Telegram Web
🔺چه می‌شود؟ ترامپ چکار خواهد کرد؟
 
مدام می‌پرسند که کی حمله می‌شود؟ کی جنگ می‌شود؟ ترامپ در حال بازگشت است و اوضاع به کدام سو می‌رود؟ سوالات از این دست زیاد پرسیده می‌شود.

بدون شک شرایط منطقه و در ارتباط با ایران بسیار خطیر و حیاتی است و در این وضعیت بسیار سیال، ناپایدار و پیچیده پیش‌بینی اوضاع و این که چه می‌شود و چه نمی‌شود، خیلی سخت و دشوار است. با این حال، نگارنده بر اساس برآورد و شناخت خود از ترامپ و سیاست‌هایش، وضعیت کنونی منطقه و چشم‌انداز آن و در هم تنیدگی پرونده‌ها و بحران‌ها مختلف بر این باور است که جنگی با ایران رخ نخواهد داد. احتمال حمله به تاسیسات هسته‌ای نیز منتفی نیست؛ اما چندان هم زیاد نیست.
 
اما ترامپ دستکم در دو سال اول ریاست جمهوری خود به احتمال زیاد فشارهای اقتصادی و سیاسی بسیار سنگینی وارد خواهد آورد و اروپا نیز با او همراهی می‌کند. در چنین وضعی احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریم‌ها و قطعنامه‌های بین‌المللی بالاست. از این رو، به احتمال زیاد دوره پرتنشی از لحاظ سیاسی و اقتصادی با آمریکا و اروپا در راه است.
 
با تحولات منطقه در لبنان، سوریه و عراق و.... مهم‌ترین پرونده چالشی میان غرب (آمریکا و اروپا) مساله هسته‌ای است. این پرونده برای ترامپ جنبه حیثیتی پیدا کرده است. او به دنبال مذاکره مستقیم و توافق است؛ اما توافقی با حداکثر امتیاز و فراتر از برجام.
 
به احتمال زیاد، ایران با ترامپ مذاکره مستقیم خواهد کرد. او تلاش خواهد کرد که دستکم در دو سال اول ریاست جمهوری‌اش با بردن اوضاع به لب پرتگاه جنگ با ایران، توافقی با مشخصات پیشگفته محقق شود. چنین فشاری در سایه بحران‌های اقتصادی و اجتماعی، چالش‌ها و معضلات داخلی را تشدید می‌کند که بیشتر و پرپیامدتر از تهدیدهای خارجی است.

در واقع هدف ترامپ این است که فشارهایش برگردان فشاری از داخل ایران را هم برای رسیدن به هدف مطلوب خلق کند. اینجا مدیریت عقلایی اوضاع و چالش‌های داخلی می‌تواند از تاثیران این اهرم ترامپ بکاهد و شرایط توافق را برای ایران تا حدودی بهبود ببخشد، اما ….

بر خلاف تصورات رایج فکر می‌کنم که منطقه به سمت نوعی آرامش نسبی حرکت می‌کند و زمینه‌های وقوع جنگ در حال کاهش است. جنگ لبنان تمام شده و با تغییر نظام سوریه دیگر تنش برآمده از حملات مستمر اسرائیل به اهداف ایرانی و متحدان آن نیز پایان یافته است. همچنین حملات از عراق نیز متوقف شده است. جنگ غزه نیز به احتمال زیاد از اکنون تا یکی دو ماه اول دولت ترامپ پایان می‌یابد. این جنگ هم خاتمه یابد، خود بخود تنش‌های نظامی با یمن نیز پایان می‌یابد. یک روی دیگر این تحولات، آرام شدن منطقه و توقف تنش‌های نظامی دستکم برای مدتی است. از این رو، تصور نگارنده بر این است که منطقه شاهد ثباتی نسبی خواهد بود.
 
جدا از این که ترامپ اساسا اهل جنگ نیست، اما اساسا چنین جنگی می‌تواند برنامه‌های ترامپ در خاورمیانه را نیز ابتر کند. ترامپ به دنبال تکمیل پروژه پیمان ابراهیم است و این مهم نیز بدون حربه ایران‌هراسی خوب پیش نخواهد رفت.

آمریکا و سیاست بین‌الملل به دنبال ادغام عمیق اسرائیل در نظم امنیتی و اقتصادی منطقه است. اما اگر هم توافقی با ترامپ حاصل شود، بعید است که تحریم‌ها اساسی و ریشه‌ای برداشته شوند، بلکه به احتمال زیاد شاهد کاهش و تعلیق و نه لغو همه باشیم. تلاش خواهد شد که لغو اساسی همه تحریم‌ها به مسائل دیگری غیر از هسته‌ای گره زده شود؛ یعنی مساله اسرائیل و فشار برای تغییر نگرش جمهوری اسلامی نسبت به آن و......
خلاصه، داستان فعلا ادامه دارد.....
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍262👎2520🤔15
🔺منطق قدرت مدرن!

به زبان خیلی ساده می‌توان گفت که منطق سیاست بین‌الملل منطق قدرت، زور و استبداد است و منطق اخلاق و دموکراسی نیست. کشور و بازیگری می‌تواند صاحب حضور و نفوذی پایدار در خارج از مرزهای خود شود که زبان این منطق را بداند.
در واقع منطق قدرت در دنیای مدرن سه ستون بنیادین دارد: نظامی، اقتصاد و رسانه‌

همین منطق روابط بین‌الملل را به شکلی - چه مستقیم چه غیرمستقیم - تابع طرفی یا طرف‌هایی می‌‎کند که ابزارهای لازم و کافی قدرت مدرن در دو سطح سخت و نرم را دارند.

مؤلفه‌های دیگری هم چون وسعت و موقعیت سرزمینی وجود دارند، اما سه تای پیشگفته به ویژه نظامی و اقتصادی اساسی هستند که وجود هر دو همزمان قدرت و نفوذی قابل توجه در سپهر منطقه و بین‌الملل می‌آفریند.

برخورداری از سه قدرت نظامی، اقتصادی و رسانه‌ای می‌شود آمریکا که با کاربست هژمونی برآمده از هر سه توانسته است نظام بین‌الملل را تک قطبی کند. جدا از آن هم توان و پتانسیل لازم برای هزینه کردن برای متحدانش را هم دارد. نمونه آن اوکراین است که اگر تامین مالی و نظامی آمریکا و اروپا نبود، هم اقتصادش فرو می‌پاشید و هم کی‌یف مدتها قبل سقوط کرده بود. اسرائیل هم مدام از چنین حمایتی گسترده مالی و نظامی برخوردار است.

قدرت نظامی بدون پشتوانهٔ قدرت اقتصادی می‌شود شوروی دیروز و روسیه امروز که فاقد قدرت کافی برای حفظ متحدانش است و قادر نیست که با ابزاری مشابه «حمله اقتصادی» طرف غربی را دفع کند.

قدرت اقتصادی و رسانه بدون قدرت نظامیِ قابل توجه هم می‌شود عربستان و قطر و امارات که نفوذ نرم قابل توجهی در کانون‌های قدرت جهان و در سطح گسترده‌ای در دو جهان عرب و اسلام پیدا کرده‌اند.

اما مصر که قدرت نظامی‌اش فراتر از این کشورهاست، به علت اقتصاد ضعیف و بیمارش نه تنها چنین نفوذی ندارد، بلکه خود تحت نفوذ است و برای رتق و فتق امورش به کمک‌های عربستان و امارات نیاز دارد.

امروز پرستیژ و منزلت منطقه‌‌ای و جهانی کشورها غالبا تابعی از ثروت و اقتصاد بین‌المللی آن‌هاست. به حال و وضع کنونی کشورها نگاه می‌‍‌شود نه گذشته باستانی و درخشان آن‌ها. این تاریخ تنها در صورتی "فضیلت" شمرده می‌شود که واقعیت امروزی هم آیینه آن باشد.

همچنین در دنیای امروز به طول عمر کشورها هم نگاه نمی‌کنند؛ بلکه به جیب آن‌ها، تولید ناخالص داخلی (GDP) و سرانه درآمدشان نگاه می‌شود. اعتبار گذرنامه‌ها امروز بیشتر از نسیه تاریخ، باستان و تمدن قابل نقد است. مصر با آن گذشته و عظمت باستانی نمود عینی این واقعیت است. ناگفته هم نماند که اقتصاد پیشرفته بدون پشتوانه قدرت نظامی قابل قبولی نیز به ویژه در خاورمیانه به تنهایی تامین کننده امنیت نیست.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍31622👎10
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺اسرائیل یک استثناست!

این تصاویر استفاده اسرائیل از آمبولانس برای یک عملیات نظامی را در نابلس در کرانه باختری نشان می‌دهد که با خونسردی یک پیرزن ویک جوان را به قتل می‌رسانند. قبلا هم شبیه این اتفاق افتاده؛ اما این بار تصویری مستند و واضح وجود دارد.

استفاده نظامی آشکار اسرائیل از آمبولانس در حالی است که او همه بیمارستان‌های نوار غزه را به بهانه استفاده نیروهای حماس از آن‌ها نابود کرده و بیش از 1000 پزشک، نیروی درمانی و صدها مجروح را نیز کشته است؛ در حالی که هم تحقیقات رسانه‌های معتبر جهان چون نیویورک‌تایمز و واشنگتن‌پست و هم گزارش برخی نهادهای بین‌المللی نافی این ادعای اسرائیل است.

غزه‌ِ تحت اشغال که نه کشور است و نه عضو سازمان ملل با مسئولیت‌های تعریف شده؛ اما طرفِ اشغالگرِ عضو سازمان ملل اینگونه ناقض قوانین آن است.

هیچ طرفی بنا به حقوق بین‌الملل و کنوانسیون‌های ژنو حق استفاده نظامی از مراکز و وسایل درمانی و حمله به آن‌ها را ندارد، اما این برخورد گزینشی ترجمان همان منطق زور و استبداد در سیاست بین‌الملل است که مولد استانداردهای دوگانه وبرساختی استثنایی بنام اسرائیل است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍387👎3118🤔4
🔺ترامپ در جنوب ایران!

دو هفته‌ای تا آغاز دور دوم ریاست جمهوری ترامپ مانده و همچنان بحث و گمانه‌زنی درباره سیاست خاورمیانه‌ای او به ویژه در قبال ایران داغ است. نگارنده قبلا در این باره به تفصیل نوشته و گفته است.

برای پیش‌بینی تقریبی سیاست احتمالی او باید نگاهی همه‌جانبه داشت و صرفا به تصویر برآمده از چینش کابینه و تیم کاری او در سیاست خارجی اکتفا نکرد. با وجود اهمیت و تاثیر و نقش این متغیر و لابی‌های قدرت اوانجلیستی و اسرائیلی، اما نقش شخصیت خاص خود ترامپ و تاجرمسلکی او و منافع تجاری‌اش در منطقه خلیج فارس اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست.

در این باره هم باید نیم‌نگاهی به سرمایه‌گذاری‌های کلان مجموعه اقتصادی ترامپ در کشورهای عربی در جنوب ایران و ارتباطات مالی این مجموعه با آن‌ها داشت. این متغیر احتمالا نقش خاصی در جهت‌دهی به سیاست‌های ترامپ در منطقه و در قبال ایران داشته باشد.

این ارتباط مالی از قبل از دور اول ریاست جمهوری ترامپ هم بوده، اما در این دوره و بعد از خروج او از قدرت گسترش یافته است. به عنوان مثال، خطوط هواپیمایی قطر از 2008 با برج فاخر ترامپ در خیابان پنجم نیویورک قرارداد دارد که هزینه هر ماه یک اقامتگاه به 100 هزار دلار و در سال به یک میلیون دلار می‌رسد.

پس از پایان دور اول ریاست جمهوری‌اش در 2021، ارتباطات کاری ترامپ با شاهزادگان جوان عرب در منطقه ادامه داشت و موافقت‌‍‌نامه‌های تجاری متعددی هم منعقد شد. در سپتامبر گذشته هم قبل از انتخابات آمریکا در اقامتگاه خود در مار-ئه- لاگو با امیر قطر و رئیس امارات دیدار داشت و در چهار سال گذشته دامادش جراد کوشنر همواره با محمدبن‌سلمان ولیعهد عربستان دیدارها و گفتگوهای متعددی داشته و در جام جهانی 2022 قطر هم حضور یافت.

در همین امارات هم ترامپ حدود 6 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری کرده است.
اکنون هم غول املاکی و مستغلاتی ترامپ پروژه‌های مستغلاتی کلانی در عربستان، امارات و عمان در دست اقدام دارد؛ از جمله دو پروژه «ترامپ ریاض» و «برج ترامپ» در جده که قرار است در سال 2029 افتتاح شود.

ورود امپراتوری املاکی ترامپ به پروژه‌ ساخت برج‌های مسکونی مجلل و فوق لوکس در این کشورها رونق چشمگیری به این صنعت و همچنین گردشگری در این کشورها می‌دهد.
در کنار آن هم تعدادی از نزدیکان ترامپ مانند دینا پاول، كين موليس و استیون منوچین نیز با برخی از شیخ‌نشین‌ها روابط سیاسی و تجاری دارند.

ناگفته هم نماند که پیوند تجاری ترامپ با حوزه عربی خلیج فارس تنها در سرمایه‌گذاری در این کشورها نیست، بلکه به قسمی شراکت تجاری و اقتصادی هم ارتقا یافته است که نمونه آن شراکت دار گلوبال غول عربستانی ساخت و ساز با شرکت ترامپ برای اجرای پروژه‌های مشترک در خود آمریکا و یونان است.

میان کمپانی‌های بزرگ آمریکا و سیاست در این کشور به ویژه در حوزه خاورمیانه پیوندی تاریخی وجود دارد. در این میان کمپانی‌های نفتی و تسلیحاتی بیشترین ارتباط را داشته‌اند. اما می‌توان گفت که در هیچ دوره‌ای از تاریخ آمریکا مانند دوره ترامپ پیوند پول و سیاست در راس هرم قدرت در آمریکا این چنین نمود نیافته است. این هم به دلیل تاجرمسلک بودن خود ترامپ است. اما میان این پیوند قبل و بعد از آمدن ترامپ یک تفاوت معنادار و جدی وجود دارد. آن هم این که قبل از ترامپ پیوند کمپانی‌های بزرگ و سیاست در آمریکا معمولا در جهت ترغیب به مداخله مستقیم نظامی در منطقه بوده است، اما چنین پیوندی بعد از ترامپ در جهت مخالف آن و در خدمت مال و اقتصاد بوده است؛ نه نظامی‌گری!

این هم تا حدود زیادی به نوع تجارت ترامپ بر می‌گردد. در واقع اگر کار اقتصادی ترامپ هم در حوزه نفت و تسلیحات بود، چه بسا با توجه به شخصیت او تاکنون شاهد جنگ‌های ویرانگرتر از قبل می‌بودیم، اما نوع نگاه اقتصادی ترامپ و تجارتش در حوزه مستغلات و املاک (و تا حدودی بیتکوین) با جنگ و مداخله نظامی همپوشانی ندارد. از این رو، تجارت و شراکت ترامپ با همسایگان جنوبی ایران و رونق آن و در عین حال هم پیشبرد روند عادی‌سازی روابط با اسرائیل و ادغام آن در نظم امنیتی منطقه به نوعی می‌طلبد از تنش نظامی و جنگ در منطقه در حد امکان پرهیز شود. وجود بستری ناامن برای این سرمایه‌گذاری‌ها که با گردشگری هم در پیوند است، سم مهلک است.

از این رو می‌توان گفت که حضور تجاری ترامپ در منطقه به نوعی در مقابل تصمیم به جنگ نقشی بازدارنده دارد، اما مفروض دیگر آن هم تامین امنیت این سرمایه‌گذاری‌ها و متحدان عرب آمریکا در منطقه برای آینده است. این امر نیز پیشرانی برای ترامپ جهت «مهار» و «تضعیف» ایران است. این سیاست را هم می‌خواهد با فشارهای سیاسی و اقتصادی چه بسا تا لب مرز جنگ (اما بدون ورود به آن) دنبال کند که برگردانی در یک توافق البته متفاوت از برجام به ویژه برای کنترل برنامه هسته‌ای ایران داشته باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍20820👎11🤔5
🔺عراق برای آمدن ترامپ آماده می‌شود؟!

نخست وزیر عراق در شرایط منطقه‌ای بسیار حساسی به تهران آمده است تا طیفی از پرونده‌های متعدد را به بحث و مناقشه بگذارد؛ از روابط دو جانبه و مساله گروه‌های نزدیک به ایران تا پرونده سوریه و میانجیگری احتمالی بغداد میان تهران و دمشق.

به نظر می‌رسد که این سفر بیشتر معطوف به نگرانی عمیق حکومت عراق بیش از هر زمانی نسبت به آینده این کشور به علت بالا گرفتن تنش میان ایران با آمریکا و اسرائیل در منطقه است. سودانی به دنبال دور کردن عراق از ترکش‌ها و آثار این تنش است و آنچه بیشتر او را نگران می‌کند بازگشت ترامپ است.

بغداد به ویژه در ماه‌های اخیر از جانب آمریکا و غرب برای دوری از ایران تحت فشار بوده است که در سایه تحولات سهمگین در منطقه دیگر رفتار کج دار و مریز قبلی مطلوب آمریکا نیست. دولت عراق در سیاست‌های کلان به ویژه در سالیان اخیر همواره ملاحظات آمریکا را بیشتر از ایران در نظر می‌گرفت؛ اما در عین حال هم به نحوی رفتار می‌کرد که این مساله چندان موجب خشم و نگرانی تهران نشود.

در ماه‌های اخیر متعاقب حملات گروه‌های همسو با ایران به اسرائیل و فشارها برای توقف این حملات و افزایش احتمال حملات متقابل اسرائیل، دولت سودانی تاکنون توانسته است که وضعیت را با متقاعد کردن این نیروها به توقف حملات خود مدیریت کند.

اما اکنون آمریکا به دنبال انحلال این گروه‌ها و خلع سلاح آن‌هاست و به بغداد فشار می‌آورد در حالی که بغداد از طرف دیگر نیز تحت فشار تهران و نگران پیامدهای امنیتی این اقدام است.

گرچه تشکیلات حشد شعبی از سال 2016 با تصویب قانونی و اختصاص بودجه مجزایی در نيروی نظامی عراق ادغام شده؛ اما عملا همچنان تشکیلات نظامی شبه‌مستقلی است و برخی گروه‌های آن تابع دستورات دولت و نهاد نظامی نبوده و تحت عناوین مختلفی مدام حملاتی جسته گریخته به منافع آمریکا در عراق انجام داده‌اند و پس از جنگ غزه نیز اسرائیل وارد دایره این حملات شد.

دستور کار اصلی سفر تعیین تکلیف این گروه‌ها بدون پیامدهای امنیتی خاص است. البته فارغ از فشارهای آمریکا، بین سطور مواضع و اظهارنظرهای مقامات عراقی هم بیانگر نوعی تمایل در این قضیه به سیاست آمریکاست.

گویا سودانی قبل از شروع ریاست جمهوری ترامپ و آغاز دور دیگری از فشارهای حداکثری علیه ایران می‌خواهد با سامان دادن به اوضاع داخلی عراق تا حد امکان آن را از پیامدهای این فشار و قرار گرفتن آن در معرض سیاست مشابهی از جانب ترامپ دور نگه دارد.

در این میان هم نظر به تهدیدهای ترامپ بعید است که مثل دولت بایدن با معافیت‌های عراق از تحریم‌های آمریکا علیه ایران همراهی کند و احتمالا بغداد را برای کاهش مناسبات تجاری با ایران تحت فشار قرار دهد.

بعید هم نیست که ترامپ در چهار سال پیش‌رو پس از عادی کردن روابط میان اسرائیل و عربستان، به سراغ عراق هم برود تا بغداد نیز به شکلی و در سطحی -نه لزوما مانند بقیه- وارد «پیمان ابراهیم» شود.

ترامپ چه برای دور کردن بیشتر عراق از ایران و چه جهت ملحق کردن آن به نظمی منطقه‌ای با مشارکت اسرائیل احتمالا از اهرم اقتصادی استفاده کند؛ به ویژه که امروز شریان اقتصادی عراق عملا در اختیار آمریکاست و بر خلاف برخی نگاه‌ها، تاثیر و نفوذ آمریکا در عراق صرفا بسته به حضور دو سه هزار نظامی نیست.

از سال 2003 در نتیجه توافقاتی درآمدهای نفتی عراق به همان حساب در بانک مرکزی آمریکا واریز می‌شود و با وجود انتقال مدیریت و نظارت بر این اموال به بانک مرکزی عراق در چارچوب توافقنامه سال 2008، ولی آمریکا همچنان بر این اموال که به حدود 110 میلیارد دلار رسیده است، نظارت دارد و عراق نمی‌تواند حتی یک دلار از آن را بدون موافقت بانک مرکزی آمریکا برداشت کند.

برداشت از این حساب هم مکانیسم خاص خود را دارد که ابتدا بانک مرکزی عراق باید طی درخواستی دلیل و محل هزینه اموال را توضیح دهد و بررسی این درخواست نیز حدود 20 روز طول می‌کشد و سپس دلار از طریق هواپیما با محاسبه هزینه انتقال و بیمه به بغداد منتقل می‌شود.
در کنار آن هم عراق در سال‌های اخیر سرمایه‌گذاری در اوراق بهادار آمریکا را دو برابر کرده و به 40 میلیارد دلار رسانده است.

مخلص کلام این که دولت عراق اگر هم فرضا بخواهد، اما خود را قادر به مقاومت در برابر فشارهای آمریکا نمی‌بیند و از این رو، تلاش دارد برای مدیریت اوضاع و عبور از مرحله از کیسه نفوذ ایران در عراق و روابط با آن خرج کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍17311👎6🤔4
🔺ترامپ علیه نتانیاهو؟!

دونالد ترامپ ویدیویی پرمعنا از جفری ساکس در حساب خود بازنشر داده است.
ساکس اقتصاددان برجسته آمریکایی در سخنانی در برنامه تاکر کارلسون با اشاره به برنامه «اسرائیل بزرگ»، جنگ‌های خاورمیانه را محصول کنترل اسرائیل بر سیاست خارجی آمریکا دانسته و تاکید می‌کند که جنگ‌های عراق و سوریه از نتانیاهو سرچشمه گرفته‌اند. او می‌افزاید: «نتانیاهو هنوز هم تلاش می‌کند ما را به جنگ با ایران بکشاند.»

جفری ساکس ضمن اشاره به نفوذ گسترده نتانیاهو در سیاست‌های ایالات متحده، نتانیاهو را به درگیر کردن آمریکا به «جنگ‌های بی‌پایان» متهم کرده و گفته است که او «به علت نفوذش توانسته خواسته‌هایش را پیش ببرد.»

اینجا مهم‌تر از سخنان ساکس بازنشر آن به وسیله دونالد ترامپ است که بدون پیوست هیچ توضیحی در رد آن، در وهله نخست به معنای تایید مضمون آن و تکرار اتهامات ساکس به نتانیاهو است. در عین حال نیز این اقدام در ذات خود حامل این پیام به نتانیاهو است که با سیاست‌های جنگ‌طلبانه او در خاورمیانه همراهی نخواهد کرد.

اما این رفتار ترامپ پس از آن است که دیروز دوباره تهدید کرد که در صورت آزاد نشدن گروگان‌ها در غزه خاورمیانه را «جهنمی» خواهد کرد. اینجاست که دوباره تناقض ترامپ گل می‌کند؛ این که مخالف جنگ باشی و در عین حال تهدید به جهنمی کردن خاورمیانه هم بکنی! حل این معنا نیاز به شناختی جامع نسبت به او دارد. در وهله نخست مخاطب این پیام حماس است؛ اما واقعیت این است که نتانیاهو هم مخاطب آن است و چه بسا بیشتر. قبلا هم کانال 13 اسرائیل به نقل از یکی از نزدیکان ترامپ آورده بود که این تهدیدات او متوجه نتانیاهو نیز هست.

جالب اینجاست که ترامپ در تهدید دو روز پیش خود در ادامه تاکید کرد که جنگ غزه بیش از آنچه همه فکر می کردند طولانی شده است. مفروض این کلام هم مخالفت با تداوم این جنگ و ضرورت پایان آن است و این خود اساسی‌ترین شرط حماس برای توافق است. اینجا در واقع ترامپ در لفافه خواستار پایان جنگ می‌شود تا گروگان‌ها ازاد شود.

از این رو، تهدید ترامپ به جهنمی کردن منطقه لزوما به معنای راه انداختن جنگ نیست، بلکه فشار بر همه طرف‌ها برای توافق قبل از آمدن اوست که دستور کار متفاوتی دارد و در بستر تنش نظامی و جنگ پیش نمی‌رود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍19916🤔8👎5
🔺جوزف عون رئیس جمهور لبنان می‌شود؟!

پارلمان لبنان صبح امروز پنجشنبه خود را برای انتخاب رئیس جمهور جدید این کشور بحران‌زده پس از بیش از دو سال از خلا این پست آماده می‌کند.

این سیزدهمین جلسه مجلس لبنان از اکتبر 2022 برای انتخاب رئیس جمهور و البته متفاوت‌ترین آن‌هاست؛ به این علت که جلسات قبلی معطوف به چنین تکاپو و تحرک مثلث خارجی پرنفوذ در لبنان یعنی عربستان، آمریکا و فرانسه نبوده است.

به علت نظام سیاسی خاص، پیچیدگی وضعیت داخلی و وابستگی خارجی نیروهای سیاسی، معمولا بازیگران خارجی نقشی تعیین‌کننده در تحولات لبنان دارند و برای شناخت سپهر سیاست این کشور ابتدا باید دید بازیگران موثر منطقه‌ای و بین‌المللی در لبنان چه می‌خواهند که معمولا در دو جبهه رقیب ایران و مثلث پیشگفته تعریف می‌شوند.

اکنون اراده منطقه‌ای و بین‌المللی بر انتخاب جوزف عون فرمانده ارتش لبنان به عنوان رئیس جمهور جدید این کشور است و او از شانس‌ بیشتری نسبت به دیگر نامزدها برخوردار است و تا امروز صبح حدود 75 رای داشت اما به حد نصاب 86 رای نرسیده است.

شاهزاده یزیدبن‌فرحان فرستاده عربستان و جان اف لودریان فرستاده فرانسه در بیروت حضور دارند و در تکاپوی گسترده‌ای برای انتخاب عون هستند. قبلا هم آموس هوگشتاین فرستاده آمریکا تماس‌ها و رایزنی‌های خود را داشته است.

در مقابل هم حزب‌الله و امل به عنوان دو متحد ایران مخالفتی با ریاست جمهوری فرمانده ارتش نکرده و البته اعلام حمایت هم نکرده‌اند. در نشست امروز روشن می‌شود که رای سفید می‌دهند یا با رای مثبت حد نصاب لازم برای پیروزی عون را فراهم می‌کنند.

اگر در ساعات اخیر تمایلی برای بر هم زدن بازی شکل نگرفته باشد، بعید نیست که در نهایت حزب‌الله و امل نیز به او رای دهند. از این رو که به دلایلی از جمله این که در این وضعیت حساس لبنان در مواجهه با ارتش و فرمانده آن قرار نگیرد.

در کل، ارتش لبنان نظر به نقشی که در اجرای آتش‌بس میان اسرائیل و حزب‌الله پیدا کرده است، در حال ورود عمیق‌تر به سپهر سیاست لبنان است و همین مساله هم کفه جوزف عون را برای احراز این پست سنگین کرد.

این انتخاب احتمالی و توافقی ضمنی که حول عون شکل گرفته است، می‌تواند دوره باثباتی را برای لبنان به همراه داشته باشد؛ چنین ثباتی هم برگردان اقتصادی مناسبی در جهت کاهش بحران اقتصادی و ایجاد نوعی ثبات اقتصادی خواهد داشت؛ به ویژه که عربستان و قدرت‌های غربی از سرگیری کمک‌ها به لبنان را منوط به انتخاب جوزف عون کرده‌اند.

ثبات سیاسی و امنیتی در لبنان هم می‌تواند به آرام شدن اوضاع در منطقه کمک کند.

حل بحران اقتصادی و ضرورت بازسازی ضاحیه بیروت و جنوب لبنان نیز چه بسا انگیزه حزب‌الله را هم برای رای دادن به عون بیشتر کند. با این حال با قطعیت نمی‌توان نظر داد و باید به انتظار نتیجه جلسه پارلمان لبنان ماند.

اما انتخاب ژنرال عون به علت حضور در پستی دولتی مشکل قانونی هم دارد ولی اگر در نشست امروز اکثریت لازم دو سوم آرا را یعنی 86 رای را کسب کند و کار به دور بعدی کشیده نشود، این مشکل هم برطرف می‌شود و عرفا نیازی به اصلاح قانون اساسی نیست؛ درست مانند اتفاقی که در سال 2008 برای میشل سلیمان افتاد و با این تعداد رای رئیس جمهور شد و همین رای دو سوم تعداد نمایندگان خود به معنای اصلاح ضمنی ماده 49 قانون اساسی تفسیر می‌شود.

در واقع برای رئیس جمهور شدن در جلسه اول باید دو سوم آرا کسب شود اما در جلسه بعدی به 65 رای نیاز است و اگر کار عون به جلسه دوم کشیده شود به 65 رای نیاز دارد و در این صورت باید از مشکل قانونی از طریق اصلاح قانون اساسی عبور کند که آن هم پروسه خاص خود را دارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍12411👎3🤔1
🔺عربستان مقصد سفر اولی‌ها!

عربستان مقصد اولین سفر خارجی مقامات هیئت حاکمه جدید سوریه بود و ده روز پیش وزیر خارجه، دفاع و رئیس سازمان اطلاعات این کشور قبل از ترکیه به عربستان رفتند. همچنین جوزف عون رئیس جمهور جدید لبنان امروز اعلام کرده است که به زودی به عربستان به عنوان اولین ایستگاه سفر خارجی خود خواهد رفت. قبلا هم مقصد اولین سفر برخی روسا و نخست وزیرانی از کشورهای دیگر هم بوده است.

اما در این میان سفر دو هیات سوری و لبنانی در این بازه زمانی در منطقه در وهله نخست منعکس‌کننده جابجایی و چرخشی است که در سپهر جبهه‌بندی‌های منطقه‌ای ایجاد شده است که وزنه عربستان را می‌تواند در منطقه به ویژه شامات سنگین‌تر کند. این آورده ژئوپلیتیک (سنگین‌تر شدن وزنه عربستان) محصول قدرت و نفوذ نرم عربستان است. قابل تامل هم این که اکنون روابط جدیدی میان لبنان و سوریه در حال شکل‌گیری است و سفر امروز نجیب میقاتی به دمشق به عنوان اولین سفر نخست وزیر لبنان از سال 2010 بروندادی از آن است و نزدیکی همزمان دو کشور به ریاض هم می‌تواند به بهبود مناسبات بیروت و دمشق کمک کند.

این در حالی است که در دو سال اخیر عربستان بر چشم‌انداز 2030 خود متمرکز شده و تقریبا از مداخله در پرونده‌های منطقه‌ای از جمله سوریه و لبنان مثل قبل فاصله گرفته بود.

اما پس از سقوط اسد و در امتداد سیاست بین‌الملل قدرت نرم خود را در لبنان به کار گرفت و تکاپوی زیادی با محوریت یزید بن فرحان فرستاده خود برای ریاست جمهوری جوزف عون انجام داد.

در وهله بعدی هم تبدیل شدن عربستان به مقصد سفر اولی‌ها در منطقه فارغ از جایگاه دینی و تاریخی آن، دو علت مهم‌تر از آن دارد؛ نخست این است که کشور پولداری است و اقتصادش هم بین‌المللی شده است. حالا که جوزف عون و احمد الشرع (جولانی) بر امر توسعه و بهبود اوضاع اقتصادی کشور خود تاکید دارند، معتقد هستند که کلید این مهم ارتباط با کشورهای پولدار و جذب کمک‌ها و سرمایه‌گذاری آن‌هاست.

علت دوم هم این است که عربستان خواه ناخواه به دروازه خاورمیانه‌ای سیاست بین‌الملل تبدیل شده است؛ به این معنا که این کشورها بر این باور هستند که اگر چتر حمایتی عربستان را داشته باشند، این کشور می‌تواند با چانه‌زنی با ارکان این سیاست یعنی آمریکا و اروپا و در درجه بعدی چین و روسیه موجبات کسب حمایت و مشروعیت بین‌المللی را نیز برای آن‌ها فراهم کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍21116👎12🤔1
🔺۱۵ ماه جنگ؛ غزه سقوط کرده است؟!

۱۵ ماه از جنگ ویرانگر غزه گذشت و فارغ از چند و چون و درستی یا نادرستی محاسبات حمله هفتم اکتبر حماس اما جنگی که متعاقب آن شروع شد، به تمام معنا از هر لحاظ در تاریخ معاصر جهان بی‌سابقه است.

اگرچه طبیعی این بود که حماس حداکثر ظرف دو سه ماه اول جنگ نابود شود؛ اما نشد و این جنگ ۱۵ ماه است که تداوم دارد و این در منطق نظامی متعارف پدیده‌ای غیر طبیعی است!

دلیل آن هم واضح است؛ اولا جنگ غزه نابرابرترین جنگ معاصر است؛ یک طرف جنگ قدرتی منطقه‌ای و برخوردار از تکنولوژی نظامی فراپیشرفته و حمایت همه جانبه نظامی، امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی ابرقدرت جهان (آمریکا) با 23 میلیارد دلار فقط کمک نظامی و بیشتر قدرت‌های غربی و طرف دیگر نه یک کشور بلکه سازمانی کوچک در یک جغرافیای ذره‌بینی و کاملا محصور است که از هیچ نوع حمایت لجستیکی در طول جنگ برخوردار نبوده و نیست.

جنگ غزه هیچ شباهتی با جنگ‌های نامتقارنی چون ویتنام، الجزایر و افغانستان ندارد؛ از این جهت که دستکم هیچ کدام از آن‌ها مساحتی به کوچکی غزه نداشته و تحت محاصره همه جانبه از هوا، دریا و خشکی نبودند و به طریقی عقبه بازی برای دریافت کمک از خارج داشتند.

از دیگر سو، طرف نامتعارف هیچ کدام از جنگ‌های معاصر مانند غزه در این فضای ناچیز شاهد چنین هزینه‌های بی‌سابقه‌ای نبوده؛ کاربرد 100هزار تن بمب، نابودی همه زیرساخت‌های آموزشی، بیمارستانی، عمرانی و اقتصادی و غیره، تخریب ۸۰ درصد منازل، محاصره همه جانبه غذایی و دارویی، کشتار گسترده کودکان و زنان، کاربست گرسنگی به عنوان سلاح و آوارگی همه ساکنان ....

برخی در تحلیل جنگ غزه به این حجم تخریب و کشتار به عنوان پیروزی اسرائیل نگاه می‌کنند، در حالی که این ویرانی نظر به قدرت و تکنولوژی پیشرفته تخریب اسرائیل و برقراری پل هوایی پایدار آمریکا طبیعی است و فراتر از غزه چه بسا این قدرت تخریب بتواند مصر و کشورهای پیرامونی را نیز به این وضعیت برساند.

اما آنچه غیر طبیعی است اعمال افسارگسیخته این توان تخریب و نسل‌کشی در دنیای امروز و نقض همه قوانین بشردوستانه جنگ است.

اما با این حال چرا جنگ هنوز ادامه دارد؟
علت این است که طرف ضعیف جنگ یعنی حماس هنوز وجود دارد و می‌جنگد. بعد غیرطبیعی جنگ غزه دقیقا همین است. در حالی که اسرائیل در غزه تنها از بمب اتم استفاده نکرده، اما هنوز نتوانسته است که با نابودی حماس به هدف اصلی جنگ برسد، بلکه این سازمان بنا به گزارش نهادهای امنیتی اسرائیل در ماه‌های اخیر توان رزمی آسیب دیده خود را بازسازی کرده و دیروز هم مجله اسرائیلی ایبوک به نقل از منابع امنیتی نوشت که حماس تولید موشک را از سرگرفته و دوباره نیروی جدید جذب کرده است.

وضعیت میدانی غزه در ماه‌های اخیر موید این مدعای اسرائیلی‌هاست؛ به نحوی که هم کشته‌های نظامی اسرائیلی بیشتر از اوایل جنگ و در دو هفته اخیر روزانه شده و هم حملات موشکی حماس آن هم در شمال غزه که با خاک یکسان شده، از سر گرفته شده است. البته اساسا سازمان رزم حماس متکی به قدرت چریکی و زمینی آن است نه موشکی.

چه بسا برای خیلی‌ها جای تعجب باشد که گفته شود غزه با وجود سیطره کامل آتش اسرائیل و این حجم لجام‌گسیخته از تخریب و کشتار هنوز در منطق نظامی و به معنای واقعی کلمه سقوط نکرده است.

مفروض منطقی سقوط در یک جنگ نامتقارن شکست کامل طرف مقابل و اشغال کامل جغرافیای آن است. اما اسرائیل اکنون تنها در 36 درصد مساحت باریکه غزه حضور نظامی فیزیکی دارد! بخش‌هایی از شمال نوار غزه، محور نتساریم در مرکز و محور فیلادلفیا و بخش‌هایی از رفح در جنوب!
عملیات‌های فلسطینی در این مناطق هم به استثنای دو محور فیلادلفیا و نتساریم بیشتر از قبل ادامه دارد.

البته ارتش اسرائیل در ۱۵ ماه گذشته به طور پراکنده وارد بیش از ۹۰ درصد مساحت غزه شده؛ اما با حمله به هر منطقه با ضد حمله شدید و مستمر طرف مقابل بعد از مدتی دوباره عقب‌نشینی کرده است. همین شمال نوار غزه از اول جنگ بیش از ۱۰ بار رفت و برگشتی هدف حمله زمینی بوده که طولانی‌ترین آن علیه اردوگاه جبالیا از سه ماه پیش آغاز شده است؛ اما همین منطقه یک و نیم کیلومتری با وجود نابودی کامل ساختمان‌هایش به پرتلفات‌ترین نقطه غزه برای نظامیان اسرائیل تبدیل شده است.

جدا از تداوم و شدت یافتن عملیات‌های حماس سه نشانه دیگر موید عدم سقوط نوار غزه است؛ نخست این که اشغال کامل آن رخ نداده است و نیروهای اسرائیلی در 64 درصد این منطقه حضور ندارند. دوم این که نتیجه طبیعی هر سقوطی این بود که اسرائیل یا خودش نوار غزه را اداره کند یا جایگزینی برای حماس ایجاد کند؛ اما هیچ کدام اتفاق نیفتاده است.
سوم هم تلاش برای پایان جنگ از طریق مذاکرات و توافق است که اگر سقوطی بود مذاکره و توافق معنایی نداشت.
در یادداشت بعدی به چرایی عدم نابودی حماس خواهم پرداخت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍28956👎25
🔺چرا حماس نابود نشد؟

گفته شد که علت این که غزه سقوط نکرده این است که حماس به عنوان طرف حاکم بر این منطقه هنوز وجود دارد. اما چرا حماس به عنوان طرف ضعیف جنگ کنونی با وجود کاربست این حجم از خشونت و تخریب نابود نشده است و همچنان بر 65 درصد مساحت غزه بدون حضور فیزیکی ارتش اسرائیل با امکانات ناچیز کنترل دارد و در بقیه مناطق هم با نظامیان اسرائیلی درگیر است؟

۱. جبهه داخلی غزه
مهم‌ترین عامل تداوم حیات حماس تاب‌آوری تاریخی جبهه داخلی غزه است.
فهم جامعه غزه ظرافت و دقت خاصی را می‌طلبد. این جامعه مانند کل فلسطین متکثر است و همه طرفدار حماس نیستند و قبل از جنگ حدود 40 درصد از مردم هوادار احزاب دیگر و یا حتی مستقل از آن‌ها بودند. اما در مجموع شاهد نوعی همراهی جامعه غزه با حماس در این جنگ هستیم که لزوما به معنای تایید خود حماس و یا حتی واقعه هفتم اکتبر نیست!

طیفی مردمی و‌ برخی از جریان‌های سیاسی غزه از این تصمیم حمایت نمی‌کنند؛ اما این هم بدان معنا نیست که حاضر باشند با اسرائیل علیه حماس کار کنند؛ بلکه برعکس در کنار پایگاه اجتماعی سنتی حماس چتر حمایتی مستحکمی را برای این تشکیلات در مقابل اسرائیل خلق کردند که در مخالفت با کوچ اجباری از این منطقه و عدم شورش علیه حماس و غیره با وجود این همه مصیبت و گرفتاری در این یک سال و نیم نمود یافته است.

در این مدت، اسرائیل از هیچ فشاری برای وادار کردن مردم غزه به شورش عمومی و تحریک برخی جریان‌ها همچون جمعیت عشایر و قبایل برای جایگزینی حماس فروگذار نکرد، اما ناکام ماند و این قبایل نپذیرفتند.

در واقع اگر سیل شورش به راه می‌افتاد، حماس هرگز قادر به ادامه جنگ نبود. واقعیت این که مردم بی‌خانمان غزه جنگ را نه فقط علیه یک گروه بلکه علیه انسان فلسطینی و حق خود بر سرزمین‌شان می‌دانند و با وجود از دست دادن خیلی چیزها، اما باورمند به آرمان خود، نمی‌خواهند سرزمین‌شان را از دست بدهند.

البته کشته شدن رهبران حماس و بسیاری از اعضای خانواده‌های آن‌ها در این جنگ و فراگیری تیغ نسل‌کشی هم در تحمل‌پذیر کردن این فاجعه برای ساکنان غزه تاثیر داشته است.

۲. ساختار حماس
عامل دیگر به ساختار خود حماس باز می‌گردد که آن را از دیگر احزاب و تشکل‌های اسلامگرا در منطقه متمایز ساخته است. ساختار تشکیلاتی حماس متکی به زعامت یک فرد و متمرکز نیست و بلکه سیستمی شورایی با نهادهای متعدد است و رهبری آن بیش از دو دوره چهار ساله نمی‌تواند رئیس دفتر سیاسی‌اش شود؛ به همین خاطر وقتی هنیه رییس این دفتر شد که دو رهبر پیشین آن (خالد مشعل و ابومرزوق) حضور داشتند. به همین علت وقتی هنیه و معاونش و سپس سنوار کشته شدند، خلا و خللی عمده در ساختار حماس ایجاد نشد و به کار خود ادامه داد.

در واقع همین ساختار تاکنون مانع انشقاق حماس مانند دیگر احزاب فلسطینی شده است؛ در حالی که بیش از بقیه عوامل بالقوه انشقاق را در خود دارد که یکی از آن‌ها چندپارگی جغرافیایی و پراکندگی در سه جغرافیای منفصل غزه، کرانه باختری و خارج از فلسطین است. همین عامل جغرافیایی بزرگ‌ترین چالش و تهدید و خود مولد انشقاق است؛ اما ساختار تاکنون آن را هضم کرده است. در همین حال نیز حماس گرایش‌های فکری متفاوتی را در خود جای داده است؛ از نوعی سلفیت گرفته تا لیبرال مسلکی.

۳. نظام بسته امنیتی
دیگر نقطه قوت حماس را می‌توان نظام بسته امنیتی آن دانست که ابتدا با اصل غافلگیری در حمله هفتم اکتبر و بعدا هم در طول جنگ در حفظ بیش از 100 گروگان، ساختار فرماندهی و کنترل خود، شاکله زیرساخت‌های تونلی و همچنین حفظ فرماندهان و رهبران ارشدش در غزه امثال برادر سنوار، ابوعبیده و دهها نفر دیگر نمود دارد.

چند روز پیش، شبکه 12 اسرائیل به نقل از شاباک از دشواری نفوذ به حماس در این سال‌ها خبر داد و گفت حتی برخی جاسوسان در غزه با حماس همکاری کرده و تل‌آویو را فریب می‌دادند.

در واقع حماس در خارج از غزه با ترور هنیه و عاروری بیشتر از داخل در سطح رهبری خود تلفات داده است؛ اما در داخل خود سنوار هم به طور تصادفی کشته شد.

در ماه‌های اخیر نیز حماس حدود 7 هزار نیروی جدید جذب کرده؛ اما مساله اینجاست که این تعداد نیروی مبتدی آموزش می‌خواهد و سوال این است که این آموزش‌ها و تدارکات در چنین جنگ ویرانگری چگونه به وسیله سازمان رزم حماس انجام می‌شود؟

همچنین به گفته منابع اسرائیلی هنوز کارگاه‌های تولید سلاح حماس فعال است، اما این کارگاه‌ها کجا هستند و چگونه در این محاصره همه جانبه کار می‌کنند؟ و دهها پرسش دیگر.

اینها نشان می‌دهد که سازمان رزم حماس هم سازمانی پیچیده با زیرساخت‌های نظامی مستحکمی در زیر زمین به دور از چشم اسرائیل است که با کاربست تاکتیک دفاع خوشه انگوری تاکنون مانع تحقق هدف اصلی جنگ شده و بن‌بستی راهبردی برای اسرائیل در غزه خلق کرده است که در یادداشت بعدی به آن می‌پردازم.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
228👍115👎25🤔3
🔺جنگ غزه در ایستگاه توافق!

ظاهرا جنگ غزه ساعات و روزهای پایان خود را می‌گذراند و اگر مشکل خاصی حادث نشود، به احتمال زیاد به زودی توافق آتش‌بس اعلام شود.

اساس توافق احتمالی هم به گفته دولت آمریکا و منابع اسرائیلی و آمریکایی همان پیشنهاد جو بایدن در 27 می گذشته است که حماس با آن موافقت کرد و نتانیاهو نپذیرفت. این طرح متضمن پایان جنگ و عقب نشینی تدریجی ارتش اسرائیل از نوار غزه بود.

«پیشرفت بزرگ» به دست آمده در مذاکرات به موافقت نتانیاهو با دو شرط کلیدی توقف جنگ و عقب‌نشینی از باریکه غزه باز می‌گردد.

البته ارتش اسرائیل از دیروز خروج از نوار غزه را آغاز کرده و بنا به اعلام شبکه عبری «کان» در حال برچیدن پایگاه‌ها و تجهیزات نظامی خود در محور نتساریم حد فاصل شمال و جنوب باریکه غزه است.

این محور نتساریم هم خود داستانی طولانی دارد و تحولات آن نشان می‌دهد که در سیاست امر ثابت و حیثیتی وجود ندارد. نتساریم یا جاده 749 یکی از پنج ستون راهبرد آریل شارون در مواجهه با نوار غزه بود که آن را به مثابه تل‌آویو برای اسرائیل می‌دانست و تاکید داشت که هرگز از آن عقب‌نشینی نخواهد کرد، اما در سال 2005 از آن و محور فیلادلفیا با موافقت همه اعضای کابینه خود به استثنای نتانیاهو خارج شد.

وقتی هم که در این جنگ دوباره نتساریم و فیلادلفیا توسط ارتش اشغال شد، نتانیاهو تاکید داشت که از دارایی‌های راهبردی اسرائیل هستند که از آنها و لو موقتا عقب‌نشینی نخواهد کرد و امنیت اسرائیل را با ماندن در این دو منطقه گره زد؛ اما اکنون باز مثل شارون خود را ناچار به عقب نشینی از هر دو می‌بیند.

اما چهار عامل کوتاه آمدن نتانیاهو و برداشتن موانع اصلی توافق:

نخست فشار دونالد ترامپ که به نوشته روزنامه فایننشال‌تایمز باعث تغییر موضع نتانیاهو شد. این در حالی است که بی‌بی با تعویق توافق و مخالفت با پیشنهاد بایدن مشتاقانه منتظر بازگشت ترامپ بود تا به او در اشغال نوار غزه و به زانو درآوردن حماس کمک کند؛ اما این اتفاق نیفتاد و چنان که نگارنده قبلا هم پس از پیروزی ترامپ در انتخابات بیان داشت، چه بسا نتانیاهو از این پیروزی متضرر شود و همین اتفاق هم (البته در پرونده غزه) در حال رخ دادن است.

اما چرا ترامپ با اعزام فرستاده خود به اسرائیل و ارسال پیامی «شدیداللحن» بر خلاف توقعات نتانیاهو عمل کرد؟ اینجا نقش عامل و پیشران دوم یعنی وضعیت میدانی غزه برجسته می‌شود. واقعیت این است که فشار ترامپ معطوف به مواجهه واقع‌بینانه او با جنگ غزه است. از یک طرف می‌بیند که اسرائیل و نتانیاهو هر آنچه در توان داشتند در غزه انجام دادند و دیگر کاری انجام نشده باقی نمانده اما نتوانسته است که حماس را به زانو درآورد و جنگ را یک طرفه خاتمه دهد و در مقابل عملیات‌های فلسطینی سیر تصاعدی عجیبی در هفته‌های اخیر پیدا کرده است.

از دیگر سو نیز ترامپ که اساسا میانه‌ای با اعزام نیرو از آمریکا به مناطق جنگی ندارد و تجربه افغانستان را پیش‌روی خود داشت، به این جمع‌بندی رسید که ادامه جنگ نه تنها موجب تسلیم حماس نمی‌شود؛ بلکه تداوم آن به معنای تداوم تنش نظامی در خاورمیانه و مانعی بر سر راه طرح‌های خود اوست، بنابراین راه چاره را در فشار بر نتانیاهو برای پذیرش توقف جنگ و عقب‌نشینی از نوار غزه برای تسهیل توافق دید. در واقع اگر ترامپ می‌دانست که فشار بیشتر از این در غزه موجب تغییر موضع حماس می‌شود، مسلما طرف نتانیاهو را می‌گرفت.

عامل سوم نیز تغییر نگاه اکثریت جامعه اسرائیل است که بیش از دو سوم آن در دو ماه اخیر نه صرفا برای آزادی گروگان‌ها بلکه به علت تلفات مستمر ارتش اسرائیل به ویژه در هفته‌های اخیر خواهان توقف جنگ غزه نیز شده‌اند. این عامل نیز مسبب فشار مضاعفی بر نتانیاهو بوده و تداوم جنگ غزه بدون آزادی گروگان‌ها، تحقق اهداف آن و در سایه تلفات بیشتر دوباره موقعیت نتانیاهو در جامعه اسرائیلی را در سیری نزولی قرار داد، این در حالی است که محبوبیت او تحت تاثیرات ترورها در منطقه، تحولات جنگ لبنان، حمله به ایران و تغییر در سوریه تصاعدی شده بود.

اما عامل چهارم نیز ضعیف شدن موقعیت بن گویر و سموتریچ به عنوان دو اولترا راست مخالف سرسخت هر گونه توافق با حماس در کابینه است. این امر هم این باور را نزد نتانیاهو ایجاد کرد که در صورت انجام این توافق کابینه‌اش سقوط نمی‌کند. البته برای قضاوت در این باره فعلا زود است و باید دید موجی که علیه نتانیاهو از دو روز پیش با بالا گرفتن احتمال توافق در میان نخبگان و جامعه اسرائیلی در حال شکل‌گیری است به کدام سمت می‌رود.

این موج صرفا از جانب راستگرایان تندرو نیست، بلکه حامیان توافق نیز این پرسش منتقدانه را مطرح می‌کنند که چرا نتانیاهو همان می گذشته پیشنهاد بایدن را نپذیرفت و با رد آن موجب شد چندین گروگان و همچنین دهها نظامی ارتش جان خود را از دست بدهند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍24319🤔5👎4
🔺جنگ از سر گرفته می‌شود؟!

اکنون که تقریبا توافق آتش‌بس در دسترس قرار گرفته و در حال نهایی شدن است، برخی ناظران معتقدند که با اتمام مبادله اسرا نتانیاهو دوباره جنگ را را از سرخواهد گرفت.

هر چند گفته می‌شود که از آمریکا تضمین یا تضمین‌‎هایی به واسطه میانجیگران برای توقف کامل جنگ و از سرنگیری آن پس از انجام مراحل مختلف توافق گرفته شده است، اما مادام که طرف مقابل اسرائیل است، اصل این حرف که تضمینی وجود ندارد، درست است؛ به این معنا که اسرائیل اساسا به تعهدات خود پایبند نیست و مدام متون توافق را تفسیر به رای می‌کند و نمونه آن توافق لبنان است.

البته در این زمینه می‌توان گفت که مذاکرات آتش‌بس در جنگ غزه یکی از سخت‌ترین مذاکرات تاریخ فلسطین بوده است و برخی ناظران اسرائیلی آن را پیچیده‌ترین از سال 1948 می‌دانند.

در واقع یکی از عوامل کش پیدا کردن مذاکرات - جدا از موافقت دیرهنگام اسرائیل با توقف جنگ و عقب‌نشینی از غزه – مذاکره فشرده طرف فلسطینی درباره تک تک کلمات برای بستن هر نوع روزنه تفسیر به رای به روی اسرائیل به ویژه در سایه تجربه توافق لبنان و تفسير به رای آن بوده است.

به عنوان مثال، مرحله نخست آتش‌بس بر خروج نیروهای اسرائیلی از «مناطق مسکونی» به سمت منطقه حایل در مرز تاکید داشت. برای جلوگیری از تفسیر به رای آن و از بیم مستثنی نکردن مناطق خالی از سکنه به علت جنگ، حماس خواستار مشخص شدن همه مناطق مسکونی بر روی نقشه و پیوست نقشه‌های آن‌ها شده است.

یا این که در متن توافق بر آزادی تردد به شمال نوار غزه به استثنای حمل سلاح تصریح شده است؛ به این معنا که کسی در هنگام بازگشت به این منطقه سلاحی به همراه نداشته باشد، اما از بیم این که اسرائیل این اصطلاح «مسلحین» را تفسیر موسع به معنای کسی که قابلیت حمل سلاح داشته باشد، نکند و با این بهانه مانع بازگشت جوانان شود، درخواست شده است که این کلمه دقیقا تعریف شود.

علی رغم این سخت‌گیری‌ها و محکم‌کاری‌ها در نگارش توافق باز امکان تفسیر به رای اسرائیل و شانه خالی کردن آن از تعهداتش وجود دارد؛ اما به دو دلیل بعید است که نتانیاهو بعد از بازگرداندن گروگان‌ها دوباره جنگ را از سر گیرد یا دوباره قصد حمله زمینی به نوار غزه را داشته باشد.

با این حال احتمال حملات جسته گریخته هوایی وجود دارد. البته تداوم این حملات هم به احتمال زیاد متقابلا موجب حملات موشکی طرف فلسطینی به شهرک‌های اطراف غزه شود که این امر هم ممکن است که به چالش و دردسر بزرگی برای روایت اسرائیل در تامین امنیت این شهرک‌ها بعد از هفتم اکتبر و این جنگ 15 ماهه تبدیل شود.

دلیل نخست این که دونالد ترامپ بعید است که به نتانیاهو اجازه دهد که با از سرگیری جنگ در غزه دوباره باعث بازگشت تنش نظامی به خاورمیانه شود. از این رو اگر هم نشانه جدی در این باره ظاهر شود، به احتمال زیاد مانع شروع مجدد جنگ شود. کما این که از سرگیری جنگ پیشبرد طرح‌های خاورمیانه‌ای ترامپ مثل گسترش «پیمان ابراهیم» را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و به ضرر آن است و این چیزی نیست که ترامپ می‌‎خواهد.

علت دوم نیز این که پایان جنگ غزه در حقیقت خروج از بن‌بستی راهبردی است که اسرائیل در 15 ماه در آن قرار داشت و آزادسازی گروگان‌ها به عنوان خواست اکثریت جامعه اسرائیل در واقع محملی «آبرومندانه» برای این مهم است. از این رو‌ بسیار بعید است که اسرائیل با از سرگیری جنگ دوباره خود را وارد این «چرخه فرسایشی» کند.

با شروع جنگ غزه متعاقب حمله هفتم اکتبر پیش‌بینی نمی‌شد که جنگ زیاد به طول بیانجامد و یا حمله زمینی گسترده‌ای رخ دهد. علت هم این بود که با توجه به وضعیت میدانی پیچیده غزه، زیرساخت‌های زیرزمینی آن و تحولات و نتایج ۵ جنگ قبلی (از سال ۲۰۰۸) تحقق پیروزی راهبردی برای اسرائیل با دستیابی به اهداف جنگ تقریبا غیر ممکن می‌نمود.

از این رو که اساسا در چنین جنگ نامتقارنی به دلایل پیشگفته فروپاشی تشکیلات نظامی حماس در نوار غزه چندان محتمل نبود.

به این علت نیز ارتش اسرائیل که مدام از ورود به جنگ‌های پرهزینه و طولانی پرهیز می‌کرد گمان نمی‌رفت که این چنین خود را نظر به دشواری تحقق اهداف تعریف شده دچار این بن‌بست فرسایشی کند؛ اما این بار نخست‌وزیری متفاوت بنام نتانیاهو در اسرائیل حاکم است که هم و غمش ماندن در قدرت بوده و هست و بر خلاف اسلافش ارتش و وزارت دفاع را در تصمیم‌گیری‌های کلان درباره آینده جنگ شریک نمی‌کند که اگر دخیل بودند جنگ ماه‌ها قبل پایان می‌یافت و این اندازه به طول نمی‌انجامید؛ چنان که یواو گالانت وزیر دفاع سابق هم به دنبال آن بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍20616👎9
🔺اداره غزه بعد از جنگ!

به نظر می‌رسد که توافق آتش‌بس میان حماس و اسرائیل نهایی شده است و به احتمال زیاد امشب یا فردا اعلام می‌شود. در این میان از دیروز مدام در معرض پرسشی درباره روز بعد از جنگ قرار گرفته‌ام و این که آیا متن توافق به این مساله و واگذاری مدیریت نوار غزه و سلب آن از حماس پرداخته است؟

هنوز متن توافق منتشر نشده است، اما تا جایی که نگارنده رصد کرده است، متن توافق هیچ اشاره‌ای به روز بعد از جنگ غزه و ماندن یا نماندن حکومت حماس در آن نکرده است و حماس با پرداختن به این مساله -به این دلیل که شان داخلی فلسطینی است- از روز اول مذاکرات با اسرائیل مخالفت کرده‌ است.

با این حال از چند ماه پیش به موازات مذاکرات آتش‌بس میان حماس و اسرائیل گفتگوهای فلسطینی- فلسطینی با مشارکت گروه‌های مختلف در قاهره برگزار شده و ماحصل این گفتگوها هم طرح مصر برای مدیریت مشترک فتح و حماس بر نوار غزه از طریق کمیته‌ای متشکل از شخصیت‌های تکنوکرات‌ و مستقل بوده است که با نظر موافق گروه‌های فلسطینی به ویژه دو گروه عمده فتح و حماس انتخاب شوند.

منتها فتح از امضای طرح مصر سرباز زد و همراه با‌تشکیلات خودگردان بر ضرورت عدم مشارکت حماس در اداره نوار غزه تاکید کرد؛ خواسته‌ای که حماس نپذیرفت. به دنبال آن و با‌از سرگیری مذاکرات آتش‌بس، گفتگوی فلسطینی- فلسطینی مسکوت ماند و فشارهای رئیس جمهور مصر بر محمود عباس به نتیجه نرسید.

البته در این میان خود اسرائیل هم در ماه‌های گذشته به علت عدم محکوم کردن حمله هفتم اکتبر حماس از جانب تشکیلات خودگردان و به دلایل دیگری مخالف بازگشت آن به غزه بوده است.

حالا هم پس از توافق آتش‌بس احتمالا گفتگوی فلسطینی- فلسطینی دوباره در میانه مرحله نخست این آتش‌بس از سر گرفته شود. در این صورت هم بعید است که حماس معطوف به نتایج جنگ غزه به چیزی غیر از کمیته مشترک برای اداره نوار غزه رضایت دهد و حالا که پس از ۱۵ ماه جنگ ویرانگر با اسرائیل ساختار نظامی و امنیتی خود را حفظ کرده است، به نوعی دست بالا را خواهد گرفت و بعید است با واگذاری کامل اداره غزه به تشکیلات خودگردان بدون مشارکت خود موافقت کند.

در واقع موافقت حماس با کمیته مشترکی با فتح برای اداره غزه هم بیشتر معطوف به الزامات بازسازی نوار غزه و نگرانی از مانع‌تراشی‌های اسرائیل در این مسیر است تا در چارچوب گفتگوهای قدیمی فلسطینی- فلسطینی برای آشتی ملی.

البته وظایف این کمیته چنان که در طرح مصری مورد توافق گروه‌های فلسطینی به استثنای فتح هم آمده است، بیشتر اداره امور اقتصادی و خدماتی غزه است تا کنترل امنیتی آن.

اما چنین کمیته‌ای در صورت تشکیل مزایا و معایب خود را برای حماس دارد. منفعت بزرگ آن این است که بازسازی نوار غزه به عنوان مهم‌ترین چالش و تهدید فراروی حماس پس از جنگ به شکل مستقیم از روی دوش این تشکیلات برداشته می‌شود و دیگر اسرائیل نمی‌تواند چندان در روند این بازسازی اخلال ایجاد کند، اما در عین حال هم این کمیته می‌تواند در آینده مدخل و محملی برای مداخله طرف‌های خارجی برای به چالش کشیدن کنترل امنیتی و نظامی حماس بر این باریکه تبدیل شود.

در مقابل اسرائیل نیز که جنگ را بدون به زانو درآوردن حماس و ایجاد جایگزینی دلخواه خود برای آن به پایان می‌رساند، درباره آینده نوار غزه با معضلی بزرگ مواجه است؛ از یک طرف، دیگر ابزار کارآمد و موثری برای حذف حکومت حماس در اختیار ندارد. کما این که جنگ هم نتوانست این مهم را محقق کند و از دیگر سو نیز کمیته مشترک پیشگفته هم در صورت تشکیل هر چند به ظاهر به جای حماس امور اقتصادی و خدماتی غزه را اداره ‌ خواهد کرد و این امر از فشار روانی تصویر پایان جنگ بدون نابودی حماس می‌کاهد، اما در سایه تداوم کنترل امنیتی و نظامی این تشکیلات بر غزه نمی‌تواند حکمرانی عملی حماس را تضعیف کند و به چالش بکشاند و به نوعی هم حماس از وجود آن برای بازسازی غزه و رهایی از فشار سنگین ناشی از آن در این شرایط سخت که کل این منطقه ویران شده است، رهایی می‌یابد.

همچنین وجود این کمیته مشترک برای اداره غزه نیز می‌تواند به مدخلی برای اتحاد سیاسی و اداری دوباره کرانه غربی و نوار غزه هم تبدیل شود و این چیزی نیست که باز اسرائیل بخواهد.

در هر حال، غزه بعد از جنگ در سایه این بحران انسانی بی‌سابقه و ویرانی همه زیرساخت‌ها و در صورت عدم تشکیل کمیته مذکور، چالش بزرگی برای حماس خواهد بود و به احتمال زیاد اسرائیل تلاش خواهد کرد که با مانع‌تراشی در بازسازی این منطقه و اجرای توافق این چالش را به تهدیدی بزرگ تبدیل کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍16815👎6🤔1
🔺آتش‌بس و سکوت نتانیاهو!

بالاخره در پایان مارتن مذاکرات، نخست وزیر قطر محمد بن عبدالرحمن آل‌ثانی و رئیس جمهور آمریکا جو بایدن آتش بس میان حماس و اسرائیل را اعلام و دو طرف هم بر دایمی بودن آن تاکید کردند. حماس هم طی بیانیه‌ای این آتش بس را تایید کرد و ترامپ نیز اظهارنظر خود را داشت.

صرف نظر از این که بعد از اعلام آتش بس چه اتفاقی می‌افتد، اما در این میان آنچه جای تامل دارد، سکوت نتانیاهو تا این لحظه است. هر چند ممکن است بی‌بی طی ساعات یا روزهای آینده در این باره اظهارنظر کند، اما همین سکوت او تا این لحظه خود منعکس‌کننده تصویری است که با این توافق به زیان او شکل گرفته است.

اگرچه غزه در این جنگ بهای تاریخی بسیار سنگینی پرداخت کرد و هدف یک نسل‌کشی بی‌سابقه قرار گرفت؛ اما با این آتش‌بس نیز اسرائیل و نتانیاهو به آورده‌ای راهبردی در جهت تحقق اهداف خود نرسیدند و وعده و قولش عملی نشد؛ نه ساکنان غزه کوچ کردند، نه شمال و جنوب غزه از هم جدا شدند، نه حماس به زانو درآمد و نه گروگان‌ها بدون توافق آزاد شدند. علت سکوت نتانیاهو دقیقا همین است و اگر غیر از آن بود اولین کسی بود که روبروی دوربین می‌آمد و با آب و تاب توافق را اعلام می‌کرد.

اکنون در حالی جنگ غزه به اتمام می‌رسد که نتانیاهو هم در داخل اسرائیل هم در خارج آن تحت محاکمه است. این توافق را می‌توان سرآغازی جدی بر پایان عمر سیاسی نتانیاهو دانست. اگر هم دولت نتانیاهو بتواند تا پایان عمر قانونی خود در نوامبر 2025 دوام بیاورد، اما بسیار بعید است که در سایه صدور حکم جلب بین‌المللی علیه او و سیر نزولی محبوبیتش در هفته‌های اخیر و احتمالا سرعت گرفتن آن در آینده بتواند بار دیگر بر کرسی نخست‌وزیری اسرائیل تکیه زند.

توافق به دست آمده اساسا همان طرح بایدن در می گذشته است که نتانیاهو با آن مخالفت کرده بود؛ اما این مخالفت از نگاه جامعه و ناظران اسرائیلی به قیمت کشته شدن چندین گروگان و دهها نظامی اسرائیلی تمام شده است. همین خود دردسر بزرگی برای نتانیاهو طی روزها و هفته‌‎های پیش‌رو خواهد بود که با آزادی زندانیان فلسطینی به ویژه محکومان به حبس ابد این دردسرها بیشتر هم خواهد شد.

اما چه بسا آنچه برای نتانیاهو دردناک‌تر باشد، متفاوت ظاهر شدن دونالد ترامپ بر خلاف توقعات او است؛ در حالی که بی‌بی انتظار دیگری از ترامپ داشت و می‌خواست به او در تحقق اهداف جنگ کمک کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍30536👎15🤔8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺همه زندگی مرگ پنداشتند!

جنجال برنامه «جعبه سیاه» شبکه افق به خارج از مرزهای ایران هم کشیده شد و برخی رسانه‌های خارجی از جمله شبکه العربیه هم به عنوان عجیب‌ترین هدیه به انتقاد از آن پرداخته‌اند.

ظاهرا گمان برده‌اند که همه در ناز و نعمت و در سرزمین خودساخته ژوزه ساراماگو زندگی می‌کنند که مرگ در آن توقف کرده و سراغ کسی نمی‌آید. بنابراین صلاح دیده‌اند که در ستایش مرگ مهمان و بیننده را زهره ترک کنند که مبادا کسی مرگ را فراموش کرده باشد.

در واقع چاپ آگهی ترحیم و «هدیه»!کفن به شخصی مثل این است که علیه او شعار مرگ سر دهی و با کشیدن اسلحه به مرگ تهدیدش و به او و خانواده‌اش شوک مرگ وارد کنی!

تفکر جزیره‌ای دقیقا همین است؛ بریده از واقعیت و به قول فردوسی همه زندگی مرگ پنداشتند. همین نگاه جزیره‌ای است که یک رسانه را چنان فاقد پایگاه اجتماعی می‌کند که این سوتی با پخش و پخش مجدد 50 قسمت برنامه دیده نمی‌شود، اما وقتی در بازپخش ششم یکی از مهمانان به قول عمل‌نشده معترض می‌شود، تازه جامعه می‌بیند که چنین برنامه‌ای پخش شده که به میهمانان خود کفن هدیه داده است.

این در حالی است که رسانه در دنیای مدرن یکی از مولفه‌های بنیادین قدرت یک کشور است که برای برخی کشورها تا حدودی خلا نبود مولفه‌های سنتی قدرت چون جمعیت، وسعت سرزمینی و قدرت نظامی را پر کرده است. همین امر در حوزه خلیج فارس در جنوب ایران مشهود است. در منطقه کشور کوچکی مثل قطر یک امپراتوری رسانه‌ای در سطح جهانی است که ضریب نفوذ قابل توجهی برای این کشور در افکار عمومی منطقه و حتی در غرب (الجزیره انگلیسی و ....) خلق کرده است. در واقع هیچ کشوری در جهان نیست که رسانه‌اش صدها برابر جمعیت آن کشور در خارج مخاطب داشته است.

تعداد کارکنان الجزیره حدود 4 هزار نفر است و تعداد کل کارکنان صدا و سیمای ایران حدود 40 هزار نفر؛ اما عملکرد صدا و سیما قابل مقایسه با الجزیره نیست. مجموعه شبكه‌های متعدد الجزیره در 450 میلیون خانه در 150 کشور در دسترس است. همین الجزیره عربی جدا از خود قطر، روزانه بیش از دهها میلیون‌ ببینده در جهان دارد و ضریب نفوذ آن به حدی است که برخی انقلاب‌های عربی در 15 سال گذشته را محصول آن می‌دانند.
امروز در کنار این شبکه‌های تلویزیونی، رسانه‌های دیجیتال الجزیره نیز بسیار فعال‌ و پربیننده هستند. یوتیوب الجزیره در گروه اخبار و سیاست بر اساس شاخص تیوبلار لابس در اکتبر گذشته با حدود 902 میلیون بازدید در جایگاه نخست جهانی ایستاد و پلتفرم‌های دیجیتالی آن در تنها سه ماهه اول جنگ غزه هم بیش از 19 میلیارد بازدید داشته است.

تنها خود شبکه خبری الجزیره عربی با دریافت بیش از 83 جایزه در زمینه‌های مختلف از نهادهای بین‌المللی شانه به شانه رسانه‌های معتبر و حرفه‌ای جهان پیش می‌رود و الجزیره انگلیسی در حال گسترش چشمگیری در دنیای غرب است و در سال 2023 برای هفتمین سال متوالی، به‌عنوان بهترین پخش‌کننده سال از سوی جشنواره فیلم و تلویزیون نیویورک انتخاب شد.

در واقع اگر عملکرد یک رسانه حرفه‌ای نباشد، نمی‌تواند بعد از سه دهه همچنان بماند و جایگاه و موقعیت آن روز به روز فربه‌تر از قبل شود.

ترکیه در همسایگی ایران نیز همچنان در اندیشه ارتقای جایگاه خود در صادرات فیلم و سریال است و بنا به روزنامه اکونومیست انگلیس جایگاه سوم درامای جهان را پس از آمریکا و انگلیس کسب کرده و توانسته است سالیانه 600 میلیون دلار از این صادرات درآمد کسب کند. همچنین سریال‌های ترک سالیانه در 170 کشور به نمایش در می‌آیند.

صنعت فیلم‌سازی ترکیه خود نه فقط محملی برای نفوذ در ناخودآگاه جوامع دیگر و ترویج فرهنگ و معرفی تاریخ این کشور است، بلکه مدخلی مهم نیز برای تبلیغ گردشگری آن به عنوان رکن اقتصادش است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍284👎1714🤔2
🔺غزه و اسرائیل و دو تصویر متفاوت!

صبح امروز آتش‌بس در باریکه غزه رسما آغاز شد و جنگ ویرانگر 15 ماهه در این منطقه متوقف شد.
لحظه توقف این جنگ نه فقط برای مردم غزه بلکه برای منطقه و جهان نیز مسرت‌بخش است و دستکم برای مدتی و لو چند ماه یا چند سال صحنه‌های نسل‌کشی و قتل عام آنلاین کودکان و زنان از صفحات شبکه‌های تلویزیونی کنار می‌رود.

بازگشت آرامش به غزه کلید بازگشت آرامش به منطقه است و متعاقب آن هم حملات حوثی‌های یمن به اسرائیل نیز متوقف می‌شود و آب‌های دریای سرخ و باب المندب هم «فعلا» آرام می‌گیرند.

به طور حتم مواردی از نقض آتش‌بس در سطحی محدود رخ می‌دهد و به احتمال زیاد هم بعد از مرحله نخست آن مرحله دوم شروع خواهد شد؛ هر چند ممکن است که مذاکرات آتی ظرف دو هفته آینده درباره این مرحله با دشواری‌ها و مشکلاتی و حتی تا سر حد انفجار مواجه شود. در کل چنان که قبلا هم در یادداشتی گفته شد، جنگ بعد از سه مرحله آتش‌بس به دو دلیل بعید است از سرگرفته شود؛ نخست مخالفت دونالد ترامپ و دیگری این که بازگشت اسرائیل به جنگ در واقع به معنای افتادن دوباره در «چرخه فرسایشی» و «بن‌بستی راهبردی» است.

پیام دیشب دونالد ترامپ در تایید مدعای پیشگفته روشن بود. وی به شبکه «ان بی سی» گفت که «معنای احترام به ما پایداری آتش‌بس است و عکس آن یعنی جهنمی که برپا خواهد شد.» این سخنان او در حالی است که برخی منابع اسرائیلی از وعده نتانیاهو به شرکای اولتراراست خود مبنی بر بازگشت به جنگ در آینده خبر داده بودند.

قبل از توافق آتش‌بس نیز دو بار ترامپ این «تهدید جهنمی» خود را تکرار کرد و همان زمان هم بیان شد که مقصود او نتانیاهو است؛ به این علت که ترامپ این آتش‌بس را برای آغاز سیاست خاورمیانه‌ای خود ضروری می‌داند، اما ابزار فشاری بر حماس برای به تسلیم واداشتن آن نداشت؛ ولی در مقابل بر نتانیاهو فشار آورد و احیانا جنبه رسانه‌ای هم به آن داد‌. این مواجهه واقع‌بینانه ترامپ با جنگ غزه مولود این باور بود که اهداف جنگ پس از 15 ماه دیگر قابل تحقق نیست. حالا هم تهدید جهنمی جدید ترامپ بعد از توافق می‌تواند ضامن عدم از سرگیری جنگ شود.

ناگفته هم نماند که اقتضای شخصیت خودشیفته ترامپ کار با رهبران «قوی و مقتدر» است؛ اما به نظر می‌رسد که بی‌بی از نظر او دیگر چنین خصوصیتی ندارد و دستکم این که آینده‌‎ای سیاسی برای او در اسرائیل نمی‌بیند که خود را در گیر و دار کار با او ببیند. از این منظر می‌توان گفت که همین رویکرد ترامپ در صورت استمرار بعید نیست که پایان عمر سیاسی نتانیاهو و دولت راستگرایان تندرو را نزدیک‌تر کند.

این که ترامپ «بهترین» رئیس جمهور آمریکا برای اسرائیل باشد، لزوما به این معنا نیست که برای نتانیاهو نیز چنین باشد. این موضوع را در آینده بیشتر می‌توان شکافت.

در این میان، دیروز نتانیاهو پس از چند روز از اعلان توافق آتش‌بس، سکوت خود را شكست و سخنرانی کرد که«ضعیف‌‌ترین» سخنرانی او از آغاز جنگ غزه تاکنون بود و برونداد بدترین روزهای بی‌بی است که با پذیرش توافق آتش‌بس شروع شده است. اجماع اسرائیلی مبنی بر شکست جنگ غزه در تحقق اهدافش روزهای پرفشار و پردردسری برای او رقم خواهد زد. چه بسا گریه دیروز برخی وزرای اسرائیلی پس از تصویب توافق آتش‌بس تصویری سوررئال در اسرائیل درباره پایان جنگی است که غزه را با خاک یکسان کرد؛ با این حال طرف قوی معادله احساس شکست می‌کند و طرف مقابل با وجود این حجم تاریخی ویرانی احساس پیروزی می‌کند.

در این باره هم آنچه فشار روانی توافق را بر نتانیاهو مضاعف کرده است این که اسرائیل هنوز نمی‌داند که چه تعداد از 33 گروگانی که قرار است در مرحله اول آزاد شوند، زنده و چه تعدادی مرده هستند.

به احتمال زیاد از امروز هم فشار افکار عمومی، مخالفان و شرکای او با انتشار تصاویر جشن ساکنان نوار غزه و بازگشت نیروهای پلیس حماس به خیابان‌های غزه مضاعف شود. تحلیلگران اسرائیلی از جمله امیحای استاین این بازگشت را به معنای تداوم حکمرانی حماس و شکست ایجاد جایگزینی برای آن دانسته و نوعم امیر تحلیل‌گر اسرائیلی هم این پرسش را مطرح کرد که پس از 15 ماه جنگ چرا باید جیپ‌های نظامی حماس همچنان در خیابان‌های غزه بچرخند؟

البته این حکمرانی هم در سایه پیامدهای انسانی و اقتصادی سنگین جنگ از جمله ویرانی بی‌سابقه باریکه غزه و مانع‌تراشی‌ها برای بازسازی آن با چالش‌های بزرگی مواجه خواهد بود.

گفته می‌شود که قطر و کشورهای دیگری برای بازسازی غزه وعده داده‌اند، اما در سایه تداوم حکمرانی حماس در این منطقه احتمالا، اسرائیل در آینده به اهرم‌های فشار دیگری به ویژه تشدید محاصره اقتصادی برای جلوگیری از بازسازی غزه روی آورد.

حالا باید دید که کمیته مشترک میان فتح و حماس برای اداره نوار غزه تشکیل می‌شود یا خیر و حماس به تنهایی به مواجهه با این معضل خواهد رفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍20222👎6
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺اسرائیل و نقد در جنگ!

مساله‌ای که در مطالعات اسرائیل به ویژه در سایه برخورد کلیشه‌ای کنونی مغفول می‌‍ماند، ظرفیت بالای نقد در آن به ویژه در زمان جنگ است؛ به نحوی که تحلیل‌گران و ناظران اسرائیل در نقد راهبردها، سیاست‌ها و تاکتیک‌ها خط قرمزی ندارند و همین فضای نقد بستر مناسبی را برای شناخت اشتباهات در عرصه‌ها و سطوح مختلف و تلاش برای رفع آن‌ها در آینده فراهم می‌کند.

در همین حال نیز این فضا بستر اطلاعاتی و تحلیلی مهمی برای ناظران واقع‌‍بین خارجی برای شناخت اسرائیل، رویکرد نخبگان و افکار عمومی آن خلق می‌کند. از روزی هم که توافق با حماس امضا شده است، این فضای نقد وارد ابعاد جدی‌تر و دقیق‌تری شده است. یقینا سرویس‌های اطلاعاتی، امنیتی و ارتش اسرائیل این نقدها را رصد و در پی‌ریزی سیاست‌ها و رویکردهای بعدی خود در نظر می‌گیرند.

البته ناگفته هم نماند که باز بودن فضای نقد به معنای باز بودن فضای انتشار دیتای محرمانه نیست، بلکه سازمان سانسور نظامی ارتش بر انتشار دیتاهای امنیتی و نظامی حساس نظارت می‌کند و هر چند شبکه‌های مجازی سلطه آن را در سال‌های اخیر به چالش کشیده‌اند، اما همچنان اخبار امنیتی و نظامی جنگ از حملات و تعداد کشته‌ها و مجروحان تا جزئیات حوادث امنیتی و غیره باید ابتدا از کانال آن بگذرد و مجوز انتشار آن صادر شود.

متاسفانه در ایران شناخت اسرائیل تحت‌الشعاع کشمکش‌های سیاسی داخلی قرار گرفته و غالبا معطوف به مواجهه‌ای علمی نیست. از یک طرف ناظران و تحلیل‌گران نزدیک به حکومت از زاویه‌ای کلیشه‌ای به مساله اسرائیل و منازعه کنونی می‌پردازند و از دیگر سو نیز شناخت منتقدان و مخالفان از اسرائیل بیشتر از دریچه خصومت و ضدیت با جمهوری اسلامی است.

تحلیل و ارزیابی واقع‌بینانه و پیش‌بینی‌های تقریبی محصول نگاه بی‌طرفانه و مواجهه منطقی با پدیده‌ها و مسائل است و در موضوع اسرائیل رسانه‌ها و مراکز تحقیقاتی آن در صورت جریان‌شناسی دقیق و درک قبلی تعلقات سیاسی و گروهی این رسانه‌ها منبع معرفتی خوبی برای شناخت اسرائیل هستند.

اکنون جدا از اظهارنظرهای برخی سیاستمداران اسرائیلی همچون بن گویر و اسموتریچ که غالبا جنبه تبلیغات انتخاباتی برای انتخابات پیش‌رو را دارد و نمی‌توان زیاد بر روی آن‌ها برای شناخت گام‌های بعدی اسرائیل چه در غزه چه در منطقه حساب باز کرد، اما ما حصل نقدهای چند روز اخیر کارشناسان، ناظران و به ویژه کهنه‌سربازان اسرائیلی این است که جنگ غزه جنگی «شکست خورده» بوده و اسرائیل نباید خود را دوباره بعد از مراحل آتش‌بس درگیر جنگ با غزه کند.

در این میان، سخنان ژنرال گیورا آیلاند رئیس سابق شورای امنیت ملی و صاحب «طرح ژنرال‌ها» در شمال نوار غزه در گفتگو با شبکه 12 اسرائیل انعکاسی روشن از فضای نقد نسبت به نتایج جنگ 15 ماهه اخیر در بالاترین سطوح است. ایلاند بیان داشت: «این جنگ شکستی بزرگی برای اسرائیل در غزه و پیروزی حتمی حماس» است. او تاکید کرد که «یک دلیل خیلی ساده شکست جنگ این است که حماس نه تنها توانست از تحقق اهداف اسرائیل جلوگیری کند، بلکه هدف خود در ماندن در قدرت را نیز محقق ساخت.»

رئیس سابق شورای امنیت ملی اسرائیل در ادامه به نقد توافق هم می‌پردازد و می‌گوید که «توافقنامه هم مانع نمی‌شود که (حماس) قدرت خود را بازسازی کند و در صورتی که این کار را انجام دهد و اسرائیل مانع آن شود، در واقع توافقنامه را نقض کرده است.»
البته ناگفته هم نماند که نتانیاهو چندان خود را در گیر و دار این تعهدات نمی‌داند، اما مقصود ژنرال اسرائیلی بیشتر نقد مضمون توافق است که آن را انعکاسی از نتایج جنگ می‌داند.

به هر حال، این گونه پیداست که در دوره پیش‌رو تمرکز اسرائیل بر کرانه باختری خواهد بود و احتمال خروج اوضاع از کنترل در این منطقه در دو سه سال آینده وجود دارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍16819👎3🤔2
🔺پالس‌های ترامپ و جنگ با ایران!

ترامپ رسما کار خود را به عنوان ۴۷ امین رئیس جمهور آمریکا آغاز کرد. انتخاب دوباره ترامپ محصول عناد و ارادهٔ تسلیم‌ناپذیری او در مقابل مخالفانش بود.

پس از نشستن ترامپ بر کرسی ریاست جمهوری آمریکا همه به نوعی منتظرند تا ببینند که چه سیاستی در قبال ایران اتخاذ خواهد کرد. سخنرانی او در مراسم تحلیف بیشتر بر اولویت‌های داخلی استوار بود و اشاره‌ خاصی به خاورمیانه -نه اسرائیل، نه ایران، نه عادی‌سازی روابط در منطقه میان تل‌آویو و کشورهای دیگر- نکرد. البته بر خلاف برخی تحلیل‌ها عدم اشاره به این پرونده‌ها به معنای از اولویت خارج شدن آن‌ها نیست.

او در سخنرانی تحلیف در سال 2017 هم اشاره خاصی به آن‌ها نکرده بود، اما هم از برجام خارج شد و هم پیمان ابراهیم را کلید زد و قدس را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت و جولان را هم به او بخشید.

فعلا ترامپ سیاست خود در قبال ایران را اعلام نکرده است؛ ولی می‌توان گفت که او به دنبال جنگ نیست و در مراسم تحلیف هم بار دیگر بر این نکته تاکید کرد؛ اما در عین حال صلح را هم با معیارهای خود و از موضع قدرت می‌خواهد.

ممکن هم هست که تا لب پرتگاه جنگ پیش برود و تهدید نظامی هم بکند، اما بعید است که جنگی را شروع کند؛ مگر این که قبل از آن مطمئن باشد که یک طرفه خواهد بود و زیانی کلان بر آن مترتب نیست. او عملا با کمک به پایان دو جنگ لبنان و غزه این موضع را نشان داده است و به احتمال زیاد به جنگ اوکراین هم پایان خواهد داد. پایان این جنگ هم بعید است با ماراتن مذاکرات همراه باشد و چه بسا هم با اعلام توافقی غافلگیرکننده همراه شود.

در واقع ترامپ چه بسا تنها رئیس جمهور آمریکا باشد که بدون تهدید به جنگ و گزینه نظامی تصویری رعب‌آور از خود ساخته است. او بین‌الملل‌گرا نیست و ضد ساختارها و نهادهای بین‌المللی است و باوری به کار جمعی با متحدان سنتی آمریکا ندارد و به نوعی «تک خور» است و همه چیز را برای آمریکا می‌خواهد.

ترامپ خاورمیانه آرامی می‌خواهد که در بستر آن سیاست‌های خود (پیشبرد پیمان ابراهیم و....) در این منطقه و تنش تجاری با اروپا و چین و نیز اولویت‌های داخلی را پیش ببرد. تا این‌جای کار ترامپ بر خلاف انتظارات نتانیاهو ظاهر شده است و نمونه آن فشار او برای توقف جنگ غزه و حتی تهدید ضمنی بی‌بی بود. خود همین رفتار او و همچنین بازنشر اظهارات جفری ساکس اقتصاددان آمریکایی در انتقاد شدید از نتانیاهو و تکاپوی او برای وارد کردن آمریکا به جنگ با ایران می‌تواند حامل پالس‌های مثبتی به تهران باشد.

موارد دیگری از این پالس‌ها را نیز می‌توان برشمرد؛ از جمله صدور دستور لغو حفاظت فیزیکی از جان بولتون و انتقادش از نقش او در جنگ عراق و متهم کردن او به انفجار اوضاع در خاورمیانه و نشانه دیگر هم اخراج برایان هوک که از ارکان سیاست فشار حداکثری علیه ایران بود و بر ضرورت ازسرگیری آن تاکید داشت.
همچنین انتخاب مایکل دیمینو به عنوان چهره‌ای مخالف جنگ و تنش نظامی با ایران به ریاست سیاستگذاری پنتاگون در خاورمیانه نیز می‌تواند در این راستا باشد.

این که طرف ایرانی چه مواجهه‌ای با این پیام‌های ضمنی ترامپ داشته باشد چگونه آن‌ها را تفسیر کند، مساله دیگری است؛ اما نباید صرفا هیاهوی رسانه‌ای در مخالفت با مذاکره و … را ملاک تحلیل قرار داد.

در همین حال نیز، اقتضای شخصیت خودشیفته ترامپ ثبت اتفاقات و توافق‌های تاریخی بنام خودش است و می‌خواهد کارهایی را انجام دهد که اسلاف او از انجام آن عاجز بوده‌اند.

مفروض تاکید مداوم ترامپ بر پرهیز از جنگ آن هم در خاورمیانه این است که به دنبال دیپلماسی و توافق با ایران است؛ اما چه توافقی؟ قبلا نیز گفته شد که توافقی فراتر از برجام با تمرکز بر مساله هسته‌‎ای که در آن امتیازاتی بگیرد که اوباما و بایدن نتوانستند و اگر پیام پسغام‌ها روندی جدی را کلید نزند، احتمالا بخواهد این هدف را از ابتدا با تشدید فشار حداکثری و تلاش برای قطع کامل صادرات نفت ایران دنبال کند. در کل به احتمال زیاد مذاکرات مستقیم-محرمانه یا آشکار- دیر یا زود شروع شود. در دنیای سیاست هیچ بعید نیست که در نهایت شاهد دود سفید غیرمنتظره و غافلگیرکننده در این مذاکرات باشیم.

برخلاف دیدگاه‌های آخرالزمانی به سیاست خاورمیانه‌ای ترامپ بر این باورم که نه او به دنبال برهم زدن موازنه‌های کنونی در منطقه به شکل بنیادین است و نه فعلا اراده‌ای بین‌المللی برای آن وجود دارد. ترامپ همه چیز را از دریچه پول و اقتصاد می‌بیند و صف صاحبان غول‌های اقتصادی و فناوری -امثال ایلان ماسک، جف بزوس، مارک زاکر برگ، لارن سانچز و ساندار پیچای- در مراسم تحلیف او خود و تعلیق 90 روزه کمک‌های خارجی انعکاسی از این واقعیت است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍23720🤔8👎7
🔺سفر 600 میلیاردی ترامپ!

دیروز محمد بن سلمان ولیعهد عربستان و حاکم فعلی این کشور با دونالد ترامپ تماس گرفت و شروع به کار مجدد او در مقام ریاست جمهوری را تبریک گفت. بن‌سلمان اولین حاکم در منطقه است که پس از تحلیف ترامپ تلفنی با او صبحت کرده است.

منابع خبری گفته‌اند که دو طرف در این گفتگو صلح و ثبات در منطقه و روابط و شراکت راهبردی دو جانبه را مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند؛ اما نکته کانونی این گفتگو وعده بن‌سلمان برای سرمایه‌گذاری 600 میلیارد دلاری در آمریکا طی چهار سال آینده است که البته تاکید کرده که این رقم ممکن است افزایش یابد.

فکر نمی‌کنم در تاریخ اتفاق افتاده باشد که رهبر یک کشور در تماسی تلفنی وعده این رقم سرمایه‌گذاری کلان را در کشوری دیگر داده باشد. رقم خیلی بزرگی است و تقریبا معادل چهار یا پنج سال بودجه ایران است.

دو روز پیش ترامپ در جریان امضای فرمان‌های اجرایی خود در پاسخ به سوالی درباره اولین مقصد سفر خارجی خود گفت که عربستان اگر این بار هم 450 یا 500 میلیارد دلار کالای آمریکا بخرد، ممکن است در دور دوم ریاست جمهوری‌اش نیز مقصد نخست او باشد. همین خود باز تاکیدی بر این مدعاست که ترامپ همه چیز را پول می‌بیند که موتور محرکه سیاست‌هایش است.

دو روز پیش نیز دونالد ترامپ از سرمایه‌گذاری 500 میلیارد دلاری سافت بانک، غول سرمایه‌گذاری دنیا (که عربستان هم از سهامداران مهم آن است) با همکاری اوپن‌ای‌آی و اوراکل در حوزه زیرساخت هوش مصنوعی آمریکا خبر داد که آن را «بزرگ‌ترین پروژه زیرساخت هوش مصنوعی در تاریخ» دانست.

به این لیست می‌توان سرمایه‌گذاری 144 میلیارد دلاری ریاض در اوراق بهادار آمریکا، و سرمايه‌گذاری شرکت‌های آمریکایی از جمله امپراتوری املاک خود ترامپ در عربستان و قراردادهای مشترک را افزود.

این سرمایه‌گذاری‌های کلان و تاریخی روابط آمریکا و عربستان را از چهارچوبی غالبا امنیتی و سیاسی از 8 دهه گذشته وارد سطحی عمیق‌تر و بالاتر یعنی شراکت و اتحاد راهبردی می‌کند. هنوز روشن نیست که سرمایه‌گذاری 600 میلیاردی بن‌سلمان در امریکا چه نوع آورده امنیتی و ژئوپلیتیکی برای عربستان در خاورمیانه به همراه دارد؛ اما همین بهای سفر ترامپ به عربستان و به عبارتی دیگر این حجم سرمایه‌گذاری در اقتصاد آمریکا در صورت تحقق ضریب نفوذ ریاض و لابی آن را در این کشور در سال‌های ما بعد ترامپ هم به شکل قابل توجهی افزایش می‌دهد.

در کل می‌توان حدس زد که این کشور رفته رفته در حال تبدیل شدن به دروازه سیاست خارومیانه‌ای آمریکاست و اگر نتانیاهو در دور اول ریاست جمهوری ترامپ نقش موثری در جهت‌دهی به سیاست خاورمیانه‌ای او داشت، احتمالا در دور دوم بن‌سلمان این نقش را بازی می‌کند.

ترامپ به دنبال بنای «امپراتوری آمریکا» و به گفته خود او احیای «مجد و عظمت» آن است و می‌خواهد این هدف را از دریچه اقتصاد محقق کند، نه لشکرکشی و راه‌اندازی جنگ در گوشه و کنار جهان. در این راستا هم وعده اصلاحات اقتصادی بی‌سابقه و رشد پایدار سالیانه سه درصدی را داده است؛ اما پیشران و ضامن تحقق این اصلاحات و رشد هم جذب پول و سرمایه‌گذاری‌های کلان خارجی به ویژه از شیخ‌نشین‌های پولدار خلیج فارس و جنگ تجاری با اروپا و چین می‌داند؛ هدف هم تضعیف تدریجی این دو قطب دیگر اقتصاد جهان است.

البته محصول ائتلاف غول‌های مالی و پولداران در داخل و خارج امریکا با ترامپ در کنار خوی نهادگریزی و بین‌الملل‌گریزی او فربه‌تر شدن بیشتر ترامپیسم، لاغرتر شدن لیبرال دموکراسی در خود آمریکا و نوعی «دیکتاتوری اقتصادی» در سیاست بین‌الملل است که می‌رود نظم نوین را -چه در جهان و چه در خاورمیانه- در آینده پیش‌رو صورت‌بندی کند؛ تا جایی که صدها ثروتمند عموما لیبرال‌مسلک در نامه‌ای به اجلاس داووس نسبت به طغیان ثروت علیه دموکراسی هشدار داده‌اند.

صف میلیاردرهای غول‌های فناوری درمراسم تحلیف بازرگان ترامپ، حضور مستقیم ایلان ماسک به عنوان ثروتمندترین فرد جهان در قدرت، اتحاد اقتصادی با شاهزادگان ثروتمند عرب و غول‌های جهانی و تغییر تدریجی رفتار کمپانی‌های بزرگ آمریکا در هفته‌های اخیر متناسب با سیاست‌های ترامپ انعکاسی از این واقعیت است که یک جابجایی در مولفه‌های جهت‌دهنده به سیاست داخلی و سیاست خارجی آمریکا در حال رخ دادن است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍19519🤔2
2025/07/14 02:03:32
Back to Top
HTML Embed Code: