Telegram Web
وقتی هوش مصنوعی به جعلیات و سخنان بی‌اساس سلطنت‌طلبان خنده‌اش می‌گیرد!

@rezayaghoubipublic
از جان گذشتن

در این چند سالی که از انقلاب مهسا گذشته است از طرف افراد زیادی با این پرسش روبرو شده‌ام که: چه دلیلی وجود دارد افراد برای آزادی جانشان را به خطر بیندازند؟ ولی من به عنوان کسی که باید ریشه‌ها را بکاود با خود سوال کاری ندارم. _این یک انتخاب شخصی است و کسی که راه مبارزه را انتخاب کرده باشد به این سوال نزد خودش پاسخ داده و دلایلش را پیدا کرده است. معمولا کسی که تردید دارد یا دنبال دلیلی می‌گردد یا اصلا قصد مبارزه ندارد این پرسش را مطرح می‌کند و به بیان دیگری، بی‌انگیزه بودنش را بیان می‌کند._
نکته‌ی مهم این است که چرا این سوال در این نسل مطرح می‌شود و چرا برای نسل‌های دیگر مطرح نبود؟ خود این نکته نشان می‌دهد که "حیات" و "جان" آدمی در آگاهی ما به جایی رسیده که دیگر امر زائدی دانسته نمی‌شود و این می‌تواند علامت آغاز عصر "حق‌مداری" ما باشد. پیش از این در تاریخ ما جان افراد طفیلی وطن، دین، جماعت، طایفه، خانواده و چیزهای دیگری دانسته می‌شد که بر جان آدمی تقدم داشتند. بنیانگذار انقلاب ۵۷ می‌گفت حقوق بشر جنایت است چون اجازه نمی‌دهد جامعه از عناصر مضر پاک شود (نقل به مضمون). این مرحله‌ای از پیشرفت یک جامعه است که در آن امور کلانی هستند که می‌توان جان انسان‌ها را فدای آن امور کرد. اما فرد در فردیت خودش بدون آن امور کلان هیچ ارزشی ندارد و در صورت عملکرد به زیان آن امور خونش حلال می‌شود یا اصلا باید جانش را فدای آن امور کند. از "پاکی جامعه" گرفته تا گسترش آیینی که همه را به سعادت ابدی می‌رساند تا هنجارهای کلی جامعه که تقدس داده شده‌اند تا کلیتی به نام وطن همه و همه بر جان انسان تقدم دارد تا زمانی که جامعه در اثر پیشرفت ذهنی و اخلاقی به این مرحله برسد که جان فرد از هر امر کلان دیگری مهم‌تر است و چیزهای دیگر در خدمت همین انسان فردی‌اند و باید باشند نه بالعکس. در اثر این آگاهی و این پیشرفت است که نافرمانی از قوانین کهنه آغاز می‌شود، قوانینی که بازمانده‌ی نگرش قبیله‌ای به جامعه‌اند و ارزش‌های قبیله را مهم‌تر از افراد می‌دانند. در این مرحله است که "حق" تبدیل به مطالبه‌ی اصلی می‌شود و آزادی به عنوان حقی که سایر حقوق را ممکن می‌سازد محوریت پیدا می‌کند. در این مرحله است که از "ولایت" به "قرارداد" منتقل می‌شویم، یعنی شان و مرتبه‌ی سرپرستان و پدران و والیان که با حکم شخصی و نافذ از هنجارها مراقبت می‌کنند دیگر بی‌اثر می‌شود و قراردادهایی که بین افراد جامعه وجود دارند هنجارها را مشخص می‌کنند و در نظام حقوقی منعکس می‌شوند. توافق جایگزین دستور می‌شود.
اما حتی رسیدن به این مرحله نیازمند شکلی از مبارزه است. مبارزه در چنین زمانه‌ای تفاوت پیدا خواهد کرد. واتسلاف هاول راست می‌گفت که در جوامع مدرن دشوار است مردم را به مبارزاتی به سبک انقلاب‌های گذشته فراخواند چون امکانات زندگی مدرن آن شور و جانسپاری را تضعیف می‌کنند و سستی و ترس بیشتری در روان افراد جاگیر می‌شود. پس شیوه‌ی مبارزه هم باید منطبق با این زمانه باشد. یعنی مبارزات مسالمت‌آمیزی که با قدرت جمعی و مشارکت همگانی میزان هزینه را به حداقل می‌رساند و حداکثر جامعه را در مبارزه شریک می‌کند و هدف را هم نزدیک‌تر می‌سازد. تاکید بر مبارزات خشونت‌آمیز و یکی دانستن مبارزه با کشته دادن باعث می‌شود مردم همدیگر را از مبارزه منع کنند و برای قشری که امنیت حداقلی را ترجیح می‌دهند دافعه ایجاد کند.

@rezayaghoubipublic
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پروانه بهار، دختر ملک‌الشعرا بهار از شکنجه و تبعید پدرش در زمان رضا خان و پایمال شدن حقوق مردم در زمان دو پهلوی می‌گوید‌.

@rezayaghoubipublic
گرایش خطرناکی که در کامنت‌ها دیده می‌شود تبدیل کردن «حق» به امری دست دوم و فرعی است که بودن و نبودنش خیلی تفاوتی ایجاد نمی‌کرده است. مثلا اینکه آن زمان لااقل نان بود اگر آزادی نبود، آن زمان از خوشی دنبال حقوق و مطالبات سیاسی بیشتری بودند (که البته کذب است) یا حتی بدتر از این، ادعا می‌کنند که آن زمان بهتر بود چون شکنجه و زندان ملایم‌تر بود حالا وحشیانه‌تر است! همگی یک نتیجه‌ی بسیار خطرناک را تقویت می‌کنند و آن اینکه اگر نان باشد تمام چیزهای دیگر فرعی و تجملاتی است! این افراد فهم ما و معرفت تاریخی ما از مسئله‌ی حق را نابود می‌کنند. اگر حقی نباشد و حقوقی نباشد که از فرد در مقابل سرکوب دولت دفاع کند، با چه وسیله‌ای می‌توان نان و رفاه را تضمین کرد؟ پس مسئله‌ی محوری و اساسی، «حقوق» است و «آزادی» در مرکز این حقوق قرار دارد چون باعث می‌شود حقوق دیگر، ممکن شوند. هرگز فریب این سخنان سطحی را نباید خورد که نان بر چیزهای دیگر اولویت دارد. رفاه بدون حقوق سیاسی و مدنی و فردی تضمین شده، بدون آزادی‌های سیاسی و مدنی غیرممکن است. این حقوق و آزادی‌ها برای محافظت از تمام جنبه‌های مادی و معنوی ما تدبیر شده‌اند نه چیز دیگر. اگر به این بهانه‌ها از حقوقتان بگذرید، نان و رفاه و آسایش هم مثل تمام دوره‌های استبدادی دیگر به باد می‌رود یا محدود به دوره‌ی خاصی از سیاست‌های تصادفی خواهد شد. دموکراسی یک امر همه‌جانبه و فراگیر است که بر ابعاد مادی و معنوی زندگی ما تاثیر می‌گذارد. یک حق ضروری برای زندگی بهتر و به کار گرفتن تمام قابلیت‌های افراد در تصمیم‌گیری‌های فردی و جمعی است. راهی است برای ورود بهترین عقل‌ها در تصمیم‌گیری‌ها‌.

@rezayaghoubipublic
Forwarded from درنگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از مستبدان این سرزمین فقط اشباحی روی صندلی‌ها باقی مانده. خبری که در شهر هست مثل این است که انگار حکومت عوض شده. اینجا دیگر جای تعارف نیست. سازمان سیاسی وقتی با سازمان ارزشی جامعه هیچ نوع سازگاری نداشته باشد، ارزش‌ها ساختار را وارونه می‌کنند.

@rezayaghoubipublic
Forwarded from رخداد تازه(مصطفی مهرآیین) (Mostafa Mehraeen)
تبریک عید سیاسیون به مردم

۱.عید را به همه مردم سرزمینم تبریک می گویم.

۲. در وضعیت فعلی جامعه ما، مراسم عید علاوه بر یک آیین فرهنگی، همچنین تبدیل به میدانی برای منازعات نمادین سیاسیون، اعم از سیاسیون حاکم و سیاسیون مخالف، خصوصا شاهزاده رضا پهلوی، شده است که هر یک در پیام های نوروزی خود " مردم" را خطاب قرار داده و می کوشند با استفاده از این فرصت فرهنگی به اقناع مردم برای پذیرفتن رویکردهای سیاسی مطلوب خودشان بپردازند.یکی در سخنانش از اتفاقات سخت سیاسی سال قبل می گوید و از خودگذشتگی های مردم در کمک به مردم لبنان و فلسطین و از مردم میخواد سال جدید را سال "سرمایه گذاری برای تولید" بدانند و پول خود را خرج خرید طلا و دلار نکنند و با تبدیل شدن به " امت اسلامی" در مقابل جنایات دشمن بایستند و دیگری با نقد همین نگاه از مردم میخواد به جشن ملی و همبستگی ملی بیندیشند و از فرصت ضعف سیاسی و اقتصادی نظام سیاسی موجود استفاده کنند و در وضعیتی که اقتصاد و پول ملی سقوط کرده است خود را برای " ساماندهی برای اقدام یکپارچه نهایی" آماده کنند و با همت و اراده و پشتکار و تبدیل شدن به ملت یکدل حکومت استبداد دینی را سرنگون کنند که فرصت تنگ است و ممکن است از دست برود.

۳.اگر اندکی در مفروضات این دو پیام دقیق شویم میبینیم که در هر دو پیام از مفهوم مردم  به عنوان یک واقعیت جامعه شناختی، اقتصادی، یا سیاسی برای گروهی از مردم فرودست، زحمت کش، محروم، مظلوم، پراکنده، نامهربان با هم، امت تحت ظلم، ....استفاده شده است که در نهایت می توان آن را ذیل یک دریافت هویتی از مردم چه در قالب "امت" (اسلام گرایان) یا قالب " ملت" ( پادشاهی خواهان)جای داد. آنچه در هر دوی این نگاه ها مغفول مانده آن است که مردم با یک واقعیت جامعه شناختی متناظر نیستند و به هیج وجه امری اجتماعی به شمار نمی روند، بلکه یکسره عبارت اند از "اراده- به- بودن سیاسی شان". مردم وجود دارند تا جایی که سیاسی اند.اصولا بزرگی و عظمت مردم هستی سیاسی شان است.

۴. اما انسان سیاسی چگونه انسانی است که نمی توان آن را صرفا یک واقعیت جامعه شناختی محروم از امتیازات و مواهب اقتصادی و اجتماعی نامید؟ مگر همه نارضایتی مردم ریشه در مشکلات اقتصادی ندارد و مگر با رفع شدن مشکلات اقتصادی و رابطه با نظام جهانی و دادن برخی امتیازات اجتماعی چون لغو قانون حجاب و آزادی مصرف الکل و روابط آزاد زنان و مردان و کنار گذاشتن سخت گیری های مذهبی مشکل جامعه حل نمی شود؟ مگر مذاکره و رفع تحریم ها رافع همه این مشکلات و مضایق سیاسی - اجتماعی نیست؟ و اگر این گونه است چه نیازی به انقلاب و برانداختن جمهوری اسلامی وجود دارد؟ مگر ترس همه مخالفان خصوصا پادشاهی خواهان این نیست که مبادا در نتیجه مذاکرات صلح و دادن این امتیازها به مردم، جمهوری اسلامی همچنان برقرار باقی بماند؟ اگر ترس پادشاهی خواهان چنین است پس خود چرا هیچ فهمی از " انسان سیاسی" و " فعالیت رادیکال سیاسی" ندارند و با گرفتار ساختن مردم در جنگ هویتی عرب و ایرانی و کمونیست و حکومت پهلوی و شریعتی و شاه، صرفا در پی تطهیر نظام پهلوی هستند و به جای تمرکز بر احیای " انسان سیاسی" سعی در بازتولید هویت سلطنت و ایدئولوژی پادشاهی خواهی دارند و حتی با بازخوانی غلط از انقلاب پنجاه و هفت به انکار همه لحظات مقاومت مردم در آن انقلاب به عنوان یک الگو برای کنش سیاسی می پردازند و حتی آرزوها و ایده ال های انقلابیون مشروطه و جنبش ملی شدن نفت و انقلاب پنجاه و هفت را منکر می شوند و با سپردن تریبون خود به افراد دست چندم فکری باز همان کاری می کنند که نتیجه ای جز تقلیل انسان ایرانی به یک " واقعیت جامعه شناختی" گرفتار در غم نان و هویت پادشاهی در پی ندارد که این به نوبه خود شکل دیگری از حکومت مبتنی بر ایدئولوژی اسلام انقلابی ست که در مقابل ملت سخن از امت می گوید و همه مشکلات جامعه را صرفا از جنس مشکلات معیشتی می داند که باید با سرمایه گذاری مردمی و دولتی آن ها را حل کرد.

۵. مبارزه واقعی اما از این گونه نیست.مبارزه واقعی یعنی تاکید بر این نکته که در جامعه امروز ما انسان ایرانی از بنیادی ترین جوهر انسانی خود یعنی خرد، زبان، پیوندهای جمعی، آزادی و عمل آزادانه جمعی محروم شده است.انسان امروز ایرانی پیش از هر چیز باید از جایگاه فرو سیاسی به جایگاه سوژه سیاسی دست یابد و با گذر از نیازهای مرتبه زیست شناختی خود ابتدا خواستار حق خردورزی و سخن گویی و آزادی خواهی خود شود و آنگاه بواسطه دست یافتن به این حقوق به تنظیم معیشت اقتصادی خود بر پایه عقلانیت بپردازد.سیاست ناسیاسی و حتی ضد سیاسی مبتنی بر هویت و گذشته تاریخی خرد ستیز چیزی نیست مگر سویه دیگری از نظم سیاسی موجود.بهمین دلیل است که نظم سیاسی موجود تمام تلاش خود در فضای رسانه ای و مجازی کشور را صرف گسترش گفتمان مخالف خود یعنی پادشاهی خواهی میکند چون میداند این گفتمان چیز جز
Forwarded from رخداد تازه(مصطفی مهرآیین) (Mostafa Mehraeen)
وارونه غیر دینی گفتمان خودش نیست و تنها کارکرد آن بازگرداندن " هیولای میل به  بندگی" در مقابل " آن یک تن" است.

۶.مبارزه سیاسی واقعی یعنی فهم این نکته که مردم محروم از توان خردورزی و توان سخن گفتن ابتدا باید با تخطی از نظم سخنگویی موجود، اراده سیاسی خود در معنای خواستن آزادی و عدالت در میادین عمومی را زنده سازند و با تصریح میل خود به آزادی نشان دهند که آنها عاشق میادین عمومی و گفتگو درباره مساله سیاسی آزادی و حق سخن گفتن خود و توان روایت پردازی خود هستند تا بتوانند با به صحنه آوردن داستان جدید خود کل نظم سفت و سخت موجود را از هم بگسلانند و نشان دهند که " مردم" نامی برای قسمی تجربه است که کرامت انسانی را از طریق عاملیت سیاسی تحصیل می کند. در این نگاه، پیوندهای مبتنی بر تکثر و همکاری آغازگر پیوندهای دمکراتیک میان انسان هایی می شوند که می دانند " ساختن بی گفتگو ممکن نیست و گفتگو بی جدل و مخالفت نیست و تا چنین گفتگویی شکل نگیرد چیزی ساخته نمی شود". این مردم می دانند که "باید بتوانند بدون ترس سخن بگویند، نه صرفا به قصد تخریب همدیگر و یارگیری و ویرانی دیگری، که به هوای ساختن، فهمیدن یکدیگر و ساختن، پذیرفتن یکدیگر و ساختن، داوری یکدیگر و ساختن". این مردم دیگر نمیکوشند با تاکید بر "یک تن" یا " رهبر دوران گذار و انقلاب"، باز خرد و زبان خود را واگذارند و همچنان محروم از حق ثبت نمادین و سخنوری باقی بمانند و یا مجبور شوند گله وار به تکرار جملات و شعارهایی بپردازند که نهایتی جز میل به بندگی را در آن ها زنده نمی کند و آن ها را همچنان در بند رژیم سیاسی فعلی نگه می دارد اگر چه ظاهرا علیه آن شعار دهند.

۷.به زبان آرنت سیاست یعنی آزادی و چه زیباست که اگر می خواهیم کنش سیاسی خلاقانه داشته باشیم به حوادث سیاسی گذشته همچون منبعی از قابلیت جامعه خود برای مقاومت، پیوستن به یکدیگر و گهگاه پیروزی نگاه کنیم ولو آنکه این مبارزه علیه نظام سیاسی بوده باشد که نام پدران ما را بر خود دارد: پدرانی که ندانستند انسان صرفا یک واقعیت جامعه شناختی محدود به مقتضیات اقتصادی نیست، بلکه یک " اراده- به- بودن سیاسی" است که همواره می کوشد خود را از جایگاه فرو سیاسی به جایگاه یک سوژه سیاسی ارتقا دهد و گرنه با اندکی حل مشکلات اقتصادی اش باز تن به بندگی می دهد.
http://www.tgoop.com/mostafamehraeen
رفتارهای قوم‌گرایانه و نژادپرستانه درواقع واکنشی است به همبستگی بزرگی که از جشن‌های نوروزی حاصل شد و به سرعت اکثر شهرها را در بر گرفت. همبستگی ما پایه و بنیاد حرکت‌های جمعی و آزادی‌خواهانه است و هیچ تعجبی ندارد که رژیم با انواع حیله‌ها و ترفندها مشغول تخریب آن شود. از آنجا که دیگر نمی‌توانند به نام ارزش‌های دینی آزادی‌خواهان را سرکوب کنند و مردم را به جان هم بیندازند، نزاع‌های قومی و نژادی را علم می‌کنند تا هیچ‌وقت شاهد اتحاد و همبستگی ما نباشند. بهترین کار این است که مراقب باشیم به اسم قومیت، هویت و هر جزم و تعصب دیگری ما را به دام نکشانند. وقتی یک سیستم جزم‌گرا دیگر نمی‌تواند برای سرکوب بر جزم‌های قبلی تکیه کند، جزم‌های تازه‌ای را جایگزین می‌کند و با گروه‌های فشار تقویتشان می‌کند. به نقش والای "خرد" در فرهنگ ما توجه کنید. خرد چیزی از جنس هوش است. انسان با هوش انسانی است که مدام در حال بازنگری، بازاندیشی، تفکر و آزمایش است و به هیچ جزمی تکیه ندارد که آلت دست مستبدان و خودکامگان شود. استبداد هم هیچ سرمایه‌ای بجز جزم و تعصب ندارد، چه در قالب دین، چه امور غیردینی. پایه‌ی استبداد زمانی سست می‌شود که افراد یک جامعه بر خرد و هوش و شعور انسانی متکی باشند نه بر اصول جزمی و صُلب. قصد آن‌ها ایجاد شکاف است و شکاف سرچشمه‌ای ندارد جز پافشاری بر اصول دگم و خشک‌اندیشانه و تعصب‌های نابخردانه.

@rezayaghoubipublic
2025/03/24 01:31:04
Back to Top
HTML Embed Code: