Telegram Web
- یکی از مسئولیت‌های روشن‌فکر این است که از ایدئولوژی‌ها پرده بردارد، سعی کند پرده‌های پروپاگاندا را کنار بزند و ببیند می‌تواند مستقل فکر کند یا نه.

- بزرگ‌ترین میراثی که می‌توانم از خودم به جا بگذارم، این است که کاری کنم تا مردم بتوانند خودشان به مسائل فکر کنند. نه به طریقی که به آن‌ها آموزش داده شده و طبق عادت عمل می‌کنند.

- از صداهای انتقادی استقبال نمی‌شود. اما کسانی که از قدرت دولتی حمایت می‌کنند (قلم‌به‌مزدهای قدرت) آن‌ها مورد احترام و افتخار هستند. کسانی که جنایات دولت‌ها را نقد و تحلیل کنند، محکوم خواهند شد.

- اگر به آزادی بیان اعتقاد داشته باشید، باید به آزادی بیان دیدگاه‌هایی که دوست ندارید هم معتقد باشید.

- آن‌چه مردم باید نگران‌اش باشند، ساختارهای نهادی هستند که به سمت سود و قدرت برای عده‌ای معدود هدایت می‌شوند.

- تراکم ثروت منجر به تراکم قدرت می‌شود. تراکم قدرت قوانینی طراحی می‌کند در راستای افزایش تراکم ثروت.

- ده اصل تراکم قدرت و ثروت:
1. محدود کردن دموکراسی
2. طرح‌ریزی ایدئولوژی
3. بازطراحی اقتصاد
4. انتقال بار مسئولیت
5. حمله به اتحاد
6. تسلط بر تنظیم‌کنندگان
7. مهندسی کردن انتخابات
8. کنترل توده‌ی مردم
9. جعل رضایت عمومی
10. به حاشیه راندن مردم

- اگر می‌خواهید روش کار هر جامعه‌ای را درک کنید، اولین جایی که باید نگاه کنید این است که ببینید چه کسی در موقعیت اتخاذ تصمیم‌هایی است که نحوه‌ی عملکرد جامعه را تعیین می‌کند.

- دنیایی که نسل جوان امروزی ادعای در دست داشتن‌اش را دارد، نسخه‌ای بسیار کج‌وکوله از جهان است.

- تاریخ اقتصاد همواره این‌گونه بوده است: یک سری قواعد برای ثروت‌مند و مجموعه‌ای متضاد برای فقیر.

- کنترل جمعیت با زور کار آسانی نیست، نتیجه‌ی عکس می‌دهد. پس باید راه‌های دیگری برای کنترل مردم وجود داشته باشد؛ کنترل عقاید و نگرش‌شان.

- تبلیغات با مهندسی ذهن و القای رضایت، از مردم، "مصرف‌کننده" می‌سازد. (احتیاجات مردم را تلقین کنید و چیزهایی درست کنید که فورا جزئی از زندگی بشوند.)



برگرفته از مستند "مرثیه‌ای بر رویای آمریکایی" + چند گفت‌وگو و ورک‌شاپ از "نوام چامسکی"

#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
ریشه
از نو، نگاه، اندیشه ✍🏼 رضا مقصودی "سیاه‌بخت‌های طلاق نگرفته" - پدر و مادرت با هم زندگی می‌کنن؟ + آره. ولی اگه پول بیشتری داشتن طلاق می‌گرفتن. 《دیالوگی از فیلم پیش از نیمه شب/ ریچارد لینکلیتر》 واژه‌ی "قدرت" را جایگزین "پول" کنیم معنای جمله کامل‌تر و گسترده‌تر…
- پایداری در ازدواج، لزوما به معنای رضایت داشتن از رابطه نیست.

- بسیاری از دشوار‌ی‌های رابطه، با گذر زمان، گسترش می‌یابد.

- وقتی افراد رنجش‌ها و خشم‌های خود را سرکوب کنند، توان برقراری یک رابطه‌ی سالم را نیز از دست خواهند داد.

- تفکر "چیزی در ازای چیزی" (بده-بستان) در رابطه، ما را به "حساب‌داران هیجانی" تبدیل می‌کند.

- به‌رغم این که داشتن نوزاد، در ابتدا، رویدادی سرشار از خوشی و حال خوب به نظر می‌رسد؛ اما یافته‌های علمی نشان می‌دهد که در 67% زوج‌ها، شادمانی و رضایت از ازدواج در طول سه سال پس از به دنیا آمدن اولین نوزاد با افت قابل توجهی مواجه می‌شود و خصومت زن و شوهرها نسبت به یک‌دیگر به صورت چشم‌گیری افزایش پیدا می‌کند. ورود اولین کودک، فاجعه‌ای برای رابطه‌ی عاشقانه‌ی اغلب زوج‌ها است.

- پس از ازدواج و به دنبال تعهد آغازین، احساس وارد مرحله‌ی دوم (پنهان) خود می‌شود. زن و شوهرها در این مرحله دچار "پشیمانی از انتخاب" و حتی بعضا دچار "پشیمانی از اصل ازدواج" می‌شوند که به آن "پشیمانی خریدار" می‌گویند.



برگرفته از کتاب: علم عشق
نویسنده: جان گاتمن
مترجم: هاشم پوریامهر



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
‏آه
آدمی چگونه در این مرکزِ همیشگیِ انفجار، می‌زیَد
‏و ساده و خاموش
می‌مانَد؟



✒️ محمد مختاری

📷 Sebastian Leon Prado

#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس

@Ri_sheh
Rue Of Fiction
Shayan Gorji Douz
🎧 خوش آن ساعت

🎼 Ólafur Arnalds & Shayan Gorji Douz

🎤 محمدرضا شجریان





#آوا
#موسیقی

@Ri_sheh
از قدرت عظیم انسان و اشتیاق و توان او برای فراموش کردن، می‌ترسم.

18 دی 1398

ساعت 6:19

@Ri_sheh
سگ‌های پوشالی (تاملی در باب انسان و دیگر حیوانات)


#کتاب

@Ri_sheh
- انسان نه در جست‌وجوی آزادی، که در جست‌وجوی نان است. مردم هر کسی را که به آن‌ها نان دهد، پرستش می‌کنند‌. انسان‌ها ضعیف‌تر از آن هستند که موهبت آزادی را تاب بیاورند.

- انسان‌ها توانایی شگرفی در خودفریبی و غرق شدن در نادانی خود دارند. زیرا تشویش و پریشانیِ همراه اندیشه، نفرت‌برانگیز است.

- چیزی به نام "انسانیت" وجود ندارد. تنها انسان‌هایی هستند که توسط نیازها و توهمات متضاد خود هدایت می‌شوند و محکوم به تحمل انواع سستی و ضعف در اراده و قضاوت هستند.

- جمعیت انسانی نه با احساسات گاه‌ و بی‌گاه اخلاقی، و نه با منافع شخصی، بلکه صرفا با نیازهای لحظه‌ای هدایت می‌شود.

- نه تنها ریشه‌های علم و فلسفه، بلکه پیش‌رفت آن‌ها نیز سرچشمه گرفته از اقدام علیه عقل زمانه است.

- انسان‌ها در حیات روزانه‌ی خویش، تنها به فکر سود و زیان هستند.

- انسان نمی‌تواند بدون توهم زنده بماند.

- ایمان قدرت خویش را از عادت می‌گیرد.

- شوپنهاور می‌نویسد: 《سکس، هدف نهایی و غایی تمامی تلاش‌ها و کوشش‌های آدمیان است.》

- عادات ادراکی ما انسان‌ها بسیار احمقانه‌‌ است. ما 99 درصد از محرک‌های حسی‌ای را که دریافت می‌کنیم، نادیده می‌گیریم و باقی‌مانده را به ابژه‌های مجزای ذهنی تبدیل می‌کنیم. سپس به آن ابژه‌های ذهنی بنا به عادتی برنامه‌ریزی شده، واکنش نشان می‌دهیم.

- ما فرزندان دودمانی دور و درازایم که فقط بخش اندکی از آن، گونه‌ی انسان است. ردپاهایی که از گذشته در ما به‌جای مانده است سابقه‌اش بسیار فراتر از انسان‌های دیگر که پیش از ما بودند می‌رود. مغز و ستون فقرات ما با ردهایی از دنیاهای بسیار کهن رمزگذاری شده است.

- این مدعا را که انسان اشرف مخلوقات است می‌توان از این واقعیت استنتاج کرد که هیچ موجود دیگری به مدعای مذکور اعتراضی نکرده است. "جورج کریستف لیختنبرگ"

- شهودهای مردم در مورد مسائل اخلاقی، سطحی و کوتاه‌مدت و موقتی هستند..

- انسان‌ها گمان می‌برند که موجوداتی خودآگاه و آزاد هستند، در حالی که به واقع تنها حیواناتی فریب‌خورده‌اند‌. انسان هرگز از تلاش برای فرار از آن‌چه خود می‌پندارد هست، دست نمی‌کشد. تلاش برای رهایی جستن از آزادی. (آزادی‌ای که هیچ‌وقت هم نداشته)

- بسیار بعید است که افراد آزادی خویش را بیش از آسایشی که با بندگی همراه است بها و ارزش نهند‌.

- دیکتاتورها وعده‌ی امنیت می‌دهند.

- از نظر پیروان ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت، اسلام) دین یک باور حقیقی است. تنها یک باور درست وجود دارد (دین ما) و دیگر روش‌های زیستن، خطا است.

- جرائم سازمان‌یافته و قانون در یک هم‌زیستی با یک‌دیگر هستند و جلوی هرگونه اصلاح اساسی و رادیکال را می‌گیرند.

- علم انسان را قادر می‌سازد نیازهایش را رفع کند. ولی هیچ کاری برای تغییر این نیازها نخواهد کرد.

- بسیاری از مشاغل، اکنون نیازهایی را ارضا می‌کنند که در گذشته سرکوب یا پنهان می‌شدند. اقتصادی پررونق متشکل از روان‌پزشک‌ها، ادیان، طراحان و بوتیک‌های معنوی، ناگهان ظاهر گشته‌اند. فراتر از این، اقتصاد خاکستری عظیمی متشکل از صنایع غیرقانونی نیز در جریان است که مواد مخدر و سکس را تامین می‌کند. کارکرد این اقتصاد جدید، چه قانونی باشد و چه غیرقانونی، سرگرم کردن و منحرف کردن جمعیتی است که با وجود آن که امروز بیش از همیشه مشغول است، مخفیانه به عبث بودن این اقتصاد شک کرده است.

- اثر عمده‌ی انقلاب صنعتی، به وجود آمدن طبقه‌ی کارگر بود. در آغاز قرن بیست‌ویکم فاز جدیدی از انقلاب صنعتی (انقلاب فناوری) در حال وقوع است که دیر یا زود بخش بزرگی از جمعیت انسانی را مازاد بر احتیاج خواهد کرد. ما در حال نزدیک شدن به دورانی هستیم که تقریبا تمامی انسان‌ها به این منظور کار می‌کنند که دیگر انسان‌ها را سرگرم کنند.


- تولید دیگر اصلی‌ترین کارکرد زندگی اقتصادی نیست. پس کارکرد آن چیست؟ حواس‌پرتی.

- بازارها با ترویج خلقیات جدید، باعث تغییر رفتار می‌شوند.

- در نگاه یونانیان باستان، کار بی‌پایان، نشانه‌ی بردگی بود.

- جنگ‌های امروزی را نه سربازان نظامی، که کامپیوترها بر عهده دارند. و در دولت‌های فروپاشیده که بخش بزرگی از دنیا را گرفته‌اند، این وظیفه بر دوش ارتش‌های نامنظم و ناقص فقرا است.



برگرفته از کتاب: سگ‌های پوشالی (تاملی در باب انسان و دیگر حیوانات)
نویسنده: جان گری
مترجم: سامان مرادخانی



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
ژولیا کریستِوا


#متفکر

@Ri_sheh
- حالت ایده‌آل از نگاه مردم جامعه این است که خوب کار کنند و تا حد ممکن بخرند.

- ما هر روز بیش‌تر به مصرف‌کنندگان و توده‌های ربات‌مانند بدل می‌شویم.

- هیچ تضمینی نیست که انقلاب‌ها به وضع بهتری بیانجامند و تحلیل نروند و از پا درنیایند.

- پرسش کردن از قوانین، هنجارها و ارزش‌ها، لحظه‌ای حیاتی در زندگی روانی افراد و جوامع است.

- شادمانی تنها به قیمت سرپیچی به دست می‌آید. و عصیان شرط حیاتی زندگی ذهن و جامعه است.

- جامعه یک کل بسته نیست. افراد همواره فرصت وارسی هنجارها را دارند. میان تایید میل و تحمیل حد و مرز هیچ تناقض مطلقی وجود ندارد. اما از سوی دیگر، بدون سرپیچی آدمی نمی‌تواند با خود "سخن بگوید" و به گفت‌وگو بنشیند.

- نظام‌های حکومتی انسان‌ها را سرکوب می‌کنند اما بر این کار نام "هنجارمندسازی" می‌گذارند.

- آیا فراغت شکلی از تحمیق و بیهوده‌سازی نیست که به نام فرهنگ جمعی اذهان را اسیر خود می‌کند؟

- انقلاب‌ها ضرورت رفاه اقتصادی را جایگزین مبارزه برای آزادی کرده‌اند و بنابراین عطش فقرا نسبت به کالاها و مصرف، راه اندیشیدن به آزادی را سد کرده و این امر به ناکامی انقلاب می‌انجامد.

- در افسردگی ملی، کشور به شکلی واکنش نشان می‌دهد که فرقی با واکنش بیمار افسرده ندارد. اولین نشانه‌اش، کناره‌گیری و انزوا است. نشانه‌ی بعدی، ناتوانی از عصیان است.

-  افسردگی ممکن است خود را به شکل بیش‌فعالی و بی‌قراری نمایان کند.

- برای شخصی که با کالاهای مادی تحت تملک‌اش و با برچسب‌های قیمت بر روی اندام‌هایش تعریف می‌شود، چه دشوار است که به عنوان سوژه‌ی آزاد زندگی کند و دست به ارزیابی و وارسی خویش بزند و خود را به پرسش بکشد و به خطر بیاندازد.


- اگر کسی بگوید راه‌حل مسئله همان اعتراض اجتماعی است، کوته‌فکری‌اش را نشان داده است. اعتراض اجتماعی نباید فی‌نفسه به هدف و غایت تبدیل شود. بلکه باید بخش لاینفکی از فرآیند بزرگ‌تر اضطراب همه‌جانبه باشد که هم‌زمان روانی، فرهنگی و دینی و... است.



برگرفته از کتاب: علیه افسردگی ملی (او گفت سرپیچی)
نویسنده: ژولیا کریستوا
مترجم: مهرداد پارسا



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
Black Notes
Nils Frahm
🎧 Black Notes

🎼 Nils Frahm


#آوا
#موسیقی

@Ri_sheh
- هر چه قدرت بیش‌تر باشد، کارایی‌اش خاموش‌تر و سروصدایش کم‌تر می‌شود. آن‌جا که قدرت نیازمند جلب توجه است، پیشاپیش رو به ضعف نهاده است.

- خشونت محض، صاحب قدرت را در موضع انفعال شدید و فقدان آزادی قرار می‌دهد.

- وقتی کار به تحمیل مجازات برسد، قدرت به پایان می‌رسد.

- تحمیل الگوهای انتخاب، توهم آزادی فراهم می‌کند.

- قدرتی که از طریق عادات عمل می‌کند، کاراتر و استوارتر از قدرتی است که دستور می‌دهد و زور می‌گوید.

- خشونت نشانه‌ی ناتوانی است.

- قدرت نظامی غالبا روی دیگر سکه‌ی ضعف داخلی است.

- پیوندی ایجابی هست میان مسلم گرفتن قدرت، فراموش کردن قدرت و ابعاد قدرت. می‌توان گفت جایی که هیچ‌کس از قدرت سخن نمی‌گوید، همان‌جاست که حتما قدرت، هم به صورت ایمن و هم بسیار قاطع وجود دارد. برای متزلزل کردن قدرت ابتدا باید آن را به پرسش کشید.

- قدرت به‌سان فشار مکانیکی عمل نمی‌کند، یعنی صرفا جسمی را از مسیر اصلی‌اش خارج نمی‌کند. در واقع، اثرِ قدرت به‌سان میدانی است که در آن جسم به تعبیری به دل‌خواه خود حرکت می‌کند.
مدل زورگویی نمی‌تواند حق پیچیدگی قدرت را ادا کند. قدرت به‌مثابه زورگویی یعنی عملی کردن تصمیمات شخصی خویش برخلاف اراده‌ی دیگری. لذا این مدل فقط درجه‌ی بسیار کم‌تری از وساطت را میان خود و دیگری نشان می‌دهد: رابطه‌ی تعارض و تخاصم. بنا بر این مدل، خود به درون دیگری وارد نمی‌شود.
آن شکل از قدرت که اثرات‌اش را نه در تقابل با کارهای مورد نظر دیگری، بلکه از درون این کارها، اِعمال می‌کند وساطت بیش‌تری دارد؛ زیراقدرتِ برتر قدرتی است که آینده‌ی دیگری را شکل می‌دهد، نه این که سد راه آن شود. قدرت برتر به‌جای ممانعت از عمل خاص دیگری، حتی پیش از آن که دیگری دست به کاری بزند بر محیط عمل‌ او تاثیر می‌گذارد و روی آن محیط کار می‌کند، به‌گونه‌ای که دیگری از روی اراده‌ی خویش و حتی بدون تهدید هرگونه عامل بازدارنده تصمیمی در جهت اراده‌ی قدرت می‌گیرد. صاحب قدرت بدون توسل به خشونت، در روح دیگری جای می‌گیرد.
این که مطیعان قدرت چنان از اراده‌ی صاحب قدرت متابعت کنند که گویی اراده‌ی خودشان است، یا حتی آن اراده را پیش‌بینی کنند و به پیشواز آن بروند، نشانه‌ی قدرتی برتر است. چه‌بسا مطیع قدرت کاری را که به هر روی می‌خواست انجام دهد به اراده‌ی قدرتی برتر احاله کند و از این راه آن را بزرگ و زیبا جلوه دهد و این کار را با یک "آری" یعنی تایید قاطعانه‌ی آن قدرت، به اجرا درآورد.

- قدرت انضباطی یا مراقبتی، وارد سوژه می‌شود. به اندرون بدن راه پیدا می‌کند و ردپاهایش را در آن به جا می‌گذارد و از این راه، عادات و کارهای یک‌نواخت روزمره را ایجاد می‌کند.
پیدایش زندان، ناشی از این نوع قدرت است. قدرتی که می‌خواهد از طریق موارد زیر، "سوژه‌ای مطیع" بسازد:
1. رام کردن رفتار با برنامه‌ی روزانه‌ی تمام‌وقت، کسب عادات و قید و بندهای بدن
2. رمزگذاری زمان و فضا و حرکت به دقیق‌ترین شکل ممکن با "ارتوپدی سازمان‌یافته"

این قدرت در پی ایجاد و تثبیت عادت‌ها است. می‌خواهد به طبیعت ثانوی تبدیل شود نه این که آسیب بزند.
حالت بدن اندک اندک تصحیح می‌شود؛ قید و بند حساب‌شده آرام آرام در هر جزء بدن جاری می‌شود، بر آن تسلط می‌یابد، آن را نرم و آماده در همه‌ی زمان‌ها می‌کند، و بی‌سر‌و‌صدا آن را به خودکاریِ عادت مبدل می‌سازد.
بدن قابل بهره‌کشی، بدن رام است. 《میشل فوکو》



برگرفته از کتاب: قدرت چیست؟
نویسنده: بیونگ چول-هان
مترجم: محمد زندی، علی حسن‌زاده



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
مارک فیشر

نکته: با شخصِ دیگرِ هم‌نام او که نویسنده‌ی کتاب‌های موفقیت مانند "رازهای میلیونر شدن" و "حکایت دولت و فرزانگی" است، اشتباه گرفته نشود.


#متفکر

@Ri_sheh
واقع‌گرایی سرمایه‌دارانه


#کتاب

@Ri_sheh
- عادی‌سازی بحران به وضعیتی می‌انجامد که در آن حتی خیال لغو سازوکاری که برای مقابله با وضعیت اضطراری وضع شده نیز ناممکن می‌رسد. این حسِ فراگیر که نه‌تنها سرمایه‌داری یگانه نظام اقتصادی و سیاسی ماندگار است، بلکه حالا دیگر تصور بدیلی منسجم برای آن غیرممکن است.

- تمامیت‌خواهی افراطی و سرمایه، به‌هیچ‌عنوان مغایرتی با هم ندارند: بازداشت‌گاه‌ها و کافی‌شاپ‌های زنجیره‌ای در کنار هم به حیات‌شان ادامه می‌دهند.

- وقتی فقط امید واهی معنا دارد، خرافات و مذهب، دو ملجا اصلی نومیدان، پروبال می‌گیرند.

- وقتی دیگر چشمی برای دیدن نباشد، هیچ ابژه‌ی فرهنگی‌ای نمی‌تواند قدرت‌اش را حفظ کند.

- سرمایه‌داری تمام افق‌هایی را که به اندیشه‌ی بشر درمی‌آید تصرف و به اعماق ناخودآگاه افراد نفوذ کرده است.

- فرهنگ سرمایه‌داری، پیش‌پیش امیال، انتظارات و آرزوها را شکل می‌دهد.

- نسل کنونی نسل دل‌سردی است که از بعد از پایان تاریخ آمده، نسلی که تک‌تک حرکات‌اش حتی خشم و اعتراض‌اش، پیش از وقوع، پیش‌بینی، پی‌گیری و خرید و فروش می‌شود.

- باید بپذیریم که در سطح "میل" در چرخ‌گوشت بی‌رحم سرمایه‌داری افتاده‌ایم.

- طی سی سال گذشته، واقع‌گرایی سرمایه‌دارانه موفق‌ شده هستی‌شناسیِ تجاری خاصی را جا بیاندازد که بر اساس آن بدیهی است هر آن‌چه در جامعه وجود دارد، از جمله خدمات درمانی و آموزش، باید به شکل یک بیزینس و بنگاه کسب‌وکار مدیریت شود.

- یکی از عارضه‌های سرمایه‌داری متاخر، افسردگیِ لذت‌جویانه است. افسردگی عموما یک‌جور وضعیت بی‌لذتی توصیف می‌شود؛ اما افسردگی لذت‌جویانه بیش از آن که زاده‌ی ناتوانی از لذت بردن باشد، ناتوانی از انجام هر کاری اِلّا لذت‌جویی است. فرد همواره حس می‌کند "چیزی کم است".

- زمانه‌ای است که در آن نظارت بیرونی از طریق کنترل درونی محقق می‌شود. کنترل تنها با هم‌کاری فرد به وقوع می‌پیوندد. و فرد به کنترل اعتیاد پیدا می‌کند و در عین حال همان کسی است که به تسخیر کنترل درآمده است.
اگر پیش‌ترها کارگر-زندانی را فیگور انضباط می‌دانستیم، بده‌کار-معتاد فیگور کنترل است.
جامعه‌ی انضباطی بر حصارکشی استوار بود و الان جامعه‌ی کنترلی بر بدهی.

- زوال شخصیت، پی‌آمد شخصیِ کار در سرمایه‌داری جدید است.

- زهر سرمایه‌داری خودخواهانه بیش از هر چیز دیگری برای رفاه و به‌زیستی ضرر دارد و در واقع تشویق نظام‌مند تفکری است که می‌گوید:
1. ثروت مادی کلید رضایت‌مندی است.
2. تنها ثروت‌مندان برندگان بازی‌اند.
3. رسیدن به جای‌گاه بالای اجتماعی برای هر کس که حاضر باشد به اندازه‌ی کافی سخت کار کند میسر است؛ فارغ از آن که پیشینه‌ی خانوادگی، اجتماعی و قومی‌اش چیست. پس اگر موفق نشدید، فقط خودتان مقصرید.

- در جوامع کنترلی، "خلاقیت" و "ابراز وجود" به بخشی ذاتی از کار تبدیل شده‌اند. نتیجه‌ی چنین رویکردی این است که از کارگران، هم انتظار تولیدی می‌رود، و هم انتظارات عاطفی.

- هیچ‌کس نمی‌داند چه کاری الزامی است؛ در عوض همه می‌توانند حدس بزنند هر ژست یا دستورالعمل چه معنایی ممکن است داشته باشد. در نتیجه همه در پی ژست‌ها و فیگورهای نمایشی هستند.



برگرفته از کتاب: واقع‌گرایی سرمایه‌دارانه
نویسنده: مارک فیشر
مترجم: ریحانه عبدی



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
دوستی در عصر اقتصاد (مقاومت در برابر نیروهای نولیبرالیسم)


#کتاب

@Ri_sheh
- در زمانه‌ی کنونی معضل افراد دیگر این نیست که به‌هنجارند یا نه، بلکه این است که "آیا در بازار مشارکت می‌کنند؟"، "درون بازار هستند یا بیرون آن؟"

- مصرف‌کننده کسی نیست که چیز می‌خرد. مردم از دیرباز خرید می‌کرده‌اند، بی‌ آن که از این خرید کردن‌ها فیگور مصرف‌کننده پدید آید. در عوض، مصرف‌کننده فیگوری است که خرید کردن، اساسِ درکِ اوست از کیستی خودش. یعنی حرف این نیست که مردم پیش از پیدایش نولیبرالیسم به‌هیچ نحو مصرف‌کننده نبوده‌اند؛ مردم از همان ابتدای پاگرفتن اقتصاد تجاری، جنس می‌خریده‌ و مصرف می‌کرده‌اند. آن‌چه نوظهور است نه مصرف‌کننده که فیگور مصرف‌کننده است. یعنی خلق کسی که هویت‌اش عمیقا گره خورده است به فعالیت‌اش در مقام مصرف‌کننده.
ما فقط مصرف نمی‌کنیم، بلکه ترغیب می‌شویم که مصرف‌کننده باشیم و خودمان را مصرف‌کننده بدانیم و آدم‌های اطراف‌مان را هم مصرف‌کننده به شمار آوریم.

- در مال‌ها، به‌جز پرسه‌زدن و خریدکردن کار دیگری نمی‌توان کرد. نتیجه این‌که، چون مال‌ها فضای اصلی اجتماعی شدن‌اند، خریدکردن می‌شود فعالیتِ اصلی همراه با اجتماعی شدن و نیز شیوه‌ی اصلی هویت پیدا کردن و رابطه برقرار کردن فرد.
با بدل شدن مال به فضای عمومیِ اصلی برای اجتماعی شدن، روابط میان اشخاص همگن‌تر می‌شود. هر کس با دوستان‌اش پرسه می‌زند یا نهایتا با کسانی که خرید می‌کنند. امکان‌ ملاقات با افرادی که افکار و عقاید و سبک زندگی یا جای‌گاه اقتصادی متفاوتی دارند، تقریبا، منتفی است.

- وضعیت بسیاری از ما طوری شده که مصرف سرگرمی‌ها را جنبه‌ی بزرگی از زندگی خود می‌دانیم. و خود مصرف هم به معنای خرید کردن صرف نیست، به معنای سرگرم شدن است.
در فرهنگی که بر لذت بردن منفعلانه تاکید دارد، مردم ترغیب می‌شوند که سرگرمی را از جهان‌شان طلب‌کار باشند.

- این که چیزی که خریده‌ایم چه حس‌وحالی دارد یا چه‌طور می‌تواند آدم را سرگرم کند، سویه‌ی شهوت‌انگیز خرید کردن است که آن را شبیه سکس می‌کند. آدمی در لحظه‌ی مصرف گیر می‌افتد. عمل سکس کاری نیست که یک‌بار و برای همیشه باشد، بلکه اشتیاق‌اش مرتب بیدار می‌شود. انجام عمل جنسی در گذشته، اشتیاق انجام این کار را در آینده فرونخواهد نشاند. آن اشتیاق باید در زمان خودش فرونشانده شود. هم‌چنین عمل خریدن این کُت یا تماشای این ویدئو صرفا در مدت زمان‌شان دوام می‌آورند. بعد از آن باید برود سراغ عمل مصرف بعدی. نام این وضعیت "تردمیل لذت‌طلبی" است.

- اگر آدمی به نوعی اجتماعی شده باشد که مصرف‌گرایی را معنادار بداند اما هنوز خود را تلخ‌کام ببیند، برای مداوای تلخ‌کامی‌اش کاری را می‌کند که بلد است: بیش‌تر مصرف خواهد کرد.

- سرمایه‌داریِ مصرفی، بزرگ‌سالان را کودک می‌کند.

- تحصیل در درجه اول برای کارآموزی است.

- بچه‌ها در خدمت نیازها و امیال و آرزوهای مصرف‌کننده هستند. والدین، بچه‌ها را برای لذتی می‌خواهند که امیدوارند بچه‌ها آن لذت را به ارمغان بیاورند.



برگرفته از کتاب: دوستی در عصر اقتصاد (مقاومت در برابر نیروهای نولیبرالیسم)
نویسنده: تاد می
مترجم: کاوه بهبهانی



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
The Turn Of The Tides
Empyrium
🎧 The Turn Of The Tides

🎼 Empyrium



#آوا
#موسیقی

@Ri_sheh
کلمه‌ی "شکوه‌مند"
در دفترِ مشقِ دانش‌آموزی نحیف
در کلبه‌ای گِلین.



✒️ عباس کیارستمی

📷 Sankhadeep Barman

#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس

@Ri_sheh
پیر پرنیان‌اندیش (در صحبت سایه)


#کتاب

@Ri_sheh
- آه، هنگامی که یک انسان
می‌کُشد انسان دیگر را
می‌کُشد در خویشتن
انسان بودن را

این شعر منه اما فقط حرف من نیست‌. فاجعه‌ی بشریت اینه اگه نکشی کشته می‌سی و اگه بکشی قاتلی. شوخی هم نداره. همه‌جای این بازی غلطه. فاجعه در اینه که شما انسان رو در مقابل انسان قرار بدید. بحث انسان خوب و انسان بد نیست. انسان محق و غیرمحق نیست. اصل قضیه اینه که یک انسان در مقابل انسان دیگه قرار می‌گیره.

- من خیلی اهل گلایه کردن نیستم. از هیچ چیزی.

- من تحصیل نکردم. همین‌طور زورکی تا دبیرستان رفتم. تا پنجم متوسطه، یعنی کلاس یازده و بعد ول کردم. دوست نداشتم اون پرت‌وپلاها رو بخونم. با دانش‌گاه هم دشمن بودم. بدم می‌اومد از دانش‌گاه. اون‌جا رو یه جای مرده‌ی مسخره می‌دونستم که دشمن ذوق و هنره.
هر چی هم خوندم از روی عشق و علاقه خوندم. دلم خواست خوندم. چون هیچ‌وقت خودم رو به کسی بده‌کار نمی‌دونم و هیچ‌وقت هم نخواستم به کسی پز بدم.

- ما دیگران رو می‌کِشیم پایین تا همین‌جایی که هستیم بالا حساب بشه.

- گاهی چهار سال، پنج سال شعر نگفتم. هر وقت حس می‌کردم دارم خودم‌ رو تکرار می‌کنم دست برمی‌داشتم از شعر یا از اون مهم‌تر وقتی حس می‌کردم این شعر برای من رسا و کافی نیست ول می‌کردم.

- آدمیزاد مچاله شده به درد هیچ‌کس نمی‌خوره.

- اگه شما به مردم چیز خوب بدی، برنامه‌ی خوب درست کنی، استقبال می‌کنند و به موسیقی خوب عادت می‌کنند. موسیقی عادته‌. شما وقتی شب تا صبح پرت‌ و پلا پخش کنی، ذوق مردم به پستی و دنائت و حقارت عادت می‌کنه دیگه. ذوق جامعه رو انقدر خراب کردن که دیگه خیلی‌ها طاقت ندارن موسیقی خوب بشنوند.

- من با زندان‌بان‌هام همون‌طور رفتار کردم که با نزدیک‌ترین دوستام رفتار کردم. یعنی به عنوان یه آدم.

- خوش‌بختانه تنهای تنها هستم. خیلی کم و شاید چند سال یه بار از خونه بیرون برم. مجال فکر کردن به همه چیز رو دارم.

- هر آدمی که به سرنوشت جهان و انسان فکر می‌کنه غمگینه. برای این که انسان همیشه تنهایی خودش رو در جهانی که همه می‌خوان برن برای خودشون بچرند، حس می‌کنه.

- اگه شما به کسی احتیاج نداشته باشید و طمع به چیزی نداشته باشید همیشه می‌تونید حرف‌تون رو بزنید.

- من شهوت صحبت کردن ندارم. من با سروصدا کاری ندارم‌. همیشه یک گوشه‌ای بودم. اصلا اهل معاشرت با آدم‌ها نبودم.

- در هنر هیچ جای خودنمایی و خودپرستی نیست. فورا آشکار می‌شه.

- هر باوری، هر حسی، هر عاطفه‌ای که داشته باشید، اول باید ظرفیت‌اش رو داشته باشید.

- آدم با هر چیز "نو" مشکل داره. "نو" فی‌نفسه چیز بد و ناخوشایندیه چون همه‌ی انس و عادت‌های آدم رو به هم می‌زنه‌ ما وقتی به یه چیزی عادت می‌کنیم راحت‌ایم. اصلا طبع و طبیعت انسان این‌طوره. راحت‌طلبی.

- مهم‌ترین چیزی که می‌تونم بگم اینه که کار خودت رو بکنی و به تایید و رد هیچ‌کس، واقعا هیچ‌کس اعتنایی نکنی. باید سعی کنی برای خودت یه معیار پیدا کنی و همین‌جا بگم پیدا کردن این معیار کار خیلی سختیه.

- شما گاهی یه کنسرت می‌رید، همون‌طوری که رفتید همون‌طوری میاید بیرون. چیزی بهتون اضافه نمی‌شه‌. ولی گاهی یه چیزی با خودتون می‌آرید بیرون؛ لذتی هست، غمی هست، شادی‌ای هست. "حالتی" در شما پر می‌شه و از کنسرت می‌آید بیرون. کار هنر همینه.

- همیشه پرهیز کردم از سر بازار اومدن. همیشه خودم رو کنار کشیدم.

- احساس مالکیت مانع از اینه که آدم بتونه از زیبایی لذت ببره. دنیا پر از زیباییه اما این نشدنیه که همه‌ی زیبایی‌های دنیا مال و ملک آدم بشه.

- هرچه‌قدر هم خودتون رو به دیگری بچسبونید فقط خودتون رو با دیگری مماس کردید، یکی نمی‌تونید بشید.

- همین که آرزوی روز بهی رو داریم، فکرش به ذهن شما می‌آد، یعنی یک مایه‌ای از "شدن" داره. شاید این ایده‌آلیستی به نظر بیاد. البته ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا این آرزو رو از انسان بگیرند. تمام وسایل سرگرمی داره به کار می‌ره که شما مجال فکر کردن نداشته باشید. همه‌ی ما چنان مشغول‌ایم و شب و روز دنبال امکانات و وسایل می‌گردیم که مجال فکر کردن به این آرزوها رو نداریم.

- ما تنبل شدیم. ذهن آدمیزاد در این روزگار انقدر مشغله‌‌ی روزمره داره که کاهل شده‌. انسان در قدیم می‌نشسته و به همه‌ی کائنات فکر می‌کرده. مثلا همین مقوله‌ی آزادی و اسارت. امروز اگه از من و شما بپرسند آزادی چیه؟ می‌گیم آدم هر چی دل‌اش بخواد بگه‌. برای این که گرفتار این چیزهای روزمره‌ هستیم.

- اگه همین الان به شما بگن اون حکومت خیالی آرمانی کامل که در آرزوهای شماست برقرار شده، می‌دونید چه‌قدر طول می‌کشه تا روحیه‌ی اجتماعی رو تغییر بده؟ این من رو می‌ترسونه.

- توی دوره‌ی خیلی وقیحی داریم زندگی می‌کنیم. دوره‌ی تظاهر، خودنمایی، فضل‌فروشی.



برگرفته از کتاب: پیر پرنیان‌اندیش

گفت‌وگو با "هوشنگ ابتهاج"

به سعی: میلاد عظیمی و عاطفه طیّه



#واژه
#متن_مانا

@Ri_sheh
2024/12/02 06:03:40
Back to Top
HTML Embed Code: