tgoop.com/SaeedSedghi_ir/1684
Last Update:
زبان سر راست، با کمی لحن شاعرانه و پرداختی قوی. دیگر چه؟ توصیفها و تشبیههای جاندار و به موقع. و کمی هم نگاهی فیلسوفانه و عمیق. مگر برای یک رمان جذاب چه چیزی بیشتر از اینها میخواهم؟
من از راویهای زیاده پرگو، از رمانها و داستانهایی سرشار از اتفاق و البته از زورزدنهای راوی-نویسنده برای عمق بخشیدن تصنعی به اثر بیزارم. برای همین است که کوندرا و کلیما برایم جذابیت خاصی دارند. برای همین است که متنهای جولیان بارنز را با خوانشی متعصبانه و شیفتهوار میخوانم. برای همین است که داستایفسکی را به تالستوی ترجیح میدهم. و درست برای همینهاست که رمان «اشتیاق» نویسندهی جدیدی را به زندگیم وارد کرد: جنت وینترسن.
تازه رمان اشتیاق یک چیز مهم را هم داشت که در چند خط بالا در معیارهای شخصی من از رمان جذاب از قلم افتاد: اثر باید به نامش ادای دین کند. یعنی اگر قرار است رمانی با عنوان اشتیاق بخوانم، دوست دارم دست آخر اثر نام خودش را توجیه کرده باشد. چیزی که جنت وینترسن با اشتیاق به خوبی از پسش برآمده.
همان معیارها اگر باشند، موقع خواندن میتوانم صدای منتقد درونم را خفه کنم و از بعضی چیزها که توی ذوقم میزنند چشم بپوشم. مثل عناصر کم تعداد و بیرمقم جادویی در اشتیاق. یا ناپخته باقی ماندن یکی از دو شخصیت مهم رمان. مثل عین هم بودن دو راوی. اینها را میشود نادیده گرفت، اگر نویسنده توانسته باشد فضایی خلق کند که بداعت و جذابیت و گیراییاش، از شر ترجمه در امان بماند و بتواند آدم را جذب کلمهها و جملهها کند.
اشتیاق شاید اثری عاشقانه در معنای مرسوماش نباشد اما حق مطلب را به یکی از عجیبترین تجربههای بشری ادا میکند. وینترسن در اشتیاق، عشق را لوس نمیکند و با احساساتیگری مبتذل، از این عاطفه بیمانند چیزی باب میل بازار ادبیات عامه پسند خلق نمیکند.
اشتیاق را میشود دوباره و چندباره خواند. این هم یک معیار شخصی دیگر برای من اگر قرار باشد رمانی را جذاب و خوشنوشت تجربه کرده باشم.
BY گاهنوشتهها | سعید صدقی
Share with your friend now:
tgoop.com/SaeedSedghi_ir/1684