Telegram Web
سایه‌ی زنی همراه من است
که نشانی از همه‌ی زن‌ها دارد
و شاید آنگاه که
با تاریکی‌ها یکی شدم
این سایه‌ نورانی شود
و مرا در آغوش خود بپذیرد.


#بیژن_جلالی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
از دست عزیزان چه بگویم؟ گله‌ای نیست
گر هم گله‌ای هست دگر حوصله‌ای نیست
 
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
 هر لحظه جز این دست، مرا مشغله‌ای نیست
 
دیری‌ست که در خانه خرابان جهانم
 بر سقف فرو ریخته‌ام چلچله‌ای نیست
 
در حسرت دیدار تو آواره‌ترینم
 هر چند که تا خانه تو فاصله‌ای نیست
 
بگذشته‌ام از خویش... ولی از تو گذشتن
مرزی‌ست که مشکل‌تر از آن مرحله‌ای نیست
 
 سرگشته‌ترین کشتی دریای زمانم
می‌کوچم و در رهگذرم اسکله‌ای نیست
 
من سلسله جنبان سر عاشق خویشم
بر زندگی‌ام سایه‌ای از سلسله‌ای نیست
 
 یخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزیزان و مرا قافله‌ای نیست


#بهمن_رافعی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
گفتی: اگر تو را از دست دهم خواهم مرد.
نه تو زنده می‌مانی
یاد من چون دود سپیدی در باد محو خواهد شد
و تو خواهی ماند
بانوی گیسو حنایی‌ام
بانوی قلب من
عمر اندوه در قرن ما یک سال بیشتر نیست...


#ناظم_حکمت


■ شعرخوانی
@Reading_poem
و تو
‏هر جا و هر کجای جهان که باشی
‏باز به رویاهای من بازخواهی گشت.


#سید_علی_صالحی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
اگر تو موسیقی بودی
بی وقفه به تو گوش می‌سپردم
و اندوهم به شادی بدل می‌شد.


#آنا_آخماتووا


■ شعرخوانی
@Reading_poem
کسی در خواهد زد
و خواهد آمد
که چشمان تو را
خواهد داشت
و همان حرف تو را
خواهد زد
ولی من او را
نخواهم شناخت.


#بیژن_جلالی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
اندوهش، غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی.
همچنان که شادی‌اش
طلوع همه آفتاب‌هاست.


#احمد_شاملو


■ شعرخوانی
@Reading_poem
همچون دالانی بلند
تنها بودم
پرندگان از من رفته بودند
شب با هجوم بی‌مروت‌اش
سخت تسخیرم کرده بود
خواستم زنده بمانم
و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود
تنها کمانم
تنها سنگم...


#پابلو_نرودا


■ شعرخوانی
@Reading_poem
کسی ﺑﺎﻭﺭ نمی‌ﻛﻨﺪ
ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ می‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ
ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ
ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ...


#احمدرضا_احمدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
بر سرش چتر گرفتم دیدم
او خودش باران است.


#عمران_صلاحی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
به سراغ من اگر می‌آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من...


#سهراب_سپهری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
گاهی در نبود تنها یک نفر
‏گویی جهان به تمامی
‏خالی است...


#آلفونس_دو_لامارتین



■ شعرخوانی
@Reading_poem
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده‌ای مرا کنون به زورقی
ز عاج‌ها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من!
ببر به شهر شعرها و شورها.


#فروغ_فرخزاد


■ شعرخوانی
@Reading_poem
من از سلاست دستانش 
تمام زندگی‌ام را سوال خواهم کرد 
و در سلامت چشمانش 
یتیم ماندگیم را تمام خواهم کرد.


#رضا_براهنی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
مرا می‌گدازد
غمی که از تو می‌بارد
و هیچ رویایی
به شکل خواب چشم تو نیست.


#رضا_براهنی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
درخت
شعرش را روی پاییز می‌نویسد
پاییز
شعرش را روی درخت...

من بر پاییز نوشته‌ام
بر درختان افتاده
دریغا من
دریغا پاییز
دریغا درخت.


#بیژن_نجدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
سنگم
سنگِ سنگ،
بی کم و کاست
و چنان در آغوش فشرده‌ام خود را
که رهايی را
گريزی جز شکافتن نيست.


#منوچهر_آتشی



■ شعرخوانی
@Reading_poem
نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟
همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟
 
تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری
از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟
 
به رغم خسرو از آن شهسوار شیرین کار
برای تیشه زن خسته -کوهکن- چه خبر؟
 
پرندگان پر و بالتان نبسته هنوز!
از آن سوی قفس، از باغ، از چمن چه خبر؟
 
به گوشه‌ی افق آویخت چشم منتظرم
که از سهیل چه پیغام و از یمن چه خبر؟
 
نشسته در رهت ای صبح، چشمِ شب‌زده‌ام
طلایه دار! ز خورشید شب‌شکن چه خبر؟
 
بشارتی به من از از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن ز آمدن چه خبر؟
 
به بوی عطر سر زلف او دلم خون شد
صبا کجاست؟ از آن نافه‌ی ختن چه خبر؟
 
جدا از آن بر و آن دوش، سردی ای آغوش
از آن بلور گدازان به نام تن چه خبر؟
 
برای من پس از او هیچ زن کمال نداشت
نسیم وسوسه از آن تمام زن چه خبر؟


#حسین_منزوی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
2025/01/10 15:29:39
Back to Top
HTML Embed Code: