tgoop.com/SaeedSedghi_ir/1669
Last Update:
سیگارش را با دو انگشت میانی به لب گرفته و انگشت اشارهاش آزادانه روی صورتش قرار دارد، انگار قرار است کار مهمی با آن حین پُک عمیقش بکند. همین تصویر روی جلد از خالق اثر، نمادی است از یک نویسنده خاص.
کسی که نقدهای تندی در حد نفرت و انزجار علیهاش نوشته میشود در حالی که به اذعان بسیاری چهره شاخص ادبی در بین نویسندههای معاصر فرانسه است.
میشل اوئلبک با «نقشه و قلمرو» وارد جهان فارسیزبانها شده است. به جز یکی دو معرفی کوتاهی که وبسایت ترجمان منتشر کرده، چیز خاصی از او به فارسی نمیدانیم. ظاهراً مردی است که خلاف جهت شنا میکند و بخواهی نخواهی آدم را یاد لویی فردینان سلین میاندازد. نه به آن اندازه بددهن و تلخ، اما صاحب یک توصیف از میراث ادبیاش که خیلی هم از آثار سلین دور نیست: زیباییشناختیای مختصراً غمزده، عمیقأ کسل کننده و کم و بیش عجیب و غریب که فقط هم به جهان رمانهایش محدود نمیشود.
به این توصیفها ماجرای جنجالی کتاب و مصاحبههای بعدی مادرش را اضافه کنید. زنی که در جوانی هیپی میشود و میشل را به دست پدربزرگ و مادربزرگ میسپارد و به اذعان نویسنده بویی از مهر مادری نبرده است. در مصاحبه کلی بد و بیراه نثار پسرش که شناختهشدهترین نویسنده حال حاضر فرانسه است کرده و مدتها توجه رسانههای ادبی به این کیفیت عجیب رابطه مادر فرزندی جلب شده بود.
سوای حواشی اطراف متن، خود متن رمان هم به غرابت این نویسنده اضافه میکند. میشل اوئلبک خودش را به عنوان یکی از شخصیتهای تاثیرگذار وارد رمان میکند. خود واقعیاش را یعنی. بعد در مصاحبهاش با نلی کاپریلیان اعتراف میکند که در جریان خلق اثر از افزایش حضور زیاد شخصیت اوئلبک نویسنده در جریان رمان دلزده میشود و تصمیم میگیرد خودش را در صحنهای فجیع به قتل برساند.
نویسندهی رمان، در رمان خودش با سری بریده، بدنی تکهتکه شده همراه با سگش با همین سرنوشت مشابه از جریان داستان خارج میشود. اوئلبک در مصاحبه با اشتیاق از صحنه خاکسپاری خودش اینگونه اظهار رضایت میکند: «جایی که از خودم راضیام، جایی است که موفق شدم خاکسپاریام را تاثیرگذار به تصویر بکشم. وقتی دیدم دارم زیادی جدی میشوم و بیش از حد حضور دارم، تصمیم گرفتم خودم را نابود کنم!»
رمان داستان زندگی و موفقیت تدریجی یک عکاس و بعدها یک نقاش است. ژان-پیر پرنو مردی است که انگار سرنوشت محکومش کرده به مرز موفقیت برسد و بعد همه چیز را رها بکند. آدم را یاد آن فوتبالیست عجیب فرانسوی اریک کانتونا میاندازد که یک شب، در اوج موفقیت، در بهت و حیرت جهان فوتبال اعلام بازنشستگی کرد تا بازیگر چند فیلم آب دوغ خیاری سینما شود!
رمانی با چند لایه، چندین شخصیت، و راوی سوم شخصی که به اندازه شخصیتهای اصلی رمان از زندگی و آدمها دلزده است و عقب نشستن و کنارهگیری شخصیتها از زندگی و زندهها را با همدلی تایید میکند.
رمان تصویری وسیع از وضعیت فرانسه و شاید جهان معاصر، زیر سلطه بازار و استیلای پول ترسیم میکند. اوئلبک بین شخصیتهایی که آنها را رکن اساسی رمان میداند و اشتیاقش برای تبیین جامعهشناسی که آن را بیرحمتر از روانشناسی میداند، نقشه و قلمرو را به عنوان اثر شاخص خودش تا به اکنون منتشر کرده است. رمانی که در بین آثارش کمترین صحنه های جنسی را دارد و بلتبع باب دندان جهان ادبیات سانسور زدهی ماست!
BY گاهنوشتهها | سعید صدقی
Share with your friend now:
tgoop.com/SaeedSedghi_ir/1669