردند ، آن نگهبان دویست درهم در آورد و گفت: بگیر این را و امیرم را حلال کن ، آن زن از گرفتن درهم ها امتناع کرد و نگهبان که این گونه دید داخل دارالاماره شد و همراهش را آگاه کرد به این ماجرا ، سپس بیرون آمد و به زن گفت: برگرد به خانه ات برو ، پس آن زن رفت به خانه اش ، حضرت فرمودند: امتناع کرد که آن دویست درهم را بگیرد؟ ، عرض کرد: بله و به خداوند (جَلَّتْ عَظَمَتُهُ) سوگند که آن زن نیازمند به آن درهم ها بود ، پس حضرت از جیب اش هفت دینار بیرون آوردند ( هر درهم معادل با ۲/۵ گرم نقره و هر دینار تقریبا معادل با ۴/۵ گرم طلا است ) و فرمودند: برو به منزلش و از جانب من به او سلام برسان و این دینار ها را به او بده ، پس رفتیم همه ( ما شیعیان ) به سمت منزل آن زن و از جانب امام به او سلام رساندیم ، پس آن زن گفت: شما را به خداوند (جَلَّ ثَنائُهُ) سوگند آیا جعفر ابن محمد (صلوات الله علیهما) به من سلام رسانده ؟ گفتم: خداوند (الرَّفیعَ جَلالُهُ) رحمتت کند ، همانا به راستی جعفر ابن محمد (صلوات الله علیهما) به تو سلام رساند ، پس آن زن گریبان اش را پاره کرد و بیهوش افتاد ، پس ما صبر کردیم تا به هوش آمد و گفت: سخن امام را دو مرتبه بگویید ، تکرار کردیم و تا سه مرتبه این کار را کرد ، بعد به او گفتیم: بگیر این دینار ها را که امام همراه با سلام بر تو فرستاده است و مژده باد بر تو ، گرفت دینار ها را از ما و گفت: از حضرت بخواهید که از خداوند (جَلَّ جَلالُهُ) بخواهد که کنیزش را ( یعنی آن زن را ) ببخشد ، چرا که نمی‌شناسم احدی را که بیشتر از او و پدران گرامی و اجداد طاهرش (صلوات الله علیهم اجمعین) محبوب تر باشد نزد خداوند (جَلَّ جَلالُهُ) که واسطه برای توسل شود ، پس ما به سوی حضرت برگشتیم و آنچه شده بود را عرض کردیم و امام گریه کردند و برای آن زن دعا فرمودند🌱
ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ  ִֶָ ִֶָ 
ִֶָ✧⤿𖨂   @Nmahmoum 𖨂⤿ ִֶָ✧

📚المزار الکبیر ، ج ۱ ، ص ۱۳۶
📚بحارالانوار ، ج ۹۷ ، ص ۴۴۰
📚عوالم العلوم ، ج ۱۱ ، ص ۱۱۳۰
📚عوالم العلوم ، ج ۲۰ ، ص ۶۹۶
📚مستدرک الوسائل ، ج ۳ ، ص ۴۱۸

BY نفس المهموم


Share with your friend now:
tgoop.com/Nmahmoum/94494

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

4How to customize a Telegram channel? Although some crypto traders have moved toward screaming as a coping mechanism, several mental health experts call this therapy a pseudoscience. The crypto community finds its way to engage in one or the other way and share its feelings with other fellow members. A vandalised bank during the 2019 protest. File photo: May James/HKFP. The imprisonment came as Telegram said it was "surprised" by claims that privacy commissioner Ada Chung Lai-ling is seeking to block the messaging app due to doxxing content targeting police and politicians. A Hong Kong protester with a petrol bomb. File photo: Dylan Hollingsworth/HKFP.
from us


Telegram نفس المهموم
FROM American