tgoop.com/SARLAK/915
Last Update:
⛈⛈🌧🌧🌧⛈⛈🌧🌧🌧⛈⛈🌧
باران که می بارد...
دلم قرص می شود...
به اینکه می توان...
در کوچه های شهر قدم زد و بارید...
بی آنکه اشک ها...
رسوايم کنند...
بی آنکه آدم ها...
دلسوزانه تحقیرم کنند...
آخ باران که می بارد...
چقدر مغرورانه می شکنم و فرو می ریزم...
اشک هایم چه دلبرانه...
جورکش لب هایم می شوند...
می دانی...
اصلا باران که می بارد...
نقاب از چهره بر می کشم...
دیگر...
قربانی قضاوت قضات قلب ندار نمی شوم...
وقتی می بارد...
می شوم یگانه ولگرد خیابان های نم ندیده...
می شوم...
آن دوره گرد تازه به دوران رسیده...
می گردم...
دنبال کوچه های آسفالت ندیده...
فقط آنجاست که...
تلوهای مستانه ام را...
می گذارند به حساب زمین و آسمان...
و آن زبان بسته، باران...
بساط دیوانگی های بی پروا...
چه طنازانه مهیا می شود...
می روم...
تا انتهای سمفونی باران...
هیچ چیز...
مرا از دل آشوب زده کوچه ها جمع نمی کند...
مگر آن کلبه...
مگر آغوش تو...
که حوله وار گرم می کند...
تن رنجور خيسیده ام را...
حجت اله سرلک
دوازدهم مهرماه 1396
@SARLAK
BY کانال رسمی دکتر حجت اله سرلک
Share with your friend now:
tgoop.com/SARLAK/915