Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
«تفسیرِ یا حَسْرَةً عَلَی‌ الْعِباد»

«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ.»

«اى دريغ بر اين بندگان. هيچ پيامبرى بر آن‌ها مبعوث نشد مگر آن‌كه مسخره‌اش كردند.»

(قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۳۰) 


توضیح آیه:
ای افسوس و حسرت بر این بندگان. هر پیغمبری که برای این گروه فرستادیم او را مسخره کردند و به او نگرویدند. [ما حتی حرف‌های مولانا را هم که می‌شنویم‌ بی‌توجهی می‌کنیم، گوش نمی‌دهیم و به آن‌ها عمل نمی‌کنیم.]


او همی گوید که از اَشکالِ تو
غِرّه گشتم، دیر دیدم حالِ تو


(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶)

اَشکال: شِکل‌ها، صورت‌ها، در این‌جا به‌معنیِ ظاهر فریبنده و رنگارنگ است.

📝

آن مریدی که دو چشمش به شمع یک من‌ذهنی دوخته شده بود، می‌گوید: من از ظاهر فریبنده و رنگارنگ تو که برحسب من‌ذهنی تغییر می‌کردی و صورت‌های مختلف و گوناگون در من پدید می‌آوردی یعنی مرتب باعث تغییر شکل همانیدگی‌هایم می‌شدی، گیج شدم، به جهل افتادم و حالِ تو را وقتی دیدم که کار از کار گذشته بود.



نکته:
شما از خودتان بپرسید آیا باید به حال من حسرت خورد؟ این همه بیت مولانا برای من می‌خوانند که این من‌ذهنی ضررزننده و خرّوب است، تو برحسب جسم نبین اما من گوش نمی‌دهم، پس باید به حالِ من حسرت خورد. در صورتی باید به من آفرین و بارک‌‌الله گفت که من با اولین بیتی که شنیدم قانون جبران را رعایت کنم، متعهد شوم، پیوسته روی خودم کار کنم، فضا را باز کنم و به حرف مولانا گوش ‌‌دهم.


1020113
شمعْ مُرده، باده رفته، دلربا
غوطه خورد از ننگِ کژبینیِّ ما


(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۷)

غوطه خوردن: فرورفتن در آب. در این‌جا کنایه از مخفی شدن، چنان‌که وقتی کسی زیر آب رَوَد پنهان می‌شود.

📝

شمعِ ما خاموش شده یعنی دیگر دورانِ جوانی ما به سر رسیده‌، شراب هم رفته و ما دیگر طَربی نداریم و معشوق یعنی خداوند هم به‌ خاطر ننگِ کژبینیِ ما که همواره از طریق همانیدگی‌‌ها و دردها دیدیم زیر آب پنهان شده‌است. [کژبینی یعنی بخواهیم خداوند را با ذهن به‌ صورت جسم ببینیم.]


1020114
ظَلَّتِ الْاَرْباحُ خُسْراً مَغْرَما
تَشْتَکی شَکْویٰ اِلَی‌ الله الْعَمیٰ


«بر اثر کژبینی، سودها به زیانی سخت و پایدار مبّدل شد، از کوردلی خود به خدا شکایت کن.»

(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۸)

ظَلَّت: در این‌جا به‌معنیِ شد و گردید است.
اَرْباح: جمعِ رِبْح، به‌معنیِ سود و منفعت.
مَغْرَم: ثبوت و ملازمت.

📝

بر اثر کژبینی، سودها همه به ضرر و درد مداوم تبدیل شد. از کوردلی خودت به خدا شکایت کن. [بر اثر گذاشتن همانیدگی‌ها در مرکز و دیدن از پشت عینک‌های جسمی، همۀ سودهای ما که می‌توانستیم هر‌ لحظه را خردمندانه زندگی کنیم، صنع داشته باشیم، سازنده و شاد باشیم و شادی و عشق را در جهان گسترش دهیم به ضرر تبدیل شد و دردهایمان دائماً ادامه یافت. از این‌که با فضاگشایی مرکز را عدم نکردیم و کوردل شدیم شکایت کردن به خدا فایده‌ای ندارد و نتیجه‌ای نمی‌گیریم، زیرا ما خودمان چشمانمان را با جسم کردن مرکز کور کردیم.]



نکته:
آیا این درست است که ما به‌ خاطر کوردلی‌ خودمان به خدا شکایت کنیم؟ اکثر مردم از کوردلی می‌گویند: خدایا چرا من این‌طوری شدم؟ چرا این‌قدر به من ضرر زدی؟
در حالی که باید بگویند: چطور در صورتی که من خودم را کوردل کرد‌ه‌ام به‌ خدا شکایت می‌کنم؟ کور شده‌ام برای این‌که قدرت و توانایی‌ام را به دیو تفویض کرد‌ه‌ام و ادارۀ زندگی‌ام را به دستِ او سپرده‌ام؛ بنابراین هر لحظه سود من ضرر شده و این ضرر تداوم پیدا کرده‌است.


1020115
حَبَّذا اَرْواحُ اِخْوانٍ ثِقات
مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتات


«زهی به جان‌های برادران موردِاعتماد که آن جان‌ها مسلمان و مؤمن و فروتن‌اند.»

(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۹)

اِخْوان: جمعِ اَخْ و اَخُو به‌معنیِ برادر.
ثِقات: جمعِ ثِقَه به‌معنیِ شخص موردِاعتماد.
قانِتات: جمعِ قانِتَه به‌معنیِ زنِ فروتن، خداترس، پرهیزگار.

📝

چه خوش است روح‌هایِ برادرانِ مورد اعتماد که آن‌ها مسلمان و مؤمن و فروتن هستند. [هشیاریِ انسان‌هایِ مورد اعتماد مثل مولانا که فضاگشا هستند و به زندگی زنده شد‌ه‌اند، خوش است. انسان‌هایی که هر لحظه با فضاگشایی تسلیم می‌شوند جزوِ مسلمانان هستند. انسان‌هایی که در این لحظه مرکزشان را عدم می‌کنند، جسم‌ها را به مرکزشان نمی‌آورند و به ذهن نمی‌روند جزوِ مؤمنان‌اند و انسان‌هایی که برحسب من‌ذهنی بلند نمی‌شوند و خودشان را نشان نمی‌دهند تا دیده شوند، جزوِ فروتنان هستند.]



نکته:
تسلیم یعنی پذیرش بدون قیدوشرط اتفاق این‌ لحظه قبل از قضاوت و رفتن به ذهن و‌ مسلمان کسی‌ست که هر لحظه تسلیم است.


1020116
هر کسی رویی به سویی برده‌اند
وآن عزیزان رو به بی‌سو کرده‌اند

(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۰)

📝

هرکسی که من‌ذهنی دارد رویش را به سوی ذهن و فکری کرده‌است، در حالی‌ که آن انسان‌های قابل اعتماد رو به بی‌سویی یعنی فضای گشوده‌شده کرده‌اند.



نکته:
شما در این لحظه رو به بی‌سو می‌کنید یا به سو؟ اگر رو به سو کنید نه به خودتان می‌توانید کمک کنید نه به دیگران. متأسفانه اکثر راهنما‌ها رویشان به سو است. برای همین عرض می‌کنم که بهترین یارِ شما در این مورد مولاناست پس از آن فضاگشایی در درون خودتان، شما خودتان یار خودتان هستید منتها از مولانا باید کمک بگیرید.




«…فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ…

«…پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست… .»

(قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۱۵)

توضیح آیه:
پس اگر در اطراف هرچیزی که ذهنتان نشان می‌دهد و هر اتفاقی که می‌افتد فضا باز کنید خدا را می‌بینید. اگر هر فکری که به‌ وجود می‌آید شما به عدم نگاه کنید و درس آن را بگیرید به راحتی به خداوند وصل می‌شوید اما اگر در ذهن بمانید و از طریق همانیدگی‌ها ببینید هیچ‌وقت خداوند را نخواهید دید.


1020117
هر کبوتر می‌پَرَد در مذهبی
وین کبوتر جانبِ بی‌جانبی

 
(مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۱)

مَذْهَب: محلّ رفتن، راه.

📝

هر انسانی که من‌ذهنی دارد مانند کبوتری به یک سمت و سو و راهی که از یک دین اصلی جدا شده پرواز می‌کند؛ در نتیجه باورپرست، زمان‌پرست و مکان‌پرست می‌شود اما کبوتر اصلی که انسان زنده شده به زندگی‌ست فضا را باز کرده و به ‌سوی بی‌سویی و فضای گشوده‌شده پرواز می‌کند.


1020118
ما نه مرغانِ هوا، نه خانگی
دانهٔ ما دانهٔ بی‌دانگی


(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۲)

📝

ما نه مرغی هستیم که در هوا می‌پرد و نه مرغ خانگی هستیم. دانۀ ما آن چیزی نیست که ذهن نشان می‌دهد و می‌خواهد به مرکز ما بیاورد، بلکه دانۀ ما دانۀ بی‌دانگی یعنی همان فضای گشوده‌شده است.


1020119
زآن فراخ آمد چنین روزیِّ ما
که دریدن شد قبادوزیِّ ما


(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۳)

📝

از آن‌رو روزیِ ما بی‌نهایت و از جنس کوثر شده‌است که دریدن و پاره کردن قبای ذهنی برای ما به منزلۀ دوختن قباست. [روزی ما در صورتی فراوان است و قطع نمی‌شود که ما هرچیزی را که ذهنمان می‌سازد ولو خلاقانه و می‌خواهد آن را به مرکزمان بیاورد، مرتباً بدریم و لباسی را که ذهن برایمان می‌دوزد نپوشیم.]



نکته:
مثلاً اگر شما یک شعر یا سخنی بگویید که همهٔ مردم بگویند بَه‌بَه، خودتان هم به آن بچسبید، از آن قبا بدوزید و آن را ندرید، روزی شما دوباره قطع می‌شود. روزی شما از فضای گشوده‌شده فراوان می‌آید. اگر می‌خواهید قطع نشود، نگذارید ذهن مرتب از چیزها قبا بدوزد و به شما بپوشاند.


1020120
«دیدنِ زرگر عاقبتِ کار را و سخن بر وفقِ عاقبت گفتن با مُسْتَعیرِ ترازو»

مُسْتَعیر: آن‌که چیزی به عاریت گیرد، عاریت‌خواه.


آن یکی آمد به پیشِ زرگری
که ترازو دِهْ که برسنجم زری


(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۴)

📝

شخصی به پیشِ زرگری آمد و به او گفت: به من ترازویی بده تا طلایی را وزن کنم. [ما نیز به‌ عنوان انسان به پیش خداوند می‌رویم و از او می‌خواهیم ترازویی به ما بدهد تا حضور خود را که قراضه و تکه‌تکه است بسنجیم.]


1020121
گفت: خواجه رُو، مرا غَلبیر نیست
گفت: ‌میزان ‌دِهْ، بر این تَسْخُر مَایست


(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۵)

غَلبیر: غربال.

📝

زرگر [خداوند] گفت: برو دنبال کارت من غربال ندارم. آن شخص گفت: به من ترازو بده و من را مسخره نکن.


1020122
گفت: جاروبی ندارم در دکان
گفت: ‌بس‌، بس‌ این مَضاحِک را بمان


(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۶)

مَضاحِک: جمعِ مَضحکة، سخنان خنده‌آور، شوخی.
بمان: توقّف کن.

📝

زرگر [خداوند] گفت: من در دکان جارویی ندارم. آن شخص گفت: بس کن با من از این شوخی‌ها نکن.


1020123
من ترازویی که می‌خواهم بده
خویشتن را کر مکن، هر سو مَجِه


(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۷)

📝

ترازویی را که می‌خواهم به من بده. خودت را کر نکن و این‌‌ور و آن‌ور نَپر.


1020124
گفت: بشْنیدم سخن، کر نیستم
تا نپنداری که بی‌معنی
ستم

(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۸)

📝

زرگر گفت: من حرفِ تو را شنیدم و کَر هم نیستم. این را گفتم که فکر نکنی من نمی‌فهمم می‌خواهی چکاری انجام دهی.


1020125
این شنیدم، لیک پیری مرتعش
دستْ لرزان، جسمِ تو نا‌مُنْتَعِش


(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۲۹)

مرتعش: لرزان.
مُنْتَعِش: آن‌که پس از افتادن برمی‌خیزد، نامُنْتَعِش در این‌جا به‌معنیِ سست و نااستوار آمده‌است.

📝

شنیدم چه گفتی، ولی تو پیرمردی هستی که دست‌هایت می‌لرزد و جسم تو هم سست و نااستوار است. [ما نیز وقتی می‌خواهیم همانیدگی‌ها را بیندازیم دستمان می‌لرزد و در این راه استوار نیستیم.]



نکته:
ما در انداختن همانیدگی‌ها دستمان می‌لرزد. می‌گوییم این رنجش را بیندازم یا نیندازم؟ حالا بیایند از من معذرت بخواهند تا ببینم چکار می‌توانم بکنم. این نشان می‌دهد انسان نامُنْتَعِش است و نمی‌تواند رنجشش را بیندازد. چند نقطهٔ روشن در زندگی ما وجود دارد ولی بقیهٔ دردها و همانیدگی‌ها را نمی‌خواهیم از دستمان بیندازیم.


1020126
وآن زرِ تو هم قُراضه‌ٔ خُرد و مُرد
دست لرزد، پس بریزد زرِّ خُرد


(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۰)

📝

آن طلایی را هم که می‌خواهی وزن کنی قراضه و تکه‌تکه است. وقتی بخواهی آن را وزن کنی دستت می‌لرزد و ممکن است خرده‌های طلا بریزد.


1020127
پس بگویی: خواجه، جاروبی بیار
تا بجویَم زرِّ خود را در غبار


(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۱)

📝

پس به من خواهی گفت: ای زرگر، جارویی بیاور تا من خرده طلاهایم را از میانِ گرد و خاک پیدا کنم.

1020128
چون بروبی، خاک را جمع آوری
گویی‌ام: غَلبیر خواهم، ای جَری


(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۲)

جَری: دلیر و شجاع، گستاخ، وکیل و ضامن.

📝

وقتی جارو کردی و خاک‌ها را یک‌جا جمع کردی، به من خواهی گفت: ای دلیر، یک غربال می‌خواهم تا خرده طلاهایم را از خاک جدا کنم.


1020129
من ز اوّل دیدم آخِر را تمام
جایِ دیگر رُو از این‌جا، والسَّلام

(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۳)

📝

زرگر [خداوند] می‌گوید: من از اوّل آخر این کار را دیدم و سرانجام کار تو را می‌دانستم. از این‌جا به جای دیگر برو. والسّلام.



نکته ١:
آیا شما از اول آخر را می‌بینید؟! واقعاً آن‌قدر جرأت دارید که به‌اصطلاح دستتان نلرزد و هرجا همانیدگی و درد را دیدید بیندازید؟

نکته ٢:
آیا ما توانایی این را داریم که این ابیات را با این ترکیب مرتباً تکرار کنیم تا این معانی در درون به هم بپیوندد، زرِّ ما یک‌ تکه شود و یک‌ دفعه به زندگی زنده شویم و در تمام زمینه‌ها این حضور با ما باشد؟ یا نه، هِی مرتب این‌ها می‌ریزد زمین ما‌ این را جمع می‌کنیم غربال می‌کنیم دوباره صاف و صوفش می‌کنیم دوباره می‌ریزد زمین و با خاک قاطی می‌شود.

نکته ٣:
ما دستمان نمی‌لرزد خودمان هم استوار هستیم، با خواندن این ابیات مرتباً تکه‌های مختلف هشیاری را به‌هم وصل می‌کنیم و این باعثِ انباشتگی هشیاری می‌شود. این‌جاست که در اثر تکرار مکرر و پرهیز بالاخره ما یک‌تکه به او زنده می‌شویم. زرِّ ما از قراضگی درمی‌آید و دیگر نه به جارو احتیاج داریم نه به غربال.


1020130
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«ابیات هندسی»

🔽 «در هندسه وقتی بخواهند مسأله‌ای را حل کنند، برای حل مسأله دانستن قضایای ثابت شدهٔ هندسی ضروری است. با همان قضایای هندسی است که مسأله حل می‌شود. اگر شما صد بیت مولانا را حفظ باشید و کاملاً  آن‌ها را درک کرده باشید، به کمک آن‌ها می‌توانید چالش‌های زندگی خود را حل کنید.»

( خلاصه‌‌شده از فرمایشات آقای پرویز شهبازی در برنامه ۷۴۴ گنج‌ حضور)


🔽 در کانال ابیات هندسی می‌توانیم بخشی از پرتکرار‌ترین ابیات تفسیرشده در برنامه‌های مختلف گنج حضور را به‌صورت فایل‌های متنی، صوتی و ویدیو در اختیار داشته باشیم. 


https://www.tgoop.com/GanjeHozourHendesi
2025/01/09 13:08:15
Back to Top
HTML Embed Code: