tgoop.com/ShahnamehToosi/1907
Last Update:
🧠🧠🧠🧠🧠🧠🧠🧠🧠
👈 در این نوشتار زدن روی هر واژه آبی رنگ، به آگاهیهای بیشتر در باره آن واژه راه میبرد!
✍️گفتاری پیرامون نمادینگی شاهان بخش آغازین شاهنامه
پیش از آغاز گفتمان شاهان آغازین شاهنامه (کیومرث و هوشنگ و تهمورث و جمشید و ضحاک و فریدون)، نگاهی فراگیر داریم به چیستی راستین این نمادها!
۱- بنیاد همۀ آنچه که در شاهنامه میخوانیم تاریخ(رویدادنگاری) است! رویدادهایی که به راستی رخ داده است (و یا نیاکان باور داشتند که رخ داده است!). ولی در گذر زمان و بازگفت سینهبهسینه، در گذر از فرایند استورهپروری، این رویدادهای راستین، با آرزوها و آرمانها و پندارهای بازگویندگان درآمیخته، آرایه گرفته، پندارینه شده، و در کالبد داستانهای شگرف و شگفت به ما رسیده است!
۲- یک ویژگی یا بهتر بگوییم توانایی نیمکره راست مغز آدمی، «جاندار انگاشتن» چیزهایی است که با راستی بیجانند! آدمی میتواند و گرایش دارد که چیزهای بیجان، احساسات، تراوشهای ذهنی و بویژه پدیدههای زاستاری(طبیعی) را در ذهن خویش جان ببخشد و آنها را «جاندار» بینگارد! با آنها بگوید و از آنها بشنود و...
این ویژگی ذهنی که سرایندگان و داستان نویسان برحسته از آن بسیار بهره میبرند «جاندارانگاری» یا «انسانانگاری Anthropomorphism» نام دارد! «جاندارانگاری» یک آرایۀ ادبی شناخته شده و «تشخیصpersonification» نیز نامیده شده! این آرایه را در ادبسار فارسی از گونه «استعاره مکنیه/پنهان» دانستهاند که در آن «مانسته = مشبهبه» که جاندار است ذکر نمیشود و ویژگیهایی از آن به «مانیده = مشبه» نسبت داده میشود!
سراینده/نویسنده و هتا بازگوینده، با بهرهگیری از نیروی اندیشۀ پویای خود در پارههای بیجان زاستار (طبیعت) و در احساس و پندارها دست میبرد و با جنبش بخشیدن، آنها را در کالبد جاندار به تصویر میکشد و سرزندگی و شور را به آفرینه خویش میبخشد و همینگونه به یاد میسپارد و همینگونه بازمیگوید!
مردمان پیش از تاریخ که داستانها و رویدادها را سینه به سینه بازگو میکردند و از زادمانی به دیگر زادمان میرساندند، بیشتر به گونهناخودآگاه از این آرایه بهره بسیار برده و در ذهن خویش، نه تنها به پدیدههای زاستاری چون «سرمای زمهریر» و «آتشفشان»، هتا به سهش(احساس) و نیز «روزگار» جان بخشیده و آنان را زنده انگاشته و باور داشتهاند!
۳- امروزه، به یارمندی دستاوردهای دانش روز، همچون زمینشناسی و زیستشناسی و باستانشناسی و زبانشناسی و دیرینشناسی و... «استوره زدایی» (وارونه فرایند استورهپروری) و پیمودن راه رو به پس، تا رسیدن به آن هستۀ مهادین و راستین تاریخی تا اندازه شایانی شدنی است!
بیگمان این امکان در هنگام سرایش شاهنامه و برای فردوسی فراهم نبوده است!
۴- در گذرِ (بازگفت سینه به سینهی) رویدادها از سدها زادمان (نسل)، هر روزگاری به نام برترین ویژگی آن روزگار «جاندار انگاری» شده و -شاید چون این «روزگار» بوده که فرمانروا دانسته میشده و توانایی آدمی در برابر او هیچ انگاشته میشده!- به «شاه» مانند شده! سپس ویژگیهای مانسته(شاه) به روزگار نسبت داده شده و سرانجام، مانیده(روزگار) خود «شاه» آن دوران انگاشته شده است! به گفته دیگر این دسته از «شاهان» جز «پدیدار»ی برخاسته از «پدیده روزگار» نیستند!
۵- به پندار مردمان روزگاران پیش (روزگاران دراز بازگفت سینهبهسینه و نیز بازنویسی رویدادهای شگرف ژرفای تاریخ)، نیکی و بدی، آبادانی و ویرانی، شادی و غم مردم و آبروی یک هازمان(جامعه) از رفتار فرمانروا (شاه) بر میآید.
سرِ نیکویها و دستِ بدی،
در دانش و کوشش و بخردی،
همه پاک در گردنِ پادشاست؛
که پیدا شود زو همه کژ و راست!
۶- بر بنیاد این باور نیاکانی است که هر رویدادِ شگرفِ تاریخی از سرما و یخبندان و توفان و باران و خشکسالی گرفته تا پیوندهای اجتماعی و شهرآیینی و تخشایی(صنعت) و برزیگری و بازرگانی و نیز تا پیشرفتهای دانش و فن، همه و همه، کار/آموزش پادشاه دانسته میشد!
چنین است که ابزارسازی، خانهسازی، کشاورزی، رشتن و بافتن، بخشبندی هازمان، مهرازی(معماری) و هندازگری(مهندسی)، باده ساختن، پی بردن به راز گردش چرخ و پدیداری سال و ماه، و... همه و همه آموزش شاهان به مردم انگاشته(تلقی) شده است! باز آنکه همه اینها به راستی آموزشهای روزگار به مردم بودهاند!
بازنویسی : سیروس حامی
آذر ۱۴۰۰
تالار رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه
@ShahnamehToosi
🌾
BY رازها و نمادها و آموزههای شاهنامه
Share with your friend now:
tgoop.com/ShahnamehToosi/1907